eitaa logo
در جستجوی آرامش
431 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
812 ویدیو
12 فایل
اگر پیشنهاد یا انتقادی دارید، با ما در میان بگذارید . با ارسال مطلب یا داستان یا حکایت جالب ما را همراهی کنید. در صورت تمایل اعلام کنید تا جزء مدیران شوید و مطلب و پست بزارید . لحظه هاتون سرشار از رحمت خدا و آرامش باشه . @myazdd @darjostojuyearamesh
مشاهده در ایتا
دانلود
کسانی که هیچ رابطه صمیمی و نزدیکی با دیگران ندارند، تقریبا همیشه احساس تنهایی و ناراحتی می کنند. آنها مطمئن نیستند فردا احساس بهتری داشته باشند، زیرا فردا نیز همانند امروز تنها هستند. آنها برخلاف افراد شاد و خشنود، بر لذت های کوتاه مدت تکیه میکنند. آدم معتاد برهمان لذت آنی ناشی از مصرف مواد تمرکز دارد و اصلا این فکر به ذهنش نمی رسد که اگر پس از مصرف رانندگی کند ممکن است ماشینش را از فرط منگی و ناهشیاری به درخت بکوبد. افراد ناخرسند هنگامی که موضوع لذت مطرح است کاملا غیرمنطقی و نامعقول عمل میکنند و به جستجوی ارضای آنی هستند. اگرچه احساس ناشی از لذت بردن از چیزهایی غیر از روابط انسانی می تواند شبیه احساس ناشی از لذت بردن از روابط انسانی باشد، ولی فعالیت ها و اعمالی که به این احساسات مشابه می انجامند کاملا متفاوتند. پس مراقب کسانی که خوش و شنگولند ولی دوستان نزدیک و صمیمی ندارند باشید. ممکن است آنها خوش طبع و بذله گو باشند، ولی شوخی آنها بیشتر تحقیر و ابراز نفرت است. اگر با یکی از این افراد ازدواج کنید، خیلی زود هدف شوخ طبعی خصمانه او قرار خواهید گرفت و ممکن است تا آخر عمر از ازدواج خود پشیمان باشید. دنبال کسی باشید که دوستان خوبی دارد، با آنها خوب رفتار می کند و شما نیز از بودن با ایشان لذت می برید. کسی که دوستان خوبی ندارد، راه و رسم دوست داشتن و مهرورزی را نمی داند. @darjostojuyearamesh 3569
اگر فرض کنیم که ما بیشتر مواقع احساس رضایت داریم و رابطه نزدیک خود را با کسانی که احساسی شبیه ما دارند نیز حفظ میکنیم، خود احساس درونی ما با دقت بسیار بالایی خواهد گفت که تا چه حد نیاز به عشق و احساس تعلق خود را (و اگر با افرادی که برایمان مهم هستند همکاری کنیم، نیازهای دیگرمان را نیز) به طور رضایتمندانه ای ارضا میکنیم. هریک از ما سطح ارضای نیاز خاص خود را داریم که به ما می گوید این نیاز یا آن نیاز ارضا شده است و دیگر لازم نیست برای ارضای آن تلاش کنیم. اگر صبح از خواب بیدار شدید و احساس کردید ناخشنود و ناراحتید، مطمئن باشید یک یا چند نیاز از نیازهای پنجگانه شما در حد مورد نظرتان ارضا نشده است. برای مثال وقتی صبح با حالت سرماخوردگی بیدار شوید، درد ناشی از آن به شما می گوید که نیازتان به بقا و زنده ماندن از سوی یک عامل عفونی تهدید می شود. وقتی صبح با احساس تنهایی بیدار می شوید، چون فرزندتان برای تحصیل به شهر دیگری رفته، در واقع نیازتان به عشق و احساس تعلق ارضا نشده است. چنانچه منتظر دریافت خبر ارتقای شغلی خود هستید و قرار است امروز خبرش را بدهند، حالت بی قراری شما به علت احتمال از دست دادن قدرت است. اگر ترفیع بگیرید، خوشحال می شوید و اگر ترفيع نگیرید، حال شما از اینکه هست بدتر می شود. اگر روی مرخصی خود حساب کرده اید و تصمیم دارید با خانواده خود به تعطیلات بروید و ناگهان متوجه می شوید طوطیتان گم شده است، عصبانی می شوید، چون