دارالقرآن الکریم زنجان
روزی حضرت سلیمان متوجه شد که آفتاب بر صورت او میتابد. بالا را نگاه کرد و هدهد را ندید. از غیبت ناگه
#حکایت_قرآنی
#جزء_نوزدهم
#قسمت_دوم
🔹 سلیمان نبی و بلقیس
🔻 نمایندگان، هدایای ملکه را تقدیم کردند، سلیمان گفت: این هدایا را به صاحبش برگردانید؛ زیرا خداوند آن قدر نعمت به من عطا فرموده که نیازی به آنها ندارم. من به واسطه این هدایای ناقابل شما، از تبلیغ رسالت خود دست برنداشته و فریفته تحفههای شما نمیشوم. اینک برگردید که به زودی سپاهی به سوی شما میفرستم که توان مقاومت با آن را نداشته و از سرزمینتان با ذلت و خواری پراکنده خواهم کرد. نمایندگان بازگشته و سرگذشت خود را شرح دادند. بلقیس پس از اندیشیدن گفت: چارهای جز تسلیم در مقابل سلیمان نمیبینم.
ملکه به اتفاق بزرگان قم به سوی سلیمان رهسپار شدند.
پیش از آنکه ملکه و همراهانش به حضور سلیمان برسند، سلیمان به حاضران مجلس خود -که جمعی از بزرگان جن و انس و همه تحت فرمان او بودند- گفت: کدام یک از شما میتواند پیش از رسیدن بلقیس، تخت او را نزد من حاضر کند؟ یکی از جنیان گفت: پیش از آنکه از جای خود برخیزی، آن را نزد تو حاضر میکنم. در همین حال عاصف بن برخیا، وزیر سلیمان گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم بزنی، تخت او را حاضر میکنم.
سلیمان تخت را نزد خود حاضر دید و گفت: این از نعمتهای خداوند است تا ما را آزمایش کند که سپاسگزاریم یا کفران کننده، کسی که شکرانه نعمتهای الهی را به جا آورد، به خودش احسان کرده ، و کسی کفران نعمت کند، پروردگار بینیاز و بزرگ است.
آن گاه فرمان داد که تخت را معرفی نکنید، تا ببینم بلقیس آن را میشناسد یا نه.
وقتی ملکه سبا و همراهانش وارد شدند، سلیمان از او پرسید: آیا تخت تو اینگونه است!؟ بلقیس با حیرت و بهت نگاهی بر تخت کرد و زیرکانه گفت: گویا همان تخت است، بلافاصله ادامه داد: برای ما پیش از این علمی حاصل شده بود و مسلمان شده بودیم.
در حقیقت خواست به سلیمان بگوید که قبل از دیدن معجزه هم نشانههای حقیقت آشکار شده بود و ایمان آورده بودیم.
پیش از ورود ملکه، سلیمان دستور داده بود صحن یکی از قصرهای مجلل را از بلور بسازند و از زیر آن آب جاری سازند. زمین کاخ از شیشه و بلور بود و بلقیس گمان کرد که نهر آب است، بنابراین پاهای خود را برهنه کرد تا از آن بگذرد.
سلیمان گفت: حیات قصر از بلور ساخته شده، و آب نیست که بخواهی پابرهنه از آن بگذری.
در آن حال بلقیس گفت: پروردگارا ! من به خودم ستم کردم که خدایی جز تو را میپرستیدم، ولی اکنون همراه با سلیمان در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.
(سوره نمل ، آیه ۲۰ تا ۴۲)
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌸🍃﷽🍃🌸 #قصص_قرآن 🍃 #حضرت_آدم علیه السلام #قسمت_اول 🔹خلقت حضرت آدم علیه السلام🔹 خداى متعال زمين را
🌿🌿 #قصص_قرآن
#حضرت_آدم علیه السلام #قسمت_دوم
🔹قصه خلقت حضرت آدم علیه السلام🔹
[ادامه سخن فرشتگان با خداوند درباره خلقت آدم...]
