eitaa logo
دیار تدین و تمدن
329 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
410 ویدیو
57 فایل
گرچه امروز،توسعه و پیشرفت، مادی مایه شرافت و شکوه شهرهاست اما شناسنامه حقیقی هر منطقه، تمدن و تدین مردمان آن دیار است...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 حکیم پارسا 1⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 نصیحت مشفقانه پس از پایان دوران تحصیل، به استخدام اداره فرهنگ درآمده و به تعلیم و تدریس روی آوردم. با دریافت اولین حقوق معلمی، به منزل عالم فرزانه شهرمان مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی رفتم، تا با پرداخت وجوهات شرعی، مالم را پاک و پاکیزه نمایم. از آخرین باری که به اتفاق پدرم مرحوم مشهدی محمدحسین جهانیان -از مداحان قدیمی منطقه امیریه که با مرحوم آقا نیز انس و ارتباط مداوم داشت- به منزل ایشان رفته و درباره ادامه تحصیل در حوزه علمیه و یا دبیرستان با آن فقیه گرانقدر مشورت نمودم، چند سالی می‌گذشت. شکوه و هیبت آقا سید میرزا آقا چنان در من تاثیر گذاشت که سخن گفتن را برایم سخت و دشوار ساخته بود، اما بالأخره به ایشان عرض کردم: "به شغل معلمی مشغول شده‌ام و با دریافت اولین حقوق، برای پرداخت خمس مالم به محضر شما شرفیاب گشته‌ام." مرحوم آقا نگاهی به من کرده و فرمودند: "پدرت را خیلی دوست دارم، اما کاش به جای معلمی به استخدام اداره پُست درآمده بودی!" من که از شنیدن این حرف، سخت متعجب شده و در آن روزهای جوانی، تاب شنیدن این سخن را نداشتم، ناباورانه از آن حکیم فرزانه پرسیدم: "آقا! چه می‌فرمایید؟! آموزگار کجا و کارمند اداره پست کجا؟! آیا فعالیت در اداره پست بهتر از درس دادن به دانش آموزان است؟" مرحوم آیت الله ترابی در حالی که لبخند ملیحی بر لب داشتند، در پاسخ فرمودند: "فرزندم! معلمی شغل بسیار حساسی است و با یک عمل نا به جا ممکن است خدای نکرده در مسیر جهنمی شدن قرار بگیری!" آن لحظه فهمیدم آقای ترابی با بیان چنین جمله ای خواسته‌اند مرا به حساسیت بسیار زیاد شغل آموزگاران و تاثیر بسزای آن‌ها بر روی شاگردان، متوجه سازند، بدین خاطر با گذشت حدود شصت سال از آن ماجرا، هیچ‌گاه نصیحت حکیمانه ایشان را از یاد نبرده ام. سپس در ادامه فرمودند: "برای تطهیر و تزکیه مالت هر ماه سه تومان به فقرا و نیازمندان از بستگان و خویشاوندانت بده." به خاطر دارم در آن زمان حقوقم در هر ماه سیصد تومان بود. 📚بخشی از مصاحبه با فرهنگی فرهیخته جناب آقای محمدتقی جهانیان @damghan220
🔸 حکیم پارسا 2⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 همت بلند دار... آقا دایی بزرگوارم مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی با توجه به نسبت خویشاوندی و همچنین ارتباط مداوم پدرم مرحوم حاج ابوالقاسم امینیان -کارمند اداره اوقاف و مدیر جلسات قرآنی شهر- با مدارس علمیه، به منزل ما زیاد رفت و آمد می‌کردند، بسیاری از شب‌ها پس از اقامه نماز جماعت در مسجد محله امام -محله شاه سابق- به خانه ما تشریف آورده و به اندازه نوشیدن یک استکان چای، آنجا نشسته و با پدر و مادرم صحبت می‌کردند. بدون تردید این ارتباط و آشنایی تاثیر بسزایی بر روی من می‌گذاشت و یکی از مهم‌ترین عوامل انگیزه‌بخش برای ورودم به حوزه علمیه بود. حدود سه سال پیش از ارتحال آقا سید میرزا آقا در یکی از همین شب‌نشینی‌ها بود که مادرم با اشاره به سوی من، به مرحوم آقا گفت: "حسن برای تحصیل به حوزه علمیه رفته و طلبه شده است." ایشان با چهره‌ای متبسم و خوش‌رو، رضایت‌مندانه به من نگاه کرده و فرمودند: "طلبه شدی؟ می‌خواهی چه‌کاره شوی و به دنبال چه هستی؟" من که آقا دایی بزرگوارم را بسیار دوست داشته و به رفتار و گفتارشان به ویژه وقار و طمأنینه‌ای که هر بیننده را مجذوب خود می‌ساخت، علاقه‌مند بودم، عرض کردم: "می‌خواهم مثل شما بشوم!" آن فقیه فرزانه در ادامه فرمودند: "پسرجان! این هدف خیلی کوچک است، تو باید به دنبال هدف بزرگ‌تر و مهم‌تری باشی!" و آنگاه با تاکید بر اهمیت تلاش و کوشش در فراگیری علم و دانش، سه بار فرمودند:"درس،درس،درس!!" 📚بخشی از مصاحبه با فرهیخته گرامی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن امینیان دامغانی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 3⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 تربت شفابخش کودکی چند ماهه بودم که در کمتر از یک هفته متأسفانه دو برادر نوجوانم در اثر ابتلا به بیماری وبا از دنیا رفتند. پس از گذشت چند روز از این اتفاق تلخ، پدر و مادرم که از مصیبت دو فرزند خود، داغدار و پریشان‌حال بودند، متوجه نشانه‌های این بیماری در بنده شده و با توجه به کمبود امکانات بهداشتی-درمانی، خود را برای مرگ سومین فرزندشان آماده ساختند. در همان ایام، مرحوم آیت الله آقا سید میرزا آقا ترابی به دامغان آمده و دوستان و ارادتمندان، برای ملاقات با ایشان، به منزل پدرشان مرحوم حاج میرحیدر ترابی می‌رفتند. پدرم حاج سید باقر ترابی (ره) نیز شب‌ها برای پذیرایی و توزیع چای بین میهمانان به آنجا می‌رفت. در یکی از آن شب‌ها وقتی مرحوم‌ حاج علی اکبر محمودیان که از متدینین شهر و معتمدین مرحوم آقا و از جمله بزرگان محله امام به شمار می‌رفت، با دیدن چهره غم‌بار و نگران پدرم، از ایشان درباره علت ناراحتی‌اش می‌پرسد که پدرم به درگذشت دو فرزند خود در یک هفته اشاره کرده و می‌گوید: "نوزادی که در خانه دارم، سخت بیمار شده و در حال جان دادن است و من از شدت ناراحتی و بی قراری، توان ماندن در خانه را نداشته و به این‌جا آمدم." آقای محمودیان با شنیدن حرف‌های پدرم، با ناراحتی خدمت آیت الله ترابی رسیده و موضوع بیماری مرا با ایشان در میان می‌گذارد. ایشان نیز فورا مقداری از خاک تربت امام حسین علیه السلام که همیشه به همراه داشتند، از جیب قبای خود بیرون آورده و پس از خواندن دعایی بر آن خاک مقدس، آن را به پدرم داده و فرمودند: "این تربت را در آب بریز و به فرزندت بده، ان شاءالله خوب می‌شود." پدرم نیز به دستور مرحوم آقا عمل کرده و مقداری از آن را در دهان من می‌ریزد. صبح روز بعد، پس از بیدار شدن از خواب، مشاهده نمودند به برکت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و به واسطه کرامت و بزرگواری مرحوم آقا سید میرزا آقا بیماریم برطرف شده و بهبودی یافته ام. همان روز پدرم که سال‌ها در مجالس روضه خوانی امام حسین علیه السلام توفیق خدمت گزاری به عزاداران آن حضرت را داشت، نذر می‌کند که فرزندش روحانی و روضه خوان امام حسین علیه السلام گردد. 