eitaa logo
در حرم یار
1.5هزار دنبال‌کننده
661 عکس
35 ویدیو
3 فایل
کانال جلسات استاد سیدعلی سیدعربی پیرامون مباحث و آثار آیت الله محمد شجاعی رضوان الله تعالی علیه و بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی نشر و نسخه برداری از مطالب با ذکر کانال و منبع آن بلامانع است ارتباط با آدمین @DarharameyarAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهي گفته مي‏شود كه عقل_مرد بيش ازعقل_زن است و تجارب گذشته وحال نيز مؤيد اين مطلب مي‏باشد، اين موضوع را مرحوم علامه طباطبايي ـ رضوان اللَّه تعالي عليه ـ در تفسير شريف الميزان آورده و مشخص فرموده است، آن عقلي كه در مرد بيش از زن است يك فضيلت زائده است نه معيار فضل. توضيح مطلب اين كه عدّه‏اي گفته‏اند در اسلام معيار كمال انساني است يعني هر كس كه عاقلتر است به كمال انساني نزديك‏تر و نزد خدا مقرب‏تراست، و هر كه از عقل دورتر است از كمال انساني كم‏بهره‏تر و از مقام قرب الهي محرومتر است، بنابراين چون در مرد بيش از زن است پس مردها بيش از زنها به خدا نزديك‏تر هستند. در صورتي كه اين استدلال تمام نيست بلكه مغالطه‏اي است كه در اثر اشتراك لفظ رُخ مي‏دهد. چون به صورت اشتراك لفظي بر معاني گوناگون اطلاق مي‏شود، لذا بايد اوّلاً، روشن شود كدام ، معيار كمال انساني و قرب الهي است و ثانياً، در كدام زن و مرد با يكديگر اختلاف و تفاوت دارند؟ عقلي كه در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غير از عقلي است كه مايه تقرب الي‏اللَّه است. عقلي كه در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعي، يعني در نحوه مديريت، در مسائل سياسي، اقتصادي، علمي، تجربي، رياضي است. و بر فرض هم كه ثابت بشود در اين گونه از علوم و مسائل اجرايي، عقل مرد بيش از عقل زن است ـ كه اثبات اين مطلب نيز كار آساني نيست ـ ولي اين سؤال وجود خواهد داشت: آيا آن عقلي كه مايه تقرب الي‏اللَّه است همين عقلي است كه بين زن و مرد مورد تمايز مي‏باشد؟ آيا مي‏توان گفت هر كس مسائل فيزيك، رياضي، طب، طبيعي و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزديك‏تر است؟ آيا اين ، مايه تقرب است يا عقلي كه «ما عبد به الرّحمان واكتسب به الجنان»مي‏باشد مايه تقرب است ؟ عقلي كه موجب تقرّب مي‏باشد همان است كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله درباره نامگذاري آن به اين اسم چنين آمده است: عقل، چيزي است كه انسان به وسيله آن، نيرو، غرايز و اميال را عقال مي‏كند ـ عقال زانوبندي است كه وقتي شتر سركش را بخواهند يك‏جا ببندند زانوهاي او را با آن مي‏بندند تا چموشي نكرده و از جا بيرون نرود. پس را به اين دليل مي‏گويند كه جلوي اميال و غرايز را گرفته و زانوي شتر سركش جهل و شهوت را عقال مي‏كند. در اين عقال كردن هر چه انسان بهتر و بيشتر غرايز را ببندد كاملتر مي‏شود، البته معناي بستن غرايز، تعديل و نه تعطيل آنهاست. بنابراين آنچه موجب تقرب الي‏اللَّه است عقلي است كه «يعبد به الرحمان ويكتسب به الجنان». و آن عقلي كه ممكن است در مرد بيش از زن باشد، عقل علوم، عقل سياست و عقل كارهاي اجرايي است. و اگر كسي در مسائل سياسي يا اجرايي عاقل‏تر و خردمندتر بود، نشانه آن نيست كه به خدا هم نزديك‏تر است، چه بسا همين هوش سياسي يا هوش علمي، او را به جهنم بكشاند و چه بسا ممكن است مردي در علوم اجرايي بهتر از زن بفهمد، امّا توان عقال كردن غرايز خويش را نداشته باشد. همه مذهب‏هاي باطلي كه در برابر انبيا صف بستند به وسيله مردها جعل شد. اكثر متنبّي‏ها كه در برابر انبيا به مبارزه مذهبي برخاستند، مرد بودند. هركس بتواند بهتر از ديگري غرايز را در هم بكوبد و اميال نفساني را تعديل كند و بهشت كسب بكند او عاقل‏تر است. پس اگر تفاوتي هست در مسائلي است كه سود و زيان ندارد. Eitaa.com/darharameyar
(ره): بعضی از شماها این سوال را کرده‌اید که چه باید کرد تا به خدا نزدیک شد و سفر به سوی خدا نمود و در موفق شد گاهی می‌گویند ما نمی‌توانیم چه (باید کردن‌ها) را گفته‌اند به جای نمی‌توانیم بگویید ما نمی‌خواهیم ما نمی‌خواهیم و ما نمی‌توانیم دو جمله‌ای است که قریب هم هستند ولی فاصله آنها از زمین تا آسمان است جواب همه این سوالها در دعا هست وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَفْضَلَ زادِ الرَّاحِلِ إِلَيْكَ عَزْمُ إِرادَةٍ يَخْتارُكَ بِها خدایا دانستم بهترین توشه و زاد آن کسی که میخواهد به سوی تو سفر کند است که فقط تو را اختیار کند و بقیه را کنار گذارد بهترین توشه این است که (بخواهد) به باطن خود مراجعه کنید ببینید جز (یک) اراده چیز دیگر می‌خواهد؟؟!! من این کار را کرده‌ام شما هم بکنید کار سختی است ولی به یک نظر آسان است یک اراده بیشتر لازم نیست اراده خدا و کنار گذاشتن هرچه غیر اوست یعنی اراده ثابت نه اراده ناثابت و متزلزل آن که ما داریم نیست ثابتی که او را بخواهد این جواب آن سوال‌هاست که می‌گویند چه کار کنید او را کنید ما نمی‌توانیم نیست نمی‌خواهید او را بخواهید تمام شود وقتی از ما بود قدم به میدان می‌گذارید شروع از است بعد آن می‌شود که باید بشود آن وظایف می‌آید که باید بیاید‌..... Eitaa.com/darharameyar
جلسات سنوات گذشته (سیدعلی سیدعربی) امام‌ رضا ع فرمود یابن شبیب «إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» اگر دوست دارید که در درجات عالی بهشت با ما باشید و از ما جدا نشوید با غصه ما غصه دار و با شادی ما شاد شوید و محبت و ما را داشته باشید؛ اگر شادی و نشاط انسان، غصه های انسان و محبت و دل انسان به امامش گره خورد، در درجات عالی بهشت با ائمه ع قرین است «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا»(نساء/69)، انسان دیگر از این بهتر نمی تواند در بهشت جایی پیدا کند. همراه شدن با اهل بيت(ع) مستلزم بلاها و سختی ها است نه دنيا طلبي ، شخصی به حضرت عرض کرد: شما را دوست دارم؛ حضرت فرمودند: راست مي گویی، پس آماده بلا باش؛ چون محبت بلا مي آورد. البلاء للولاء امکان ندارد که انسان با معصوم(ع) باشد، ولی همراه غصه هاي معصوم(ع) و سختي هاي راه او نباشد؛ اگر انسان مي خواهد سفره خود را در شادي ها و خوشي ها و امنيت و خوف خودش از خدا و اولياءی خدا و دين خدا جدا کند، نمی تواند با خدا و اولياءی خدا همراهي کند؛ نمیشود سفره من جدای سفره امام باشد وبعد همراه امام هم باشم نمیشود من وابسته به همسر و فرزند وشغل و پول و اعتبار بین دیگران و غیره باشم ، اسیر تعلقات باشم بعد با امام حسین (ع)همراه باشم تصویری که شما از کربلا دارید چه را نشان میدهد ؟ اسارت در تعلقات یا قطع تعلقات؟ وقتي کسی همراه امام نبود چطور وارد وادي توحيد بشود ؟ آنها که همراه امام شدند آیا از همه چیز و همه کس خود را منقطع نکردند ؟ آیا آنها که دنبال دنیای خود حتی دنیای حلال خود بودند توانستند به امام برسند و همراه او باشند یا جا ماندند؟ اینکه مرتب مدعی هستیم (یا لیتنا کنا معک ) چه معنا می‌دهد ؟ آیا توخالی است ؟ اگر کسی همراه امام نباشد چطور از شفاعت بهره مند بشود ؟ مگر راهی غیر از این هست ؟ خب همراهی با امام چگونه است ؟ مگر تمام ملائکه جز شیطان برای رسیدن به عبودیت راهی غیر از سجده و خضوع و پذیرش این ولایت و عمل به آن داشتند ؟ ما چرا خضوع نداریم ؟ مگر ما از زمره عالین یا والهینی هستیم که امر به سجده نشدند؟ اگر انسان دوستی و مولای خود را پذیرفت بايد به لوازمش هم پایبند شود. و یقینا در این مسیر سختي هایي هست؛ ما آمدیم که تحمل کنیم سختي ها را ، برسیدم به بصيرت ها، تغيير بدهیم آرزوها و تمايلات و تعلقات را ، جهت بزرگ تر شدن از دنيا، نگاه جامع به دنيا، نگاه واسع به دنيا در زیارت اربعین میخوانیم «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ الضَّلَالَةِ یعنی باید در راه امام حسین بذل مهجه کرد معنای زیارتی که می‌خوانید را می‌دانید ؟ یعنی هركس حاضر است در راه ما خون دل بخورد، با ما همراه شود! مهجه در عربي یعنی خون دل؛ و بذل مهجه يعني خون دل خوردن، يعني خار در چشم و استخوان در گلو بودن یعنی اگر میخواهید همراه امام معصوم باشید خون دل خوردن ها دارد مصائب دارد تحملها می بایدت مهجه در عرب گاهی نیز به معنای خون مانده در گلوی حیوانی است که ذبح شده خونی که بعد از ذبح از لحاظ فقهی پاک است یعنی برای حسینی بودن یا همراه امام معصوم بودن باید تمام هست و بودت را بدهی و از هر چه غیر اوست پاک شوی و با عشق تمام و با رغبت تمام مهجه کنی به قول معروف باید برای خرج کردن در این راه ریخت و پاش کنی!! نه اینکه پول فقط خرج کنی امام که پول من و شما را نمیخواهند خودت را باید خرج کنی اگر در این همراهی با امام صداقت داری باید دست از خواسته ها و تمایلات و تعلقاتت که زمین گیرت کرده برداری از غم وغصه ها و افسردگیهایی که مانع حرکتت بسوی خدا شده دست برداری نباشی از آنهایی که مرتب میگویند امروز این مشکل درست بشود بعد شروع میکنم این یکی مسئله هم حل بشود اعصابم آرام بشود بعد شروع میکنم !!! و علی هذا ...... Eitaa.com/darharameyar
فردا جمعه هفدهم آذر ماه کلاس مقالات ج ۳ رأس ساعت ۱۸/۳۰ برقرار است ان شاء الله
گزیده ای از جلسات : در تعریف گفته اند ، تصفيه نمودن عمل از شائبه غير خدا، و صاف نمودن درون و سر انسان است از رؤيت غير حق در همه اعمال ظاهريّه و باطنيّه. و كمال آن، ترك غير است مطلقا و پا نهادن بر انانيّت و غير و غيريّت است يكسره. اگر را حذف کنیم در واقع عبودیت خدا را حذف کرده ایم عبودیت بدون در صور مختلف عبودیت غیر حق محسوب میشود نه عبودیت حق ..... از آیات به خوبی برمیآید که آنچه انسانها به آن مأمور شده اند و وظیفه آنهاست و آنها را به مقصد میرساند فقط و فقط عبادت خالصانه است هرچه میتوانید روی این مسئله فکر کنید هر چقدر فکر کنید متوجه میشوید که انسان باید عبادت و حرکتش فقط برای خدا باشد حتی خوردنش خوابیدنش کسب وکارش ازدواجش بچه دارشدنش..... یعنی متوجه میشود که حتی عبادت برای نعمتهای بهشت نیز از فاصله دارد مشکل اینجاست که نوع نگاه اشخاص به نظام هستي نادرست است؛ به جاي آنكه خدا را تنها مؤثر مستقلّ در امور بدانند، نظر مردم را داراي اثر استقلالي مي‏پندارند و به جاي آنكه فقط از خدا بترسند، خوف از مردم آنها را به عمل وا مي‏دارد. ترس از خدا مانع خیلی از کارها نمیشود ولی ترس از مردم ترس از آبرو ترس از مال وفرزند ونعمتها مارا به کار میاندازد چون دیگران و اسباب وعلل را منشاء نعمتها و امنیت ها میبینیم نه خدا را.... تمام رياهاى عملی و آشکار ما و اكثر رياهاى قلبی و درونی و رقیق ما از نقصان توحيد افعالى است. توحید ما مشکل دارد همان توحیدی که اصل اول است ..... خدا ما را آفریده که به اینجا برسیم که خدا در دل ما بزرگ بشود و به تعبیر امیر المومنین ع «عَظُمَ‏ الْخَالِقُ‏ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ» بقیه از چشم ما بیفتند، کاری نداشته باشیم تعریف می کنند یا تکذیب راه خدا را برویم. فرمودند به نیت برمیگردد یعنی انسان در حرکت صعودی خود در انجام وظایف خود در عبادت خود جز خدا را کسب نکند و به هیچ وجه نیت دیگری نداشته باشد اگر ما بخواهیم قصد و نیت خود را آسان بگیریم و فقط به ظاهر اعمال بپردازیم و در قلب خود و نیات خود تدبر نداشته باشیم و مجاهدت جدی نکنیم و موشکافی نکنیم و فقط بخواهیم یک