eitaa logo
آغـوش‌خــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
391 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
441 فایل
بِسْـمِ‌رَبِّ‌النْور؛✨️ "اینجاهر‌دل‌شکسته‌،التیام‌می‌یابد🌱" ناشناسمون🌵 https://harfeto.timefriend.net/17167459505911 🪴شرایط‌و‌همسایه‌ها : @sharaet_Canal -مدیر : @Laleiy - ادمین: @Seyede_dona براامام‌زمانت‌بمون🤍🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
به به تا الان ۶۵بار خونده شده😍🌸
یه خبر خوش هم تو راهه..📣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آغـوش‌خــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
یه خبر خوش هم تو راهه..📣
با سلام 📣اولین صفحه حمایتی زینب سلیمانی در سیزدهم دی ماه ساعت یک و بیست دقیقه بامداد در روبینو افتتاح شد❗️ لطفا فالو،شات و حمایت کنید... « zeinab___soleimani » :ایدی پیج https://rubika.ir/zeinab___soleimani https://rubika.ir/post/TcOTvLAirD
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️ آیت‌الله علوی گرگانی؛ مرجع وفادار به مردم و پشتیبان نظام ▪️پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی رحلت آیت‌الله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی: این مرجع معظم در قضایای گوناگون انقلاب و مسائل کشور همواره وفادارانه در کنار مردم و پشتیبان نظام مقدس بودند و خدمات ارزشمندی کرده‌اند که موجب فیض و رحمت الهی است. ۱۴۰۰/۱۲/۲۴ ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
مداحی آنلاین - نمیدونم از شادی چیکار کنم - محمود کریمی.mp3
6.77M
🌸👏 (عج) 💐نمیدونم از شادی چیکار کنم 💐سرمو میخوام فدای یار کنم 🎤 ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️ ✌️ 💔 ادمین🦋 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
←می‌گفٺ‌: یجورے‌لباس‌بپوشیم ڪہ‌وقٺے‌امام‌زمان(عج) از‌ڪنارموݩ‌رد‌شد مجبور‌نشہ‌چشمشو‌ببنده💔 ||♥️ ادمین🌸 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوش‌خــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
←می‌گفٺ‌: یجورے‌لباس‌بپوشیم ڪہ‌وقٺے‌امام‌زمان(عج) از‌ڪنارموݩ‌رد‌شد مجبور‌نشہ‌چشمشو‌ببنده💔 #دلتنگی|
+حاج‌‌آقا‌پناهیان‌‌میگفت: آقا‌امام‌زمان‌صبح‌به‌عشق‌شماچشم‌بازمیکنه؛ این‌عشق‌فهمیدنےنیست...! بعدماصبح‌که‌چشم‌بازمیکنیم بجای‌عرض‌ارادت‌به‌محضرآقا، گوشیامونُ‌چک‌میکنیم!!!💔 ادمین🌸 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌷°• پهلوونای‌ِمحله‌رفتنو🍂 مادرا‌موندن‌وکـوه‌خاطراتــ💔 اونا‌که‌توی‌بهشتن‌اما🌳 سلامتی‌مادراشون‌صلوات ..🦋 ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
شاید یـڪ‌روز به‌نـدیدنت بـه‌نشنیدن‌صدایت وبه‌جای‌خالی‌ات‌عادت‌ڪنم! امـا... فراموش‌ڪردنت هنـری‌است ڪه‌اصلاًنـــــدارم... ❤️ ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