📚بخشی از مصاحبه با روحانی گرامی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید عبدالله ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 4⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 🔹اسوه زهد و ساده زیستی از جمله ویژگی‌های پدرم مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی زهد و ساده زیستی ایشان بود که هر بیننده ای را از مشاهده آن همه سادگی و پیراستگی که در خانه مرحوم آقا بود، به تعجب وا می‌داشت. از مال دنیا تنها به فرشی نخ‌نما شده و یک پتوی ساده اکتفا می‌کرد و همدم ایشان در منزل، کتاب‌هایی بود که بنا به وصیت‌شان، به کتابخانه حوزه علمیه دامغان واگذار شد. حتی خانه‌ای که سال‌ها در آن زندگی می‌کردند، برای پدرشان حاج میرحیدر بود و مرحوم آقا در این جهان خاکی، هیچ ملک و مالی از خود به جا نگذاشت. ایشان با این‌که خود مجتهد مسلم بوده و اداره موقوفات مدارس علمیه شهر و همچنین وجوهات شرعی مردم را در اختیار داشتند، اما هرگز از بیت المال استفاده نمی‌کردند. حتی به خاطر دارم در هنگام‌ ازدواج من که تنها فرزندشان بودم، با آن‌که می‌دانستند همسرم مرحوم‌ حاج سید محمد ترابی خیاط است و درآمد آنچنانی ندارد، اما حاضر به استفاده از بیت المال نشدند، بلکه در آن زمان فردی برایشان مبلغی را به عنوان هدیه فرستاد تا مرحوم پدرم به سفر عتبات عالیات مشرف شوند، اما ایشان از این سفر صرف نظر کرده و آن مبلغ را به عمویم مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا میرزا حسین ترابی دادند، تا جهیزیه و اسباب زندگی‌ام را تهیه نمایند. 📚بخشی از مصاحبه با تنها یادگار ایشان، حاجیه خانم آمنه سادات ترابی ره @damghan220
🔸 حکیم پارسا 5⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 🔹مُراد خَلق به یاد دارم مرحوم والد حاج رحمت الله ترابی که به واسطه پیشه‌ی دوزندگی لباس روحانیت، ارتباط نزدیکی با علما و روحانیون داشته و مغازه ایشان همواره مکانی برای اجتماع و گردهمایی روحانیون شهر بود، هر ساله در رور نهم ماه ربیع الاول، سال‌روز آغاز امامت امام زمان علیه السلام و هلاکت عمرسعد ملعون، مجلس لعن بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام را برگزار می‌کرد. در این جلسه که تنی چند از علما و روحانیون از جمله مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی حضور داشتند، تا پیش از اذان ظهر، چهارده هزار بار لعن و نفرین بر غاصبان حق ولایت و امامت توسط میهمانان گفته شده و پس از نماز هم سفره اطعام مفصلی پهن می‌شد. مرحوم پدرم با آنکه همانند بسیاری از مردم، در مضیقه مالی قرار داشت، اما در برگزاری این مجلس سعی بسیاری نموده و هزینه فراوانی می‌کرد. در یکی از سال‌ها شخصی که در همسایگی منزل پدرم زندگی کرده و از حضور مرحوم ‌آقای ترابی در آنجا اطلاع داشت، درب خانه را زد و پس از سلام و احوالپرسی گفت: "بیماری در منزل دارم، اگر ممکن است مقداری از باقی‌مانده غذای آقای ترابی بزرگ را بدهید تا برای تبرک و به نیت شفا برای آن بیمار ببرم." بسیاری از مردم شهر تا این اندازه به آن بزرگ‌مرد الهی معتقد بوده و ایشان را محترم می‌شمردند، خصوصیت مهمی که می‌توان گفت: در بین علما و روحانیون، تنها به ایشان اختصاص داشت. 