تا طوطی را پیدا نکنید، احساس نمی کنید برای رفتن از آزادی لازم برخوردارید. اگر قرار باشد برای تفریح، تنیس بازی کنید و ناگهان باران بیاید، روشن است که نیاز شما به تفریح ارضا نشده و احساس سرخوردگی و ناراحتی شما می گوید که این نیاز ناکام مانده است. هنگامی که نیازهای خود را بشناسید، معمولا می توانید تشخیص دهید وقتی احساس ناخشنودی و ناراحتی دارید کدام نیازها ارضا نشده و وقتی احساس خشنودی میکنید کدام نیازها ارضاشده است. @darjostojuyearamesh 3574
استفاده رایج از اسامی و صفات برای توصیف افسردگی و دیگر بیماری های روانی، بسیاری از مردم را از فکر کردن در این خصوص که به جای رنج بردن و تحمل درد، کار دیگری هم می توانند انجام دهند بازداشته است. درک این که تقریبا همیشه برای انجام انتخاب های بهتر آزاد هستید، و اینکه احساس بدبختی و ناراحتی خود را انتخاب می کنید، باعث ایجاد خوش بینی می شود. این آگاهی جدید در واقع نوعی بازنگری در تعریف آزادی و اختیار شخصی است. این باور که موقعیت نومیدکننده است و شما نمی توانید هیچ کاری بکنید باعث این همه ناراحتی شده و می شود. میلیون ها نفر بدون دانستن تئوری انتخاب، بدون آشنایی با بیماری های روانی و بدون آن که به مشاور مراجعه کرده باشند در طول عمرشان بارها و بارها به جای آنکه خود را افسرده کنند، به انتخاب های بهتری دست زده و می زنند. بنابراین شما هم می توانید چنین انتخاب هایی بکنید. @darjostojuyearamesh 3577
امتحان کنید. فرض کنید انتظار داشته اید ترفیع بگیرید و حقوققتان به مقدار زیادی افزایش یابد، ولی متأسفانه چنین نشده و افزایش حقوق مختصری نصیبتان شده است. در این شرایط مدتی عصبانی هستید، ولی چون نمی خواهید کار خود را از دست بدهید بلافاصله احساس افسردگی میکنید. حالا به جای آنکه طبق معمول به افسردگی کردن ادامه دهید، با خود نجوا کنید: «چون حقوقم مطابق انتظارم زیاد نشد، افسرده بودن را انتخاب کردم، این انتخاب افسردگی کردن چگونه می تواند به من کمک کند تا با موقعیت کنار بیایم؟ اگر کمک مؤثری نمی کند، آیا می توانم کار بهتری را انتخاب کنم؟» اگر این گونه فکر کنید، ادامه افسردگی کردن برای شما دشوار می شود و دنبال رفتار دیگری می روید. البته رئیس خود را به خاطر این وضعیت سرزنش میکنید، ولی سعی می کنید ببینید برای دریافت افزایش حقوق، چه کار دیگری می توانید انجام دهید. ممکن است به این نتیجه برسید که به جای گله و شکایت به جستجوی کار جدیدی بروید یا ممکن است به همسر خود بگویید: «هر کاری از دستم برمی آمد انجام دادم، کمی حمایتم کن تا این وضعیت دشوار را پشت سر بگذاریم. احساس ناراحتی من فایده ای ندارد، هیچکدام از ما سزاوار تحمل آن نیستیم. تا وقتی که با من همراهی کنی و بپذیری که من تمام سعی خود را کرده ام، مشکلی نخواهیم داشت.» برخوردی فعال مانند این، بسیار مؤثرتر از پذیرش منفعلانه احساس ناراحتی است؛ چیزی که به طور معمول اكثر ما انجام می دهیم. @darjostojuyearamesh 3584
