eitaa logo
دارالقرآن الکریم زنجان
1.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
129 فایل
✅هر روز یک صفحه از کلام وحی با ترجمه، تلاوت ترتیل، تفسیر صوتی و متنی ✅آموزش روخوانی قرآن کریم توسط استاد حاج احمد ابوالقاسمی ✅نکات ناب قرآنی توسط استاد رنجبر ✅پاسخ به شبهات قرآنی ✅ ارتباط با ادمین: @abasaleh1368
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 علیه السلام 🔹تولد و بلوغ فرزندان آدم علیه السّلام🔹 پس از مدت ها رنج و سختی و تحمل مشقت های فراوان وقتی که برای اولین بار حوا نوزاد خویش را بوسید، نخستین شکوفه های باغ انسانیت شکفت و نظام زندگی آنها تکامل یافت و این زن و شوهر با انس و علاقه به فرزندان خود، به تربیت و پرورش آنها پرداختند و همواره سعادت آنها را آرزو می کردند. حوا در دو نوبت زایمان چهار فرزند آورد، در یک نوبت قابیل و خواهرش و در نوبت دیگر هابیل و خواهرش به دنیا آمدند. این زن و شوهر عشق فراوانی به جگر گوشه های خود داشتند و امید داشتند که نسل فرزندانشان روی زمین را پر کنند و بر روی زمین آزادانه از رحمت خدا بهره مند گردند. آدم عشق فراوانی به پسران خود داشت و حواء نیز با وجود تحمل مشکلات و مصائب دوران بارداری و بزرگ کردن فرزندان، همیشه با آغوش باز و عشق فراوان آنان را به آغوش می کشید و چشمش روشن و قلبش منور می گشت. فرزندان آدم در سایه لطف پدر و مادر رشد می کردند تا طراوت زندگی و نیروی جوانی آنان روبه کمال گذاشت و دختران علائم بلوغ را در خود احساس کردند. دو پسر آدم نیز برای تحصیل روزی خویش در زمین کار می کردند، تا از منافع آن بهره مند شوند. قابیل شغل کشاورزی و برادرش هابیل چوپانی را پیشه کردند و از این راه امرار معاش می کردند و خیمه صلح و امنیت بر سر این خانواده نیکبخت سایه افکنده بود. با گذشت ایام و کسب تجارب زندگی نیروی جوانی و قوه شهوت در این دو برادر نیز تقویت گردید و هر دو تصمیم گرفتند همسری برای خویش انتخاب کنند تا خاطرشان آسوده شود و از صحبت با او خشنود گردند. در پی این آرزوی شیرین به جستجو و کاوش پرداختند تا به آرزوی خود برسند. اراده خدای حکیم از ازل چنین بوده است که فرزندان آدم در روی زمین رنج و زحمت بکشند و اولاد و ثروت آنها افزایش یابد و زمین را طراوت و زینت دهند و باز قضاء او بر این تعلق گرفته با افزایش نسل بشر، ذوقها و سلیقه ها متفاوت شوند و سعادت و شقاوت و خیر و شر جلوه گر شوند تا رقابت و ترقی در روی زمین ایجاد شود. لذا خدا به آدم ابو البشر وحی کرد: «خواهر همزاد هابیل به عقد قابیل درآید و خواهر همزاد قابیل به عقد هابیل. » آدم علیه السّلام دستور خدا را به پسران خود ابلاغ کرد و انتظار داشت که از فرمان خدا سرپیچی نکنند و این مشکل حل گردد ولی اگر خودسری و روح سرکشی در وجود هیچ یک از فرزندان نبود، آرزوی پدر برآورده شده بود اما. . . ادامه دارد... 🌴 منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
7.ماجرای حسین علیه السلام قسمت هفتم.mp3
18.14M
طایفه ای از «اجنّه» و گروه زیادی از «ملائکه» آمده اند تا در رکاب حسین بن علی باشند❗️ و همراه آن‌ها «به سوی کربلا» حرکت کنند؛ - اما «پاسخ اباعبدالله» به آن ها، خبر از یک امتحان بزرگ تاریخی می‌دهد! ادامه «ماجرای حسین» بر اساس کتاب لهوف سید ابن طاووس 7⃣قسمت هفتم: به سوی کربلا
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿🌺🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_نوح علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹فرزند نااهل حضرت نوح علیه السلام «1»🔹 حضرت نوح
