امروز با این رفیق شیمیدان عرب زبان عاشق فارسی، دیداری تازه کردم😊 دیدارهای ما ماجراهاااا دارد. ایشان راهشان کمی دور است و با وجود سه بچه به سختی مشرف میشوند به شهر ما🙈😅کتابخونه لاغر ایشون، در شرف چاق شدن با کتابهای خووووب است.😍 به همین دلیل، بخشی از دیدارهای ما با همدیگر، علاوه بر داد و ستد دل و قلوه سنگ ❤️😉به تبادل کالا با کالا هم میگذره؛ ما هم که اهل علم و فرهنگیم؛ کالای فرهنگی یعنی کتاب مبادله می کنیم📚 از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، درست مثل شب امتحان بچه های تنبل، دیشب داشتم کتاب رمان شب صورتی را برای بار دوم میخواندم تا با زیرنویس های خودم برایش تحویل بدهم ولی در عوض برای اووولین بار در طول رفاقتمان، یک کتاب را که او خوانده است و من هنوز نخوانده ام ازش خواستم زیرنویس بدهد😉😅 تا بداند چه می کشم از دستش😅 امروز هر دویمان، یک کتابِ با زیرنویس به هم دادیم! بخش دیگر دیدار امروز ما، پای دریای باعظمت صحیفه سجادیه بود ، ما کنار دعای بیستم صحیفه، دعای مکارم اخلاق لنگر انداختیم❤️دعایی فووووووق العاده عمیق و دقیق و دلنشین و کاربردی است. مخصوصا وقتی که شرح داده میشود و مرواریدهای اعماق پنهانش صید میشود🌹🌸 این بخش از دیدار ما جهت تقویت فهم این دوست عزیزمان از زبان عربی هم خووب است😊 به قول استاد صفایی موقع وداع برایش دعا کردم که خدا راه های دورش را نزدیک گرداند.
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان
اما کتابی که از این دوست عزیز خواسته بودم برایم بیاورد، همان کتابی است که پریروز برای شاگردان دهم معرفی کرده بودم : « من ادواردو نیستم» . صرف نظر از علاقه و اردات شدیدم به شهید آنیلی، الزام و اشتیاق داشتم این کتاب را حتما قبل از شاگردانم بخوانم. راستش این کتاب با اینکه کم حجم است؛ ولی بسیار غنی و پرمحتوا و بسیار مناسب سن نوجوان و جوان نوشته شده است. در مورد همین شهید آنیلی برای سن پایین تر و مقطع متوسطه اول، کتاب «مسافری از رم» هم مناسب است. ساختار کتاب « من ادواردو نیستم» در قالب داستانک هایی است که مرا بر آن داشت تا زمانی کوتاه از هر جلسه درس را به مطالعه آن سرِ کلاس اختصاص بدهم و با این شیوه، ذائقه مطالعاتی و فکری عزیزان را با افقی بالاتر آشنا کنم ان شاءالله.🌸
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان
ای باباا این بجای تجسم، عملی کرد😂
راستی فقط #رفیق_شیمیدان_عرب_زبان عاشق ادبیات فارسی هست که تو یه جمله ۷ کلمه ای؛ ۳ تا کلمه با یه معنا رو پشت سر هم میاره😂😂
شاید احتمالا ممکن😅
قبل کرونا و قبل مدرسه، در بلاد ایمان مشغول تدریس بودم😍
تجربه ای دلنشین و در نوع خود، بسیاار متفاوت از مدرسه!
در کلاسهای موسسه قرآنی عموم مخاطبان، خانوم های متاهل خانه دار ولی مشتااق علم دین بودند.😍
تدریس در این کلاسها ؛ با وجود شیرینی های فوق العاده ای که دارد؛ سختی ها و مهارتهای خاص خود را می طلبید، مخصوصا برای من که بخاطر حشر و نشر با فضای دانشگاه و مباحثه با اساتید، تقریبا میشد گفت که از فضای عمومیِ جامعه فاصله گرفته بودم😊
حال در این کلاسها به تناسب مخاطبانم باید به زبان مادری( آذری😉) تدریس می کردم.
اعتراف می کنم اوایل شروع کار، از یک جمله 8 کلمه ای ام، 7 تاش فارسی بود😩😂
و این هرچه سریعتر باید اصلاح میشد که با فارغ التحصیل شدن از دانشگاه و افتادن در این فضا، بحمدالله اصلاح شد😊
در این کلاسها، سطوح متنوعی از سطح سواد در بین مخاطبانم یعنی خانوم های خانه دار وجود داشت.
از چهارم ابتدایی بگیر تا دیپلم و لیسانس.!‼️
و سختی دیگرِ کار، طیف متنوع در سن مخاطبانم بود.
یکی از عزیزانم که ارادت قلبی بهشون دارم، حاج خانومی بود که من جای دخترش بودم😊
و اغلب مخاطبان بزرگتر از خودم.
