eitaa logo
🗃 درهم سرا 🗃
595 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
4هزار ویدیو
4 فایل
مطالب کانال : دانستنی ها 🔬 داستان کوتاه 📒 معما و تست هوش + جواب🔎 کلیپ طنز 😂 مناسبتی📆 تست روانشناسی🔮 👈 استفاده از مطالب کانال فقط با ذکر لینک کانال مجاز است.📛📛❎ نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆عبدالسلام ولیّ الله!! 🍂یک زاهد نمای تو خالی که مذهب شیعه ر انداشت؛ کارش به جایی رسید که مریدانش روی پرچم‌ها نوشتند: «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، شیخ عبدالسلام ولی الله.» یکی از مریدانش به زن خود که شیعه بود، گفت: خوب است مرید عبدالسلام شوی و از مذهب خود دست برداری. 🍂زن چون قبلاً شنیده بود که عبدالسلام در نماز چخ چخ می‌گفت. وقتی مریدانش علّت این امر را پرسیدند، گفت: در (بصره) در حال نماز بودم، که مشاهده کردم در مکّه، سگی می‌خواست وارد مسجدالحرام بشود، چخ چخ گفتم تا وارد خانه خدا نشود. زن به شوهرش گفت: او را با جمعی به مهمانی دعوت کن. مرد این کار را انجام داد و او را با جمعی برای مهمانی دعوت کرد. 🍂وقتی سفره انداختند، همسر آن مرد برای هر نفر مرغ بریانی گذاشت، ولی مرغ عبدالسلام را زیر برنج نهان کرد. 🍂عبدالسلام چون دید برای همه مرغ گذاشتند و برای او مرغی نیست، عصبانی شد و گفت: چرا قصد توهین دارید؟ 🍂زن گفت: تو در بصره ادّعا می‌کنی سگی را که می‌خواست در مکّه وارد مسجدالحرام شود، دیدی و چخ چخ کردی. و این همه مسافت دور را می‌بینی، چطور مرغ زیر برنج خودت را نمی‌بینی؟! او از جا حرکت کرد و گفت: این رافضه خبیثه است. سپس از مجلس مهمانی بیرون رفت. 📚راهنمای سعادت، ج 3، ص 547
🌸🔅🌸🌸🔅🌸🔅🌸🌸🔅🌸 🔆ارزش پرستاری از بیمار ☘دو نفر از مسلمین، از راه دور برای مناسک حج به سوی مکه رهسپار شدند، در این سفر وقتی‌که برای زیارت قبر پیامبر صلی‌الله علیه و آله به مدینه آمدند، یکی از آن‌ها در مدینه بیمار شد و در منزلی بستری گردید، پس هم‌سفرش از او پرستاری کرد. ☘روزی هم‌سفر، به بیمار گفت: دلم می‌خواهد به زیارت قبر پیامبر بروم. اجازه بده بروم و برگردم. ☘بیمار گفت: تو یار من هستی، مرا تنها مگذار، وضع مزاجی من وخیم است، از من جدا نشو! هم‌سفر گفت: برادر! ما از راه دور برای زیارت قبر پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده‌ایم، زود می‌روم و برمی‌گردم. ☘هم‌سفر رفت و پس از زیارت قبر پیامبر صلی‌الله علیه و آله به منزل امام صادق علیه‌السلام رفت و قصه‌ی خود و رفیق مریضش را نقل کرد. ☘امام فرمود: «اگر تو کنار بستر دوست هم‌سفرت بمانی و از او پرستاری کنی و مونس او باشی، در پیشگاه خدا بزرگ بهتر از زیارت مرقد پیامبر است (چون مریض دل‌شکسته و ناامید از خود بود.)»
