📜 ۲۵ ذیالحجه 📜
+قافله سالار ادامه داد:
"اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّا لِحینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ."
••• و از آن بسیار مردان، اندکی بیش نمانده بود در اقتداء به او •••
🔸نماز به اتمام رسید، سایبان ها به پا کردند و هرکس به کاری رفت.🔸
🔹ام وهب، همراه فرزند و عروس، به کاروانیان که رسیدند، چهره از هم شِکُفتند.🔹
- وهب گفت:
"اقبالت بلند بود مادر."
••• عباس به استقبال آمد •••
+ ام وهب پرسید:
"این کاروان پسر پیامبر آخرین است؟"
* عباس گفت:
"بله مادر."
+ گفت:
"ما را به نزد او ببر."
••• و با عباس، همراه شدند تا سایبان قافله سالار کاروان •••
🔺در زیر سایبان، ام وهب جرعه ای آب نوشید و نگاه اش را به قافله سالار دوخت.🔻
+ گفت:
"درخت را از میوه میشناسند و آدمی را از کردار. دلم گواه است که تو نوری هستی که خداوند بر افروخته تا همگان را روشنی بخشد."
🔵وهب با اشتیاق، به قافله سالار نزدیک شد.
- گفت:
"مادرم در فهم حقیقت خطا نمیکند. اصرار و گواه دل او مرا واداشت تا شما را بیابم."
💠لبخندی سر شار از محبت، بر چهرۀ قافله سالار نشست.💠
+ گفت:
"خدا یارتان باشد. قدری بیاسایید و خستگی از تن بگیرید."
••• و سپس رو به عباس کرد •••
+ گفت:
"عباس، مهمانان ما را دریاب!"
● ۵ روز تا #محرم ●
● ۱۳ روز تا #تاسوعا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 ۲۶ ذیالحجه 📜
+ مرد گفت:
"به گذشته نگاه کن. همین بیست سال اخیر را ببین، کردار و اعمال کوفیان در قبال پدر و برادرت را که به یاد داری."
- قافله سالار گفت:
"در پَستی این دنیا همین بس که سر مبارک یحیی را برای پدر ناشناسی هدیه بردند. بنی اسراییل از طلوع فجر تا ظهور شمس هفتاد پیامبر را کُشتند و چنان در بازارهایشان سرگرم داد و ستد شدند که گویی هیچ نکردهاند. خداوند در کیفرشان شتاب نکرد و به آنان مهلت داد،اما دیری نگذشت که انتقام خدای منتقم آنان را فرا گرفت."
+ مرد گفت:
"با کُشتن مسلم بن عقیل و هانی بن عُروه و میثم تمار دیگر چه امیدی به کوفه داری؟"
- گفت:
"برادر! اگر کسی یا جماعتی در معرض امام مبین قرار بگیرد و نصیحت نپذیرد خدا از او انتقام میگیرد."
••• مرد آهی کشید و با افسوس سوز دل را برون داد •••
+ گفت:
"بخدا سوگند کوفیان به تو وفا نمیکنند."
- قافله سالار گفت:
"اگر ترا در مدینه می دیدم، محلی که جبرئیل در خانه مان میایستاد و اجازه میگرفت تا نزد جدّم رود را نشانات میدادم."
"برادر کوفی، مردمان دانش را از ما گرفتند و از سرچشمۀ خاندان ما سیراب شدند،مگر می شود آنان بدانند و ما ندانیم!"
● ۴ روز تا #محرم ●
● ۱۲ روز تا #تاسوعا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 ۲۷ ذیالحجه 📜
🔘 #بخش_اول
+ قافله سالار گفت:
"با ما هستید یا علیه ما؟"
- گفت:
"علیه شما!"
+ گفت:
"لا حول و لا قوه الّا بالله العلی العظیم."
••• و سپس رو به یاران کرد •••
+ گفت:
"به این سپاه خسته و تشنه آب دهید و اسبانشان را سیراب کنید."
🔹مردان سپاه و اسبان، سیراب شدند و به نماز ایستادند.🔹
🔸پس از سلام نماز، لختی درنگ کرد و سپس رو به سپاه حُربن ریاحی برخاست.🔸
+ گفت:
"ای جماعت کوفیان، نامههاتان به من رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند و گفتند امام و رهبری نداریم، دعوت ما را اجابت کن که شاید خدا به واسطۀ تو ما را هدایت کند.لذا از مکه به سویتان آمدم، اگر هنوز بر دعوت خود وفادارید، با من همپیمان شوید."