مىخواهى آنان را روى زمين جانشين خويش قرار دهى؟ آيا مىخواهى اين نوآفريدگان، در منافع زمين با يكديگر به اختلاف برخيزند و هريك فوايد آن را براى خويش بخواهند و آنگاه به فساد بپردازند و خونهاى فراوان بريزند و جانهاى پاك و منزه را تباه كنند؟!
فرشتگان رمز خلقت انسان را سؤال كردند تا شبهه آنان برطرف و وسوسه از فكرشان خارج شود، يا شايد اميدوار بودند كه خدا آنان را در زمين جانشين خود قرار دهد، چون فرشتگان قبل از بشر، نعمت خدا را رعايت و حق معرفت او را ادا كرده و در پرستش خدا خالص و در حكمتش تابع بودند، اما هرگز نمىخواستند شك و ترديدى نسبت به حكمت خدا و خليفه او وارد سازند، زيرا ملائك، اولياء مقرب خدا و بندگان شايسته او هستند، قبل از خدا سخن نمىگويند و همواره به فرمان او عمل مىكنند.
خداى تعالى براى آنكه فرشتگان از حيرت درآيند، به آنان چنين پاسخ داد:
«من در راز اين آفرينش چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد» من در خلافت انسان بر روى زمين حكمتى دارم كه شما بر آن وقوف نداريد. بزودى آنچه را خواستم خلق مىكنم و آنكه را مايلم به نمايندگى خويش مىگمارم. سپس آنچه بر شما مخفى است، آشكار مىگردد و شما آن را مشاهده مىكنيد.
آنگاه فرشتگان را امر كرد، چون من آدم را آفريدم و از روح خود در آن دميدم، همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهى) بر او سجده كنيد.
خدا پيكر آدم را از گل پخته آفريد، سپس جان و روح در كالبد وى دميد و دستگاه عقل و حواسش را به كار انداخت و به اراده خدا چشمهاى از نور فضل و حكمت در او تجلى يافت و نام و راز مخلوقات را بر او آشكار ساخت، سپس موجودات را براى ملائك ظاهر ساخت و ندا داد:
«اگر شما راست مىگوييد نام و راز اين موجودات را براى من بازگوييد!»
خداوند بدينوسيله خواست عجز فرشتگان را ثابت كند و محدوديت علمشان را آشكار سازد تا ملائك دريابند كه حكمت خدا بر اين تعلق گرفته است كه آدم در علم و دانش نيز شايسته و سزاوارتر از فرشتگان باشد و اولويت خلافت خدا در روى زمين با آدم است و اين موضوع قابل انكار نيست.
فرشتگان در پاسخ به سؤال خداوند مبهوت ماندند و چون به حافظه خود مراجعه كردند تا پاسخى براى آن بيابند، در آن فروماندند و اظهار عجز و ناتوانى كردند و اعتراف كردند كه علمشان محدود است و بيش از آنچه از تو آموختهايم، چيزى نمىدانيم و تو دانا و حكيمى.
آنگاه كه آدم از فيض الهى بهره برد و از نور علم او منور گشت و به راز و رمز مخلوقات پى برد، خداوند به او دستور داد:
درباره آنچه فرشتگان از آن عاجز بودند برايشان سخن گويد و به آنها بفهماند كه نيروى دركشان از آموختن آن عاجز است، تا ثابت شود كه آدم داراى فضيلتى برتر از ملائك است و لياقت خلافت خداوند بر زمين را دارد، لذا آدم طبق دستور خداوند آنچه را فرشتگان در آن درمانده بودند، بيان داشت و خدا خطاب به فرشتگان فرمود: مگر من به شما نگفتم از اسرار غيب آسمان و زمين آگاهم و آشكار و نهانتان را مىدانم.
در اين زمان برترى آدم آشكار گشت و فرشتگان رمز خلقت او را دريافتند و حكمت خلافت آدم بر روى زمين بر آنها روشن گشت. پس آنگاه خدا آنها را امر كرد به جهت اعتراف به مقام آدم، بر او سجده كنيد.
تمام ملائك با خضوع و فروتنى دعوت خدا را پذيرفتند و با اداى تعظيم رو به سوى آدم نهادند و درحالىكه پيشانى خود را بر زمين گذاشتند، بر او سجده كردند، جز شيطان كه از فرمان خدا سرپيچى كرد.
ادامه دارد...
منبع: کتاب قصه هاى قرآنى، ص ۲۰ - نرم افزار جامع التفاسیر نور
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
ماجرای حسین علیه السلام قسمت دوم2.mp3
18.47M
کاری کردند که حسین مجبور شد از وطنش مهاجرت کند
ادامه «ماجرای حسین» بر اساس کتاب لهوف، اثر سیدابن طاووس
قسمت دوم: خروج
#قسمت_دوم
#ماجرای_حسین
#خروج
❌با باطل محض مگر می شود مذاکره کرد
دارالقرآن الکریم زنجان
#قصص_قرآن خب خدا رو شکر قصه های #حضرت_آدم علیه السلام تمام شد، حالا نوبت قصه #حضرت_نوح علیه السلا
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_نوح علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹استقامت حضرت نوح علیه السّلام🔹
قوم نوح روزگاری دراز بت پرستی می کردند. ایشان بت ها را معبود خویش قرار داده بودند و از آنها امید خیر و دفع شر داشتند و آنچه در امور زندگی پدید می آمد به این بتها نسبت می دادند!
این خدایان نامهای مختلفی داشتند و قوم نوح هر یک از شئون حیات را مستند به یکی از این بتها «ود، یغوث، سواع، یعوق و نسر»می دانستند.
تعقل ناقص و تجلی هوای نفس موجب گزینش بتها در جامعه و پرستش آنها گشته بود. تا آنکه خداوند نوح را که از زبانی فصیح و بیانی شیوا برخوردار بود و عقلی وزین و حلمی فراوان داشت، برای ارشاد آنان فرستاد. نوح از نعمت صبر در مقابل لجاجتها و قدرت پاسخ گویی با استدلال و برهان بهره مند و به روشهای اقناعی آگاه بود.
نوح علیه السّلام قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد ولی قوم اعتنایی نکردند، به آنان اعلام خطر کرد و از عقاب اخروی ایشان را بیم داد، خود را به کوری و کری زدند.
ثواب اخروی را برای آنان تشریح کرد تا شاید تطمیع و ترغیب شوند و میل بکارهای خوب پیدا کنند ولی انگشتان خود را در گوشهای خویش گذاشتند و کوچکترین توجهی به سخن نوح نکردند، اما نوح به مباحثه و مجادله با آنها پرداخت، جهت ارشاد آنان از باب صبر و حلم وارد شد.
کلمات شیرین خود را برایشان بیان کرد و هیچگاه ضعف ایمان قوم، امیدواری نوح را کاهش نداد و یأس به قلبش راه نیافت، بلکه علاقه اش به دعوت قوم بیشتر شد و در ابلاغ رسالت خود اصرار و پافشاری کرد.
نوح شب و روز، مخفی و آشکار، آنان را بسوی خدا دعوت کرد، فکر آنان را به رمز وجود و خلقت بدیع کائنات، شب تاریک، آسمان پرستاره، ماه شناور و خورشید درخشان متوجه ساخت.
نوح توجه آنها را با بیانی فصیح به زمینی که از میان آن نهرها جاری است و در آن کشتزارها و اشجار رشد می کنند، سوق داد و قدرت و عظمت پروردگار را در آفرینش به آنان گوشزد کرد.
نوح بدین طریق، مباحثه و استدلال کرد، دلیلهای فراوان آورد تا سرانجام عده معدودی به او ایمان آوردند و دعوت وی را لبیک گفتند و رسالت او را تصدیق نمودند، اما آنان که راه دعوت نوح را بر قلوب خود بسته بودند، همچون زمان قبل از دعوت، به گمراهی و شقاوت خود ادامه دادند، به نوح ایمان نیاوردند و راه هدایت را نیافتند.