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 🔆معلم علی علیه‌السلام 🍃کسی از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد: «چرا پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را ابالقاسم می‌گویند؟» 🍃فرمود: «به خاطر اینکه فرزندی بنام قاسم داشت.» عرض کرد: «این را می‌دانم، کمی روشن‌تر بیان کنید.» 🍃 فرمود: «چون علی قسیم و قاسم بهشت و جهنم است و علی علیه‌السلام در کودکی در دامن پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بزرگ شد و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم معلم علی علیه‌السلام بود و شاگرد به‌منزله‌ی فرزند است؛ پس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به‌منزله‌ی پدر است و او را ابوالقاسم نامند.» 🍃امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم در نهج‌البلاغه فرمود: «پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم در کودکی من را در آغوش می‌گرفت و غذا را می‌جوید و در دهان من می‌گذاشت.» 📚اسرار عبادت، ص 68 -معانی الاخبار، باب اسماء النبی، ج 3
🔆سیره‌ی امام سجاد علیه‌السلام 💥یکی از اقوام امام سجاد علیه‌السلام نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد. حضرت در جواب او چیزی نفرمودند. چون آن شخص از مجلس برفت، حضرت به اهل مجلس خود فرمود: «شنیدید آنچه را که این شخص گفت. الآن دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنوید.» 💥آنان گفتند: «ما همراه شما می‌آییم و دوست داشتیم که جواب او را می‌دادی.» حضرت حرکت کردند و این آیه‌ی شریفه را می‌خواندند: «آنان که خشم خود را فرونشانند و از بدی مردم درگذرند (نیکوکارند) و خدا دوستدار نکوکاران است.»* 💥راوی این قصه گفت: ما از خواندن این آیه فهمیدیم که حضرت به او خوبی خواهد کرد. پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند که به او بگویید علی بن الحسین علیه‌السلام است. چون آن شخص شنید که حضرت آمده، گمان کرد حضرت برای جواب‌گویی دشنام آمده است! 💥حضرت تا او دیدند، فرمودند: ای برادر! تو نزدم آمدی و مطالبی ناگوار و بد گفتی، اگر آنچه گفتی از بدی در من است، از خداوند می‌خواهم که مرا بیامرزد و اگر آنچه گفتی در من نیست، خداوند تو را بیامرزد. 💥آن شخص چون چنین شنید، میان دیدگاه حضرت را بوسید و گفت: «آنچه من گفتم در تو نیست و من به این بدی‌ها سزاوارترم.» (ع)
💥💥💥💥💥💥💥💥 🔆پاداش مریض داری 🌻پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: هر کس در برآوردن نیاز بیماری بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنیاورد، از زیر بار گناه خویش بیرون می‌رود، به سان آن روز که از مادر زاده شده است. در این هنگام مردی از انصار گفت: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایت اگر بیمار از خانواده‌ی شخص باشد، آیا درصورتی‌که در برآوردن نیاز خانواده خویش بکوشد، این کار پاداش بیشتری ندارد؟ فرمود: چرا.(5) 📚من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 16 ✨✨خداوند متعال در آیه‌ی 61 سوره‌ی نور می‌فرماید: «بر نابینا و لنگ و بیمار و بر خودتان ایرادی نیست که از خانه‌های خود (و فرزندان و زنانتان) بخورید…»
🔆آرایشگر و امام رضا علیه السلام 🥀هنگامیکه امام رضا علیه السلام به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. 🥀بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط گیری مردم با امام را نمی‌دادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا ـ علیه‌السلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا ـ علیه‌السلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد: 🥀 ای کاش از امام تقاضای اجرت کند‌‌‌ تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیه‌السلام ـ با اشاره به سنگی که به‌وسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند. 🥀این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمی‌خواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذرانده‌ام ؛ من پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خوانده‌اید و عبادت خدا را کرده‌اید تا کفنم باشد و خداوند به‌واسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد. 🥀امام رضا ـ علیهالسالم ـ دستور دادند که یکی از لباس‌هایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولی! من از سکرات موت می‌ترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند. 🥀پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمیگیریم. 🥀(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیه‌السلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت فرموده است.) 🥀روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیه‌السلام ـ فرمودند: »لبیک لبیک لبیک« و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد. 📚همای سعادت، همائی واعظ، ص ۱۱
🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🔆حضور قلب 🌺ابوحمزه ثمالی گوید: علی بن الحسین علیه السلام را در نماز دیدم که عبا از یک دوش او افتاد اما به افتادن آن توجهی نکرد تا اینکه از نماز فارغ گردید. 🌺از او سوال کردم چرا عبا را بر دوش خود نینداختید. 🌺حضرت فرمود: آیا می دانی در برابر چه کسی قرار گرفته ام. آن مقدار نماز بنده مورد قبول است که در آن حضور قلب دارد 📚بحارالنوار، ج 42، ص 66
💥🌾💥🌾💥🌾💥🌾💥 🔆غذای چلوکباب 🌴بنده (حاتمی) عادتم این بود که هر شب یک ساعت به صبح برای نماز شب بیدار می‌شدم ولی یک‌مرتبه چهل روز موفق به خواندن نماز شب نشدم. برای حاج شیخ حسنعلی نوشتم و چاره‌ی این مسئله را نمودم. 🌴ایشان در جواب، دعای کوچکی را فرستادند که صبح ناشتا بخورم و در ضمن نوشتند: علت این عدم توفیق آن بود که شما چهل روز قبل، فلان روز با فلان شخص موقع ظهر گذشته بود و رفیقتان شما را به ناهار دعوت کرد و در چلوکبابی غذا خوردید، این نخواندن نماز شب اثر آن غذا است. همان‌طوری که حاج شیخ فرموده بود درست بود، بعد دعا را خوردم مجدداً موفق به نماز شب شدم. 📚نشان از بی‌نشان‌ها، ج 2، ص 59
🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋 🔆بياد آتش دوزخ سليمان بن خالد گويد: امام صادق (ع ) در مهمانى شب (در منزلى ) شركت نمود، سفره را پهن كردند در ميان آن ، نان بود سپس ظرف آبگوشتى نزد امام گذاشتند، (نان در ميان آبگوشت ريخت و ترديد كرد) وقتى دست خود را به ترديد آبگوشت گذاشت ، چون داغ بود، فوراً دستش را بلند كرد، و فرمود: استجير باللّه من النار... پناه مى برم به خدا از آتش دوزخ ، ما طاقت اين داغى (آبگوشت ) را نداريم پس چگونه طاقت آتش را داشته باشيم ؟ ما صبر بر اين داغى نداريم ، پس چگونه از آتش دوزخ صبر كنيم . اين جمله ها را چندين بار تكرار كرد، تا غذا خنك شد، آنگاه از غذا خورد به اين ترتيب امام صادق (ع ) از داغى آبگوشت به ياد داغى آتش دوزخ افتاد. و از آن ، به خدا پناه برد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
🔆فاطمه الگوى زنان   در جهان اسلام بلكه عالم انسانيت فاطمه الگوى جامع و كاملى است كه چون خورشيد مى درخشد و راه زندگى را به هر زن مومن و آزادى مى آموزد. اگر چه عمر او كوتاه و فرازهاى تاريخ زندگى او محدود بود اما همان مقدار كه بيان شده است كافى است زيرا قطعه هاى تاريخى كه از زندگى را براى هر زنى كه بخواهد از او تبعيت كند روشن مى سازد. از طرفى مسائل زندگى زنان و مردان در اكثر موارد مشترك است و زنها مى توانند در مسائل مشترك از الگوهاى بزرگى چون از پيامبر خدا و ائمه اطهار عليه السلام بهره مى گيرند، اما مسائلى وجود دارد كه اختصاص به زنها دارد و جز يك زن كامل و جامع نمى تواند در آن قرار گيرد. بى اهميتى به جلوه هاى دنيا درسهاى ديگرى از خود به يادگار گذاشته است مه اكثر آنها مى توان آنها را از فصل سوم همين كتاب كه در باره آن حضرت نوشته شده است استفاده كرد. 📚دلائل الامامه طبرى ، ص 1.
🔆پيامبر صلى الله عليه و آله و مبارزه با كارهاى بى منطق   حليمه خاتون ، مادر شيرى حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند: پيامبر صلى الله عليه و آله سه ساله بود روزى به من گفت : اى مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان حليمه بود) روزها نمى بينم ؟ گفتم : فرزندم ! آنها روزها گوسفندان را به بيابان براى چراندن مى برند. گفت : چرا من همراه آنها نمى روم ؟ گفتم : آيا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى ؟ گفت : آرى ! صبح بعد روغن بر موى محمد صلى الله عليه و آله زدم و سرمه بر چشمش ‍ كشيدم و يك (مهره يمانى ) براى حفاظت او بر گردنش آويختم . حضرت كه از دوران كودكى با خرافات و كارهاى بى منطق مبارزه مى كرد، فورا آن مهره را از گردن بيرون آورد و به دور انداخت . آنگاه رو به من كرد و گفت : مادر جان ! اين چيست ؟ من خدايى دارم كه مرا حفظ مى كند. 📚ب : ج 15، ص 392.
💥🌱💥🌱💥🌱💥🌱💥 🔆مرگ زودرس داود رقى مى گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم بدون اينكه سخنى بگويم ، فرمود: اى داود! روز پنج شنبه هنگامى كه برنامه اعمالتان را پيش من آوردند، در آن ديدم كه تو درباره پسر عمويت ، فلانى ، خوب كرده اى . از اين كار تو خوشحال شدم و فهميدم همين صله رحم تو با وى (و قطع صله رحم از جانب او) باعث مرگ زودرس پسر عمويت خواهد شد. داود مى گويد: پسر عمويى داشتم بسيار بدفطرت و دشمن سر سختم بود، هنگامى كه شنيدم او و خانواده اش در فقر و نادارى شديد، روزگار بدى را به سر مى برند، برايش مقدارى مخارج فرستادم ، سپس به سوى مكه حركت نمودم .- و او بعد از من فوت شده بود - موقعى كه در مدينه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم بدون اينكه حرفى بزنم امام عليه السلام آن جريان را به من خبر داد. 📚 بحار : ج 74، ص 93.