eitaa logo
روایت پیشرفت ایران
279 دنبال‌کننده
262 عکس
15 ویدیو
0 فایل
🌱 خانه هنر و رسانه پیشرفت 🌱مجله دانشمند (دوره فروردین ۱۴۰۱ تا خرداد ۱۴۰۳) 🌱کتاب‌ها: 🔻از اتم تا بی‌نهایت 🔻دانش‌ورزی حاصلخیز 🔻مدیر شریف 🔻ترش شیرین ✍️ارتباط با ما: @pezhmanarab
مشاهده در ایتا
دانلود
🚜 روزگاری که «تراکتور» ایرانی شد به روایت مهندس عرب‌باغی 💠بخشی از متن: 🔻دهه 70 شدم مدیرعامل تراکتورسازی. هنوز رو صندلی ننشسته بودم که گفتم بگید معاون بیاد گزارش بده ببینم اینجا چه خبره. نشست جلوی من گفت به نام خدا ما با افتخار در سال گذشته 3000 تراکتور تولید کردیم. وقتی می‌گم تراکتورسازی یعنی400 هکتار زمین با20 -30 هزار متر مربع سالن که همان زمان حدود 7- 8 هزارتا نیرو داشت، با تجهیزات پیشرفته‌ای که بعضاً دو نمونه در ایران بود. با اینهمه این آدم به 3 هزار تا تولید تراکتور راضی بود. من اصلا نمی‌فهمم چه طوری بعضیا به کم قانع میشن! 🔻بهش گفتم آقای مهندس گفتی؟ تموم شد؟ من می‌خوام تو یه سال 50 هزار تا تراکتور بسازم. فکر کنم اگه یه نفرو بندازن تو آب جوش همون جوری از جا می‌پره که این مهندس از جاش پرید. برگشت گفت این حرفا چیه مهندس. این حرفا تخیلیه. گفتم باشه یا نباشه، من 50 هزارتا تراکتور می‌خوام، هستی یا نیستی؟ گفت نمیشه! از جلوی میز یه برگه سفید برداشتم گرفتم طرفش. بیا استعفاتو بنویس! این شد اولی! 🔻دومین معاون رو صدا زدم. بهش گفتم تو تهران زندگی می‌کنی. فقط بعضی روزای هفته رو بلیط میگیری میای اینجا و دوباره برمی‌گردی تهران پیش خانواده‌ات. با سر تأیید کرد. گفتم یه سؤال ازت می‌پرسم. تراکتورسازی رو بیشتر دوست داری یا خانواده‌ات رو؟! با یه صورت وارفته برگشت گفت خب مهندس معلومه خانواده‌ام رو! بهش گفتم آفرین، ولی من یه نفر رو می‌خوام تراکتورسازی رو بیشتر از خانواده‌اش دوست داشته باشی! هستی؟! گفت نه. برگه دوم رو کندم. پس بیا استعفات رو بنویس. 🔻نفر سوم رو صدا کردم. پرونده‌ی اینم خونده بودم. اسمش صادق بود. برگشتم بهش گفتم تو آدم خوبی هستی. ازت می‌خوام مثل اسمت صادق باشی. بهتر نیست برگردی سر شغل سابقت. قبلا معلم بود و توی تراکتورسازی کار خاصی نکرده بود. قبول کرد. برگه سوم رو کندم. بیا استعفات رو بنویس. 🔻نفر چهارم رو نذاشتم بیاد تو. رفته بود با پول شرکت برای خودش یه اسب و یه سگ خریده بود و تو کارخونه نگه می‌داشت. دیگه برگه مصرف نکردم. از همون دم در فرستادمش خونه‌اش. همه این‌هایی که برات گفتم مال یه ساعت بود. 🌐 خرید اینترنتی مجله: ketabir.com 📱 تماس جهت اشتراک: 09123969195 @daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
🚜 تصمیمی که دست انگلیس را از تراکتورسازی ایران قطع کرد به روایت مهندس عرب‌باغی مدیرعامل وقت تراکتورس
