فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ🖇👀ꜛꜜ
تو صحبت کردنتون
زرنگ باشید !^^ 😁😳
😂|←#طنز
🎙|←#استادرائفیپور
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#مجنون_الحسین
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
یه خبر خوش هم تو راهه..📣
با سلام
📣اولین صفحه حمایتی زینب سلیمانی در سیزدهم دی ماه ساعت یک و بیست دقیقه بامداد در روبینو افتتاح شد❗️
لطفا فالو،شات و حمایت کنید...
« zeinab___soleimani » :ایدی پیج
https://rubika.ir/zeinab___soleimani
https://rubika.ir/post/TcOTvLAirD
◼️ آیتالله علوی گرگانی؛ مرجع وفادار به مردم و پشتیبان نظام
▪️پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی رحلت آیتالله آقای حاج سید محمدعلی علویگرگانی:
این مرجع معظم در قضایای گوناگون انقلاب و مسائل کشور همواره وفادارانه در کنار مردم و پشتیبان نظام مقدس بودند و خدمات ارزشمندی کردهاند که موجب فیض و رحمت الهی است. ۱۴۰۰/۱۲/۲۴
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
مداحی آنلاین - نمیدونم از شادی چیکار کنم - محمود کریمی.mp3
6.77M
🌸👏 #سرود #میلاد_امام_زمان(عج)
💐نمیدونم از شادی چیکار کنم
💐سرمو میخوام فدای یار کنم
🎤 #محمود_کریمی
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
←میگفٺ:
یجورےلباسبپوشیم
ڪہوقٺےامامزمان(عج)
ازڪنارموݩردشد
مجبورنشہچشمشوببنده💔
#دلتنگی|#پروفایل|#یامهدی♥️
ادمین#گمنام🌸
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
←میگفٺ: یجورےلباسبپوشیم ڪہوقٺےامامزمان(عج) ازڪنارموݩردشد مجبورنشہچشمشوببنده💔 #دلتنگی|
#تلنگر
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقاامامزمانصبحبهعشقشماچشمبازمیکنه؛
اینعشقفهمیدنےنیست...!
بعدماصبحکهچشمبازمیکنیم
بجایعرضارادتبهمحضرآقا،
گوشیامونُچکمیکنیم!!!💔
ادمین#گمنام🌸
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌷°•
پهلوونایِمحلهرفتنو🍂
مادراموندنوکـوهخاطراتــ💔
اوناکهتویبهشتناما🌳
سلامتیمادراشونصلوات ..🦋
#شهید_بابک_نوری
#مادران_شهید
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
شاید
یـڪروز
بهنـدیدنت
بـهنشنیدنصدایت
وبهجایخالیاتعادتڪنم!
امـا...
فراموشڪردنت
هنـریاست
ڪهاصلاًنـــــدارم...
#حاج_قاسم_قلبها❤️
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
_هࢪ ۅقټ بیڪاࢪ شڊۍ!🙂
یھ ټسبیح بگیࢪ دسټټ ۅ بگۅ
"اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪ الفࢪج"♥️
هم ڊݪِ خۅڊټ آࢪۅم میگیࢪھ
همڊݪِ آقا ڪھیڪۍ ڊاࢪھ بࢪا ظهۅࢪش ڊعا میڪݩھ:)
#امام_زمان
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
#استگاهحدیث
✴️ امیرمومنان علی(ع):
بزرگترین گناه؛
نا امیدی از رحمت خداست...
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری?
{تا نَـیایی، گِـره از کارِ بشـر وا نشَـود...♥️✨}
〘پیشاپیش نیمـهی شعـبان مُبـارک🥳🌸〙
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
#خادم_الشهدا
#ادمین_گمنام
امید غریبان تنها کجایی؟ 😔 چراغ سر قبر #زهرا (س) کجایی؟ ✨.
🌹بسم رب #الشهدا و الصدیقین
سلام رفقا ✋ میخوام حال و هواتونو راهی خاک آسمونی کنم😔
✨آنان همه از #تبار #باران بودند...
رفتند...
ولی ادامه دارند هنوز...
🌹یادمان #هویزه خیلی با صفاست...
دم در کفش های همه را می گیرند بعضی ها که در اتوبوس🚍 خوابشان 😴 گرفته تجدید وضو می کنند 😉 وارد صحن که می شویم چندین #شهید در دو طرف حیاط آرام گرفته اند✨💫
سایه ی چند درخت 🌳🌴 که بر روی قبور مطهر افتاده زیبایی فضا را دو چندان کرده است✨💫
سلام رفقا ✋ بنده علی حاتمی هستم ☺️ مهمون امشبتون
🌹با اجازتون مختصرا از زندگیم خدمتتون عرض کنم ✨💫
عارضم خدمت شما عزیزان که این علی آقایی که در خدمت شماست 😉 در تاریخ 1337/8/28 در محله ی خانی آباد جهان پهلوان تختی به دنیا اومد 👶 تحصیلات ✍ اولیه و ابتدایی رو در مدرسه ی جعفری در سال 1350 به اتمام رسوندم و مقطع متوسطه رو هم در مدرسه ی پیر نیا گذروندم 📕📗
بالاخره دیپلمم رو در دبیرستان دارالفنون گرفتم و با احراز رتبه ی 29 در کنکور در رشته ی دامپزشکی دانشگاه تهران ✍📕📗🎓 پذیرفته شدم😊
درس خون هم بودما ☺️😊
🌹پس از پیام امام در مورد جهاد سازندگی همراه دیگر برادران عازم جهاد سازندگی در چهار محال بختیاری شدم و در بدترین شرایط با روحی مومن و مقاوم همچون کوه 🗻 استوار به تلاش برای رفع محرومیت موجود در منطقه پرداختم 🙌🙏
در سال 1358 و پس از تسخیر لانه ی جاسوسی حضوری فعال 🙌 داشتم و از اولین نفراتی بودم که وارد لانه ی جاسوسی شدم ☺️☺️😊
🌹با شروع جنگ تحمیلی 📞🔫💣 با کسب رضایت از مادر راهی جبهه ی نبرد حق علیه باطل شدم و در نبردی سخت در #هویزه و در حالی که در محاصره ی دشمن قرار گرفته بودم به همراه ده ها تن از پاسداران و دانشجویان خط امام در تاریخ 1359/10/16 در #هویزه به رزق #شهادت رسیدم و آسمونی شدم 😇
🌹جان دیگر می دهد جان دلم ❤️ خندیدنت 😊 جان من جانی ببخشا بر دل ❤️ بی جان من ❣
شهدا کمیته شده اند و درد های مردم رو بررسی می کنند و حل می کنند کمیته ی ازدواج 💝💍 هم فعال ترین و پر رفت و آمد ترین کمیته هاست 😉
تجربه ثابت کرده که ادعای حاجت دادنم برای ازدواج درسته و هر ساله یه عده جوون برای طلب حاجت به من هم سر میزنن 😊
حال که ما #شهدا واسطه ی ازدواج میشیم چه بهتر که ما هم الگوی شما برای زندگی و رسیدن به سعادت باشیم ✨💫
🌹این هم مختصری از وصیت نامه ام ✨💫
پشتیبان انقلاب باشید انقلابی که اگر شکرش را نگوییم کفرش را گفته ایم و اگر در جهتش گام بر نداریم ناگزیر بر ضد آن عمل نموده ایم ✨💫
🌹رزق #شهادت نصیبتون🌹
🌹شادی ارواح طیبه ی #شهدا علی الخصوص #شهدای_هویزه صلوات🌹
💕اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💕
🌹التماس دعای فرج🌹
✨یا علی ✋✨
🌹چه آسمانت زیباست ای #خاک ✨💫
این را کسی می فهمد که از تو دور است 😔
یادت هست؟