بررسی سطحی و صوری بکنیم مسلماً به ریزه کاریها و دقایق ریا در قلب خود متوجه نمیشویم و در نهایت به خسران میافتیم.... علما اخلاق مثالي میزنند که وقتی شما شیر زیادی از یک حيوان میدوشیددر آن شیر اگر رگه بسیار کوچکی از خون آمیخته شده باشد همه آن را ناپاک کرده و بيرون میریزید یا اگر در یک ظرف بزرگی مقدار زیادی غذا پخته باشید اگر یک فضله در آن ببینید کل آن غذا حرام شده و بلااستفاده است خیلی نکته ها در این مثال میتوان فهمید لذا برای همه و خصوصاً سالکان راه حق مسئله قصد ونيت و از امور بسيارمهم تلقی میشود.... تمام حقيقت اعمال همان جنبه ملكوتي وصور درونی آنها است كه نيت است‏ تمام اعمال در نيات فانى هستند و از خود استقلالى ندارند كسانى مى‏گويند اعمال خير كفّار، مقبول درگاه خداست چون میگویند حسن و قبح و نيك و بد عمل، ذاتى است، عمل نيك، چه از مؤمن باشد يا از كافر، ماهيتش نيك است و قهراً بايد مورد قبول حق تعالى واقع گردد؛ زيرا خوب از هر كس خوب است و بد از هر كس بد است و نسبت خداى متعال هم با همه بندگان يكى است.... مى‏گوييم صحيح است ولى يك مطلب اساسى، اينجا مورد غفلت قرار گرفته است و آن اصطلاح اين است كه حسن و قبح بر دو گونه است: فعلى و فاعلى...... از نظر اول بايد ديد اثر مفيد و يا مضرّ عمل تا كجا كشيده شده است؟ و از نظر دوم بايد ديد كه عامل، در نظام روحى و فكرى خود چه سلوكى كرده و با این عمل به سوى كدام مقصد مى‏رفته است؟ قرآن مى‏فرمايد: الّذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايّكم احسن عملا «آنكه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را در امتحان نيكوترين عمل و صواب‏ترين عمل قرار دهد». فرمود «صواب‏ترين» عمل و نفرمود «بيشترين عمل» عمده اين است كه بدانيم وقتی تحت تاثی انگیزه یا نیت وهدفی عملی را انجام میدهیم گذشته از ظاهر عمل که فقط یک سلسله حرکات وسکنات است فی الواقع از نظر روحی ومعنوی و حقیقت به کدام سو حرکت میکنیم.... Eitaa.com/darharameyar
اگر كسي اثر بر اهل بيت رسول الله (ص) را خوب بداند و خوب بفهمد كه اين چه طيبي است كه در باطن ميآيد و آلودگي هاي خلقت باطن را از ميان ميبرد و يك پاكيزگي مخصوص جايگزين آن ميكند كه کل ملكوتيان را به انسان مجذوب ميكند هرگز از فرستادن دست بر نمي داشت... Eitaa.com/darharameyar
🏴🏴🏴 آیت الله محمد شجاعی : هرقدر ریاست داشته باشید؛ مال داشته باشیدیافرزند داشته باشید همه موهوم است اینها را به خود چسبانده اید اینها به شما نمی چسبد آنچه باشماست همان است که در روح شماست نه اینکه بزور به خود بچسبانید به ما ارتباط ندارند دلیلش هم این است که گرفته میشود آنوقت که بنا شد گرفته شود میبینید که خیال بوده با ما نبوده؛ ما بی آنها بودیم و آنها هم بی ما بودند اگر ماباشیم یا باخداهستیم یا بی خدا ما اصلا با هیچ چیز ارتباط نداریم این حقیقت را مادامی که ریاضت نکشیدیم نخواهیم یافت با حرف و الفاظ یافته نمی شود مدتی به جریان فکری بپردازید تا بفهمید به هیچ چیز مرتبط نیستید انسان تنهای تنهاست فقط به خدا مرتبط است این حقیقت را مردم موقع مردن میابند هیچ چیز به ما اتصال ندارد ما خود را وصل کرده ایم و موقع مردن یافتن این حقیقت خیلی اندوهناک و وحشتناک است این یکی از علل وحشت است انسان یکدفعه میفهمد در ظلمت است و از همه خیالات و موهوماتی که برای خود داشته هیچ نمانده آنهایی که در ریاضت قدمهایی برداشته باشند و به تنهایی خود پی برده باشند از این فشار محفوظند قرآن میگوید که به میت میگوییم که جئتمونا فرادی تنها آمدی تنها بودی اگر تقوی داشته باشد حق همراه اوست.... 🏴🏴🏴 Eitaa.com/darharameyar