🚜 تصمیمی که دست انگلیس را از تراکتورسازی ایران قطع کرد به روایت مهندس عرب‌باغی مدیرعامل وقت تراکتورسازی 💠بخشی از متن: 🔻- ببین مهندس جون! قدرت تصمیم گیری خیلی مهمه. خیلی از مشکلای ما از این میاد که جرأت تصمیم گرفتن نداریم. 🔻 قدرت تصمیم‌گیری لابد همین ایده بود که باعث شد دست انگلیس از تولید تراکتور ایران قطع شود. قبل‌تر از اینکه ملاقاتش کنم نامش را سرچ کرده بودم. یک کمیک موشن راجع بهش بود که تعریف می‌کرد اوایل، شرکت مسی فرگوسن انگلیس صفر تا صد ساخت تراکتورهای ما را انجام می‌داد. ما عملاً فقط کارگر انگلیسی‌ها بودیم. عرب باغی که می‌آید می‌زند به خط اینکه تراکتور را کاملا در داخل بسازد، بدون انگلیسی‌ها. 🔻موقع مصاحبه ازش دلیل این کار را پرسیدم. ابروهایش را در هم قفل کرد و طوری که انگار از بوی بدی مشامش آزار دیده باشد قیافه گرفت و گفت: «خوشم نمی‌آمد پولمون تو جیب خارجی‌ها بره.» اول فکر کردم شعار می‌دهد؛ ولی وقتی جلوتر رفتم دیدم انگار یک نوع غیرت آذری خاص در رگ‌هایش می‌جوشد. غیرتی که شاید خیلی توضیح واضحی درباره چرایی‌اش نمی‌شد پیدا کرد؛ اما وجود داشت. 🔻خلاصه شروع می‌کند به بومی‌سازی و اکثر قطعات را می‌سازد. می‌ماند داشبورد تراکتور که هرچه می‌کنند موفق نمی‌شوند بسازند. بلند می‌شود می‌رود انگلیس تا فقط داشبورد تراکتور را از آن‌ها تهیه کند. انگلیسی‌ها اما می‌گویند یا همه تراکتور را از ما می‌گیرید یا هیچی! موقع بیرون آمدن از جلسه هم متلک بارش می‌کنند که تراکتور بدون داشبورد را چه‌کار می‌کنید. رگ غیرتش باد می‌کند و برمی‌گردد ایران. یک مهندس را پیدا می‌کند که ظاهراً قبل‌تر، پروژه‌ی مشابهی را کار کرده بود. با همان مهندس و بعد از دو بار شکست، داشبورد تراکتور را هم می‌سازد و عکسش را می‌فرستد برای انگلیسی‌ها که «اگر خواستید با قیمت مناسب‌تر برایتان بسازیم، در خدمتیم!» 🌐 خرید اینترنتی: ketabir.com 🗨️ خرید تلفنی: 09123969195 🇮🇷 مجله دانشمند راوی پیشرفت ایران | @daneshmand_mag
🚜 با ساخت دوازده هزار تراکتور جلوی واردات را گرفتم به روایت مهندس عرب‌باغی مدیرعامل وقت تراکتورسازی 💠بخشی از متن: اوایل کار بود و تازه داشتیم تراکتور ایرانی می‌ساختیم. از جایی بهم خبر رسید که دولت می‌خواهد 12 هزارتا تراکتور به کشور وارد کند. بهم برخورد. از خودم پرسیدم پس تکلیف ما چی میشه. از قبل با یکی از مسئولین وزارت کشاورزی آشنا بودم. بهش زنگ زدم. ماجرا را که برایش تعریف کردم بهم توضیح داد که نمی‌شود سیاست‌های توسعه کشاورزی کشور را معطل کرد. کشور به 12 هزار تراکتور نیاز داشت و 3 هزارتا تولیدی تراکتورسازی درد کشور را دوا نمی‌کرد. تصمیمم را گرفتم؛ یا باید درش را می‌بستیم یا نیاز کشور را همین‌جا می‌ساختیم. گفتم «به من فرصت بدید. تا آخر سال 12 هزارتا تراکتور می‌سازم.» گفتم که، مرا از قبل می‌شناخت. گفت عرب باغی شوخی نکن! گفتم جدی میگم. گفت پس بیا تهران، با وزیر جلسه بذاریم. رفتم قرارداد تنظیم کردم. حالا به نظرت آخرش چی شد؟ - احتمالا 12 هزار تا تراکتور ساختید. - عجب! معلومه که نه. - خب پس چی شد؟ - ما یه چند روز زودتر از موعد 12 هزارتا تراکتور رو ساختیم. مهندس مسئولش اومد پیشم و گفت تحویل دهیم. گفتم نه! 12 تای دیگه به نیت 12 امام تولید کنید بگذارید روش. آخر سر دوازده هزار و دوازده تراکتور تحویل وزارت کشاورزی دادیم. سال بعدش سفارش دولت چهارده هزار تا بود و ما به نیت 14 معصوم، 14 تا اضافی گذاشتیم رویش. یکی از این مسئولین گفته بود، عرب‌باغی تا به نیت 124000 پیامبر تراکتور نسازد ول کن ماجرا نیست! 🌐 خرید اینترنتی: ketabir.com 🗨️ خرید تلفنی: 09123969195