📚بخشی از مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 6⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 🔹شوق علم و دانش مرحوم پدرم آیت الله سید میرزا آقا ترابی به سبب علاقه بسیار زیاد نسبت به تحصیل علم و دانش، پس از آنکه در کودکی به مکتب خانه رفته بودند، از نوجوانی به تحصیل علوم دینی روی آورده و در مدت حدود سی و اندی سال در حوزه‌های علمیه تهران، مشهد و قم به تحصیل و تدریس علوم دینی پرداختند. در این رابطه به خاطر دارم روزی به من فرمودند: "حدودا سی ساله بودم که روح از بدنم مفارقت کرده و از دنیا رحلت کردم. پس حضور گرم و صمیمانه حضرات معصومین علیهم السلام را در کنار خود احساس کردم. آن‌گاه دست به دامان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شده و به آن حضرت عرضه داشتم: یا جدّا! اجازه بفرمایید به دنیا باز گردم و تحصیل علوم دینی را به پایان برسانم. پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم با اشاره به یکی از همراهان خود که در آستانه درب خانه نشسته که دانستم حضرت مهدی علیه السلام می‌باشند، به من فرمودند: از آن آقا حاجتت را بخواه. من هم متوسل به آن ولیّ زمین و زمان شده و حاجتم را از ایشان خواستم. به یکباره متوجه شدم روحم به سمت زمین فرود آمد و به بدنم ملحق شد. 📚بخشی از مصاحبه با تنها یادگار آن مرحوم، حاجیه خانم آمنه سادات ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 7⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 پناهِ شهر "...گذشته از ویژگی خیرخواهی و دلسوزی مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی نسبت به دیگران، ایشان را باید پناهگاه مردمِ درمانده و بی‌پناه دانست. چراکه در طول حیات حدودا بیست ساله مرحوم آقا در دامغان، خانه ایشان ملجا و مامنی برای درماندگان و گرفتاران بود. در همین رابطه به خاطر دارم یکی از بازاریان خوش‌نام دامغان ورشکسته شد و طلب‌کاران به دنبال او بودند. در شهر شایع شده بود که کاسب بیچاره به منزل مرحوم آیت الله ترابی پناهنده شده و چند روزی را همان جا به سر می‌برد. با گذشت دو، سه روز و همزمان با صبح روز عاشورا و یا روز یازدهم ماه محرم که به رسم هر ساله مرحوم آیت الله ترابی و تنی چند از عالمان و روحانیون برجسته شهر در مقابل نخل عزاداری و پیشاپیش دسته‌جات سینه‌زنی و زنجیرزنی حرکت می‌کردند، مشاهده کردم آن کاسب بدهکار در یکی، دو قدمی مرحوم آقای ترابی قدم بر می‌دارد و در سایه حمایت و دلجویی آن عالم وارسته حرکت می‌کند، تا از شرّ طلبکاران در امان باشد‌، زیرا هیبت مرحوم آقا سید میرزا آقا و نیز حرمت و محبوبیت ایشان در بین‌مردم، اجازه نمی‌داد تا به آن پناه‌جو تعرضی نمایند. آن روز با توجه به فاصله‌ای که هنگام حرکت عزاداران، بین عالمان و روحانیون و بین سینه‌زنان و زنجیرزنان معمول بود، حضور آن کاسب در نزدیکی آقای ترابی بسیار چشم‌گیر بود." 📚بخشی از مصاحبه با همشهری گرامی جناب آقای حاج مهدی ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 8⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠هم‌طراز با مراجع به خاطر دارم در سال‌های پایانی عمر پر برکت مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی در سفری به شهر مقدس قم جهت زیارت بارگاه ملکوتی حضرت معصومه علیها سلام روزی به بنده فرمودند: "تعدادی از علمای بزرگوار در این چند روز به دیدنم آمده‌اند، می‌خواهم به بازدید ایشان بروم، شما نیز همراه من بیایید." از این‌که در بین طلاب و روحانیون انگشت‌شماری که برای تحصیل علوم دینی از دامغان به حوزه علمیه قم آمده بودند، بنده برای همراهی با ایشان در دیدار با عالمان طراز اول، انتخاب شده و به این افتخار بزرگ نائل می‌گشتم، بسیار خوشحال شدم، موهبتی بزرگ که چه بسا به سبب آشنایی دیرینه مرحوم آقا با پدرم حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شیخ قدرت الله نعیم آبادی (ف۱۳۶۴ ش) نصیبم شد. آن روز به همراه مرحوم آیت الله ترابی به دیدار چهار شخصیت ممتاز حوزه علمیه رفتیم؛ حضرات آیات عظام آقایان امام خمینی، مرعشی نجفی، گلپایگانی و شریعتمدار -رحمه الله علیهم اجمعین- که از دوستان قدیمی و هم‌دوره با مرحوم آقای ترابی بوده و از برجسته‌ترین شخصیت‌های علمی قم‌ به شمار می‌رفتند. در این دیدارها که به صورت خصوصی و در فضایی آکنده از مهر و محبت انجام گرفت، گذشته از گفتگوها و مطالب مطرح شده و همچنین تجلیل و بزرگداشت حضرت امام و آقای گلپایگانی از آقا سید میرزا آقا ترابی، عظمت شخصیت و ترادف رتبه علمی مرحوم آیت الله ترابی با دیگر بزرگانی که هر یک در آینده‌ای نه چندان دور، از جمله مراجع تقلید عظیم الشان گردیدند، برایم آشکار شد. البته دیدار عالمان و بزرگان حوزه علمیه قم با مرحوم آقا در این سفر نیز گویای همین حقیقت بود، زیرا علما و بزرگان معمولا به دیدار بزرگان و افراد شاخص می‌روند. 📚بخشی از مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامعلی نعیم آبادی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 9⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 سخنران روز جمعه مجلس سخنرانی مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی در روزهای جمعه و پیش از اقامه نماز ظهر و عصر در قسمت زیرزمین مسجد جامع، یکی دیگر از اقدامات فرهنگی آن فقیه عالیقدر در مدت اقامت ایشان در شهر دامغان بود. این ‌جلسه به همت مرحوم جوادخان سهمی -از اهالی روستای کبوتر خان دامغان و بازنشسته بانک ملی- برپا شده و پس از درخواست وی از مرحوم آیت الله ترابی به منظور وعظ و خطابه، این توفیق ارزنده حاصل گردید. در این جلسه که به سبب تعطیلی روزهای جمعه، تعداد بیشتری از مردم حضور می‌یافتند، ابتدا حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شیخ عباسعلی معلی جلسه آموزش روخوانی و روانخوانی و قرائت قرآن را برگزار کرده و سپس، حدود چهل دقیقه پیش از نماز ظهر، مرحوم آقای ترابی تشریف می آوردند و همانطور که بر روی زمین نشسته بودند، به ایراد سخنرانی و ارشاد مردم می‌پرداختند. بیان زیبا و همه‌فهم و تنوع مطالب مطرح شده به استناد آیات و روایات و حکایات، سبب علاقه و اشتیاق مردم به شنیدن سخنان ایشان بود. مرحوم سهمی پرچم زیبایی را که منقّش به نام پنج تن آل عبا علیهم السّلام بود، به عنوان علامتی برای این جلسه تهیه کرده بود، کاری که در آن زمان امری نو و بدیع به شمار می‌رفت. آن مرد متدین و با ایمان هر جمعه پیش از شروع جلسه، بالای مناره مسجد جامع رفته و با تلاوت آیاتی از قرآن کریم، اهالی شهر را به شرکت در این محفل نورانی دعوت می‌نمود. 📚بخشی از مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 0⃣1⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠به استقبال میهمان به خاطر دارم در حدود سال ۱۳۲۹ ش و در یکی از روزهای گرم تابستان، خطیب توانا حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شیخ محمدتقی فلسفی در بازگشت از سفر مشهد مقدس، در هر یک از شهرهای بین راه، شبی را توقف کرده و سخنرانی می‌نمود. از جمله شبی هم به دامغان آمده و در مسجد جامع به ایراد سخن پرداخت. در این سفر خاطره‌انگیز، مرحوم آیت الله ترابی به اتفاق جمعی از روحانیون تا محله سراوری -که در آن زمان، خارج از شهر به حساب می آمد- به استقبال ایشان رفته و در سایه دیواری به انتظار نشستند. ساعاتی از روز نگذشته بود که اتومبیل مرحوم آقای فلسفی از راه رسید و ایشان با مشایعت گرم و صمیمانه بزرگ‌عالم شهرمان مرحوم آقا سید میرزا آقا ترابی و دیگر روحانیون، وارد شهر شد. از آنجا که طبق برنامه ریزی انجام شده، قرار بود همان شب در مسجد جامع سخنرانی نمایند، هنگام اذان مغرب آن سخنور گرامی به اتفاق علما و روحانیون به مسجد آمدند، در حالی که مرحوم آقای فلسفی در پی مرحوم‌آقای ترابی در حرکت بوده و دیگر طلاب و روحانیون هم در صف منظمی به دنبال ایشان حرکت می‌کردند. با توجه به برگزاری جلسه در فصل تابستان، سخنرانی ایشان در شبستان‌های سه‌گانه واقع در حیاط مسجد برگزار شد و در حالی که میکروفون بر روی منبر در مقابل آقای فلسفی قرار داشت، صدای ایشان در صحن مسجد از یک دستگاه رادیو ضبط پخش می‌شد، زیرا در آن زمان در دامغان بلندگو و دستگاه پخش صدا وجود نداشت. همچنین در پایان مجلس با سینی‌های پر از زردآلو از شرکت کنندگان پذیرایی شد. 📚بخشی از مصاحبه با همشهری گرامی جناب آقای حاج مهدی ترابی ▪️سالروز ارتحال واعظ دانشمند حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدتقی فلسفی گرامی باد. @damghan220
🔸 حکیم پارسا 1⃣1⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠مهربان همچون پدر فراموش نمی‌کنم در همان ماه‌های نخستی که برای تحصیل علوم دینی از روستای اَراء ساری به دامغان آمده بودم، به علت ضایعه‌ای که در ناحیه پا داشتم، به پزشک ‌شهر مراجعه کردم، اما بیماریم معالجه نشده و پا درد همچنان مرا اذیت می‌کرد. به همین ‌خاطر پس از چندی تصمیم گرفتم برای معالجه و درمان به تهران بروم. در آن زمان مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی بنده را که طلبه نوجوانی بودم و کتاب "جامع المقدمات" می‌خواندم، مورد تفقد پدرانه خویش قرار دادند؛ نخست برای یکی از همشهریان خود به نام مرحوم آقای طاقی که در حسابداری یکی از مریض‌خانه‌های تهران مشغول به کار بوده و در بین پزشکان نفوذ خوبی داشت، بدون درخواست قبلی بنده نامه‌ای نوشته و او را به مساعدت و همکاری در جهت معالجه بنده فراخواندند.‌ سپس آن نامه را به روحانی جوان مرحوم آقا سید قاسم داودموسوی (شهید) دادند، تا آن را به تهران برده و هرچه زودتر به آقای طاقی برساند. همچینن مرحوم آقای ترابی مبلغ بیست تومان به عنوان بخشی از هزینه درمان توسط کربلایی علی اکبر حلاجی -که پیوسته همراه آقا بود- برای من فرستاده و حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شیخ رجبعلی علامه را در این سفر به عنوان پرستار با بنده همراه کردند. البته با وجود تلاش و پیگیری بسیار و همچنین تهیه هفتاد تومان دیگر متأسفانه هزینه عمل جراحی فراهم نشد و ما پس از به پایان رسیدن خرجی سفر، به دامغان بازگشتیم. در این سفر خاطره انگیز شاهد بودم نامه و امضای مرحوم آقای ترابی بیش از مبلغی که به بنده مرحمت کردند، اثر بخش بود، گذشته از آن‌که محبت و مهرورزی آن پدر معنوی شهر را نسبت به فرزند معنویشان به تصویر می‌کشید. 📚بخشی از مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید رضا قادری @damghan220