_هࢪ ۅقټ بیڪاࢪ شڊۍ!🙂 یھ ټسبیح بگیࢪ دسټټ ۅ بگۅ "اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪ الفࢪج"♥️ هم ڊݪِ خۅڊټ آࢪۅم میگیࢪھ هم‌ڊݪِ آقا ڪھ‌یڪۍ ڊاࢪھ بࢪا ظهۅࢪش ڊعا میڪݩھ:) ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
✴️ امیرمومنان علی(ع): بزرگترین گناه؛ نا امیدی از رحمت خداست... ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
? {تا نَـیایی، گِـره از کارِ بشـر وا نشَـود...♥️✨} 〘پیشاپیش نیمـه‌ی شعـبان مُبـارک🥳🌸〙 ‌ ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید غریبان تنها کجایی؟ 😔 چراغ سر قبر (س) کجایی؟ ✨. 🌹بسم رب و الصدیقین سلام رفقا ✋ میخوام حال و هواتونو راهی خاک آسمونی کنم😔 ✨آنان همه از بودند... رفتند... ولی ادامه دارند هنوز... 🌹یادمان خیلی با صفاست... دم در کفش های همه را می گیرند بعضی ها که در اتوبوس🚍 خوابشان 😴 گرفته تجدید وضو می کنند 😉 وارد صحن که می شویم چندین در دو طرف حیاط آرام گرفته اند✨💫 سایه ی چند درخت 🌳🌴 که بر روی قبور مطهر افتاده زیبایی فضا را دو چندان کرده است✨💫 سلام رفقا ✋ بنده علی حاتمی هستم ☺️ مهمون امشبتون 🌹با اجازتون مختصرا از زندگیم خدمتتون عرض کنم ✨💫 عارضم خدمت شما عزیزان که این علی آقایی که در خدمت شماست 😉 در تاریخ 1337/8/28 در محله ی خانی آباد جهان پهلوان تختی به دنیا اومد 👶 تحصیلات ✍ اولیه و ابتدایی رو در مدرسه ی جعفری در سال 1350 به اتمام رسوندم و مقطع متوسطه رو هم در مدرسه ی پیر نیا گذروندم 📕📗 بالاخره دیپلمم رو در دبیرستان دارالفنون گرفتم و با احراز رتبه ی 29 در کنکور در رشته ی دامپزشکی دانشگاه تهران ✍📕📗🎓 پذیرفته شدم😊 درس خون هم بودما ☺️😊 🌹پس از پیام امام در مورد جهاد سازندگی همراه دیگر برادران عازم جهاد سازندگی در چهار محال بختیاری شدم و در بدترین شرایط با روحی مومن و مقاوم همچون کوه 🗻 استوار به تلاش برای رفع محرومیت موجود در منطقه پرداختم 🙌🙏 در سال 1358 و پس از تسخیر لانه ی جاسوسی حضوری فعال 🙌 داشتم و از اولین نفراتی بودم که وارد لانه ی جاسوسی شدم ☺️☺️😊 🌹با شروع جنگ تحمیلی 📞🔫💣 با کسب رضایت از مادر راهی جبهه ی نبرد حق علیه باطل شدم و در نبردی سخت در و در حالی که در محاصره ی دشمن قرار گرفته بودم به همراه ده ها تن از پاسداران و دانشجویان خط امام در تاریخ 1359/10/16 در به رزق رسیدم و آسمونی شدم 😇 🌹جان دیگر می دهد جان دلم ❤️ خندیدنت 😊 جان من جانی ببخشا بر دل ❤️ بی جان من ❣ شهدا کمیته شده اند و درد های مردم رو بررسی می کنند و حل می کنند کمیته ی ازدواج 💝💍 هم فعال ترین و پر رفت و آمد ترین کمیته هاست 😉 تجربه ثابت کرده که ادعای حاجت دادنم برای ازدواج درسته و هر ساله یه عده جوون برای طلب حاجت به من هم سر میزنن 😊 حال که ما واسطه ی ازدواج میشیم چه بهتر که ما هم الگوی شما برای زندگی و رسیدن به سعادت باشیم ✨💫 🌹این هم مختصری از وصیت نامه ام ✨💫 پشتیبان انقلاب باشید انقلابی که اگر شکرش را نگوییم کفرش را گفته ایم و اگر در جهتش گام بر نداریم ناگزیر بر ضد آن عمل نموده ایم ✨💫 🌹رزق نصیبتون🌹 🌹شادی ارواح طیبه ی علی الخصوص صلوات🌹 💕اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💕 🌹التماس دعای فرج🌹 ✨یا علی ✋✨ 🌹چه آسمانت زیباست ای ✨💫 این را کسی می فهمد که از تو دور است 😔 یادت هست؟ که موقع باران 💦 چه قدر دلنشین می شدی؟ یا موقعی که خورشید ☀️ شوخی اش می گرفت و می تابید چه قدر قشنگ می شدی؟ یا اصلا موقعی که نه آفتاب ☀️ سوزانی بود و نه باران 💦 چه قدر، بین خودمان بماند مثل مادر مهربان می شدی؟ راستی ✨💫 موقعی که غروب 🌥 می شد چه قدر نفس گیر می شدی؟ می دانی ✨💫 حالم بد است 😔 نمی دانم چه می گویم 😥 شاید هذیان است و نمی فهمم ✨💫 شنیدم 👂 به این حالت می گویند 💞 حال خودت قضاوت کن از این همه دور باشد 😔 حالم بد است 😔 میدانی؟ کشیده ام 💕 دلم ❤️ انتهای نگاه 👀 تو را می خواهد ▬▬▬▬▬▬ 💫➱@bashohadat ▬▬▬▬▬▬
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟 رمان آنلاین نویسنده پارت8 -بچه های خودتن؟ میخواستم جواب بدم که آقای حسینی با تعجب و سوالی نگام کرد سودا هم خندید سرم رو پایین انداختم و. میخواستم جواب بدم که اینبار سهیل از رستوران بیرون اومد و با تعجب به من و. سودا و. اکیپش نگاه کرد من گفتم +سهیل جان همدانشگاهی هام هستن سهیل میخواست چیزی بگه که سوگند اومد و گفت -سهیل تو اومدی صدف رو بیاری خودتم که با دیدن بقیه ادامه نداد و اومد کنار من ایستاد +خوب بریم داخل -مرسانا رو بده به من +نه میارمش همگی رفتیم داخل سودا و اکیپش میز کناری ما نشستن زینب گفت -بده به من صدف جان +نه عزیزم شامتو بخور بعد من میدم -بده من میتونم شام بخورم مرسانا رو دادم به زینب و مشغول خوردن شدم -عمه ژون +جانم عمه؟ -نوشابه لو میدی؟ +اول شام بخور عزیزم بعد میدم کپی حرام نویسنده راضی نیست 🚫 🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟 رمان آنلاین نویسنده پارت9 بعد از خوردن شام به اصرار مریم قرار شد به پارک کنار رستوران بریم میخواستیم بریم که سوگند اومد کنارم ایستاد و گفت -بستنی هم بخریم موافقت کردم و رفتم سمت سودا اینا و گفتم +خدانگهدار همشون خداحافظی کردن و ما راهی پارک کنار رستوران شدیم با رسیدن به پارک من به سوگند گفتم +میای بریم قدم بزنیم؟ -آره، بریم و رو به سهیل هم گفتم +سهیل جان من و سوگند میریم قدم بزنیم -باشه ولی حواستون باشه +چشم با سوگند هم قدم شدیم ☆☆☆☆☆☆☆☆ با صدای اذان صبح که از موبایلم پخش میشد بیدار شدم وضو گرفتم و قامت بستم بعد از پایان نمازم از اتاقم بیرون رفتم کتری رو آب کردم و زیرش رو روشن کردم همون موقع سوگند هم اومد +سلام صبح بخیر -سلام ممنون صبح تو هم بخیر با سوگند رو مبل ها نشستیم و حرف میزدیم که مامان و بابا هم اومدن و به اون ها هم سلام کردیم -بچه ها شب خونه بابا بزرگ دعوتیم، عمت و بچه اش از خارج برگشته +کی برگشتن ؟ -سه روزی میشه کپی حرام نویسنده راضی نیست🚫 🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا