...
بوسیدن انگشتر!
ترامپ بدون کمترین شایستگی و بدون التفات به آلفابتای دنیای سیاست تلاش دارد خود را در مناسبات بینالمللی در قامت «گادفادر» برسمیت بشناساند.
در دنیای «پدرخوانده»ها احترام داشتن بيش از قانون ارزش دارد و «بوسیدن انگشتر پدرخوانده» نمادی است از تن دادن به نظم احتراممحور و چاکرسالاری برسمیت شناخته شده در مناسبات پدرخواندگی.
علیرغم این، بیصلاحیتیهای ترامپ ثابت کرده وی در قامت «کورلئونه» فاقد پرنسیبهای پدرخواندگی است. پدرخواندگی بازتولید نوعی مناسبات لاتبازانه است که هر چند سخیف است اما همان سخافت نیز لوازم و قواعد خاص خود را دارد.
در دنیای «لاتی» این امر بر «گندهلات» مُسجل است که رقیب را باید آنطور زد تا مُجاب به بوسیدن انگشترش شود.
گندهلاتی که رقیباش را در دو راهی «مرگ یا خفت» قرار دهد «هر چه هست» پدرخوانده نیست. بر این منوال است که الوات در دنیای لاتی خود از «چاقوهای تیغه کوتاه» برای زخم زدن بر رقیب استفاده میکنند تا رقیب مرعوب شود نه مرحوم!
لاتبازی ناشیانه و پدرخواندگی نابلدانه ترامپ در مقابل ایران بصورت قهری ایران را مجبور به پیروزی کرده! ایران محکوم و مجبور به پیروزی است چون ترامپ نابلدانه راه دیگری برای ایران باقی نگذاشته.
پیشنهاد ترامپ به ایران «تسلیم یا مرگ» است و طبعا ایران تن به این دوگانه نخواهد داد و با قوت مجبور به مبارزه خواهد بود.
نکتهای که ترامپ نمیفهمد آنست که در فردای «مصاف محکوم به پیروزی ایران» تا آیندهای بعید کاخ سفید امکان کمترین دسترسی به بهبود مناسبات با ایران را نخواهد داشت. بیسیاستیهای فعلی ترامپ نسبت به ایران، پل نشکستهای را باقی نخواهد گذاشت تا در آن «پیروزی محتوم» ، آمریکائیان بتوانند امیدی به نزدیکی با ایران داشته باشند. گذشته از آنکه پیروزی محتوم ایران حامل این پیام به دنیا خواهد شد که «میتوان تن به مناسبات سلطه آمریکائی نداد و موفق هم شد» و بدین ترتیب واشنگتن با دست خود ایران را مبدل به الگوی موفقی در سلطه ستیزی خواهد کرد.
ترامپ باید بفهمد بقول «کورلئونه» اولین قاعده در دنیای «پدرخواندگی» آنست که:
به دوستانت نزدیک باش و به دشمنانت نزدیکتر!
#داریوش_سجادی
#پدرخوانده
#ترامپ
من خر نیستم، جیگرم!
مطابق اخبار خبرگزاریها با دستور قوه قضائیه دروازه ورودی شهرک اعیانی «باستی هیلز» در لواسان برداشته شد و متعاقب آن تجمعی بنام دانشجویان عدالتخواه ضمن استقبال از این اقدام خواستار اقدامات بیشتر قوه قضائیه در جهت تخریب روحیه و اشاعه فرهنگ اشرافیگری شدند!
برخلاف دانشجویان مزبور شایسته است بجای تخریب دیوارهای حائل بین شهرک مزبور با بدنه جامعه، اقدام به کشیدن دیواری شیشهای دور تا دور شهرک مزبور شود و با فروختن بلیط ،از این شهرک به عنوان یک جاذبه توریستی برای بازدید کارشناسان و باکتریشناسان بهرهبرداری شود.
بدون تردید ماهیت شهرک مزبور و شهرک نشینان مزبور نمادی از یک بیماری بدخیم خودباختگی و بیهویتی فرهنگی است.
باستی هیلزییان جماعتی بیمارند که در عقده حقارت نسبت به هویت آمریکائی میسوزند تا جائی که در شهوت همزادپنداری و اینهمانی بین خود با آمریکائیان، حتی نام شهرک مسکونیشان را هم قافیه با اشرافی نشین لوسآنجلس (بورلی هیلز) نام گذاری کردهاند.
