eitaa logo
کوچه هشتم
316 دنبال‌کننده
20 عکس
0 ویدیو
0 فایل
نون والقلم این کانال مخصوص معرفی آثار، دیدگاه‌ها و برنامه‌های آموزشی استاد بهزاد دانشگر (داستان نویس) تاسیس شده است. لینک دعوت به کانال ایتا: https://eitaa.com/daneshgarbehzad لینک عضویت: B2n.ir/daneshgarbehzad ارتباط با ادمین: @ofoqe1402
مشاهده در ایتا
دانلود
یا کریم بیمارستان اصلاً جای خوبی برای درد کشیدن نیست؛ مخصوصاً اگر اطرافت پر باشد از بیمارهای عرب و تو مدام یادت بیفتد تا همین یکی، دو روز پیش در خانه خودت بودی و رؤیاهایت را دنبال می‌کردی؛ یک اتاق مستقل و شیک با عکس‌هایی از بازی‌های رایانه‌ای و رونالدو روی دیوارها و حتی سقف. دلم می‌خواست وقتی روی تختم ولو می‌شوم و زل می‌زنم به سقف باز هم تصویر کریس را ببینم. خودم را که بین آن‌همه فلسطینی دیدم بیشتر از قبل یاد رونالدو افتادم، چون که هر از گاهی به شکلی نشان داده بود که دلش با فلسطینی‌هاست؛ چیزی که باعث شده با دوستانم در مدرسه دعوایم شود. پارسال بود فکر کنم که عکسی از رونالدو دیدم که داشت پیرهنش را به کودک فلسطینی هدیه می‌داد. رونالدو می‌خندید و چشم‌هاش برق می‌زد، چشم‌های پسربچه غمگین بود و لب‌هاش می‌خندید فقط. پسر توی عکس شبیه من بود و وقتی این مسأله را فهمیدم خیلی ذوق کردم. بردم عکس را نشان کارن دادم که ابرو بالا انداخت: «نخیر! تو قشنگ‌تری.» تبلتم را بردم مدرسه تا عکس را به بچه‌های کلاس نشان بدهم.آریل از دیدن عکس عصبانی شد: «برای چی این عکس رو آوردی مدرسه؟... این عربا حیوونند! هرکسی هم از اونا حمایت کنه هم حیوونه.» بعد تبلتم را گرفت کوبید به دیوار راهرو و شکست. زدم زیر گریه و حمله کردم سمتش. هم تبلتم را شکسته بود و هم داشت به بهترین بازیکن دنیا توهین می‌کرد. خیلی زور بهم داشت. چشم‌هایم را بستم و حس کردم قدرتم چندبرابر شده، بعد با مشت کوبیدم توی شکمش و بازویش را گاز گرفتم. بچه‌ها سعی کردند ما را از هم جدا کنند نتوانستند، خانم ناظم آمد آن‌ها را کنار زد و دست‌مان را گرفت و برد دفترش. آن پسر توی عکس چه گناهی دارد؟ چرا باید حیوان باشد؟ دست بچه‌هاست مگر کجا دنیا بیایند؟ ما متولد می‌شویم و یک زندگی معصوم و بی‌گناه را شروع می‌کنیم. این بزرگ‌ترها هستند که هی اشتباه می‌کنند و ما باید تاوان آن را بدهیم. خانم ناظم پنجره را باز کرد تا هوای تازه بیاید. قهوه صبحانه‌اش را داد به ما و سعی کرد آرام‌مان کند. آریل بازویش را مالید و با نفرت نگاهم کرد: «بابام میگه هیچ‌وقت دلت برای دشمن نسوزه.» - موشه که دشمن تو نیست، هست؟ - خانم! داره دروغ میگه. آریل ول‌کن نبود: «بابام می‌گه دوستِ دشمن ما، دشمن ماست.» ناظم از بالای عینک با کنجکاوی زل زد بهم: «مگه موشه با دشمن ما دوسته؟» - رونالدو نوکر فلسطینیاست، پیرهن امضا می‌کنه براشون، باهاشون عکس می‌گیره، با نماینده ما دست نمیده... موشه هم عشق رونالدوئه. خواستم بپرم بهش که ناظم گفت: «من مطمئنم فوتبال رونالدو رو دوست داره نه باورهای سیاسی اون رو. درسته موشه؟» آریل گفت: «خانم! کدوم عاقلی مسی رو می‌ذاره میره سمت رونالدو؟» بعد پرید بالا و به مسخره ادای شادی بعد از گل رونالدو را درآورد و دستش یکهو درد گرفت و سر و صورتش کج و کوله شد. آی دلم خنک شد! خانم ناظم کلی با ما حرف زد و آخرش قول داد خسارت تبلتم را از پدر آریل بگیرد و مرا هم مجبور کرد آن قلدر بی‌خاصیت را بغل کنم و عذر بخواهم و فردا برایش یک دسته گل بخرم بیاورم مدرسه. آن روز دبیر تاریخ که از ماجرای دعوای من و آریل خبردار شده بود، درباره اسرائیل حرف زد. این‌که این‌جا از اولِ اولش مال ما بوده، مال خود یهودی‌ها؛ بعداً عرب‌ها آمده‌اند و در «سرزمین موعود» ما ساکن شده‌اند. در طول سال‌ها نژاد یهود در کشورهای دنیا پراکنده بوده و حالا دیگر وقتش شده بود که به سرزمین آباء و اجدادی‌شان برگردند. عجیب این است که مهمان‌های ناخوانده، ادعای مالکیت دارند، قلدری می‌کنند و حاضر نیستند سرزمین‌مان را به خودمان برگردانند! از پشت میز بلند شد: «حالا وظیفه ما چیه بچه‌ها؟» آریل خواست چیزی بگوید که دبیر با مهربانی دست گذاشت روی شانه‌های او و گفت: «وظیفه تک‌تک ماست که با زور هم که شده وطن‌مون رو پس بگیریم. مردم جهان سال‌هایی که ما تو این کشور و اون کشور آواره بودیم کجا بودند؟» بعد بغض کرد:‌ «سال‌هایی که نازی‌ها ما رو مینداختن تو کوره‌های آدم‌سوزی کجا بودند؟» همه ناراحت شدیم. دبیر تاریخ با من چشم در چشم شد و گفت: «وقتی کسی از واقعیت و تاریخ چیزی ندونه، معلومه که میره از عربا حمایت می‌کنه!» بعد مشت‌هایش را گره کرد: «هیچ آدم عاقلی برای به دست آوردن خونه‌ش از بقیه اجازه نمی‌گیره!» یاد آن حرف‌ها باعث شد از مهمان‌های ناخوانده‌ای که توی اتاقم در بیمارستان بودند بدم بیاید! ادامه دارد ... @daneshgarbehzad