که موقع باران 💦 چه قدر دلنشین می شدی؟
یا موقعی که خورشید ☀️ شوخی اش می گرفت و می تابید چه قدر قشنگ می شدی؟
یا اصلا موقعی که نه آفتاب ☀️ سوزانی بود و نه باران 💦 چه قدر، بین خودمان بماند مثل مادر مهربان می شدی؟
راستی ✨💫 موقعی که غروب 🌥 می شد چه قدر نفس گیر می شدی؟
می دانی ✨💫 حالم بد است 😔 نمی دانم چه می گویم 😥 شاید هذیان است و نمی فهمم ✨💫
شنیدم 👂 به این حالت #عاشقی می گویند 💞
حال خودت قضاوت کن #عاشق از #معشوقش این همه دور باشد 😔
حالم بد است 😔 میدانی؟
#فراق کشیده ام 💕
دلم ❤️ انتهای نگاه 👀 تو را می خواهد
▬▬▬▬▬▬
💫➱@bashohadat
▬▬▬▬▬▬
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟
رمان آنلاین #تلنگر_عشق
نویسنده #بانوی_منتظر
پارت8
-بچه های خودتن؟
میخواستم جواب بدم که آقای حسینی با تعجب و سوالی نگام کرد
سودا هم خندید
سرم رو پایین انداختم و. میخواستم جواب بدم که اینبار
سهیل از رستوران بیرون اومد
و با تعجب به من و. سودا و. اکیپش نگاه کرد
من گفتم
+سهیل جان همدانشگاهی هام هستن
سهیل میخواست چیزی بگه که سوگند اومد و گفت
-سهیل تو اومدی صدف رو بیاری خودتم که
با دیدن بقیه ادامه نداد
و اومد کنار من ایستاد
+خوب بریم داخل
-مرسانا رو بده به من
+نه میارمش
همگی رفتیم داخل
سودا و اکیپش
میز کناری ما نشستن
زینب گفت
-بده به من صدف جان
+نه عزیزم شامتو بخور بعد من میدم
-بده من میتونم شام بخورم
مرسانا رو دادم به زینب و مشغول خوردن شدم
-عمه ژون
+جانم عمه؟
-نوشابه لو میدی؟
+اول شام بخور عزیزم بعد میدم
کپی حرام نویسنده راضی نیست 🚫
🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟
رمان آنلاین #تلنگر_عشق
نویسنده #بانوی_منتظر
پارت9
بعد از خوردن شام
به اصرار مریم قرار شد به پارک کنار رستوران بریم
میخواستیم بریم که
سوگند اومد کنارم ایستاد و گفت
-بستنی هم بخریم
موافقت کردم و رفتم سمت سودا اینا و گفتم
+خدانگهدار
همشون خداحافظی کردن و ما
راهی پارک کنار رستوران شدیم
با رسیدن به پارک من به سوگند گفتم
+میای بریم قدم بزنیم؟
-آره، بریم
و رو به سهیل هم گفتم
+سهیل جان من و سوگند میریم قدم بزنیم
-باشه ولی حواستون باشه
+چشم
با سوگند هم قدم شدیم
☆☆☆☆☆☆☆☆
با صدای اذان صبح که از موبایلم پخش میشد بیدار شدم
وضو گرفتم و قامت بستم
بعد از پایان نمازم از اتاقم بیرون رفتم
کتری رو آب کردم و زیرش رو روشن کردم
همون موقع سوگند هم اومد
+سلام صبح بخیر
-سلام ممنون صبح تو هم بخیر
با سوگند رو مبل ها نشستیم و حرف میزدیم که مامان و بابا هم اومدن و به اون ها هم سلام کردیم
-بچه ها شب خونه بابا بزرگ دعوتیم، عمت و بچه اش از خارج برگشته
+کی برگشتن ؟
-سه روزی میشه
کپی حرام نویسنده راضی نیست🚫
🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