eitaa logo
در حرم یار
1.6هزار دنبال‌کننده
761 عکس
36 ویدیو
3 فایل
کلاس مباحث آیت الله محمدشجاعی(ره) و گزیده ای از نکته های بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی از لسان استاد سیدعربی نشر و نسخه برداری از مطالب با ذکر کانال و منبع آن بلامانع است ارتباط با آدمین : @DarharameyarAdmin «تبادل و تبلیغ نداریم»
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از روشهای کسانی که می‌خواهند در دین مردم شبهه ایجاد کنند، این است که در اذهان عمومی در خصوص چرایی یا همان فلسفه‌ی احکام سؤال می‌کنند مثلاً چرا دیه‌ی زن نصف مرد است، چرا تقسیم ارث این گونه است؟ چرا مرد محاسن خود را از ته نتراشد؟ چرا حضانت اولاد با پدر است؟ چرا قصاص وجود دارد؟ چرا حد در جاهایی وجود ندارد؟ و میلیون‌ها چرای دیگری که می‌توان طرح نمود؟ آیا این افراد در دیگر امور زندگی خود نیز به دنبال چراها هستند و اگر ندانند عمل نمی‌کنند و یا تکذیب می‌کنند؟! احکام و حدود در همه‌ی جوامع، فرهنگ‌ها و ادیان وجود دارد و منحصر به اسلام نیست. فرض کنید که در آمریکا یا اروپا زندگی می‌کنید و برای مصرف برق، قبض هزینه‌ای (احکام و حدود) برای شما می‌آید. اینک اگر سؤال کنید که چرا این رقم فی (پایه برای یک واحد) را محاسبه کرده‌اید و رقم دیگری در نظر نگرفتید، آیا کسی می‌تواند پاسخ دهد؟ مگر آن که همه‌ی اقتصاد، شرایط اقتصادی، هزینه‌ها، درآمدها و ... را برای شما توضیح دهد که می‌شود یک رشته‌ی خاص تحصیلی و سال‌ها به طول می‌انجامد. آیا همگان در همه‌ی امور زندگی خود «متخصص یا مجتهد» شده‌اند و در همه‌ی رفتار‌های خود عالم به فلسفه‌ی آن شده‌اند، یا اینکه هر کس در رشته‌ی که تخصص لازم را ندارد از متخصصین تقلید می‌کند؟ مثلاً آیا هر نانی می‌خرد، سؤال می‌کند: کشت گندم، ساخت سیلو، حمل و نقل، ساخت تنور دستی یا ماشینی، ترکیبات نان ... و مهم‌تر از همه تأثیر آن بر بدن چگونه است؟! چه می‌شود نوبت به احکام اسلامی که می‌رسد، هزاران سؤال را در اذهان عمومی مطرح می‌کنند و سعی دارند با تحریک احساسات آنان را به خاطر این حکم (یا در واقع به علت عدم اطلاع از چرایی آن) با اسلام مخالف کنند؟ توصیه این است که اصلاً به فلسفه‌ی احکام فکر نکنیم و مقلد باشیم، ولی اصول دین را با تحقیق بشناسیم. همان طور که در سایر امور زندگی، شناخت اصول اولیه برای هر انسانی، اگر چه بی‌سواد باشد شرط است. مثل آن که انسان باید بداند اگر سر یا قلبش درد گرفت، این طبیعی و خوب نیست و باید به پزشک مراجعه و با اطاعت از تجویزات او خود را معالجه کند (به این می‌گویند اصول). اما این که چرا سر یا قلبش درد گرفته، چه اتفاقاتی در فیزیک بدن رخ داده و آنها چه تأثیراتی را پیش آورده‌اند و اکنون این دارو چگونه ساخته شده و چه تأثیری دارد و چرا؟ دیگر فروع است و غیر متخصصان در این گونه امور کاملاً مقلد هستند و باید هم این گونه باشند اگر کسی پس از شناخت لازم و کافی از اصول دین خود، علاقه و امکانی داشت، می‌تواند برود و در این رشته خاص (فقه) تحصیل نموده و در یک یا چند زیر مجموعه‌ی آن نیز متخصص و خبره شود... Eitaa.com/darharameyar
