eitaa logo
دانشگاه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
455 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4هزار ویدیو
91 فایل
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف #صلوات ألّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلى‌مُحَمَّدٍوآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم‌
مشاهده در ایتا
دانلود
↷❈🔅❂📃❂🔅❈↶ 📌در وادي يابس چه گذشت؟ ابوبصير مي گويد: از امام صادق (ع) در مورد سوره والعاديات پرسيدم، امام (ع) فرمود: اين سوره در ماجراي وادي يابس (بيابان خشك) نازل شده است. پرسيدم: قضيه وادي يابس از چه قرار بود. امام صادق عليه السلام فرمود: - در بيابان يابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پيمان محكم بستند كه تا آخرين لحظه، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام را بكشند. جبرئيل جريان را به رسول خدا صلي الله عليه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلي الله عليه و آله نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهي چهار هزار نفري به سوي ايشان فرستاد كه البته بي نتيجه بازگشتند. پيامبر صلي الله عليه و آله در مرحله آخر علي عليه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوي وادي يابس رهسپار نمود. حضرت علي عليه السلام با سپاه خود به طرف بيابان خشك حركت كردند. به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهي علي عليه السلام روانه ميدان شده اند. دويست نفر از مردان مسلح دشمن به ميدان آمدند. علي عليه السلام با جمعي از اصحاب به سوي آنان رفتند. هنگامي كه در مقابل ايشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسيده شد كه شما كيستيد و از كجا آمده ايد و چه تصميمي داريد؟ علي عليه السلام در پاسخ فرمود: - من علي بن ابي طالب پسر عموي رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم، شما را به شهادت يكتايي خدا و بندگي و رسالت محمد صلي الله عليه و آله دعوت مي كنم. اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر شريك مسلمانان هستيد. ايشان گفتند: - سخن تو را شنيديم، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهيم كشت! وعده ما صبح فردا. علي عليه السلام فرمود: - واي بر شما! مرا به بسياري جمعيت خود تهديد مي كنيد؟ بدانيد كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مي جوييم: (ولا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم) دشمن به پايگاههاي خود بازگشت و سنگر گرفت. علي عليه السلام نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام، علي عليه السلام فرمان داد مسلمانان مركب هاي خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا نمايند و در حال آماده باش كامل براي حمله صبحگاهي باشند. وقتي كه سپيده سحر نمايان گشت، علي عليه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوي دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگير شد كه تا هنگام درگيري نمي فهميد مسلمين از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سريع بود، قبل از رسيدن باقي سپاه اسلام، اغلب آنان به هلاكت رسيدند. در نتيجه، زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين افتاد. جبرئيل امين، پيروزي علي عليه السلام و سپاه اسلام را به پيامبر صلي الله عليه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناي الهي، مسلمانان را از فتح مسلمين باخبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند! پيامبر صلي الله عليه و آله و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال علي عليه السلام شتافتند و در يك فرسخي مدينه، سپاه علي عليه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت علي عليه السلام هنگامي كه پيامبر را ديدند از مركب پياده شده، پيامبر صلي الله عليه و آله