یکی دیگر، همین #رفیق_شیمیدان_عرب_زبان عاشق فارسی است که فلسفه تشکیل کانال هم ، شوق ایشان برای حضور در کلاسهای مدرسه ام بود😂
و درسهایی که با این مخاطبان هم کار کردم، متنوع بودند!
طبیعی است این تنوع در سن، تنوع در سواد و تنوع در دروسِ محور آموزش، تنوع و انعطافی در تدریس هم می طلبید!
به مرور و با احیای خاطراتِ فراموش شده😞 ، بخشی هایی را اینجا براتون خواهم آورد ان شاءالله.
#مشق_های_بلاد_ایمان
رفیق شیمیدان عرب زبانم👆👆
در نگاه های تربیتی به رویدادهای کاملا ساده روزمره، شبیه خودم شده😅
جهت پی بردن به شباهت، با جستجوی واژه انبه در کانال، خاطره منو مقایسه کنید با این گل پتوس ایشون😁
دیوانه چو دیوانه ببیند، خوشش آید😍🙈😉
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان
درست فهمیدید👌
معلومه مطالب کانال رو خوب میخونید آ😊
واکنش رفیق شیمیدان به پیام شما👇👇👇
#پاسخ_به_پیام_ناشناس
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان
ارسالی های #رفیق_شیمیدان_عرب_زبان عاشقِ فارسیِ اهل انگلستانِ گل باز👆👆👆👆
#در_انتظار_گل
شیوع ویروس کرونا ما رو مجبور به رعایت یکسری باید ها و نباید ها کرد و بعضی از داشته هامون رو گرفت و انجام بعضی ها کارها و علایقمون رو کلااا تعطیل کرد ..
از جمله از علائق بنده هم که با شیوع کرونا تعطیل شد، موسسه قرآنی و شرکت در کلاسهای رفیقِ معلمم بود که به شخصه روزهای هفته رو به شوق رسیدنش سپری می کردم
و بعد از اتمام هر جلسه تا جلسه بعدی شارژ میشدم و انرژی دریافت می کردم 😍😍
تا اینکه این مهمون ناخوانده رسید و رسماااا حالمون رو گرفت😩 و در تمام این مدت توفیق شرکت در هر نوع کلاس حضوری رو ازم سلب کرد ..
البته قرار ها و دیدارهای دو نفره من و ایشان در این چند سال عالمی داشت 😍
از جمله در تمام پارکهای شهر 😅
دفتر ترمینال 😁
در سایه سار درختانِ حیاط کتابخانه ☺️
و هر جای ممکن دیگری 😉
اما حالا که چند روز پیش با خبر شدم با تعطیلی مدارس، شروع به تدریس در موسسهی قرآنی شهر خودشون کردند ، با وجود فاصله و مشکلات ریز دیگر 😉 تصمیم گرفتم حتما شرکت کنم.
و این موضوع برای کسانی که من رو از نزدیک میشناسند اصلا عجیب نیست؛ چون همه معترف اند برای انجام کاری که دوست دارم خیلی زرنگ هستم و نماد خواستن توانستن است 💪
خلاصه تحت هر شرایطی بود مهیای رفتن شدم و در محل قرار به رفیق نازنینم رسیدم و بعد از چند دقیقه احوال پرسی و ابراز دلتنگی و داد و ستد دل و قلوه سنگ 😉😅 به سمت کلاس درس راهی شدیم
تا چندمین جلسه کلاس عزیزان و اولین جلسه بنده رو شروع کنیم
و در کنار همدیگر دل بدهیم به دریای عظیم سورهی کوچک و دوست داشتنی اخلاص 😍
همین سورهی توحید خودمان که روزی چند بار در نمازهای یومیه میخوانیم و چقدر کم می دانیم و نمی دانیم که چه میخوانیم 😔
بعد از قرائت سوره و ذکر صلوات و ترجمه سوره، استاد جان به سبک و روش تدریس خودش شروع به طرح سوال کردند!
سوال اول از آیه اول سوره اخلاص این بود که چرا در آیه اول می گوییم قل هو الله احد؟
چرا احد ؟ چرا واحد نه ؟ در حالیکه هر دو معنی یک می دهند❗️
من به شخصه عاشق این روش تدریس این دوست عزیز هستم چون به همان مقدار که حرص درآر و عصبی کننده است ، هیجان انگیز و دوست داشتنی هم هست 😉
اصلا سر تا پای این دوست عزیزمان مجموعه ای از اضداد است 😅
سوال را مطرح می کند و بی پاسخ رهایت می کند و نه تنها بی پاسخ رهایت می کند که هر پاسخی بدهی و هر سوالی که بپرسی را با سوال پاسخ می دهد و هر لحظه بر آتش سوال هایت می دمد
تا جایی که همه نفرات حاضر در کلاس را به چالش وادار می کند و وقتی سر و صدا در کلاس بالا رفت و همه را به چالش انداخت خودش در جایگاه خود می نشیند و با لبخند نگاه می کند 😅 ..
انگار به آرامشی که میخواست رسیده باشد .