در میان آنان که به نوح ایمان نیاوردند، بسیاری از افراد سرشناس و صاحب منصبان عالی دیده می شدند این افراد دست اتحاد به یکدیگر دادند و در نهایت به تمسخر و استهزاء نوح و بی ارزش کردن عقاید وی پرداختند.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿🌺🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_هود علیه السلام، #قسمت_اول 🔹حضرت هود علیه السلام🔹 حضرت هود علیه السلام از
🌿🌿🕊🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_هود علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹 ناسپاسی قوم عاد «۱»🔹
قبیله عاد در سرزمین احقاف (سرزمین احقاف اکنون شنزارى لم یزرع و غیر قابل سکونت است) بین یمن و عمان، روزگاری متمادی در زندگی سرشار از خوشی و نعمت بسر می بردند.
خدا نعمت های فراوان و برکات زیادی به آنان عطا کرده بود، این قوم در آنجا قنات ها حفر کردند، زمین را زراعت و باغ هایی ایجاد کردند و کاخ هایی محکم بنا نمودند.
یکی از نعمت هایی که این قوم از آن برخودار بودند. اندام هایی نیرومند و هیکل هایی تنومند و مقاوم بود.
خدا به این ملت نعمت های فراوانی عطا کرده بود که کمتر قومی از آن برخوردار بود، ولی این مردم به مبدأ آفرینش و بخشنده این نعمت ها فکر نکردند تا او را بشناسند، و به جای سپاس و حق شناسی خدای یگانه، تنها به این نتیجه رسیدند که بتهایی را انتخاب و آنها را معبود خویش قرار دهند.
آنها در پیشگاه این خدایان تواضع می کردند و صورت های خود را به خاک می ساییدند. هرگاه به نعمتی دست می یافتند، برای شکرگزاری نزد همین بتها می شتافتند و به هنگام گرفتاری و بیماری از همین موجودات بیجان استمداد و کمک می طلبیدند.
دیری نپایید که سنگدلی و رذایل اخلاق نیز بر تیرگی بت پرستی آنها افزوده گشت، نیرومند ضعیف را ذلیل خود ساخت و بزرگ بر کوچک غضب کرد.
خدا برای راهنمایی نیرومندان و حمایت از ضعیفان و زدودن تیرگی جهالت از روح مردم و پاکسازی نفوس و آگاهی قوم از حقایق جهان، اراده کرد پیغمبری از میان آنان بر ایشان برانگیزد که با زبان آنان سخن بگوید، با روش آنان برایشان حرف بزند، آنان را به سوی خدای یگانه راهنمایی نماید و به آنان بفهماند که عبادت بتها سفیهانه است و این نیز نمونه ای از رحم و لطف الهی به بندگانش بود ... (ادامه دارد)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_صالح علیه السلام، #قسمت_اول 🔹حضرت صالح علیه السلام🔹 حضرت صالح(ع)، از فرزندان س
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_صالح علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹ناسپاسی قوم ثمود و تکرار تاریخ «۱»🔹
قوم عاد به سبب گناهان خود، منقرض شدند و خدا سرزمین و املاک شان را به قوم ثمود ارزانی داشت.
قوم ثمود در سرزمین عاد جانشین ایشان شدند و این سرزمین را بیش از پیشینیان آباد ساختند. قنات ها حفر کردند، باغ و بستان هایی بوجود آوردند، کاخ هایی محکم و باشکوه بنا نمودند و در میان کوهها خانه هایی از سنگ تراشیدند، تا از حوادث روزگار و مصایب آن در امان باشند.
قوم ثمود نیز مانند قوم عاد در خوشگذرانی و وسعت ناز و نعمت بسر می بردند ولی شکر خدا را به جا نمی آوردند و فضل او را سپاسگزار نبودند، بلکه به ستمگری و عصیان خود افزودند، روز به روز از حق فاصله می گرفتند و به کبر و غرور خویش می افزودند. ایشان نیز پرستش خدای یکتا را کنار گذاشته به عبادت بت ها پرداختند.