یک چهارم از شب گذشته بود که امیر مومنان علی(علیه السلام) از مسجد کوفه بیرون آمد و به سوی منزل رهسپار گردید. کمیل بن زیاد که از اصحاب خاص و مخلص آن حضرت بود، همراه آن حضرت حرکت می کرد، در راه به در خانه مردی رسیدند، صدای قرآن از خانه وی شنیدند. او نیمه شب برخاسته بود و قرآن می خواند، علی(علیه السلام) و کمیل شنیدند او این آیه را با صدای دلنشین و پرسوز می خواند: «امّن هو قانت آناء اللّیل ساجداً و قائماً یحذر الاخره و یرجو رحمه ربّه...؛ آیا کسی که در دل شب به اطاعت خدا و سجده و قیام به سر برد و از آخرت ترسان و به رحمت خدا امیدوار است، با کسی که با گناه و کفر زندگی می کند یکسان می باشد؟!» (زمر/ ۹) کمیل در دل خود آهی کشید. صدای دلنشین قرآن، آن هم در دل شب و از لبان یک انسان شب زنده دار، او را به نشاط آورد، ولی چیزی نگفت. امام به کمیل توجه کرد و فرمود: «صدای دلنشین این شخص تو را نفریبد، این قاری قرآن، از اهل جهنم است که به زودی راز این مطلب را به تو خبر خواهم داد».کمیل در حیرت و تعجب فرو رفت، از این رو که امام (علیه السلام) از فکر و نیّت او آگاه گشته و گواهی می دهد که آن قاری قرآن از اهل دوزخ است!! مدتی از این جریان گذشت، تا این که ماجرای خوارج نهروان پیش آمد و آنها بر ضد علی (علیه السلام) اعلام جنگ کردند و در سرزمین نهروان، جنگ خونینی بین سپاه علی (علیه السلام) با سپاه خوارج درگرفت و همه خوارج ـ جز ۹ نفر فراری ـ کشته شدند. کمیل در جبهه همراه علی (علیه السلام) بود، علی (علیه السلام)در حالی که از شمشیرش خون می چکید، به کمیل رو کرد و فرمود: با من بیا سپس هر دو نفر به اتفاق هم کنار کشته ها و سرهای بریده که به زمین افتاده بود رفتند، علی (علیه السلام) سرشمشیرش را بر سر کشته ها می نهاد، تا این که نوک شمشیر را بر سر همان قاری قرآن نهاد و فرمود: ای کمیل امّن هو قانت آناء اللّیل... این سر همان شخصی است که نیمه شب این آیه قرآن را می خواند و تو را مجذوب ساخته بود. کمیل امام (علیه السلام) را بوسید و از آرزوی جاهلانه خود استغفار کرد.( سفینه البحار، ج۲، ص۴۹۲ـ۴۹۳)
(ره): از رسول الله (ص) زیاد نگرانی‌ها شنیده‌اید تفسیرهای زیادی برای نگرانی‌های حضرت هست اما یک تفسیر بر اساس همین ای است که حضرت داشتند یعنی عشق و محبت به خدای متعال و این رسول الله است بر این اساس بنابر این رسول الله اضطراب و خوف و خشیت و گریه‌های طولانی داشتند بسیار مضطرب بودند زیاد به زحمت می‌افتادند خیلی نگران بودند آنقدر به نماز می‌ایستادند که پاهایشان ورم می‌کرد خوب نگرانی برای چه بود ؟؟؟ ترس برای چه بود؟؟؟ اگرچه تفسیرهای دیگری هم هست اما امروز تفسیری بر اساس و عشق به حق را بیان می‌کنیم در احکام محبت و عشق و احکام شدت محبت به خدا اینگونه است که وقتی کسی محبت شدید به خدا دارد نقطه مقابلش یک نگرانی فوق العاده هم دارد نگرانی فراق نگرانی هجران اما کسی که محبت ندارد اصلاً این را نمی‌فهمد کسی که به وجودش محبت به معنی کلمه راه نیافته چطور می‌تواند این نگرانی را بفهمد ؟!! نگرانی کار محب است وقتی کسی کسی را خیلی دوست داشت از فراقش می‌ترسد وقتی دوست ندارد چه ترسی از فراق؟؟!! ترس از فراق دیگر معنا ندارد این از احکام محبت است آن هم نه محبت ابتدایی و ضعیف ما نسبت به خدای متعال هیچ محبتی نداریم ما نه محبت ضعیف را داریم و نه محبت ابتدایی را دلیلش این است که اگر به شما بگویند ساعت ۲ نیمه شب برای شما ۱۰۰ میلیون تومان قرار است پول بیاورند آیا می‌خوابید؟؟؟ این حرف‌ها به ظاهر خنده آور است ولی در واقع دردآور است در ما هیچ خبری از محبت نیست اگر چیزی هست باز ترس از جهنم است برای ما رو سیاهی است که حاضریم به خاطر ۱۰۰ میلیون تومان شب بیدار باشیم ولی برای نماز شب نه ذره‌ای در ما محبت نیست اگر شک دارید به من بگویید تا من به شما توضیح دهم که نمی‌فهمید در محبت‌های بالا محب عاشق از فراق و هجران سخت می‌ترسد در دعای کمیل حضرت امیر ص می‌فرماید فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِرَاقِكَ دقت کنید که حضرت زیاد نگران آتش جهنم نیست نگران فراق است اینها برای من و شما مفهوم ذهنیست فقط برای اهلش یافتنی است آیه آمد خطاب به رسول اکرم ص که فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ آنطور که دستور به تو رسیده استقامت داشته باش (چرا این آیه حضرت را پیر کرد ؟) این دستور در مقام محبت بود این دستور از خدای متعال برای رسول الله آن هم رسول اللهی که خلق عظیم داشت معنای خاصی داشت حضرت نگران بود که این دستور را نتواند خوب عمل کند ولی عمل کرد نگران بود اگر خوب عمل نکند ممکن است هجران پیش آید ممکن است به فراق منجر شود لذا فرمود این سوره مرا پیر کرد زود هم پیر شد گریه‌ها داشت حالاتی داشت این تفسیر از نگرانی و اضطراب رسول الله و ترس او در مقام محبت است در مقام واجد بودنش به و محبت بالا نسبت به خدای متعال است.... Eitaa.com/darharameyar
گزیده ای از کلاس مقالات ج ۳ مورخ هفدهم آذر ۴۰۲ سیدعلی سیدعربی در ادامه بحث طلب مرقوم فرمودند که .... لازم است شكر نعمت «طلب» را هميشه بجا بياورد، و خود را از اداى حق اين شكر عاجز بداند، كه عاجز نيز هست، تا اين نعمت از او گرفته نشود، و بلكه زياد و كامل‏تر گردد.... اینجا به یکی از راهکارها اشاره فرمودند که چطور این نعمت را میشود حفظ کرد شكر عبد، شكر «مولا» را به همراه دارد از اين رو يكي از اسماي حسناي الهي «شاكر» است: (فإنّ الله شاكر عليم)(إنّه غفور شكورٌ)(حلیم شکور) اصلا لغت «شكر» معنايش تقدير است، يعنى قدردانى كردن؛ شكر يعنى قدردانى يعنى بنده‏اى كه خدا نعمتى را به او داده است آن نعمت را اظهار مى‏كند. به ظهور میرساند ، گفتن «الهى شكر» نيست، الهى شكر خبر از است نه خود ؛ مثل اينكه «استغفراللّه ربّى و اتوب اليه» صيغه توبه است نه خود توبه برخى ميان صيغه توبه و خود توبه اشتباه مى‏كنند. توبه يعنى پشيمان شدن از گناه، و تصميم اكيد بر تكرار نكردن گناه و بازگشت به سوى حق و ... اين حقيقت يك لفظ و بياني دارد كه مى‏گوييم: «استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه»، ولى خود اين كه توبه نيست. من اگر يك تسبيح دستم بگيرم، نه صد بار بلكه هزار بار اين جمله را بگويم در حالى كه پشيمان از گناه نيستم و تصميم به اينكه ديگر گناه نكنم ندارم و اگر باز هم گناه پيش بيايد انجام مى‏دهم، اين صد هزار بار گفتن، توبه نيست، اين نگفتنش بهتر از گفتنش است، اين صيغه توبه است نه خود توبه... یک معنی اظهار نعمت که همان نعمت محسوب میشود به اين است كه آن را به زبان بياورى،مرتب به یادت داشته باشی که از کجاست از کیست وکتمان نکنی و منعم را در برابر دادن اين نعمت، مدح و ثنا بگويى و در قلب به ياد آن باشى، و از يادش نبرى فراموش نکنی و .... اما معنی دیگر اظهار نعمت که نعمت است یعنی نعمت را در جاى خود استعمال كنى، آن جايى كه دهنده نعمت در نظر داشته، اگر دهنده نعمت آن نعمت را میدهد که شما بندگی کنید پس نعمتها باید ابزار طاعت و عبادت باشند پس او در برابر نعمت ‏هايش به اين است كه در آن نعمت‏ ها خدا اطاعت بشود، و به ياد مقام ربوبيّتش باشند این میشود اظهار نعمت یعنی نعمت را در آن هدف مربوطه شما به ظهور رساندی صرف کردی يعنى به كار بردن نعمت حق در مسيرى كه خداى متعال آن نعمت را براى آن آفريده است. پس اگر خدا نعمت را داد و دیدید که دردی سراغ شما امده و همش مترصد جلب رضای حق هستید و لحظه به لحظه رضای خدا را میخواهید..... این درد و این که در قلب آمده را باید قدرش دانست و از خدا خواست که این نعمت را نگیرد هم زبانا شاکر بود هم از خدا دید خدا و مدح و ثنا کرد هم توسل و تضرع داشت که خدایا با خطاها مواخذه نکن از دستم نگیر هم درست عمل کرد به ظهور رساند ..... اگر حق را فهمیدی و به یادت انداختند که چه باید بکنی و چگونه باید جلب رضای حق کنی بی درنگ عمل کنی و آن را به منزل مقصود برسانی.... Eitaa.com/darharameyar