••• مردان سپاه حُر همهمه کردند •••
+ ادامه داد:
"مگر برایم ننوشتید که حق را برایتان فراهم آورم؟:
- حُر گفت:
"به خدا قسم من نه از این نامهها مطلعم و نه از کسانی که نزد تو آمدند."
+ قافله سالار گفت:
"نامه ها را بیاورید."
• • • نامه ها را که دید • • •
- گفت:
"من به این نامه ها کاری ندارم."
+ قافله سالار گفت:
"بخدا سوگند از جفایتان در شگفت نیستم، نه بر گفته هاتان باور داشتم و نه بر یاریتان سودایی در سر. اگر در این راهی که پیش گرفته اید اصرار ورزید و از حق روی بگردانید، من نیز از شما روی گردانده و باز خواهم گشت!"
✔️ ادامه دارد • • •
● ۳ روز تا #محرم ●
● ۱۱ روز تا #تاسوعا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 ۲۷ ذیالحجه 📜
🔘 #بخش_دوم
- حُر گفت:
"از امیر خویش عبیدالله بن زیاد فرمان دارم تا شما را تحت الحفظ به کوفه برم."
••• قافله سالار به یک آن، رو به او کرد و عبا از تن بر گرفت •••
+ گفت:
"مرگ برای تو نزدیکتر از این آرزوست."
+ و رو به عباس ادامه داد:
"عباس! حرکت میکنیم."
🔹به اشاره حُر، مردان سپاه سوار بر اسب شدند و مقابل کاروان صف کشیدند.🔹
••• حُر ریاحی هم بر اسب جهید و تازیانه کشید و فریاد زد •••
- گفت:
"باید همراه من به کوفه بیایید."
* عباس گفت:
"در مدینه می ماندیم اگر بنا بود تسلیم امیر تو باشیم."
- گفت:
"من فرمان جنگ و جدال ندارم، اما موظفم شما را به کوفه برم."
* عباس گفت:
"پاسخ ات را نشنیدی؟"
🔺حُر نگاه چرخاند. مردان کاروان را آرایش گرفته و با شمشیرهای از نیام به در آمده آمادۀ کارزار که دید،لحظه ای تامل کرد.🔻
- گفت:
"پس به راهی روید که نه سوی کوفه باشد نه مدینه. من هم قاصدی سوی عبیدالله روانه می کنم،شاید خداوند به راهی هدایت کند که خیر من در آن باشد!"
● ۳ روز تا #محرم ●
● ۱۱ روز تا #تاسوعا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
4_5850533957312972011.mp3
12.29M
▪️روز تاسوعا محرم سال 97
🏴 بیت رقیه علیها السلام
⏱ مدت 50 دقیقه
🔸حجت الاسلام و المسلمین
🔸سید حسین هاشمی نژاد
#محرم
#استاد_هاشمی_نژاد
#تاسوعا
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
👇کانال سخنرانی تاثیرگذار👇👇
👌رسانه دینی 👇💯
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 اول محرم 📜
🔘 #بخش_اول
🔰عبیدالله حُر جعفی نگاه از خیمه گاه کاروانیان گرفت و به تیمار اسب پرداخت •••
••• زمانی نگذشت که صدایی او را خواند •••
+ گفت:
"عبیدالله حُر جعفی، گِران ارمغانی برایت آوردهام اگر بپذیری؟"
- گفت:
"از جانب چه کس؟ اصلاً تو کیستی؟"
+ گفت:
"حجاج بن مَسروق! از جانب حسین بن علی. او ترا به یاری میطلبد."
- گفت:
"یاری او در توان من نیست. وانگهی، اگر جنگی در بگیرد به یقین همه تان کشته می شوید."
+ حجاج گفت:
"میخواهد تو را ببیند."
- گفت:
"نه دوست دارم او مرا ببیند و نه من او را!"
🔸حجاج لحظاتی به او نگریست، سپس به جانب خیمهگاه روان شد.🔸
••• عبیدالله نگاه از او گرفت و تیمار اسب را ادامه داد •••
🔺لحظاتی گذشت و صدای قافله سالار او را به خود آورد.🔻
+ گفت:
"فرزند حُر! در دوران عمرت گناهان و خطاهای زیادی مرتکب شدی، میخواهی از خطاها و گناه هایت توبه کنی؟"
- گفت:
چگونه؟"
+ گفت:
"فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکاب او با دشمنانش بجنگ."