برای خدا شریک ساختند و از دستورات او سرپیچی کردند، با این تصور که در این نعمت فراوان جاویدان خواهند بود، و این خوشگذرانی ابدی است.
خدا صالح علیه السّلام را که از جهت نسب بر همه آنان برتر و از جهت حلم بهتر و از جهت عقل برگزیده تر از ایشان بود، بر آنان مبعوث کرد.
صالح ع قوم خود را به توحید و به عبادت خدای یکتا دعوت کرد و در جهت ارشاد آنان چنین خاطر نشان کرد:
خدای یکتا شما را از خاک خلق کرده و بوسیله شما زمین را آباد ساخته است و شما را روی زمین جای داده و نماینده خویش ساخته است و آشکار و نهان نعمتهای خود را بر شما جاری کرده است.
سپس آنان را دعوت کرد که بت پرستی را کنار بگذارند و خدای یکتا را ستایش کنند، زیرا بت مالک نفع و ضرری نیست و شما در هر چیز محتاج به خدای یکتا هستید.
صالح علیه السّلام ارتباط خویشاوندی و قرابت خود را با آنان، خاطرنشان کرد و گفت:
شما، قوم و فرزندان قبیله من هستید و من خیر و مصلحت شما را می خواهم و نیت سوئی در دل ندارم، سپس صالح از آنان خواست از خدا طلب آمرزش کنند و از گناهانی که مرتکب شده اند توبه کنند، زیرا خدا به آن کس که او را بخواند نزدیک است و درخواست سائلین را پاسخ میدهد و هرکس به سوی او بازگردد اجابتش می کند و توبه او را می پذیرد.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
#قصص_قرآن #حضرت_ابراهیم علیه السلام، #قسمت_اول 🔹حضرت ابراهیم علیه السلام 🔹 حضرت ابراهيم علیه
🌿✨🌿✨🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_ابراهیم علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹رسالت حضرت ابراهیم علیه السّلام🔹
مردم بابل در وفور ناز و نعمت بسر می بردند و در سایه رحمت الهی زندگی آسوده ای داشتند. ولی این قوم با اینکه غرق در نعمت بودند، اما از نظر معنوی در شب تاریک گمراهی، افتان و خیزان و در پرتگاه ضلالت و جهالت سرگردان بودند.
این مردم گمراه با دست خود بت می تراشیدند و آنها را بر پای می داشتند و سپس بتهای تراشیده را پروردگار و معبود خود قرار می دادند و آنها را می پرستیدند. این مردم خدای یکتا و خالق هستی و همان کسی که نعمت های ظاهری و باطنی را بر آنها جاری ساخته فراموش کردند و به عبادت بت ها شتافتند.
زمام امور بابل بدست نمرود فرزند کنعان بن کوش بود. نمرود حاکمی مستبد بود که بیدادگری را پیشه خود ساخته بود آنگاه که او خود را غرق در نعمت دید و مغرور قدرت و تسلط خود بر مردم شد و جهل و نادانی قوم خویش را دریافت و آنگاه که به کوردلی مردم سرزمین خود پی برد، زمینه را برای ادعای خدایی مساعد دید و مدعی خدایی شد و مردم را به پرستش خود دعوت نمود!
چرا نمرود قوم را به پرستش و عبادت خود دعوت نکند؟ چرا آنان را به تواضع و تعظیم خویش ناگزیر نسازد؟ نمرود می دید که جهل و نادانی آشکار، و عقاید فاسد رایج گشته است و قوم او در گمراهی آشکار بسر می برند و همین عوامل زمینه ادعای خدایی او را فراهم کرد.
مگر این مردم سنگ های تیره و بی شعور و مجسمه های توخالی که قادر به شنیدن و دیدن و مالک نفع و ضرری نیستند را پرستش نمی کنند؟ نمرود که حرف می زند، فکر می کند، درک و شعور دارد و به مردم خیر می رساند، نیازهای آنان را برطرف می سازد، می تواند فقیرشان را غنی و عزیزانشان را ذلیل سازد. او در میان این مردم قدرتمند و بر آنان حاکم است. آیا با این همه امتیازات، برتر از مجسمه ها نیست و نباید ادعای خدایی کند؟!
