همون طور که قبلا گفتم، عصیان های #شاگرد_عصیانگرم، از سوالات چالشی در حوزه خدا و دین و دنیا و...فراتر رفته و حتی بر اسم کوچکش هم عصیان ورزیده و تغییرش داده😅 امروز سر کلاس، پرسید خانوم چرا شما بطور معناداری منو با اسم شناسنامه ایم صدا میزنید؟🤔 منم از هنر بداهه گویی ام استفاده کردم😍😉 گفتم یه جمله بهت میگم، اگه مفهوم اون جمله رو درست بگی، از این به بعد با این اسم دومت صدات میزنم😊 گل از گلش شکفت و گفت قبوووول😍 جمله ام رو که حاصل بداهه گویی ام بود رو کردم، از شددددت ذوق و شوک و هیجان، خشکید😂 گفت هنگ کردم خانوم😵😮 حیییف که نمیتونم جمله ایجاز اعجازگونه ام رو اینجا بنویسم، وگرنه مطمئنم شما هم به پیغمبریِ من در بلاد کفر ایمان می آوردید 🤣😅 جمله ام متشکل از یک حرف اضافه(به) بین دو اسم کوچیک و فقط یک حرف اضافه(که) قبل از اسم فامیلی شاگرد عصیانگرم بود😂 یعنی فقط با اسم ها و فامیلی اش یه جمله قصار پرمغز و سنگین محتوا گفتم😍 جالبش هم اینکه راهنمایی کردم مفهوم و تفسیر این جمله، مربوط به بحث اعجاز هست😍 یه جمله پرمغز در مورد پیامبر(ص) گفتم، جلسه بعدی کلاس رو با تفسیر اون جمله ام آغاز میکنم گفت فهمیدم چی میگه ولی اصلااا نتونست چیزی بر زبان بیاره. فکر کنم این هم اعجاز اوست😂 گرچه تقریبا مطمئنم نفهمیده منظورم رو؛ ولی من نیز با عصیان بر اسمش، همراهی موقتی خواهم کرد😊

کمی از #شاگرد_عصیانگرم بگم؟!😉

موضوع درسمون با دوازدهمی ها، بحث توبه بود. داشتم این مطلب رو توضیح می دادم که با اینکه درِ توبه، همیشه به روی بنده ها باز هست؛ ولی توفیقِ توبه، همیشه شامل حال آدم نمیشه❗️ یکی از بچه ها پرسید: مثلا چه توفیق هایی؟!!🤔 گفتم: ➖یه تلنگری که به موقع میرسه😍 ➖ یه کتاب خوب که بهونه میشه به خودت برگردی👌 ➖یه دوست خوب که سر راهت قرار میگیره 🌹 ➖یه سخنرانیِ به موقع که فکر میکنی انگار روی خطاب سخنران با خودِ خودته👌و... شاگردم تو جواب نوشت: خدا این قبیل توفیق ها رو شامل حال همه مون بکنه. منم یه شوخی کردم و گفتم یکی از این توفیق ها ، معلم خوبه که اتفاقا شامل حال شما شده😅😉 #شاگرد_عصیانگرم نوشت: خانوم بگیم بر منکرش لعنت؟؟😂😂 گفتم نه عزیزم، بگو بر تایید کننده اش، صلوات😍😅 چون قبل اینا بحث تحلیل آیه داشتیم و خیلی رسمی و شیک داشتیم علامه میشدیم و اتفاقا درس منم با اینا زنگ آخر بود، گفتم بذار یه شوخی بکنم، فضای مجازی خسته تون نکرده باشه. وگرنه وای به جهنمی که معلم دینی هم توش باشه😱🙈😅 #شاگرد_عصیانگر، داغ دلش تازه شد. گفت خانوم واقعا خیلی بده که بریم جهنم ببینیم معلم های دینی مون هم اونجا هستن❗️ ( ایشون از معلم های سالهای قبلش خاطره خوشی نداره، بخاطر تهدید نسبت به بی حجابی و کم کردن نمره و...) بعد ادامه داد و نوشت: البته من انتظار دیدن خیلی از آدم های مذهبی رو تو جهنم دارم(😐) گفتم حالا از آب گل آلود ماهی نگیر😅 دعا کن این معلمت اونجا نباشه، منم دعا میکنم شما اونجا نباشی، وعده دیدار ما در بهشت😍😉 عصیانگر گفت : ولی من برا رفتن به جهنم برنامه ریزی کردم😄😅 منم به عنوان یه معلم دینی فرمول بهشت نرفتن رو در اختیارش گذاشتم👇

یه نکته خیلی مهم هم اضافه کنم به این حرفام که یه وقت برداشت نادرست شکل نگیره😉 هدف من تشویق به عصیان نیست. چون اساسا عصیانِ محبوبِ مورد نظر من، چیزی نیست که با تشویق های بیرونی، حاصل شود😉 بلکه یک اتفاق جدی و عمیق است که از درون فرد و با یک جریان کاملا ارگانیک(😅) اتفاق میفتد. شبیه سرخ شدنِ سیب هنگامی که به مرحله کمال میرسد😍 جهتِ این سرخی، از درون به بیرون است.👌👌 ولی عصیان مصنوعی(پاستوریزه😅) در اصل، عصیان نیست؛ بلکه تقلیدی از عصیان است؛ لذا پشتوانه عمیق و جدی در درون فرد ندارد و فردی که به تقلید از دیگری، ادای عصیان در میاورد، اهل فکر نیست. این هم شبیه سرخ کردن یک سیب پلاستیکیِ بی خاصیت است که جهت و منشاء این سرخی، از بیرون است.😊 حالا که تفاوت این دو رو خوب فهمیدید، اینو داشته باشید که: #شاگرد_عصیانگرم، عصیان طبیعی دارد ولی دوست صمیمی اش عصیان تقلیدی❗️ و کاملا پرواضح است که رفتار من با این دو عزیز، کاملا متفاوت است👌 والسلام🌹😊