اگر با مفهوم رفتار کلی آشنا باشیم، دیگر از افرادی که به شدت احساس درد و ناراحتی می کنند نمی پرسیم: «چه احساسی داری؟» این سؤال را معمولا زمانی می پرسیم که فرد مجروح یا به بیماری مبتلا شده و برای بهبود سریعش راهی وجود ندارد. وقتی در لس آنجلس بیمارستان ارتوپدی بودم سعی کردم ارتوپدها را متقاعد کنم از بیمارانی که بهبودشان خیلی طول میکشید این سؤال را نکنند. در چنین حالتی پرسنده منتظر چنین پاسخی است: «حالم خوبه» یا «حالم بهتره» و هر دو طرف میدانند پاسخ مورد نظر همین است. بنابراین معمولا بیمار به دروغ می گوید: «حالم خوب است» واین دروغ به رابطه پزشک- بیمار لطمه وارد می کند. این سؤال یک معنای تلویحی دیگر هم دارد و آن اینکه فقط معالجه پزشک می تواند حال بیمار را بهبود بخشد، درحالی که این طور نیست. سؤال بهتری که می توان پرسید این است: «امروز قصد داری چه کار کنی؟» و معنی تلویحی آن این است که صرف نظر از اینکه بیمار چقدر مریض و ناخوش باشد، حتی در بیمارستان هم بجز اینکه روی تخت دراز بکشد، کار دیگری هم می تواند بکند. و در واقع به این معناست که او می تواند برای خودش کار مثبتی انجام دهد تا احساس کنترل به او بدهد و به نوبه خود به او کمک کند حتی در شرایط دشوار و ناگوار نیز احساس بهتری را تجربه نماید. اگر در این شرایط بیمار به پزشک نگاه عاقل اندر سفیه کند، مثل زمانی که من این سؤال را از بیماران مبتلا به فلج دست و پا می پرسیدم و آنها به من خیره می شدند، همیشه آماده بودم فعالیتی را به آنها پیشنهاد کنم. فعالیت های ساده مثل تماشای تلویزیون و صحبت با هم اتاقی ها درباره برنامه تلویزیون. اگر هر هفته آنها را ملاقات می کردم، به تدریج توقع شنیدن چنین سؤالاتی در آنان ایجاد می شد و چیزی را برای ارائه به من آماده می کردند. اغلب میگفتند وقتی کاری را انجام میدهند احساس بهتری دارند که خود نشان میدهد تغییر در عادات معمول مؤثر و مفید است. در دنیای تئوری انتخاب به جای به کارگیری سؤال تصنعی و پیش پا افتاده «حالت چطوره؟» از یکدیگر می پرسیم: «امروز می خواهی چه کار کنی؟» یا «امروز کار مهمی انجام می شود؟» «امروز چیز مهمی اتفاق می افتد؟» در واقع به جای سؤال درباره احساس منفعل که معمولا افراد را به دادن جواب های تصنعی وامی دارد، از سؤالات مبتنی بر انجام عمل فعال استفاده میکنیم. @darjostojuyearamesh 3587
حال که رفتار کلی را توضیح دادم، اجازه دهید سه دلیل انتخاب افسردگی کردن بسیاری از افراد را بیان کنم. این سه دلیل مفهوم گسترده و کلی بیماری روانی از جمله افسرده کردن خود، مضطرب کردن خود و هراس سازی را تبیین می کند. حتی بیماری هایی چون آرتریت روماتوئید (آرتروز) را هم می توان با این سه دلیل تبیین کرد. بسیاری از پزشکان معتقدند خیلی از بیماری ها یک مؤلفه روان شناختی در زیربنای خود دارند که به آنها بیماری های روان تنی می گویند. در واژه سایکوسوماتیک، كلمه سایکو به این معناست که طرز فکر ما نقش مهمی در فعالیت های سوما (بدن) دارد. پس به راحتی می توانیم بگوییم وقتی ما کنترل مؤثری بر زندگی خود نداریم (مثل زمانی که روابط رضایت بخش نداریم) در این ازدست دادن کنترل مؤثر، فیزیولوژی ما به شدت و به طور دردناکی خود را درگیر می کند. شاید کاملا مریض نشویم ولی وقتی ناکام و ناخشنود هستیم، همان طور که احساس خوبی نداریم، فیزیولوژی ما نیز به طور کاملا طبیعی کار نمی‌کند. @darjostojuyearamesh 3601
برای دستیابی به یک رابطه خوب، اکثر ما حاضریم رنج زیادی تحمل کنیم، چرا که اهمیت رابطه برای ما بیش از رنج بردن است. برای ایجاد، نگهداری و بهبود رابطه ها، حاضریم خود را درگیر کارهای ناخوشایند طولانی مدت کنیم، چرا که معتقدیم در نهایت به آدم هایی که به آنها احتیاج داریم نزدیک تر می شویم و احساس بهتری خواهیم داشت. گاهی نیز بدون ضمانت برخورداری از یک رابطه بهتر، اکثر ما حاضریم لذت و خوش گذرانی خود را به تأخیر بیندازیم یا درد و رنجی را تحمل کنیم فقط به این امید که با ایجاد این رابطه، در آینده احساس بهتر و رنج کمتری را تجربه کنیم. @darjostojuyearamesh 3616