(ره): راهی که ما در پیش گرفته‌ایم راه نیست و منطبق با آن راهی که قرآن فرموده که طریق بندگان خداست نمی‌باشد با این غفلت‌هایی که داریم با این تضییع اوقات با این آلودگی‌ها با این همه شواهد چرا باز غافل ماندیم قرآن مسئله را سخت بیان می‌کند روایات همینطور حالات ائمه (ع)همینطور حالات رسول اکرم (ص)همینطور با این وصف ما طریق غفلت را در پیش گرفته‌ایم با اکتفا به عبادات جزئی خود را از اهل می‌دانیم و خاطر جمع شدیم از کجا برداشت کردیم ؟؟!! چرا حالات ائمه و بیان آیات و روایات را که می‌بینیم به خودمان نمی‌آییم ؟؟!! به این چراها باید فکر کنیم عجیب است که انسان آیات روشن را می‌بیند ولی متوجه حقیقت نمی‌شود چرا بیدار نمی‌شویم؟؟ چرا از مطالعه حالات ائمه خصوصاً حالات امیرالمومنین (ع) که قدری بیشتر بیان شده است به خود نمی‌آییم ؟؟ چرا از دیدن حالت خوف شدید آنها و عبادت بالای آنها و ریاضت بالا و زهد و ورع باز به خود نمی‌آییم ؟؟ چراها علت می‌خواهد و خودش یک مصیبتی است به جای خود چرایی این را از قرآن می‌شود فهمید قرآن می‌گوید آنها که از خدا غافل شدند و خود را دیدند و در رضای هوای نفس خود کوشیدند نمی‌گذاریم به حقیقت‌ها متوجه شوند من فکر می‌کنم چرایش در اینجاست چرایی این‌ها با خود ما و در خود ماست این نکته‌ای است که من دعوت می‌کنم به آن فکر کنیم ما هرچه به غفلت رو آوردیم از درک حقایق محروم ماندیم و این یک سنت الهی است کما اینکه هرچه رو به خدا آوردیم بیشتر به نقایص خود پی خواهیم برد و خواهیم ترسید بندگان صالح خدا چون رو به خدا آوردند و از غفلت و از دنیا اعراض کردند روز به روز ترسشان بیشتر شد قضیه دو صورت دارد انسان هرچه غفلت کرد و رو به دنیا آورد نمی‌فهمد ووقتی نفهمید نمی‌ترسد و اگر رو به خدا کرد می‌فهمد و وقتی فهمید می‌ترسد برای اینکه این نکته را متوجه باشید آیه ۱۴۶ سوره اعراف را دقت کنید سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا‌...... می‌فرماید من محروم می‌کنم بر می گردانم از آیاتم نمی‌گذارم بیابند آن‌هایی که روی زمین تکبر می‌کنند تکبر در اصطلاح قرآن در مقابل خضوع و طاعت است (متکبرین یعنی کسانی که به خود و هوای خود مشغول هستند ) این معنای تکبر است تکبر در پیشگاه ربوبیت فرمود آنها که در زمین تکبر می‌کنند یعنی به خود و هوای خود مشغولند من به اندازه تکبرشان از آیات محروم می‌کنم نمی‌گذارم بفهمند ‌ نمی گذارم هر آیه‌ای را ببینند ایمان بیاورند نمی‌گذارم حقایق را بفهمند مانند من و شما که قرآن می‌خوانیم باز به خود نمی‌آییم روایات را می‌بینیم به خود نمی‌آییم حالات ائمه را مطالعه می‌کنیم به خود نمی‌آییم خدا می‌فرماید راه و روش به آنها نشان داده می‌شود ولی آنها نمی‌گیرند نمی‌فهمند ولی اگر راه ناصحیحی را دیدند فورا آن را قبول می‌کنند این خاصیت محجوب شدن است به من و شما هرچه بگویند ائمه اینطور می‌ترسیدند به خود نمی‌آییم اصلاً به دل ما نمی‌افتد چرا ؟؟!! اما وقتی گفته می‌شود خدا کریم است رحیم است شفاعت هست رحمت او بر غضب سبقت دارد و امثال آن اگر چه در جای خود درست است اما ما معنی غلط را در نظر می‌گیریم اینگونه معنا کردن و راه روش درست کردن با استفاده از کلمات حق روش ناصحیحی است روز و شب کار ما این است که این حرف‌ها را به خود می قبولانیم که انشالله خدا رئوف است کریم است مسئله زیاد سخت نیست نظر خدا بر عقوبت نیست و.... بله همه این حرف‌ها درست اما گفت جانا خوب ورد آوردی لیک ...... خدا کریم است اما به چه معنا ؟؟ برای حضرت علی (ع) کریم نبود؟؟ برای حضرت رضا (ع) عفو و رحیم و رئوف نبود ؟؟ اشتباهی کرده‌ایم و خلاص هم نمی‌شویم و آن اینکه راه را عوضی گرفتیم باید بیدار شویم هیچ چیز راه و روش ما را تایید نمی‌کند نه حالات ائمه نه روایات نه دعاها نه قرآن که حجت بالغه خداوند است اگر شما (اینگونه که ساخته ایم) راه در قرآن و در روایات و در حالات ائمه پیدا کردید به ما هم بشارت دهید در خواست من ازشما این است که قرآن بخوانید ببینید قرآن چه می‌گوید حالات ائمه و روایات را مطالعه کنید ببینید چه می‌گوید خدا انشالله از این راه عوضی و ناقص و صوری که برداشت کردیم که مخلوق خود ماست ما را دهد و به راه صحیح بیندازد.... Eitaa.com/darharameyar
غالباً دیدید کودکان در يک حالاتي نمي‌توانند خودشان را کنترل کنند. با اندک صدائي اضطراب پيدا مي‌کنند. ناملايمات، بيماري‌ها و دردها را نمي‌توانند تحمّل کنند؛ گرسنگي و تشنگي را اظهار مي‌کنند و اگر توجه نشد، داد و فرياد مي‌کنند، گريه مي‌کنند. وقتي گرفتاري شان رفع شد، اسباب بازي برايشان فراهم شد يا خوراکي خوبي يافتند، همه چيز را فراموش مي‌کنند. اين حالات کودکانه اي است که افراد معمولاً تجربه کرده اند. صحبت این است که بزرگترها هم که ما باشیم همین هستیم جز متقین درکودکی با ماشین کوچک و چند عدد کاسه بشقاب پلاستیکی ساکت میشدیم و آرام میشدیم یا چند عدد پشتی و بالشت میگذاشتیم روی هم و چادری میکشیدیم و میشد خانه بازی بعد میرفتیم داخل آن کیف میکردیم الان هم همان ماشین و کاسه بشقاب پلاستیکی و خانه پارچه ای تبدیل شده به ماشین بزرگتر فلزی و خانه آجری فرقی نکرده الان هم با همان سرگرم هستیم و سعی میکنیم با آنها آرامش پیدا کنیم همش بازی است قرآن فرموده همه اش لهو ولعب است تعارف که نداریم همه ما در همان عالم بچه گی سوزنمان گیر کرده هم ما و هم کودکان يک حالت انفعال شديد داریم. با رشد کودک، پدر و مادر سعي مي‌کنند اين حالات را تعديل کنند و با تلقين و تشويق او را عادت دهند که در مقابل اين تحولات، آرامشش را تا حدّي حفظ کند و اگر گرسنگي، تشنگي يا دردي برايش پيش آمد، يک مقدار تحمل کند، زود داد و فرياد و بي تابي نکند، و همين طور عادتش مي‌دهند که اگر يک کسي به او خدمتي کرد از او تشکّر کند. اين‌ها آداب اجتماعي است سعي مي‌شود به کودک القا شود؛ تا تدريجاً يک رشد اخلاقي و فرهنگي پيدا کند و حالتي فعال و مقاوم را جايگزين آن حالت انفعالي کند. اگر نداشت جزع وفزع نکند شخصیت خودش را لگد مال نکند صبور باشد شاکر باشد به آنچه دارد اینطور کودکان را تربیت میکنیم ولی خود اینطور تربیت نشدیم وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: شيعيان ما نمي‌خواهند فقط به این نوع هنجارهاي اجتماعي و ارزش‌هاي عُقلايي که همه عُقلاي عالم دنبالش هستند، و مثال زدیم اکتفا کنند بلکه مسئله بالاتر از این حرفهاست در این حد که گفتیم که اصلا غیر اهل ایمان و تقوا هم به آن معتقد هستند و میپسندند افسوس که ما همین هم نیستیم ..... انساني که ايمانش ترقي مي‌کند، اهل تقوی میشود نهايت فکرش اين است که براي خشنودي خدا چه کنم؟ و جز اين، هيچ چيز ديگر برايش مهم نيست. فقط آداب اجتماعی که نیست..... که مراد امیر المؤمنین علیه السّلام است، آن است که طبق فرمایش خود حضرت انسان با تقوی به هنگام سختی ها و مشکلات از خود بروز می‌دهد وگرنه در حالت رفاه و آسایش بسیاری از انسان ها با پوشش جلوه می کنند امّا این که روح ایمان و تقوا چنان سکینه و آرامشی به انسان بدهد که حتّی در سختی ها و مشکلات هم، همچون کوهی استوار، خم به ابرو نیاورده و متزلزل نگردد، مختص شیعیان و اهل تقوی است ... (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏) Eitaa.com/darharameyar