در این محیط فاسد و در شهر فدام آرام از مملکت بابل بود که ابراهیم متولد شد.
خدا او را حمایت و به راه حق هدایت کرد. ابراهیم با فکر صحیح و روشن خود و با الهام از نور وحی الهی، به وحدانیت خدا پی برد. همان پروردگار یکتا، حاکم بر همه موجودات که جهان تحت سلطه و سیطره او است.
ابراهیم علیه السّلام دریافت این بت ها و مجسمه هایی که مردم آنها را می تراشند و می پرستند، در پیشگاه خدا ارزشی ندارند. به همین جهت تصمیم گرفت بتدریج دعوت به سوی خدای یکتا را آغاز کند و قوم خود را از پرتگاه شرک و لجنزار مفاسد نجات بخشد.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
💥 خدا رو شکر قصه های مرتبط به حضرت ابراهیم علیه السلام هم به پایان رسید☺️ 💠 از امشب قصه های مرتبط ب
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_لوط علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹اخلاق ناپسند قوم لوط🔹
آنگاه که ابراهیم علیه السّلام از سرزمین مصر کوچ کرد، لوط نیز به همراه وی حرکت کرد، ایشان با مال فراوان و اندوخته ای بسیار از مصر خارج و به سرزمین مقدس فلسطین وارد شدند، ولی پس از مدتی به علت افزایش احشام و گوسفندان محیط فلسطین را بر خود تنگ دیدند، لذا لوط از سرزمین عموی خود ابراهیم کوچ کرد و در شهر سدوم رحل اقامت افکند.
مردم سدوم دارای اخلاقی فاسد و باطنی ناپاک بودند. از انجام هیچ معصیتی پرهیز نمی کردند و در اعمال ناشایستی که انجام می دادند، نصیحت پذیر نبودند. این قوم در فسق و فجور و زشتی سیرت کم نظیر بودند. دزدی و راهزنی و خیانتکاری را پیشه خود ساخته بودند، بر راه هر رهگذری کمین و از هر سو به او حمله می کردند و اموالش را می ربودند. ایشان دین و آیینی نداشتند که مانع اعمال ناپسندشان شود و هرگز از ستمکاری شرمگین و سرافکنده نمی شدند، و پند هیچ واعظ و نصیحت هیچ عاقلی را گوش نمی دادند!
گویا روح قوم لوط تشنه جنایت بود و جنایات مکرر، روح عصیانگر و طبیعت ستمکار آن قوم را اقناع نمی کرد و دل های آنان آلوده به مفاسد بود و هر روز جنایت و عمل ناشایست تازه ای را مرتکب می شدند، تا جایی که عمل ناشایستی را که قبلا کسی مرتکب نشده بود بر گناهان پیشین خود افزودند و به عمل نامشروع و غیر اخلاقی لواط روی آوردند.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_اول 🔹حضرت یعقوب علیه السلام🔹 حضرت یَعْقُوب یا اسرائیل
🌿🌿
#قصص_قرآن
#حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹
یعقوب علیه السّلام پیش پدر خود اسحاق علیه السّلام که پیرمردی ضعیف و خمیده بود رفت و گفت: پدرجان من شکایت عیصو برادر خود را پیش تو آورده ام و در مقابل تهدید او از تو کمک می خواهم، زیرا از آن زمان که تو مرا مورد لطف قرار داده ای و درباره من به خیر و برکت دعا نموده ای، و پیشگویی کردی که نسل پاکی به من عطا می شود، مال و منال فراوانی بدست می آورم و از زندگی آسوده ای بهره مند می گردم، نسبت به من حسادت می ورزد، از دعاهایی که در مورد من نموده ای ناخرسند است و پیش بینی خوشبختی و آینده گوارا برای من، کینه او را برانگیخته و منکر آنها می شود.