باستی هیلزیان را نباید تنبیه کرد بلکه به عنوان نمادی از عقده «حقارت و بیهویتی» ایشان را در قامت یک لابراتوار ارزشمند جهت گونهشناسی بدخیمترین مبتلایان به کمپلکس «غربندگی» و بمنظور تدریس و تنبُه دانشپژوهان رشته سایکولوژی میبایست ایشان را حفظ و نگهداری و کالبدشکافی شخصیتی(!) کرد.
ایشان هویت باختگانیاند که با جلوت در کسوت اشرافیت، مَنترانه تلاش میکنند ضمن بزک کردن خود در فورمت ارباب غربی فریاد بزنند:
ما خر نیستیم، جیگریم!
#داریوش_سجادی
...
نماینده بودن یا نبودن؟ مسئله اینست!
هفته جاری جهت سفری کوتاه مدت عازم ایرانام و در آستانه سفر یکی از دوستان و مشاهیر سیاسی طی گفتگوئی پیشنهاد داد با توجه به انتخابات مجلس در اسفند ماه از این فرصت استفاده کرده و اینجانب نیز در انتخابات مزبور بعنوان «نامزد» ثبتنام و شرکت کنم!
واقعیت امر آنست که دو سال پیش نیز شخصا چنین تصمیمی داشتم اما با توجه به ظرفیت و حیثیت مجلس و مطالبات متوقع از یک نماینده و با توجه به ظرفیت و علائق و سلائق و تخصص شخصیام به این باور رسیدم امثال بنده اگر اثر مفیدی بتوانیم در جامعه داشته باشیم این اثرگذاری در کسوت نمایندگی نیست و «خلعت قلم» ما را برازندهتر است، هر چند در این کسوت نیز ادعای جلوتی نداشته و به اندازه بضاعت فقیرانهمان انجام وظیفه میکنیم!
نظر شما چیست؟
#داریوش_سجادی
...
نقاهتگاه!
تقلب در ۸۸ طراحی پروژه «مهدی هاشمی» و تیماش بود که با موفقیت توانست با این پروژه اصلاحطلبان را نیز در این زمین به بازی و نقشآفرینی گرفته و واریته ۸۸ را با توسل به نفرت هیستریک طبقه متوسط از احمدینژاد، کارپردازی کند.
پروژه تقلب ۷ ماه قبل از انتخابات و با تمهید معنادار «کمیته صیانت از آرا» کلید خورد. این پروژه از «سورپرایز دوم خرداد ۷۶» اقتباس شده بود که در آن تاریخ «پدرخوانده ایران» را شیرینکام کرد و احباب ایشان ملاحظه کردند چگونه با دامن زدن به شعار تقلب و توسل به بداهههائی نظیر «بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق» میتوان جامعه را قطبی و مدیریت جهت برداشت آرا کرد.
از سوی دیگر اخیرا «عبدالرضا هاشمزایی» عضو فراکسیون امید مجلس گفته:
آیا وقت آن نرسیده از خود بپرسیم ۱۰ سال حصر موسوی، کروبی و رهنورد چه منافعی برای نظام داشته؟
نماینده مزبور ظاهرا در فهم مسئله دچار کژفهمی شده.
حصر بابت اخذ منفعتی صورت نگرفت تا اینک کاسبکارانه در جایگاه محاسبه سود و زیان و هزینه و فایده آن بتوان نشست.
جنس حصر در مقام مقایسه، قرینه آسایشگاه سالمندان است که فرزندان ناگزیر و ناگریز و از سر استیصال مجبور میشوند عزیزان خود را که بنا به دلائلی «هزینهزا» و «مسالهساز» شدهاند غمگنانه در نقاهتگاه قرار دهند.
قدر مسلم محصورین اذناب شیطان نبودند و در این تردید نیست ایشان فرزندان انقلاب و یاران امام و رهبری بودند که کژفهمانه در ۸۸ اسیر بازی «پدرخوانده» و بازی خورده «حواریونش» شدند.
حصر تلخترین گزینه نظام و در عین حال خاصهخرجی قهری نظام برای مهار یارانی بود که غافلانه و نامدبرانه و جوگیرانه نتوانستند بفهمند در زمینی بازی میکنند که بازیگردانش «کس دیگری» است که دنبال «چیز دیگری» است!
#داریوش_سجادی