🏴🏴🏴 از یک منظر می‌توان امام حسن (ع) را مظلوم‌ترين شخصيت در خاندان پیامبر (ص)دانست؛ یکی از مظلومیت‌های آن حضرت این است که ما شیعیان، آن‌گونه که باید و شاید با زندگی ایشان آشنا نيستیم، تحلیلی از کارهای برجسته ایشان نداریم و به دنبال پاسخي براي اتهاماتی که دشمنان به ایشان زده‌اند، نبوده‌ايم مورخان شيعه آن‌گونه که باید به حوادث زمان امام حسن و آنچه موجب صلح آن حضرت با معاویه شد و آثار این صلح نپرداخته‌اند ما زماني می‌توانیم تصویر روشن و قابل قبولی از زندگی امام حسن داشته باشیم که از شرايط سیاسی، نظامی و دینی آن زمان آگاهي داشته باشیم؛ در اين صورت مي‌فهمیم راهی که ایشان انتخاب کردند بهترین گزینه ممکن برای حفظ اسلام و تشیع و بقای دين به صورت صحیح براي نسل‌های آینده بود. به طور قطع می‌توان گفت اگر صلح امام حسن نبود، زمینه‌ای برای شهادت سیدالشهدا با این برکات عظيم فراهم نمی‌شد و بنی‌امیه آن چنان اسلام را وارونه جلوه می‌دادند و اهل بیت را برخلاف واقعيت معرفی می‌کردند که امروز من و شما هيچ شناختی نسبت به اسلامِ صحیح و اهل بیت نداشتیم. به یک معنا امروز بقای اسلام صحیح و تشیع مرهون تدبیر و رفتار حکیمانه و صبورانه امام حسن صلوات الله علیه است صلح امام حسن زمینه‌اي شد براي اين‌که مردم، بني‌اميه را بشناسند و پس از قيام امام حسين و شهادت آن حضرت تدريجاً بیدار شوند و به مخالفت با بنی‌امیه بپردازند. در این میان اصل تشیع محفوظ ماند و فرصتی پیدا شد که ائمه بتوانند فرهنگ اسلام و عقاید تشیع را در میان مردم رواج دهند. پس بقای اسلام مرهون تدبیر امام حسن است؛ و به گفته مرحوم شیخ راضی آل یاسین داستان کربلا قبل از این که حسینی باشد، حسنی است. حال، آيا بايد چنین کسی که با این تدبیر بقای اسلام مرهون اوست، در جامعه ما ناشناخته باشد!؟ ما نباید غفلت کنیم از اين‌كه در كنار امام حسين(ع)، امام مظلوم دیگری هم داریم که حق او ناشناخته مانده است و در هر فرصتی سعي كنيم نسبت به آن حضرت ادای وظیفه کنیم. آن حضرت يكي از بارزترین الگوهای صبر است. صبر و تحمل امام مجتبي در برابر خون دل‌هایی كه خورد و دشنام‌ها و ناسزاهايي كه شنيد،‌آدمي را مبهوت مي‌كند و در مقابل بزرگ‌ترین آفت جامعه اسلامی آن زمان ضعف شناخت و ضعف بصیرت بوده که ادامه دارد و همه این بلاهایی که از ابتدا تاكنون بر سر مسلمانان آمده به خاطر همین بی‌بصیرتی خواص و فقر فرهنگی جامعه بوده است... Eitaa.com/darharameyar
انسان در ابتدا که به دنیا می آید موجودیت او حیوان بالفعل است و انسان بالقوه یعنی در ابتدای امر انسان نیست بلکه می‌تواند انسان بشود و اکثر انسان ها در همان انسانیت بالقوه می مانند یعنی انسان نمی شوند، فقط ظاهر آنها مانند انسان باقی می ماند. مثلا اگر امیرالمومنین (ع) را یک انسان بدانیم جسم ما به جسم ایشان می ماند اما از لحاظ روح، ما در مرحله حیوانیت هستیم نه انسان یعنی چه؟ حیوان چه می کند؟ حیوان از صبح تا شب به دنبال این است که شکمش را سیر کند لباسی برای بدنش تهیه کند سقفی برای سکونتش تهیه کند و... لذا هر تلاشی این به ظاهر انسان انجام می‌دهد برای تامین جسم است لذا باید دقت کنیم که نباید انسان را به لحاظ جسمش از حیوان جدا کنیم، بالاخره هر حیوانی یک نوع جسمی دارد. حالا اسب، باشد شیر باشد پرنده باشد یا انسان بالقوه باشد هر کدام یک نوع جسمی دارند، که دنبال تامین نیازهای آن هستند این اختلاف جسمانی باعث نمی شود بگوییم: پس من از حیوان بهترم! نه! بهتر بودن از جانب روح است نه جسم. چرا حضرت علی (ع) انسان کاملی بود و این همه عظمت داشت؟ چون روح ایشان فرق داشت. چرا ابوذر، سلمان ، با ابوجهل فرق داشتند؟ فرق در کجا بود؟ از لحاظ جسم که همه اینها یکی بودند اختلاف آنها در روح آنها است. ابوذر و سلمان عقلی داشتند که « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» عقلی داشتند که این عقل آنها را بیدار کرده بود و به عبادت خدا واداشته بود و به سوی بهشت آنها را رهنمون می کرد... ما فکر می کنیم کسی که دو پا بود یا از لحاظ عقلی انسان دانشمندی بود، از حیوانات بالاتر رفته در حالی که اینطور نیست. انسان خیلی که تلاش کند و هواپیما بسازد تازه می شود مانند پرندگان. تلاش میکند زیردریایی بسازد تازه می شود مانند ماهی. یا اینهمه در هندسه فضایی تلاش می‌کند تا با عنکبوت هم نمی‌رسد تار عنکبوت را نگاه کنید و ببینید چه دقت ریاضی در تارهای او وجود دارد. تارهایی می بافند تونلی با چه هندسه فضایی عجیب لذا اینها اگر عقل داشتند، عقل جزئی بشری بود. آن عقلی که حیوان را از انسان جدا می‌کند عقلی است که « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» همه این مخترعین و منکشفینی که دور از خدا هستند و خدا را قبول ندارند، این عقل را ندارند. دقت کنیم و نگوییم اینها آدم های عاقلی هستند... حالا بلال یک برده سیاه بی سواد بود اما اگر بگوییم که عقلش از انیشتین بیشتر بود به ما می خندند. یا اگر بگوییم عقل او از هایزنبرگ و بور ( که در فیزیک مدل های اتمی آنها تغییر ایجاد کرد ) بیشتر بود میخندند Eitaa.com/darharameyar
کلمه ایمان از امنیت گرفته شده است و رکن رکین ایمان هم احساس امنیت است. حالا شما ببینید ما انسان‌ها با احساس امنیت چه نسبتی داریم، می‌فرماید: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»، وقتی به اقتضای ایمان‌ عمل کرده باشی از همان ایمان امنیت دریافت می‌کنی ایمان با احساس امنیت رابطه مستقیم دارد احساس ناامنی و ترس و استرس و اضطرابها در زندگی حالا بابت هر چیزی که باشد نشان از گم شدن ایمان دارد، نشان از بی ارزشی ایمان ما دارد همه ما با ترس‌هایمان داریم زندگی می‌کنیم. ما عادت کردیم به حس ترس و اصلاً مبتنی بر ترس زندگی می‌کنیم. بسیاری از انگیزه‌های ما یا ریشه‌اش ترس است یا توأم با ترس است. اینکه مبادا از دست بدهم برای وقتی که دارم، مبادا به دست نیاورم برای وقتی که ندارم، مبادا این صدمات را بخورم، مبادا این لطمه‌ها سراغم بیاید... متاسفانه به جای این که ایمان را در قلب جا بیندازیم چقدر داریم با ترس زندگی می‌کنیم، و چقدر ترس صدمه می‌زند به استعدادهای ما، به فطرت ما، به اعتقادات ما... اگر یک روزی چشم باز بکنیم و ببینیم از هیچ چیز نمی‌ترسیم آن روز، روز متفاوتی در کل زندگی ما خواهد بود ما باید این خلأ ایمان را این نیاز را احساس بکنیم چرا حس نمی کنیم؟ چون متوجه نیستیم که علت ترس ها و اضطرابها چیست البته آدم‌ها می‌توانند خودشان را فریب بدهند، و به ابزاری خودشان را مشغول بکنند و ادعا کنند که امنیت گرفتند اما خداوند متعال در قرآن می‌فرماید همین را هم از من دارید به این اوضاع عادی اطرافتان هم نگاه نکنید، من می‌توانم به هم بزنم می‌فرماید نبین پول داری ، شغل داری، فرزند خوب داری، همسر داری و.... می‌دانی که می‌توانم در یک لحظه بگیرم چون الان نمیگیرم احساس امنیت می‌کنی از مکر خدا غافل نشو لذا نمی‌شود کسی بی خدا احساس امنیت بکند... ما اشکال‌مان عدم باور ذهنی به خدا نیست، بلکه این است که با وجود خدا و قدرت او، از او احساس امنیت دریافت نمی‌کنیم، انگار خدا نیست، انگار اراده او نیست، مشکل دیگرمان این است که با ناامنی که از اسباب و علل دنیا داریم خو گرفتیم ، نمی‌خواهیم از این ناامنی دربیاییم و در امنیت و پناه خدا قرار بگیریم. گاهی هم خودمان را فریب می‌دهیم که نه، در امنیت به سر می‌بریم. خدا در قرآن مکرر به زبان‌های مختلف، میفرماید این‌ها الکی احساس امنیت می‌کنند، کدامشان می‌دانند مرگ‌شان چه زمانی است، کدام یک از این‌ها می‌دانند بیماری چگونه برای آن‌ها پدید می‌آید. بیماری از دل سلامت درمی‌آید... به هر چیزی تکیه کنیم، روی هر چیزی حساب کنیم هیچ امنیتی ندارد ما باید از این ناامنی‌هایی که با آن خو گرفتیم فرار کنیم، کافر به چه کسی می‌گویند؟ آن که واقعیت‌ها را نگاه نمی‌کند می‌پوشاند . مومن مقدمه‌اش این است که کافر نباشد، یعنی واقعیت‌ها را ببیند ببیند که همه تکیه‌گاه‌های او ناامن است، چرا به خدا اطمینان نمی‌کنیم؟ چرا به تقدیر او اعتماد نداریم؟ چرا حتی به تنبیه او اعتماد نداریم؟ اصلاً خدا نسبت به ما بی تفاوت نیست، برای چه ما را آفریده است؟ که اذیتمان کند؟ چه نیازی دارد به اذیت ما؟ بازی ارتباط ما با خدا آغازش از احساس ناامنی و احساس امنیت است. ناامنی از غیر خدا و امنیت از خدا. این بازی ارتباط ما با خداست. این ایمان است ... Eitaa.com/darharameyar
(ره) : ما با اينكه موحد هستيم ولي در اسباب وعلل گير كرده ايم . سعي ميكنيم و تصميم ميگيريم كه بعد از اين گناه نكنيم و ميدانيم انسان ساخته اراده خودش است لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏ ميدانيم بايد دندان روي جگر گذاشت ، بايد با نفس مخالفت كرد ، و در عالم اسباب و علل بايد چشم توحيد را باز كنيم و كار بدست خداست ، اين ها حقيقت است اما غافليم قبل از تصميم و سعي ، اصل وجان مسئله خواست خداست ، نظر خداست ، مابا تضرع كامل از خدا نميخواهيم (آنطوركه اهلش از خدا ميخواستند) به كه متكي هستيم ؟ به خودمان كه سبب هستيم اصل كار از خدا بايد باشد ولي باز فكرتان به جبر نرود كه بايد خدا بخواهد تا ما ترك گناه كنيم جبر مال كساني است كه فكرشان خوب كار نميكند . مسئله توحيد درميان است اوبايد بخواهد تا شما گناه نكنيد و شما بايد چه كنيد ؟ شما هم بايد بخواهيد كه گناه نكنيد اگر او نخواهد وشما بخواهيد نخواهد شد واگر او بخواهد وشما هم نخواهيد باز نخواهد شد اگر خدا بخواهد وشما هم بخواهيد گناه نكنيد اين دو خواست با هم شد گناه نميكنيد خدا ميخواهد من وشما نماز بخوانيم ، گناه نكنيم ، اصلا از ما خواسته كه گناه نكنيم از همه گنهكاران اين را خواسته و اين خواسته خداست اما خواسته حتمي نيست ، اين دعوت است خواستن قطعي نيست  خواست مخصوص است ،  خواست غير قطعي است ،  خواستن قطعي خدا همان است كه محال است نشود من وشما بايد آن خواست قطعي خدا را بدست آوريم اگر آن نباشد مسئله درست نخواهد شد من به شما توصيه مي كنم ميخواهيد گناه را ترك كنيد يا هر توفيقي را بدست آوريد به اين نكته توجه داشته باشيد كه مسئله توحيد نبايد فراموش شود بايد از خدا با تضرع بخواهيد كه خدا بخواهد وشما هم خودتان بخواهيد، در اينصورت اگر خواست خدا را بدست آورديد و با خواست شما توام شد موفق خواهيد شد اگر ميخواهيد گناه نكنيد عين توحيد را بكار اندازيد بعد مجاهدت كنيد واين عين توحيد را بكار انداختن اين نيست كه شما يكبار سست دعا كنيد ، براي بدست آوردن يك دنياي پوچ چقدر دعا ميكنيد؟ به اين زودي وبا اين سستي ها دعاها مستجاب نميشود آنقدر بايد خود را كشت كه خدايا نظر كن ، يعني بخواه كه من گناه نكنم  آنوقت با حالت مسكنت وفقر بايد رياضت ترك گناه را بكشيد و دندان روي جگر گذاريد يك كار دائمي شما از خدا خواستن با تضرع باشد و...... Eitaa.com/darharameyar
چرا عده ای مکرر به سمت ایادی کفر گرایش پیدا می‌کنند؟ بیخودی که عده ای به سمت کفار گرایش پیدا نمیکنند گرایش پیدا میکنند چون در ظاهر امکانات و قدرتی در آنها می بینند بله خدای متعال بالاخره یک سفره ای برای دستگاه شیطان و دشمنان پهن می کند. خدای متعال در عالم امتحان یک چیزی در دست آنها قرار می دهد، چون اینجا عالمِ امتحان است، نمی شود به آن ها چیزی عطا نکنیم. اتفاقا زیاد هم عطا میکنیم «مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها»(شوری/20) و به ما هم نگفتند برای آباد کردن دنیا تلاش نکنید، اما هرگز هم به ما نگفتند دنبال دنیای کفار بروید. سفره ای که برای آنها پهن شده، سفره مومنین نیست، از شجره زقوم است، آلوده است. به ما نگفتند دنبال آن دنیا بروید، گفتند دامن تان را از آن دنیا جمع کنید، تقوا داشته باشید بله آن طرف یک سفره ای است، دعوت هایی است، تحریک هایی است، شَهَواتی است، ولی آدم باید دامنش را جمع کند تا بتواند با اولیاء خدا و امیرالمومنین (ع) در عالم راه برود. یک جریانی است در داخل دنیای اسلام، که تلقی عده ای این است که خِیر و نعمت و رفاه آن طرف است، پیروزی و فلاح آن طرف است و چیزی دست مسلمان ها نیست. واقعا احساس می کنند غلبه با کفار است. میگویند آقا آنها تمدن دارند، آنها پیشرفت کردند! آنها ما را تحقیر می کنند... خب این چیزی است که خدای متعال مذمتش می کند، می گوید روزی اینها می فهمند که ما سفره را از زیر پای کفار جمع می کنیم، تازه آن روز می فهمند که اشتباه می کردند و دستگاه محاسباتشان غلط بوده. اینها هم بهانه است که آقا آنها قدرتمندند، و اگر با آنها چنین و چنان نکنید، تهدید می کنند! و امثال آن .... اینها بهانه است. واقعیت این است که دلبستگی به آن طرف دارند، احساس می کنند غلبه با آن طرف است، حق با آن طرف است. و این بیماری دل است که اینها را دعوت می کند به این مسیر، این بیماری دل است که در مقابل آنها ذلت می آورد، احساس تواضع می آورد، و از موضع قدرت نمی توانند با آنها برخورد کنند، و از موضع ضعف برخورد می کنند. آدمی که در مقابل شکوه های دنیای واهل دنیا، تحقیر شود دیگر نمی تواند در مقابل کفار و اهل دنیا بایستد. وقتی آنها را مهم دید، قدرت و نعمت را آنطرف دید مومنین را ذلیل می بیند، امر خیلی واضح است. وقتی آنها در دل انسان جلوه کردند، در چشم انسان عظمت پیدا کردند، مومنین ذلیل می شوند، مومنین تحقیر می شوند. ولی وقتی انسان چشمش به آن چیزی که در دست انبیاست باز می شود، می فهمد که دست فرعون خالی است. دیگر آن تهدیدها و تطمیع ها اثر نمی کند. این بیماری دل است که آدم خیال می کند، دست حضرت موسی خالی است، دست قارون و فرعون پر است. این است که یک عده را به آن سمت می کشد، ایمان به رسول ندارند، راه رسول را نمی بینند، امکانات او را نمی بینند، طرح او را نمی بینند، غلبه نبی اکرم (ص) را نمی بینند. با بیماری دل می روند آن طرف، توجیه هم می کنند، می گویند آقا آنها قدرت دارند و ما باید مواظب باشیم بیخودی خودمان را دم تیغ دشمن قرار ندهیم... Eitaa.com/darharameyar
گزیده جلسه شب گذشته مقالات جلد سوم ۱۴۰۴/۵/۱۷ در عرفان بحثی مطرح است به نام مسئله قرب قرب را عرفا به دو قسمت تقسیم می کنند. قرب فرائض و قرب نوافل آن قربی که از واجبات برای انسان به دست می آید،(قرب فرائض) قویتر است از قربی که از مستحبات برای انسان به دست می آید.. (قرب نوافل) نوافل هم دو قسم هستند : ۱.عام که در مفاتیح الجنان و اقبال سید ابن طاووس آمده و هر کسی می تواند آنها را انجام می دهد که این مستحبات انسان را تا اندازه ای بالا می برد. ۲. خاص برای سالکی که می خواهد سیر الی الله کند و تا مقام توحید پیش رود که باید از استاد طریقت دستورات خاص بگیرد... هر انسانی تا وقتی به مرحله توحید نرسیده، به مرحله کامل نرسیده است چون بالاخره کثرات را می بیند در واقع مشرک است الان هر انسانی اله های مختلفی برای خودش دارد اله یعنی سبب. یعنی وقتی میبینم آب سببی است که تشنگی من را برطرف می کند و رفع تشنگی را از آب میبینم این آب میشود اله من نان یک اله است که گرسنگی من را برطرف میکند،خورشید یک اله است ، یک سبب است ، ماه یک اله است و همه این ها هر کدام یک اله هستند... کلا عبادت، عملی است که انسان را شبیه به کمالی می کند که انسان آن کمال را برای خود در نظر گرفته است... همیشه موجودی که سهم بیشتری از وجود دارد، موجودی را که ضعیف تر است، جذب می کند. یعنی موجودی که تراکم وجودیش بیشتر است، قویتر است، ضعیف تر را جذب میکند چرا خورشید زمین را جذب می کند؟ چون خورشید تراکم وجودیش بیشتر است، جرم بیشتری از زمین دارد، لذا زمین را جذب می کند.... هر وجود قوی بر وجود ضعیف متناسب با خودش جاذبه وارد می کند. مثلا کره زمین، سنگ ریزه های آسمانی را که در حوزه وجودیش قرار بگیرد جذب میکند ... یکی از قوانین جاذبه ی عمومی نیوتن هم همین بود، منتهی نیوتن فقط در قسم مادیات این قانون را گفت، که هر ماده ای جرمش بیشتر باشد، آن ماده ای را که جرمش کمتر است، جذب می کند. ... این قانون از آنچه که نیوتن گفت خیلی بیشتر عمومیت دارد. هم جسم قوی جسم ضعیف را جذب می کند، هم خیال قوی خیال ضعیف را جذب می کند، هم عقل قوی عقل ضعیف را جذب می کند، هم روح قوی روح ضعیف را جذب می کند. یعنی در امور روحانی نیز این گونه است.... روح از عمل قوت می گیرد. انسان هر چه که عمل کند، قُوّتش بیشتر می شود. هر چه فعل بیشتر انجام دهد، قوتش بیشتر می شود.... اگر ما این عبادات را انجام می دهیم و به آن مقامی که ذکر شد نرسیدیم باید ببینیم که کجای مراحل قبلی خراب بوده؟ می دانید کجا خراب بوده؟ آن جا که من خدا را به عنوان قبله خودم انتخاب نکرده ام. چرا؟ برای این که خدا را نیاز خودم احساس نکردم. این قدر که احساس می کردم به پول محتاجم، هیچ وقت این احساس را نکرده ام که به خدا محتاجم! این قدر که در زمان روزه به یک استکان چای احساس نیاز کردم به خدا در طول عمر این احساس نیاز را نداشته ام! برای خدا به اندازه یک استکان چای اهمیت قائل نشدم. این مشکل ماست که خدا را به عنوان نیاز حقیقی درک نکرده ایم. عِلمش را داریم اما فرق می کند تا این که من در خود بیابم. چطور نزدیک افطار در خود می یابیم که من به آب و نان نیاز دارم ولی نسبت به خدا این نیاز را احساس نمیکنم وقتی خدا را نیاز نکنم، او قبله من نیست. وقتی خدا قبله من نیست ، هیچگاه خدا را نمی توانم قصد کنم، نیت کنم. وقتی قصدم خدا نشد، نمازی می خوانم نیز برای این نیست که مثل خدا بشوم پس عبادت محسوب نمیشود .... بنابراین اگر ما می بینیم که نسبت به عبادت سرد هستیم و بالاخره یک طوری می خواهیم آن را زود تمام کنیم، بدانیم که خدا را به عنوان نیاز خود احساس نکرده ایم. خدا را قبله و هدف خود قرار نداده ایم . بنابراین نمی خواهیم شبیه خدا شویم. بنابراین نماز ما تقلیدی از نماز است، تقلیدی از عبادت است... Eitaa.com/darharameyar
اصل در حقایق وحیانی در شنیدن است، بر سمع است. « فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَ » ای پیغمبر گوش کن به آنچه به تو وحی می‌شود. اصل بر شنیدن است و بر دیدن نیست. اصل و اساس در دعوت و تعالیم وحیانی بر شنیدن است « وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » وقتی که قرآن خوانده می‌شود شما، گوش کنید، و ساکت باشید، شاید یک رحمت رحیمی از قرآن شامل حال شما شود. لذا می بینید که ما پیغمبر کور داشته‌ایم ولی پیغمبر کَر تا حالا نداشته‌ایم. این دلالت می‌کند که سمع و شنیدن یک قوه‌ای است که از اول تا آخر باید با پیغمبر باشد. پس گوش خیلی مهم است. قرآن می‌فرماید که «فاستمعوا له» یعنی انسان باید یک مدتی از عمرش را فقط بشنود. آن هم نه از هر کسی ! چون هر کسی قابلیت این را ندارد که انسان بخواهد بنشیند و حرف او را بشنود البته این گوشی که ما داریم گوشی حیوانی است و به درد نمی‌خورد ! گوش خر بفروش و دیگر گوش خر این سخن را در نیابد گوشِ خر اینقدر با این گوش ظاهری گوش کن تا ان شاءالله آن گوش باطنی‌ هم در تو باز شود اول بشنو و در ضمن اینکه می‌شنوی تزکیه کن، مجاهدت کن، ریاضت بکش، خلوت داشته باش، زبانت را ببند، حرف نزن، تا اینکه ان شاءالله بعد از سالها سکوت، تو بشوی صاحب نفسی که این نفس محلی است برای دریافت وحی از خداوند. برای دریافت الهام از ملائک. پس زبان را ببنند و اصلا حرف نزن! ولی متاسفانه اکثرا اینگونه نیستند و می خواهند از همان اول زبان باز کنند. نه اینکه انسان خیلی مغرور است و نفس خودش را دوست دارد، می خواهد از همان اول مدام حرف بزند ! دوست دارد مدام نظر بدهد و خودش را مطرح کند، در واقع نفس است که می خواهد خودش را مطرح کند اگر خودت را دوست داری زبانت را ببند در سکوت مجاهدت کن و ریاضت بکش... Eitaa.com/darharameyar
کسانی که با این کاروان زائرین نرفته اند، دل شان با آنها باشد. وسعت نیت داشته باشند. نیت غیر از هوس است. نیت داشته باشید که اگر مقدور شد سال آینده در میان زائران اربعین باشید. برنامه ریزی کنید،موانع را رفع کنید. در ضمن حضور امام حسین(ع) دائم است و همه عالم تحت پوشش خلیفةالله است. در روایت وارد شده بعد از اینکه دو ساعت از روز اربعین بالا آمد یعنی بین صبح و ظهر، امام حسین(ع) را با زیارتی که از امام صادق(ع) نقل شده زیارت کنید. اصل زیارت حضور در محضر امام و تجدید عهد با امام است چه از دور، چه از نزدیک. ان شاء الله عزیزان فردا تجدید عهد کنند. مفاد زیارت نامه، مفاد عهدنامه است این عهدنامه که در زیارت اربعین است خیلی لطیف است. عباراتی دارد که ما را به رجعت امام می رساند که «امری لامرکم سلم ونصرتی لکم معدة» و ما را به نصرت و یاری و انتظار می رساند. یعنی ما شهادت می دهیم که این جریان شما در ظهور ائمه و رجعت ادامه دار می باشد. هدف ما هم از انتظار، این است که قلب تسلیم باشد و دنبال رای امام باشد. لذا تمام یاری مان، برای امام آماده باشد. و بعد هم «فمعکم معکم» پس ما باید به دو تا معیت برسیم: معیت در ظاهر و باطن و معیت دوره فعلی و دوره رجعت. ان شاءالله بتوانیم اهل معیت تامّ این دوران غربت امام باشیم. Eitaa.com/darharameyar
امام حسین (ع) در بین اولیای خدا از نظر دلربايي و استیلاء بر قلوب، بسیار برجسته است، این یک امری الهی است ، حساب شده و دقیق است. در کوتاهترین مدت، بزرگترین مصیبت وارد شد و درجۀ بسيار عالي از صبر تحقق يافت. کوتاهترین مدت، بزرگترین مصیبت، بالاترين درجه از درجات صبر. این است که خدا به حسین علیه السلام عزتی را عنایت کرده که مافوق آن عزتی است که در ابنای بشر است. قیام اباعبدالله (ع) هم عزت و ذلت و هم موت و حیات و هم رابطة بين عزت و ذلت با موت و حیات را مطرح کرد که باید مورد توجه قرار گیرد.... یکی از خصوصیات روح انسانی عزت طلبی است انسان عزت طلب است، از ذلت متنفّر است؛ اگر دیدید انساني ذلت پذیر شد یعنی از نظر انسانیت وارونه شده و ظلم پذیر شده، دیگر او انسان نیست،... يك خطبه اي در «ذيحسم» از حضرت نقل ميكنند كه در بخشي از اين خطبه مي‌فرمايند: «فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا شهاده وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً مي فرمايد كه: من مرگ را جز شهادت در راه خدا (يا سعادت) نمي‌بينم و زندگی ظاهری با ستمکاران را جز ذلت نمي‌بينم، يعني اينکه اگر ظلم را بپذیرم، این ذلت است. ظلم پذیری یعنی ذلت پذیری. اگر انسان، ظلم بپذیرد ديگر انسان نیست، یعنی از انسانيتش دست برداشته است. می‌فرمایند این مرگ، زندگی است برای من! آن زندگی مردگی است. در یک روایت ديگر می‌فرمایند «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ»، با عزت بمیری، بهتر است از این كه در ذلت زنده باشی... این عزت و ذلت در بسیاری از موارد زندگی ما به طرق مختلف مطرح می‌شود که متاسفانه نادیده گرفته می‌شود که در مباحث تربیتی نمونه هایی را عرض میکنیم... Eitaa.com/darharameyar