برادرم، با زخم زبان متعرض من می گردد و با گفتاری ناشایست به من طعنه می زند، با تهدید خود مرا می ترساند، تا جایی که رفاقت ما فراموش شده و رشته محبت برادریمان گسسته است. بعلاوه برادر من به دو همسرش که از طایفه کنعان هستند، فخر می کند و از جهت تعداد فرزندانی که در انتظار دارد مباهات می کند تا اولاد او مزاحم زندگی و امرارمعاش من شوند. من داد خود را نزد تو آورده ام تا بین من و او حکم کنی و با رأی حکیمانه و با حوصله فراوان که خدا هر دو را به شما ارزانی داشته درباره ما قضاوت کنی.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
#درمحضرقرانکریم #باقرانبیشترآشناشویم ❣ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام او که ب
#درمحضرقرانکریم
#باقرانبیشترآشناشویم
❣ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام او که به سویش باز میگردیم
❣سلام بر اهلقران☺️
قلبتون نورانی، ضمیرتون آرام، عاقبتتون به خیر
و لحظاتتونقرانی..☺️
💥سوره حمد، اساس قرآن است،
در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله میخوانیم که:
«الحمد امّ القرآن»
👈و این به هنگامی بود که
«جابر بن عبد اللّه انصاری»
خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله رسید،
👌پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود: «آیا برترین سورهای را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم».
🌱 جابر عرض کرد آری پدر و مادرم به فدایت باد، به من تعلیم کن،
👈پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سوره حمد که امّ الکتاب است به او آموخت.
👈سپس اضافه فرمود: «این سوره شفای هر دردی است مگر مرگ».
👈«امّ» به معنی اساس و ریشه است.
👌اين نكته بسيار جالب است كه اسلام بر خلاف بسياری از مذاهب ساختگی يا تحريف شده كه ميان" خدا" و" خلق" واسطهها قائل میشوند به مردم دستور میدهد كه بدون هيچ واسطه با خدايشان ارتباط برقرار كنند!.☺️
👌اين سوره تبلوری است
از همين ارتباط نزديك و بیواسطه خدا با انسان، و مخلوق با خالق، در اينجا تنها او را میبيند، با او سخن میگويد،
پيام او را با گوش جان میشنود، حتی هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربی در اين ميان واسطه نيست و عجب اينكه اين پيوند و ارتباط مستقيم خلق با خالق آغازگر قرآن مجيد است
💥اين سوره مراحل سهگانه ايمان: اعتقاد به قلب، اقرار به زبان،
و عمل به اركان را در بر دارد...
✅ ادامهدارد....
#قسمت_دوم
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
#قصص_قرآن #حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_اول 🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۱» 🔹 صبح طلوع کرد و خورش
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
#قصص_قرآن
#حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_دوم
🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۲» 🔹
فرزندم! این خواب بشارتی است به آن امتیازات علمی که از طرف خداوند به تو عنایت می شود؛ نشانه ای است از نعمتی که خدا همانند پدرانت ابراهیم و اسحاق به تو ارزانی خواهد داشت و از آن نعمتها تو را نیز بهره مند خواهد ساخت، ولی این خواب را برای برادرانت نقل نکن، زیرا تو حسادت آنان را از امتیازاتی که به تو و برادرت بنیامین داده ام، دیده ای و ناراحتی ایشان را از احترام خاصی که به شما می گذارم مشاهده کرده ای! برادرانت اکنون درباره شما باهم آهسته سخن می گویند ولی ضررشان برای شما بیش از کنایه و طعنه نیست، ولی اگر خواب خود را برای آنان نقل کنی ممکن است که آتش کینه آنان شعله ور و خشم درونی ایشان آشکار شود و نقشه خطرناکی برای تو و برادرت طرح کنند، آنگاه دامهای مکر خود را می گسترانند تا شما را به دام اندازند و بی تردید شیطان نیز به کمکشان می شتابد و تصمیم آنان را در این امر تأیید و تقویت می نماید.
(ادامه دارد...)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟
💢 @darolquranzanjan