دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_ابراهیم علیه السلام، #قسمت_بیست_و_ششم 🔹خدای ابراهیم علیه السلام🔹 ابراهیم علی
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_ابراهیم علیه السلام، #قسمت_بیست_و_هفتم
🔹ابراهیم علیه السّلام در مصر! «1»🔹
قحطی عمومی سرزمین شام را فرا گرفته، خشکسالی و گرانی همه را در مضیقه قرار داده و زندگی را در آن سرزمین بر مردم تنگ ساخته بود، لذا ابراهیم ناگزیر شد شام را به قصد مصر ترک کند. در این سفر ساره همسر ابراهیم نیز همراه او بود. ابراهیم در عصری وارد مصر شد که زمام امور مصر به دست یکی از سلاطین عمالیق عرب بود. و این دودمان چندین سال، روش استبدادی را پیشه خود ساخته بودند و بر مردم حکومت می کردند.
ساره دارای جمالی خیره کننده بود و یکی از درباریان ناپاک سلطان، زیبایی ساره و حسن و جمال او را به اطلاع پادشاه رساند و او را فریفته جمال ساره ساخت و به تصاحب ساره ترغیب و تشویق کرد. باری تعریف این مامور، تمایلی در دل سلطان ایجاد و قلب او را تحریک کرد، لذا ابراهیم را احضار و از او سوال کرد: با ساره چه نسبتی داری؟ چه نوع خویشاوندی بین تو و او وجود دارد؟ ابراهیم مقصود او را دریافت و حاجت وی را فهمید، لذا ترسید اگر به او بگوید ساره همسر من است قصد جانش کند و برای دست یابی به ساره آن طرح را به اجرا گذارد و پس از من، ساره را به خود اختصاص دهد و به ازدواج خود وادارش سازد. در پی همین فکر بود که ابراهیم علیه السّلام گفت: «این زن خواهر من است.» زیرا همان طوری که بشر از جهت نسب و خویشاوندی می توانند خواهر و برادر باشند از جهت دین، زبان و انسانیت نیز می توانند خواهر و برادر یکدیگر باشند.
زمامدار مصر که پنداشت ساره شوهر ندارد، به مامورین خود دستور داد که آن زن را به کاخ وی ببرند تا نقشه پلید خود را در مورد او اجرا کند.
ابراهیم علیه السّلام فورا نزد همسر خود بازگشت و او را از جریان امر آگاه ساخت و از او خواست که حرف او را تصدیق کند و بگوید خواهر ابراهیم هستم تا اظهارات او تایید گردد. سپس ابراهیم علیه السّلام همسر خود را تسلیم تقدیر الهی کرد و از خدا خواست تا به لطف خود از او نگهداری و مراقبت نماید.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
🌺🌿السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)🌿🌺
گمگشته ام به اشک که پیدا کنم تو را
دل شسته ام زخود که تمنّا کنم تو را
دل برده اختیار ز دستم وگــرنه من
قابل نیم که جان و دل اهدا کنم تو را
گو از کدام کوچه کنی گه گهی عبور
کآیـم کنار راه و تماشــا کنم تو را
از کوچه ای بیا که من افتاده ام به خاک
تا ســـر نثار خاک کف پا کنم تو را🌿🌺
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
19.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاوت زیبای سوره کوثر از👌
🎙استاد شحات محمد انور
📚 سوره کوثر ۳-۱
🔹بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (۱) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (۲) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (۳)
🔸ما به تو کوثر [خیر و برکت فراوان] عطا کردیم! (۱) پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! (۲) (و بدان) دشمن تو قطعاً بریدهنسل و بیعقب است! (۳)
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
#آیههایآرامش
🌿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ
و به بندگانم بگو سخن بهتر را بگویند.
🤍 سوره مبارکه اسراء ۱۷
♡
حرفها هم پا دارند👣
پاهای بزرگی که گاهی روی دلی میذارن💔
و جاشون برای همیشه میمونه❤️🩹🥺
مراقب #حرفامون باشیم...
#روزتون_سرشار_از_مهربانی
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
✅ #محتوای_صفحه ۲۰۸
💠 متن، ترجمه، توضیح آیات و تلاوت ترتیل 💠
❤️دیگران رو هم به قرآن خوندن دعوت کنید♥️
💐 خیر و برکت قرآن در زندگیتان جاری 💐
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک آیه قرآن زندگی ما رو نجات میده💚
بعضی ها دنبال بهانه هستن میگن ما قرآن رو متوجه نمیشیم. چیکار کنیم ؟
شما یک آیه رو که میدونی عمل کن، زندگیت عوض میشه
#استادالهیقمشهای
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
*🍇 حبه انگور 🍇*
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
*داستان قشنگی است:*
روزی به مسجدی رفتیم
که امام مسجد دوست پدرم بود
گفت داستان بنا شدن این مسجد قصه عجیبی است ،
روزی شخص ثروتمندی دو کیلو انگور می خرد و به خدمتکار خود می گوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده
و خود شخص به سر کارش رفت ،
بعد الظهر از کار به خانه می آید
و می گوید لطفا انگور را بیاورید تا بخورم،
همسرش گفت
من و فرزندان انگور ها را خورده ایم ،
مرد گفت دو کیلو انگور خریدم یه دونه هم برای من نگذاشته اید !
از خانه خارج می شود
و همسرش او را صدا می زند
هیچ جوابی نمی دهد،
رفت املاک فروشی
جایی که زمین خرید و فروش می شود
گفت : یک قطعه زمین می خواهم در بهترین جای شهر
آن را خرید،
و رفت نزد پیمانکار ساختمان ، جهت ساخت و ساز
گفت بی زحمت همراه من بیایید
او را با خود برد و زمینی که خریده بود بهش نشان داد
به پیمانکار گفت می خواهم مسجدی برای من بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید
پیمانکار تمام وسایل و کارگران را آورد و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد ،
مرد ثروتمند به خانه برگشت
زنش بهش گفت کجا بودی ؟
مرد گفت الان اگر بمیرم خیالم راحته،
شما حتی با یک دانه انگور هم بیاد من نیستید در صورتی که بین شما زنده هستم ،
چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید ؟
الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ،
400 سال است و این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد ،
چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت .
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده
و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد ،
*🤔محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.😔
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan