6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رفتار صحیح با آدمهای فضول😐😅
#دکتر_سعید_عزیزی
❤️· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍دکتر انوشه چقدر قشنگ میگه؛
برای رسیدن به آرامش کافیه به
خودت قول بدی:
-قول بده نزاری آدمی که لیاقت نداره
ارامشتو بهم بریزه.
-قول بده اولویت زندگی خودت باشی؛
اول به خودت کمک کنی بعد اگر
تونستی به بقیه کمک کنی.
-قول بده بخاطر احترام به خودت از
همه ی خاطراتی که بهت آسیب زدن بگذری.
-قول بده از این به بعد هرکسی
هر چیزی گفت و هر کاری نتونه روت
تاثیر منفی بزاره.
-قول بده از این به بعد بیشتر از توانت
برای کسی تلاش نکنی؛
خوبی زیاد تبدیل به وظیفه میشه... /دکتر انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #توحید #پارت55 لعیا گفت:فقط یه چیزی هست که باید بدونید….گفتم:چی؟گفت:اون پسر هم
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#توحید
#پارت56
لعیا رو بردم داخل اناقش و بعد محمد رو راهنمایی کردم تا بره پیشش…..تقریبا دو ساعتی حرف زدنشون طول کشید…..طی این دو ساعت مادر وپدرش مرتب ساعت رو نگاه میکردند و به ما کنایه میزدند……معلوم بود که هما از رفتارشون ناراحت شده بود اما من برعکس هما اروم بودم و با مهربونی و لبخند ازشون پذیرایی میکردم…..لعیا به محمد از اول زندگیش گفته بود تا به اینکه الان هم نیاز به کمک داره و تنهایی نمیتونه روی پای خودش بایسته و این مشکل شاید برای همسر اینده اش مشکل ساز باشه…..کلی حرف زده بودند که حرف آخر لعیا این بود که :اقا محمد خوب فکراتونو بکنید چون مشخصه که خانواده ی شما راضی نیستند و همین یه مشکل روی مشکلات من میشه…..محمد گفته بود:شما جواب مثبت رو بدید ،،راضی کردن خانواده با من…..من عاشق سیرت زیبای شما شدم هر چند صورتتون هم بسیار زیباست……(حق داشت لعیا از نظر چهره خوشگل بود و ظریف اما مشکل جسمیش مانع دیده شدن چهره اش میشد)…...
داستان کوتاه✍
همیشه دلم کفش قرمز پاپیونی میخواست
یه روز برا خرید عید با مادرم به بازار رفتم
مادرم هی گشت منم باهاش بودم مردم همه خرید میکردن ..
مادرم میگشت تاشاید ارزون ترین چیزارو بخره
منمبهش میگفتم برامنم کفش بگیر اونم میگفت باشه مادرمیگریم
منم هی گیرداده بودم کفش بگیر ماهی قرمز بگیر..
مادرم هی میگشت اخرشم یه خورده برنج گوشت مرغ خرید بامیوه سبزی
یه لباس برا داداشم
یه شلوار برا پدرم
یه دامن برامن
هیچی برا خودش نخرید..
منم عصبی بودم میگفتم چرا کفش نمیگیری
چرا ماهی قرمز نمیگیری ..
اونم هی میگفت مامان جان بعدا میگیریم
هنوز که عید نشده ..
منم هی گریه میکردم
اومدیم خونه بدون ماهی قرمز کفش قرمز.
اون روز ازمادرم بدم میومد
تا مدتها باهاش حرف نمیزدم.
عید شد بابام یه دونه ماهی قرمز اوردکه زود مرد به سفره هفت سسین نکشید منم کفش قرمز پاپیونی نگرفتم ..
سال ها گذشت ..
من بزرگ شدم مادرم به شدت بیمار شد ..
قبل مرگش بهم گفت توصندوقچه یه دفتر هست دوتا النگو که ازمادرش بهش ارث رسیده.
گفت دنیا دخترم اونا رو برات گذاشتم ..
مادرم مارو تنها گذاشت رفت پیش خدا
وقتی اومدم خونه بدمراسم رفتم سراغ صندوق چه دیدم مادرم یه جفت کفش قرمز پاپیونی خرید
یه دفتر که توش نوشته دنیا دخترم میدونم که عاشق کفش هستی شرمندتم که پول نداشتم
اون روز توخیلی ناراحت بودی من درکت میکردم ولی تونمیدونستی که اون پول رو دایی منصور بهمون داده بود که برامادر بزرگ خرید کنیم ..
منفقط توان اون لباس اون شلوار اون دامن داشتیم
توبزرگ شدی ولی نفهمیدی که ارزوی من این بود برات کفش بگیرم
با صدای گریه هام کل خانواده جمع شده بودن
که چرا هیچ وقت نفهمیدم مادرم چقد باسختی زندگی کرده ..