انگار که بگوید آخییییششش .. 😂😂😂
#مشق_های_بلاد_ایمان
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان 😅😂
پاسخ یکی از خانم ها این بود (چون احد تنها مختص خداست .. از هر چیز دیگری در این دنیا بیشتر از یکی داریم ولی خدا فقط یکتای لاشریک است .. )
خانم معلم: یعنی ما بیشتر از یک خورشید داریم؟ بیشتر از یک ماه؟ 🤔
اصلا چه اتفاقی میفتاد اگر بیشتر از یک خورشید داشتیم ؟
اصلا چرا خدا یکی است ؟ 😐😆
اگر دو تا بود مگر چه اشکالی داشت ؟
( بعد از مدتها که از بلاد کفر به بلاد ایمان رسیده ، رسما داشت با ایمان و عقاید مردم بازی می کرد 😄😁😅 ... بماند که در لابه لای مباحثات رسیده بودیم به خدا بود و دیگر هیچ نبود و قبل از خدا که بود و ... 🙈🙈🙈 )
و ادامه دادند که از هر کسی که اینجا حضور دارد فقط یک نفر در دنیا وجود دارد .. مثلا فقط یک نفر خانم امینی ( یکی از متربیان ) در دنیا هست دو تا که نیست!
پاسخ های متنوع و رنگ وارنگ بود که من و عزیزان به سوالات متنوع و رنگ وارنگ خانم معلم می دادیم و رفوزه می شدیم ..
چون هیچ کدام از پاسخ های سادهای که تا امروز به این سوالات داده ایم و دادهاند پاسخ مدنظر ایشان نبود و تایید نمی شد!!
#مشق_های_بلاد_ایمان
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان 😅😂
تا اینکه در نهایت دست به دامان خود خانم معلم شدیم تا خودش موضوع را برایمان روشن کند.
ما که هر چه کردیم راه به جایی نبردیم و بعد از کلی بحث و گفتوگو و سوال و جواب هنوز اندر خم همان کوچه اولیم که
چرا { قل هو الله احد } ، چرا واحد نه؟!
پاسخ این بود:
1️⃣ احد در عالم واقع و در عالم ذهن امکان بیشتر از یکی را ندارد اما واحد در عالم ذهن امکان بیشتر از یکی را دارد.
و برای تفهیم بیشتر، توضیح داد که مثلا می توانیم در عالم ذهن هر چیزی را مثل خورشید، بیشتر از یکی تصور کنیم،
مثلا چشم هایمان را ببندیم و تصور کنیم که چند خورشید در آسمان است ..
یا چشم هایمان را ببندیم و تمام صندلی های کلاس را پر کنیم از خانم فلانی و یا خانم فلانی ...
اما این امکان در مورد خدا وجود ندارد.
اصلا امکان تصور خدا در ذهن وجود ندارد.
برایم سوال شد که چرا نمی شود خدا را در ذهن بیشتر از یکی تصور کرد؟؟!!
به خاطر همین، همان جایی که نشسته بودم چشم هایم را بستم و سعی کردم خدا را بیشتر از یکی تصور کنم🤦♀️🤣
که همان لحظه اول پی به عبث بودن تلاشم بردم 😅😅😅
خدایی که در فهم نگنجد را چطور می خواستم در ذهن تصور کنم؟
آن هم بیشتر از یکی 😅😅🙈🙈
2️⃣ احد نسبت به واحد، ثبوت و دوامِ بیشتر را می رساند. به عبارتی واژه احد، وحدانیت خدا را به بالاترین حد می رساند ..
و باز هم با مثال توضیح دادند که ما به هر کسی که ( پشت ماشین ) نشسته باشد راننده می گوییم و به هر کسی که شغلش رانندگی باشد هم راننده می گوییم ... قطعا دوام کار کسی که شغلش رانندگی است بیشتر است👌👌
گرچه مفهوم را گرفته بودم اما شیطنتم مانع شد که از تپق کوچکی که زده بودند بگذرم .. 😅
با خنده گفتم استاد جان صحیح می فرمایید؛
اما جسارتا به کسی که پشت ماشین نشسته، راننده نمی گویند، راننده به کسی که می گویند که ( پشت فرمانِ ماشین ) نشسته باشد و رانندگی کند نه پشت خود ماشین 😂😂🤣
دست خودم نبود، بدجور به کودکی هایم منتقل شده بودم ..
چون بابای من از وقتی به یاد دارم یک نیسان آبی داشت که معمولا پشتش موتورآلات و آهن بود و به محل کارش میبرد و گاهی مرا هم پشت ماشین مینشاند و پدر و دختری صفا می کردیم 😅😍
فردای همان روز هم رزق شد و گشت و گذاری داشتم و جای عزیزان خالی بعد از مدتها پشت نیسان هم نشستم و با شیطنت تمام دوباره به همان تپق ، اینطوری واکنش نشان دادم😂
👇👇👇
#مشق_های_بلاد_ایمان
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان 😅😂