نيز از مركب پياده شدند و ميان دو چشم (پيشاني) علي عليه السلام را بوسيدند. مسلمانان نيز مانند پيامبر صلي الله عليه و آله، از علي عليه السلام قدرداني مي كردند و كثرت غنايم جنگي و اسيران و اموال دشمن كه به دست مسلمين افتاده بود را از نظر مي گذراندند. در اين حال، جبرئيل امين نازل شد و به ميمنت اين پيروزي سوره (عاديات) به رسول اكرم صلي الله عليه و آله وحي شد: (والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صحبا، فأثرن نفعا فوسطن به جمعا...) اشك شوق از چشمان پيامبر صلي الله عليه و آله سرازير گشت، و در اينجا بود كه آن سخن معروف را به علي عليه السلام فرمود: (اگر نمي ترسيدم كه گروهي از امتم، مطلبي را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح عليه السلام گفته اند، درباره تو بگويند، در حق تو سخني مي گفتم كه از هر كجا عبور كني خاك زير پاي تو را براي تبرك برگيرند!)(14) 📚14- بحارالانوار، ج 21، ص 72.📚 اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج... کانال دانشگاه مدافعان حریم ولایت http://eitaa.com/joinchat/385548302Ca1d19c22ab
📌مأمون و امتحان امام جواد عليه السلام روزي كه به از خود بيرون آمده بود، در به عده اي از كه "جواد عليه السلام هم در ميان آنان بود، نمود. همگي گريختند، جز آن ! نزد ايشان رفت و پرسيد: - چرا با ديگر نگريختي؟ جواب داد: - من نكرده بودم كه بگريزم و مسير هم آن قدر نبود كه بروم تا راه تو باز شود. از هر كجا كه مي خواستي مي توانستي بروي. پرسيد: - تو كيستي؟ پاسخ داد: - من بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالبم! مأمون پرسيد: - از چه بهره اي داري؟ عليه السلام جواب داد: - مي تواني ها را بپرسي! از او جدا شد و به راه خود ادامه داد، بر روي دستش بود مي خواست با آن كند. باز را رها كرد و باز دنبال دراّجي كرد، به طوري كه مدتي از ناپديد شد و پس از ، در حالي كه را زنده كرده بود، بازگشت. ماري را جاي گذاشت. سپس به گفت: - آن ، امروز - به دست من - فرا رسيده است! آن گاه از همان راهي كه رفته بود برگشت به همان محل كه رسيد عليه السلام را ديد كه در بين تعدادي از است، كرد. از او پرسيد: - تو از و چه مي داني؟ عليه السلام پاسخ داد: - من از و از صلي الله عليه و آله وسلم و ايشان از و جبرئيل از جهانيان شنيدم كه فرمود: ميان و است و كه در آن است كه و پشت هاشان نقطه هاي دارد، آنها را با شكار مي كنند تا را با آنها بيازمايند! با شنيدن اين پاسخ گفت: - تو و و و همه گفتيد! بحار، ج 50، ص 56
📌مشتي از خاك كربلا حرثمه مي گويد: چون از همراه عليه السلام برگشتيم، آن حضرت وارد شد. در آن سرزمين خواند. و آن گاه از برداشت و آن را بوييد و سپس فرمود: - آه! اي خاك! حقا كه از تو مردمانی برانگيخته شوند كه داخل گردند. وقتی حرثمه به نزد همسرش كه از عليه السلام بود بازگشت ماجرايی كه در پيش آمده بود براي وی نقل كرد و با تعجب پرسيد: اين قضيه را عليه السلام از كجا و چگونه می داند؟ حرثمه می گويد: مدتی از ماجرا گذشت. آن روز كه لشكر به جنگ عليه السلام فرستاد، من هم در آن بودم. هنگامی كه به سرزمين رسيدم، ناگهان همان مكانی را كه عليه السلام در آنجا خواند و از خاك آن برداشت و بوييد ديده و شناختم و عليه السلام به يادم افتاد. لذا از آمدنم شده، اسب خود را سوار شدم و به عليه السلام رسيدم و بر آن سلام كردم و آنچه را كه در آن محل از پدرش عليه السلام شنيده بودم، برايش نقل كردم. عليه السلام فرمود: - آيا به كمك ما آمده ای يا به ما؟ گفتم: ای ! من به شما آمده ام نه به شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زياد برايشان بيمناكم. عليه السلام اين سخن را كه شنيد فرمود: - حال كه چنين است از اين سرزمين كه ما را نبينی و صدای ما را نشنوی. به خدا ! هر كس امروز صدای ما را بشنود و به ياری ما نشتابد، داخل خواهد شد. بحارالانوار: ج 44، ص 255.