✔️ ادامه دارد • • •
●۸ روز تا #تاسوعا ●
●۹ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 اول محرم 📜
🔘 #بخش_دوم
- عبیدالله گفت:
"بخدا قسم، فرمان بری و پیروی از تو، سعادت و خوشبختی ابدی است. اما یاری من سودی به حالت ندارد. در کوفه هم کسی را مصمم به یاری ات ندیدم. مرا معاف کن، که از مرگ بسیار گریزانم."
+ گفت:
"اگر شهید نشوی می میری!"
- گفت:
"از من بگذر، در عوض اسب تیزپایی دارم که به تو می بخشم."
••• قافله سالار نگاهی به او کرد •••
+ گفت:
"حال که تو از نثار جانت در راه ما امتناع میکنی، ما نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو."
🔹و حرکت کرد، چند قدم برداشت، و سپس ایستاد و نگاه سوی عبیدالله گرداند.🔹
+ گفت:
"تا میتوانی خودت را به دور دستها برسان و از اینجا دور باش تا صدای استغاثۀ ما را نشنوی.بخدا سوگند اگر کسی صدای استغاثۀ ما را بشنود و به یاری ما نشتابد، خدا به آتش جهنم او را عذاب میکند."
● ۸ روز تا #تاسوعا ●
● ۹ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 دوم محرم 📜
🔘 #بخش_دوم
••• و کربلا، از پس هزاران سال انتظار، پُر غرور بر خود نازید و به اقصاء نقاط عالم بالید،
و تمام سنگریزه ها و دانه های شن، سر فرود آوردند و شیفته و شیدا از عمق زمین فریاد زدند •••
🔹این قدوم حسین است که ما را نوازش می کند.🔹
🔰قافله سالار، مُشتی خاک، از زمین بر گرفت و بویید •••
* گفت:
"به خدا سوگند این همان زمینی است که جدم رسولالله وعده کرده بود.
همانجا که در بازگشت از صفین پدرم گفت، حسین، اینجا سرزمین توست، در کنار فرات شکیبا باش.
یاران، محل فرود و خوابگاه اشتران ما اینجاست. خیمهها را برپا کنید.
خون ما را در این دیار میریزند و حریم ما را در این سرزمین میشکنند."
🔺باد طنین صدایش را تا همیشۀ تاریخ با خود بُرد، و زمان ها را به هم آمیخت تا دیوارهای بلند ظلم و ستم، کبر و غرور، و جهل و تعصب و طغیانگری فرو ریزد و انسان را نه به سکوت، که به فریاد، و نشستگان را به قیام، و تماشاگران را به حرکت خواند.🔻
••• قافله سالار نگاهی به یاران کرد •••
* گفت:
"هر که بر تیزی شمشیرها و زخم نیزهها بردبار است، با ما بماند، و الّا باز گردد."
🔵لحظه ای ساکت ماند و سپس ادامه داد •••
* گفت:
"محبّین و پیروان ما، مردمانی که هنوز در پشت پدران و زاهدان مادرانند، گویی که با ما در این سرزمین فرود آمدهاند."
⚫️••• اینجا زمین کربلاست! •••⚫️
● ۷ روز تا #تاسوعا ●
● ۸ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 سوم محرم 📜
🔘 #بخش_اول
+گفت:
"چند دِرهم؟"
••• مردان با نگاه به هم، حیا کردند و سر به گریبان بردند •••
🔹مهربان لبخند زد.🔹
+ گفت:
"خجل نباشید، آنقدر دِرهم هست که شما را راضی کنم."
••• بزرگ شان از دیگران رُخصت گرفت. •••
- گفت:
"شصت هزار دِرهم."
🔸کیسه های درهم را، یک به یک شمُرد و به آنان داد.🔸
+ گفت:
"اما به یک شرط!"
••• مردان به او خیره شدند •••
- بزرگ شان گفت:
"به چه شرطی؟"
+ قافله سالار گفت:
"به شرط آنکه زمین کربلا را به صدقه از من بپذیرید، و محبانم را به قبرم رهنمون شوید، و آنان را تا سه روز مهمان کنید!"
🔺مردان، مات ماندند و با دیدگانی اشک آلود، عهد کردند تا همیشه میزبان زائران او باشند.🔻
🔵قافله سالار با آنان وداع کرد و از کنار نهر علقمه براه زد.
🔰خورشید از میان نخل های سر به آسمان کشیده پرتو افشان بود، و او راهی خیمه گاه •••
••• از کنار زنان گذشت •••
🔰 زنان خیمه گاه، نشسته کنار نهر علقمه هر یک به کاری •••
••• بچه ها دویدند و خود را به آب زدند •••
✔️ رباب، عبدالله را در آب بازی داد و رقیه صورت اسماء را شُست.
✔️ هانیه، فاطمه و سکینه را در پُرکردن مشک های آب یاری داد.
✔️ ادامه دارد • • •
● ۶ روز تا #تاسوعا ●
● ۷ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 سوم محرم 📜
🔘 #بخش_دوم
✔️ و زینب، تنها در کنار نهر، به آب خیره مانده بود و دست بر آن می سایید •••
••• ام وهب به او نزدیک شد •••
+ گفت:
"تنها نشسته اید."
••• در کنار او نشست •••
- زینب گفت:
"این سرزمین برای من دیاری آشناست. گویی سالهایی بیشمار در آن زیسته ام، با خاک و سنگ و باد و غبارش خو گرفته ام. خاطرات دوران کودکی ام، وصف این ایام است ام وهب."
+ گفت:
"نگرانید؟"
- زینب گفت:
"نگران؟!"
••• لحظه ای سکوت کرد و سپس ادامه داد •••
- گفت:
"غروب هیچ طلوعی را تا کنون بی حسین ندیده ام.اگر او نباشد، آسمان میل به گریستن دارد، خورشید از طلوع شرم می کند، و زمین، آرامش خود را از دست می دهد."
🔹دوباره ساکت ماند، و لحظات سپری شد.🔹
- گفت:
"احساس غریبی دارم ام وهب."
🔻لحظاتی در سکوت، به آب روان خیره ماند،و خورشید، انوار طلایی خود را بر آب تاباند.🔺
+ ام وهب گفت:
"از مادرتان برایم بگویید."
- زینب گفت:
"مادرم؟! از او چه بگویم؟در این مجال اندک، چه می توان گفت؟"
🔵و به تلألؤ نور خورشید که بر آب می تابید خیره ماند.
- گفت:
"مادرم فاطمه، نوری است که تمام انوار از اوست!"
● ۶ روز تا #تاسوعا ●
● ۷ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 پنجم محرم 📜
🔰 نافع بن هلال، دیگران را خبر کرد •••
+ گفت:
"حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آمدند."
🔰 چهرۀ کاروانیان به شادی نشست و به استقبال، گِرد هم جمع شدند •••
••• بُریر خود را به خیمه قافله سالار رساند •••
- گفت:
"یا بن رسول الله، آنانی که به انتظارشان بودید آمدند."
💠 قافله سالار در اشتیاق دیدار از خیمه برون آمد، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه،خسته و رنجور خود را به او رساندند.💠
••• ابن عوسجه با او مصافحه کرد و خود را کنار کشید تا حبیب جلو آید •••
🔺حبیب بازوان او را در دست گرفت و لحظاتی در سکوت به هم زُل زدند.🔻
* قافله سالار گفت:
"دلم در هوایتان بود، دیر کردید."
+ ابن عوسجه گفت:
"مزدوران عبیدالله همه جا بودند. شرمندهایم، امکان آمدن نبود."
••• حبیب بوسه ای بر شانۀ قافله سالار زد •••
- گفت:
"اشتیاق ما به شما، از اشتیاق تشنه به آب بیشتر است، و اِلاّ ما کجا و ثقل اکبر کجا!"
● ۴ روز تا #تاسوعا ●
● ۵ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
📜 هفتم محرم 📜
🔰اشراف، سربازان را به کنار فرات گماردند و بتاخت سوی خیمه گاه آمدند. به خیمه گاه که رسیدند، اسب گرداندند و عمرو بن حجاج فریاد کرد •••
- گفت:
"از امروز آب بی آب!"
_ شبث بن ربعی گفت:
"راهی پیش رو ندارید جز بیعت با یزید."
× و ابن اشعث گفت:
"به دستور ابن زیاد آب را برویتان بستیم شاید سر عقل بیایید."
🔹کاروانیان با شمشیرهای آخته، برابر آنان به صف شدند.🔹
+ مسلم بن عوسجه گفت:
"کجا رفت آن الفاظ پُرفریب، سرسبزی باغها و رسیدن میوه ها و جوشیدن چشمه ها؟"
- عمرو بن حجاج جواب داد:
"داستان از این حرفها گذشته، فکری به حال خودتان کنید."
^ عابس گفت:
"اشراف کوفه، مگر شما نبودید که نامه نوشتید و فرزند پیامبر را سوی خود خواندید؟ قحط آب است یا قحط معرفت؟ "
_ شبث بن ربعی گفت:
"حرف تنها که قیمت ندارد."
# حبیب بر آنان نهیب زد:
"فریب شیطان را نخورید، مگر شما چند سال دیگر زنده میمانید؟"
× ابن اشعث گفت:
"ما با حسین سر جنگ داریم مگر آنکه با یزید بیعت کند."
~ بُریر گفت:
"سرنوشتتان را به باطل گره نزنید. پدرانتان هم بیعت شکنی کردند که سالها درمانده شدند.شما به پدرانتان اقتدا نکنید."
🔸عباس، سواره از بلندای تپه قد کشید و با لحظه ای تامل، از تپه سرازیر شد.🔸
••• شبث بن ربعی سر اسب گرداند و رو به دیگران کرد •••
_ گفت:
"برویم."
🔴اشراف سوی اردوگاه تاختند و زهیر قدمی پیش گذاشت.
¤ و فریاد زد:
"حق این سوی میدان است."
¤ و سپس آرام با خود گفت:
"چرا این را نمی فهمید!"
● ۲ روز تا #تاسوعا ●
● ۳ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darm
📜 هشتم محرم 📜
🔰 پرنده بر شاخسار نخل نشسته بود و حُزن آلود می خواند. و قافله سالار، در روز نشسته بود به اندیشۀ نابودی شب.
به تک نخل بلند تکیه داده بود و سکینه، محو تماشای او •••
🔰 مردان کاروان، اندک اندک آمدند و گِرد او حلقه زدند •••
••• و او ساکت نشسته بود •••
+ حبیب گفت:
"مشتاق کلام شماییم یابن رسول الله."
- بُریر گفت:
"کلامی بگویید یابن فاطمه."
••• قافله سالار نگاهی به یاران کرد •••
* گفت:
"آنانی را که دوستشان دارم همه رفتهاند. جدّم، پدرم، مادرم فاطمه، برادرم. و من ماندهام میان کسانی که هرگاه کینه سینهها فرو مینشیند و خاموش میشود، پیوسته آن را شعلهور میسازند.
خدا گواه است و قرآن گویای این حقیقت، کسانی که مقابلمان صف کشیده اند سلطهای بر من ندارند."
* "اگر چه روزگار میچرخد و مصائب و ناگواریها را بر ما فرود میآورد، ولی من با خوار زیستن و خوار مردن هر دو بیگانهام."
* "عزیزان من، آماده شوید که کوچ شتابانمان نزدیک است، جان من برای شهادت شتاب گرفته است و برای مرگی زیبا لحظهشماری میکند."
🔻سکینه در آغوش فاطمه بغض ترکاند و هر دو با هم گریستند.🔺
••• همهمهای آرام میان یاران در گرفت •••
🔵و لحظاتی به سکوت گذشت.🔵
🔹به صدای جُون، که به شادی فریاد می زد، یاران به خود آمدند.🔹
~ گفت:
"عباس از فرات آمد. عباس و علی اکبر آمدند. با مشکهای پُر آب!"
● ۱ روز تا #تاسوعا ●
● ۲ روز تا #عاشورا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
4_5942547837718888896.pdf
509.5K
#اعمال شب و روز #تاسوعا و
#عاشورا را در این فایل متنی
مرور کنید.
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
28.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #روضه #تاسوعا #محرم
🌴امان که مشک تهی آبروی من را ریخت
🌴من از خجالت لبهای تشنه آب شدم
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
⏺ #استوری
⏪ صوت مذهبی
◀️ پادڪست مذهبی
⚘ @Darmahzareghoran
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✨اعمال شب و روز #تاسوعا و #عاشورا✨
💟۱- اولین عمل مستحبی ذکر شده برای روز تاسوعا و عاشورا زیارت امام حسین علیهالسلام است. زیارت امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا پاداش بسیار زیادی دارد. کسی که در شب عاشورا تا صبح در حرم سیدالشهدا علیه السلام بماند، خدا او را با شهدا و در کنار امام حسین علیهالسلام محشور میکند.