🔸 حکیم پارسا 2⃣1⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 خطابه آتشین هفت روز از ارتحال بزرگ‌عالم شهرمان مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی گذشته بود و مجلس بزرگداشت هفتمین روز ارتحال آن فقیه عالیقدر از سوی طلاب و روحانیون دامغانی مقیم ‌قم از جمله مرحوم آیت الله شیخ محمدعلی عالمی، حجج اسلام و المسلمین آقایان حاج سید محمد شاهچراغی و حاج‌شیخ محمد ترابی در مسجد اعظم قم برگزار گردید. در این مراسم حدود نود نفر از دامغانی های مقیم تهران از جمله بنده با هیات عزا و سوگواری در این مراسم شرکت نموده و در هنگام ورود یک صدا با هم این دو بیتی را تکرار می‌کردیم: "آیت الله ترابی رفته است از بین ما خدمت جد گرامش از سر صدق و صفا قلب ما را داغدار بنموده چرخ بی‌وفا بهر مرگش جمله داریم شیون و افغان و آه" نکته جالب توجه در این‌ جلسه، حضور جمع زیادی از طلاب و روحانیون غیر دامغانی بود، به طوری که نیمی از شبستان دوم مسجد اعظم -معروف به شبستان زیر گنبد- مملو از جمعیت بود. ابتدا گمان می‌کردم آن‌ها همه از ارادتمندان و آشنایان مرحوم آیت الله ترابی بوده‌اند، اما کمی بعد متوجه شدم با توجه به انتشار اطلاعیه مراسم و درج نام مرحوم آیت الله خزعلی به عنوان سخنران در اطلاعیه، عده زیادی برای شنیدن سخنان آن خطیب سیاسی به آنجا آمده بودند. در آن روزها که ماجرای لوایح شش‌گانه شاه -معروف به انقلاب سفید- در حال بحث و بررسی کارشناسان و برگزاری رفراندوم عمومی بود، مرحوم آیت الله خزعلی در بخشی از سخنرانی آتشین خود به انتقاد از سیاست‌های دین‌ستیز حکومت پهلوی پرداخت و با اشاره به سوی مزار مرحوم آقای ترابی در حرم مطهر، گفتند: "آقای ترابی! شما راحت و آسوده خاطر گشتی از تصمیمات و برنامه‌های خصمانه حکومتی که به هزار و اندی سال قبل، بازگشته و در صدد است تا رفتارهایی شبیه آنچه معاویه و پسرش انجام دادند را مرتکب شود." این سخنان مهم در حالی ایراد شد که هنوز چند ماه تا شروع نهضت امام خمینی در خرداد ماه ۱۳۴۲ ش باقی مانده بود، از این رو این‌گونه سخن گفتن، خوشحالی و البته تعجب بسیاری از شرکت کنندگان را به دنبال داشت. 📚بخشی از مصاحبه با همشهری گرامی جناب آقای حاج مهدی ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 3⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 تربت شفابخش کودکی چند ماهه بودم که در کمتر از یک هفته متأسفانه دو برادر نوجوانم در اثر ابتلا به بیماری وبا از دنیا رفتند. پس از گذشت چند روز از این اتفاق تلخ، پدر و مادرم که از مصیبت دو فرزند خود، داغدار و پریشان‌حال بودند، متوجه نشانه‌های این بیماری در بنده شده و با توجه به کمبود امکانات بهداشتی-درمانی، خود را برای مرگ سومین فرزندشان آماده ساختند. در همان ایام، مرحوم آیت الله آقا سید میرزا آقا ترابی به دامغان آمده و دوستان و ارادتمندان، برای ملاقات با ایشان، به منزل پدرشان مرحوم حاج میرحیدر ترابی می‌رفتند. پدرم حاج سید باقر ترابی (ره) نیز شب‌ها برای پذیرایی و توزیع چای بین میهمانان به آنجا می‌رفت. در یکی از آن شب‌ها وقتی مرحوم‌ حاج علی اکبر محمودیان که از متدینین شهر و معتمدین مرحوم آقا و از جمله بزرگان محله امام به شمار می‌رفت، با دیدن چهره غم‌بار و نگران پدرم، از ایشان درباره علت ناراحتی‌اش می‌پرسد که پدرم به درگذشت دو فرزند خود در یک هفته اشاره کرده و می‌گوید: "نوزادی که در خانه دارم، سخت بیمار شده و در حال جان دادن است و من از شدت ناراحتی و بی قراری، توان ماندن در خانه را نداشته و به این‌جا آمدم." آقای محمودیان با شنیدن حرف‌های پدرم، با ناراحتی خدمت آیت الله ترابی رسیده و موضوع بیماری مرا با ایشان در میان می‌گذارد. ایشان نیز فورا مقداری از خاک تربت امام حسین علیه السلام که همیشه به همراه داشتند، از جیب قبای خود بیرون آورده و پس از خواندن دعایی بر آن خاک مقدس، آن را به پدرم داده و فرمودند: "این تربت را در آب بریز و به فرزندت بده، ان شاءالله خوب می‌شود." پدرم نیز به دستور مرحوم آقا عمل کرده و مقداری از آن را در دهان من می‌ریزد. صبح روز بعد، پس از بیدار شدن از خواب، مشاهده نمودند به برکت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و به واسطه کرامت و بزرگواری مرحوم آقا سید میرزا آقا بیماریم برطرف شده و بهبودی یافته ام. همان روز پدرم که سال‌ها در مجالس روضه خوانی امام حسین علیه السلام توفیق خدمت گزاری به عزاداران آن حضرت را داشت، نذر می‌کند که فرزندش روحانی و روضه خوان امام حسین علیه السلام گردد. 📚بخشی از مصاحبه با روحانی گرامی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید عبدالله ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 3⃣1⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 نوروز خاطره‌آمیز به خاطر دارم در ایام نوروز و تعطیلات آغاز سال، در روزهای اول و دوم، درب منزل عمویمان مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی به روی مشتاقان و آشنایان باز بود و علاقه‌مندان و ارادتمندان به مرحوم آقا به زیارت ایشان شرفیاب می‌شدند. پس از آن مرحوم آیت الله ترابی به اتفاق چند نفر از دوستان و همراهان، هر روز به یکی از محله‌های شهر رفته و به بازدید همشهریان، دوستان و بستگان خود می پرداختند، در برخی منازل لحظاتی را درنگ کرده و در برخی دیگر از منازل، با ورود به حیاط و عرض تبریک و شادباش به صاحب‌خانه، پس از توقفی کوتاه، خداحافظی می کردند، و با این‌ عمل، از مردم متدین و با ایمان شهر، تفقد و دلجویی می‌نمودند. حضور ایشان در محله‌ها و منازل مردم، تا مدت‌ها مورد گفتگوی آنان بود و با افتخار و ابراز اشتیاق فراوان، از این رفتار شایسته یاد می‌کردند. 📚بخشی از مصاحبه با عالم فرزانه حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود ترابی @damghan220
🔸 حکیم پارسا 4⃣1⃣ 🔹مجموعه خاطرات فقیه عالیقدر و حکیم فرزانه مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی 💠 از نجف تا دامغان از فرد مورد اعتمادی شنیدم که می‌گفت: «در دوران اقامت مرحوم آیت‌الله سید میرزا آقا ترابی در دامغان، یکی از شهروندان دامغانی برای زیارت عتبات عالیات و پرداخت وجوهات شرعی به کشور عراق سفر کرده و به محضر مرجع تقلید عظیم‌الشأن مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سید محمود شاهرودی می‌رسد. آن فقیه عالی‌قدر از وی پرسیدند: اهل کجا هستید؟ او پاسخ می‌دهد: اهل دامغان. مرحوم آقای شاهرودی با تعجب می‌پرسند: مگر آقای ترابی در آن شهر نیست که وجوهات شرعی خود را به این‌جا آورده‌ای؟! سپس با رد آن مبلغ، او را موظف به پرداخت خمس مالش به آقا میرزا آقا ترابی می‌نماید.» 📚بخشی از مصاحبه با عالم فرزانه حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی ▪️هفدهم شعبان، سالروز ارتحال مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمود شاهرودی گرامی باد. @damghan220