به هرحال حتی وقتی شاد هستیم ژنهای ما توانایی احساس خوب داشتن ما را تنها به داشتن یک رابطه لذت بخش و مطبوع محدود نمیکنند. برای توضیح بیشتر آنچه در پایان فصل پیش مطرح کردم، باید بگویم کارهایی وجود دارند و ما می توانیم برای لذت بردن انجام دهیم که نیازمند هیچ فرد دیگری جز خودمان نیست. ممکن است در حین انجام چنین کارهایی، افراد خاص را در ذهن تجسم کنیم ولی لذت بردن به آن افراد وابسته نیست. همین طور ممکن است از رنجاندن دیگران لذت ببریم. تحقیر دیگران روش متداولی است که اکثر ما آن را به کار می گیریم؛ این عمل نیاز ما به قدرت را ارضا می کند، اگرچه در این فرایند نیاز ما به عشق و احساس تعلق نیز ناکام می ماند، می توانیم با رابطه جنسی بدون عشق تنها استفاده از بدن یک آدم دیگر برای لذت بردن نیاز خود را ارضا کنیم، می توانیم با استفاده از مواد مخدر، مغز خود را فریب دهیم. استفاده از مواد مخدر، احساسی ایجاد میکند مشابه احساسی که معمولا از ارضای واقعی نیازهای ما ناشی می شود. @darjostojuyearamesh 3622
جامعه ما به این دلیل کارآمد است که بسیاری از ما هیچگاه از جستجوی خشنودی و رضایتمندی دست نکشیده ایم. هرگز این فکر را کنار نگذاشته ایم که ما به دیگران احتیاج داریم، اگرچه میدانیم کنار آمدن با انسانها کار آسانی نیست. در کنار یکدیگر و با هم برای بقا و زنده ماندن تلاش می کنیم؛ این کار، یعنی همکاری با هم برای بقا آسان تر و مؤثرتر است و معمولا نسبت به زمانی که بخواهیم به تنهایی برای زنده ماندن تلاش کنیم احساس بهتری به ما میدهد. البته برای ارضای نیاز به عشق و احساس تعلق خود نیز به دیگران احتیاج داریم. کم کم متوجه می شویم اگر از قدرت خود برای کمک به دیگران استفاده کنیم احساس خوبی به ما دست میدهد و حتی در این فرایند ممکن است به قدرت بیشتری دست یابیم. و هنگامی که به دنبال آزادی هستیم، با این امید دست به این کار می زنیم که اگر خواستیم روزی برگردیم، همیشه یک نفر هست که آغوشش را به روی ما بگشاید و ما را بپذیرد. ترجیح میدهیم با دیگران تفریح کنیم و با دیگران یاد بگیریم و بیاموزیم. این شیوه ایدئال برای ارضای نیازهای اساسی ماست، یعنی تلاش به نزدیک و صمیمی شدن با یکدیگرو حفظ نزدیکی و صمیمیت. @darjostojuyearamesh 3631
غذا خوردن یک رفتار است، دعوا کردن یک رفتار است، دیر سر قرار رفتن یک رفتار است، خشمگین شدن یک رفتار است، غمگین و افسرده شده یک رفتار است، نگران و مضطرب شدن یک رفتار است، هذیان یک بیمار سایکوز نیز یک رفتار است. و همه رفتارها: از درون ما برانگیخته می‌شوند و معطوف به هدفی‌اند. هدف هر رفتار، ارضای یکی از پنج نیاز اساسی ماست: عشق و احساس تعلق قدرت تفریح آزادی بقا و زنده ماندن. @darjostojuyearamesh 4073
اگر افراد می‌توانستند یاد بگیرند که، آنچه برای من خوب است، لزومی ندارد که برای دیگران هم خوب باشد، آنگاه دنیای شاد و خوشایندتری می‌داشتیم. تئوری انتخاب به ما می‌آموزد که دنیای مطلوب من، اساس زندگی من است نه اساس زندگی دیگران. 📒 @darjostojuyearamesh 5361