💟۲- روز نهم و دهم ماه محرم، روز مصیبت و اندوه اهل بیت علیهالسلام و همه شیعیان است. به همین دلیل شایسته نیست که در این دو روز به ویژه روز عاشورا شیعیان به کسب و کار روزانه و کارهای دنیایی بپردازند. در این روز محبان اهل بیت علیهالسلام باید مشغول به عزاداری و شرکت در مراسم روضه اهل بیت علیهالسلام باشند.
💟۳- در شب عاشورا خواندن نماز ۱۰۰ رکعتی توصیه شده خواندن این نماز به این صورت است که:
🔹 در هر رکعت بعد از سوره حمد ۳ بار سوره توحید خوانده شود
🔹 و بعد از نماز ۷۰ بار سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ گفته شود
📜در روایت دیگری آمده که در ادامه ذکر بالا استغفار هم گفته شود.
همچنین توصیه شده که در نیمههای شب تاسوعا نمازی ۴ رکعتی خوانده شود. در هر رکعت از این نماز بعد از سوره حمد ۱۰ مرتبه آیه الکرسی و ۱۰ مرتبه هم هر یک از سورههای توحید، فلق و ناس خوانده شود. بعد از سلام نماز ۱۰۰ بار سوره توحید را بخوانید.
💟۴- علامه مجلسى در زاد المعاد فرموده بهتر آن است که روز نهم و دهم را روزه نگیرید؛ زیرا که بنى امیه این دو روز را براى برکت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه مىداشتند همچنین از طریق اهل بیت علیهم السلام احادیث بسیار در مذمت روزه این دو روز خصوصا روز عاشورا وارد شده است.
💟۵- احیای شب عاشورا فضیلت زیادی دارد و بسیار توصیه شده است. در میزان ثواب آن آمده که اندازه عبادت همه ملائکه و برابر با هفتاد سال است.
💟۶- خواندن زیارت عاشورا در روز دهم ثواب بسیار زیادی دارد و میتوان آن را از دور یا نزدیک خواند و به حضرت سلام و عرض ادب کرد.
💟۷- در روز عاشورا هزار مرتبه ذکر: «اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَینِ علیه السلام.» خوانده شود.
💟۸- یکی دیگر از اعمال توصیه شده برای روز عاشورا خواندن هزار مرتبه سوره توحید است.
🍃✨امام صادق (ع) فرمودهاند:
هر کس در روز عاشورا هزار مرتبه سوره «توحید» را بخواند، خداوند رحمان به وى نظر (رحمت) افکند و هر کس را که خداوند رحمان (با دیده رحمت) نظر کند، وى را مجازات نخواهد کرد
⚘ @Darmahzareghoran
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
1_438820131.mp3
6.26M
🔳 #زمینه #تاسوعا #محرم
🌴یه قلب مبتلا تو این سینه است
🌴مریضم و دوام ابالفضل
🎤 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
🏴@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
🔴 طریقه توسل به حضرت ابوالفضل (ع)
🔵 در کتاب منتخب التواریخ آمده است که برای توسل به حضرت عباس برابر با عدد اسم ابجد عباس که ۱۳۳ می باشد این ذکر را بگویید :
🌕 یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
🔹 عدد ابجد نام اباصالح هم ۱۳۳ می باشد
🔴 خوشا به حال منتظرانی که این ذکر را با حاجت تعجیل در امر فرج می خوانند.
#تاسوعا #حضرت_عباس #امام_زمان
🏴@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
مداحی آنلاین - راز ادب عباس - استاد پناهیان.mp3
4.24M
🏴 #پادکست #تاسوعا #محرم
♨️راز ادب عباس(علیه السلام)
🎙حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
✍ نفس #مادرها معجزه می کند
دستهایشان جادو و کلامشان شفا می دهد
دعایشان کارگشا و نگاهشان امید بخش است
شاید دل مادرها از جنس خداست
خانم جان؛ امالبنین
امروز برای با ادب شدن وحسینی ماندن جوانهایمان پای رکاب مهدی فاطمه(سلام الله علیهما) دعا کن....
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
🖤وَ خَسَفَ الْقَمَرُ
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ
و ڪنار علقمہ قیامت شدہ بود!
▪️: آیات ۸ و ۹ سورہ قیامت
#تاسوعا💔
#محرم🏴
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
💔شما هم رفته بودی آب بیاری برامون...
#محرم
#تاسوعا
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