واون کفشارو گرفته که یادم بمونه مادرم همیشه به یادمن هست مثل اون کفشا نبود ولی فقط مادرم برا دل خودش گرفته بود.چونمن بزرگ بودم دیگه اون کفش اندازه نبود..):😔😔😢
سلامتی همه مادرا❣😢
روح مادران آسمانی شاد❤️
دردوران آشنایی دختران و پسران برای ازدواج، طرفین ممکن است ناآگاهانه دچار اشتباهاتی شوند که آگاه شدن از آنها کمک شایانی به تصمیم گیری آنها خواهد نمود.
🚫 به دلایلی چون خجالت، نشنیدن جواب منفی ویا بااین فکر که این کاردرست نیست، سوالات کافی و لازم رااز طرف مقابلمان نمیپرسیم.
🚫 به علائم هشداردهنده که نشانه ی مشکلات بالقوه همچون اعتیاد، وابستگی به فرددیگر، افراطی بودن، تفاوت فرهنگی جدی، پرخاشگری و.. توجه نمی کنیم.
🚫 عجولانه و زودهنگام سازش می کنیم.
🚫 تسلیم زرق و برق های مادی وظاهری میشویم.
🚫 تعهد را مقدم بر تفاهم می دانیم.
🚫 تردیدهای خود رانادیده می گیریم.
🚫 تفاهم را به علاقه مقدم می شماریم.
🚫 براین باوریم که طرف مقابلم راتغییرخواهم داد.
🚫 براین باوریم که بعداز ازدواج، مشکلات کم خواهدشد.
به امید تصمیمگیری های درست و آگاهانه...
❤️
22.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 روابط زن و مرد
🔘صحبتهای دکتر انوشه درمورد:
🌹اختلاف کوچک
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #توحید #پارت56 لعیا رو بردم داخل اناقش و بعد محمد رو راهنمایی کردم تا بره پیشش
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#توحید
#پارت57
محمد کاملا به سیرت و صورت زیبای لعیا پی برده بود و نمی خواست براحتی اونو از دست بده...اون شب حرفهای زیادی بین لعیا و محمد رد و بدل شد. هر چی لعیا از مشکلاتش گفت محمد یه راه حل جلوش گذاشت….معلوم بود که خیلی لعیا رو دوست داره…بالاخره خواستگارا رفتند…… چند وقت که گذشت محمد خانواده اشو راضی کرد و قرار عقد گذاشته شد….ما همه راضی بودیم چون محمد هم شغل خوبی داشت و هم پسر خوبی و هم عاشق لعیا بود…عقد خودمونی گرفتیم تا درسشون تموم شه و بعد عروسی کنند…اون روزها هر چند لعیا سعی میکرد خودش سوار ویلچر بشه و به من میگفت بابا خودم میتونم از اطراف بگیرم و سوار ویلچر یا ماشین بشم اما من تا ۲۶سالگی خودم بغلش کردم و بردم و اوردم آخه وقتی بغلش میکردم خیالم راحت تر بود…لعیا بالاخره تخصصشو گرفت هر چند هیچ وقت نتونست مطب بزنه و کار کنه چون شرایط جسمیشو نداشت………..
#داستان چوپان خیلی زیباست حتما بخوانید
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف،از صد عبادا یک دل پرآشوب بهتراست...):؛
بانوی عزیز احترام به همسرت تو رو عزیزتر میکنه 😊
❣مردان دوست دارند که همسرشان به آنها احترام بگذارد و از آنها تمجید کند. در عین حال آنها به خاطر برخی از ویژگیهایشان دوست دارند تا قدردانی خود از همسرشان را به صورت غیرمستقیم ابراز کنند.
👈 جریحه دار کردن غرور یک مرد برای او خیلی گران تمام میشود و امکان دارد در زندگی زناشویی تأثیر نامطلوب دائمی بگذارد. یک مرد به سختی میتواند خفیف شدن از جانب زنش را به فراموشی بسپارد...!
❣وقتی مرد احساس کرد که زن او را لایق و با جرأت میداند به خود میبالد و این شهامت را به دست میآورد که برای مقابله با هر مشکلی سینه سپر کند. او از لیاقت خود اطمینان مییابد و همین امر اعتماد به نفس لازم را در او به وجود میآورد.
👈 زن میتواند با جملات تمجید آور که در نهایت لطف و محبت تنظیم شده باشد، شخصیت و احساس شوهرش را کاملاً عوض کند و از او مردی با لیاقت و با کفایت بسازد
✍🏻 هر مردي که شما را دوست دارد براي زندگي كردن مناسب نيست
➖بزرگترین اشتباهی که یک دختر مرتکب میشود این است که بگوید، چون یک مردی من را خیلی خیلی دوست دارد پس او مردِ مناسبِ من است و به دردِ من میخورد و به خاطرِ علاقه اش به من چنین یا چنان خواهد کرد.
•● ابدا این موارد ارتباطی با هم ندارند و قرار است که شما هم او را دوست داشته باشید، نه اینکه چون او شما را دوست دارد به او علاقمند شوید.
❤️