🌿🌿 علیه السلام، ❇️ فرزند نااهل حضرت نوح علیه السلام«2» ❇️ 🔹نتیجه اطاعت نکردن از پدر «1»🔹 امّا پسر نوح که جهالت بر او غالب گشته بود، از پدر کناره گیری کرد و از دین او منحرف شد. او اکنون در میان امواج خروشان دریا با مرگ دست و پنجه نرم می کند و بدنبال وسیله ای می گردد که خود را نجات دهد و یا خود را به تپه یا کوهی برساند تا سبب نجاتش گردد. نوح از عرشه کشتی فرزند خود کنعان را دید که در خطر است و دریافت که مرگ او نزدیک می شود و لحظاتی دیگر در دل امواج محو خواهد شد. نوح علیه السّلام با مشاهده این منظره دلش سوخت، رحم در دلش ظاهر گشت و عواطف پدری موجب شد که فرزندش را صدا بزند، باشد که این ندا به گوش جان او برسد و ایمان را در قلب او به جنبش درآورد و به نوح بگراید و یا آثار درک حق در او ظاهر گردد و تسلیم دعوت پدر شود. نوح فریاد زد: پسرم از قضا و قدر خداوند به کجا فرار می کنی؟ هرجا که باشی از قضا و قدر او گریزی نیست. با ایمان به سوی کشتی بشتاب و تنهایی خود را با پیوستن به بستگان خود برطرف ساز! خویشتن را از آب نجات ده! «فرزندم بر کشتی ما سوار شو و با کافران همراه مباش!» {یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ} کنعان تحت تأثیر سخنان نوح قرار نگرفت و از روی کبر و جهل، نصیحت پدر را نپذیرفت و فکر کرد که می تواند از این عذاب خود را نجات بخشد و از قضای پروردگار فرار کند، لذا گفت: مرا رها کن «بزودی بالای کوه می روم، کوه مرا از آب نجات می بخشد!» {سَآوِی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ} نوح علیه السّلام که از شدت غم و غصه بغض گلویش را گرفته بود خطاب به فرزندش گفت: «ای پسرم! امروز از فرمان خدا گریزی نیست، مگر برای کسی که او در حقش رحم کند. » {لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ} «نوح ندا می کرد ای پسر تو هم بدین کشتی درآی (که نجات یابی) و با کافران همراه مباش (که هلاک خواهی شد) آن پسر نادان و نااهل پدر را پاسخ داد که من بزودی بر فراز کوه روم و از خطر هلاکم مگه دارد. . . » منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_صالح علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹شتر صالح علیه السلام «۲»🔹 پیروان صالح پاسخ دادن
🌿🌿🌸🌸 علیه السلام،‌ 🔹مکر زنان در کشتن شتر صالح ع🔹 مدت مدیدی روح ناپاک قوم صالح، آنان را به کشتن شتر ترغیب می کرد، ولی ترس از جان خود، آنان را بازمی گرداند. کسی جرأت اذیت و آزار شتر را نداشت و هیچکس برای این امر پیشقدم نمی شد، لذا برای پایان دادن به این قضیه، به استفاده از زنان و ناز و کرشمه آنان متوسل شدند. در این راه زنها با واگذاری عفت و پاکدامنی خود، مردان را شیدای زیبایی خود می کنند و آنها را به دام می اندازند تا به مقصد خود برسند. با چنین وضعی هرگاه زن دستوری صادر کند مردهای هوسران تسلیم دستور او هستند و هرگاه آرزویی در دل داشته باشد برای تحقق آن بر یکدیگر سبقت می گیرند. ذی صدوق دختر محیا که دارای زیبایی و جمال است خود را بر مصدع بن مهرج عرضه داشته و گفت اگر ناقه صالح را پی کردی، تسلیم تو هستم. پیرزنی از کفار بنام عنیزه، قدار بن سالف را به منزل خود دعوت نموده و یکی از دختران خود را بر وی عرضه داشت و گفت: من شیربها از تو نمی خواهم، هدیه نامزدی یا ثروت از تو طلب نمی کنم، فقط باید آن شتری را که قلبها را تسخیر کرده و شراره ایمان را در دل مردم شعله ور می سازد و با این اوصاف، خواب راحت را از ما ربوده و آب آشامیدنی ما را به خود اختصاص داده و حیوانات ما را رم می دهد، نابود سازی. این حیله زنانه، انگیزه ای قوی و علاقه ای شدید در آنها ایجاد کرد و نیروی عشق و جوانی قدرت آنها را مضاعف کرد و جرأت و شهامت به ایشان بخشید، لذا ایشان در بین مردم و جوانان قبیله، به جستجوی چند نفر نیروی کمکی پرداختند، تا بتوانند در کشتن شتر از آنها کمک بگیرند. پس از گردش در شهر هفت نفر دیگر به آنان پیوستند و همگی در کمین ناقه به انتظار نشستند تا موقعی که شتر از آبشخور بازگشت و به آرامی شروع به حرکت کرد، مصدع تیری به سمت استخوان ساق پای شتر رها کرد که استخوان آن را شکست و قدار با شمشیر به جانب آن شتافت و بر پای حیوان فرود آورد، شتر به زمین سقوط کرد، سپس نیزه ای به سینه آن زد و شتر را کشت و به خیال خود این بار گران و غم سنگین را از دوش خود برداشت و با کمال خرسندی بشارت قتل شتر را برای مردم آوردند. مردم همانند استقبال از فرماندهان پیروز و قهرمانان کشورگشا به استقبال این دو قاتل ناقه شتافتند و برای بازگشت آنان به شادی پرداختند و درحالی که تاجهایی برای ستایش آنان بافته بودند با مراسمی مهیج مقدمشان را گرامی داشتند. مخالفین صالح علیه السّلام پای ناقه را قطع کردند و آن را کشتند، از دستور خدای خویش سرپیچی کردند، و از ذات خود پرده برداشتند و به تهدید صالح اعتنایی نکردند و آن را نادیده گرفتند و به او گفتند: ای صالح اینک اگر راست می گویی و پیغمبر خدایی، آنچه ما را به آن تهدید می کردی نازل کن منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_ابراهیم علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹ابتکار ابراهیم علیه السّلام و شکستن بتها «1»🔹
🌿🌿 ، 🔹ابتکار ابراهیم علیه السّلام و شکستن بتها «2»🔹 ابراهیم علیه السّلام با پرسش و پاسخ خود موقعیت و اوضاع فکری قوم خود را بخوبی درک کرد، او مانند پزشکی که به فکر یافتن منشاء درد است تا درمان را شروع کند و مانند یک قاضی مجرب که می خواهد مجرمین را به اقرار بر جرم و اعتراف به گناه سوق دهد، وارد عمل شد و سپس در بحث خود، دایره جدل را تنگتر می کرد و همه حرف ها را در یک سؤال خلاصه می کرد و آنگاه که اساس مطلب آنان را سست می کرد و ارکان عقاید آنان درهم فرو می ریخت، حجت بر آنها تمام می شد و قوم ناگزیر تسلیم دلیل او می شدند تا از ابراهیم پیروی کنند و راه گریزی از دعوت او نمی یافتند. ابراهیم علیه السّلام مرتب عقاید و آراء باطل آنان را عنوان می کرد و از آن انتقاد می نمود و فساد آن را آشکار می ساخت و به آنان می گفت: آیا آنگاه که به پرستش این بتها روی می آورید، حرف شما را می شنوند؟ زمانی که به اطاعت ایشان همت می گمارید و اقدام می کنید، شما را می بینند؟ و آیا بت ها برای شما نفع و ضرری دارند؟ به راستی که تقلید کورکورانه از جمله نقشه های شیطان است که اطاعت این قوم از پدرانشان و همراهی در شک آنان را موجب شده است و به عبادت مجسمه افتخار می کنند و پیشانی خود را برای سجده بر بت روی زمین می گذارند. راستی این مردم چقدر نادانند که با این وجود خود را بر طریق حق می دانند و دره حقانیت عقیده خویش اصرار دارند و با پیروان حق، برای باطل خود بحث و مجادله می کنند و مطالبی بی اساس و استدلالهایی در نهایت ضعیف در این مورد ارائه می دهند. آنان بر همین اساس در مقابل استدلال ابراهیم و سؤالات او گفتند: «ما پدران خود را در عبادت بتها یافتیم!». منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
°•🌿🦋🌿•° #قصص_قرآن #حضرت_لوط علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹میهمانان ناخوانده «۱»🔹 آنگاه که فرشتگان از اب
🌿🌿 علیه السلام، 🔹میهمانان ناخوانده «۲»🔹 پدر همان لوط پیغمبر است و این دوشیزه دختر وی، آنچه بطور مسلم می توان درباره لوط گفت، این است که از این خبر ناگهانی نگران شد و بهمراه دخترش به سوی جوانان شتافت تا از وضع میهمانان ناخوانده مطلع گردد و درباره آنان اطلاعات بیشتری بدست آورد و با مشورت با دخترش بهترین راه را برای حفظ و حمایت ایشان انتخاب کند. شاید لوط در آمادگی برای پذیرش میهمانان تردید داشت و در قبول آنان به میهمانی مردد بود. لذا به فکرش خطور کرد که از آنان عذرخواهی کند و یا آنان را در جریان وضع خطرناک قوم بگذارد تا او را به زحمت نیندازد و به حال خویش واگذارند، ولی کرم و عطوفت لوط به او اجازه این کار را ندارد، مروت و مردانگی او را به پیش راند و مشکلات راه را در نظرش هموار ساخت و لذا مخفیانه به استقبال میهمانان خود شتافت. لوط علیه السّلام کوشید تا دور از چشم قوم خود و قبل از اینکه قوم او متعرض میهمانانش شوند و از آمدنشان جلوگیری کنند به میهمانان خویش برسد، زیرا قوم او، لوط را از مراوده با مردم و بیگانگان برحذر می داشتند و به او گفته بودند که حق ندارد از میهمانی پذیرایی کند و نباید کسی در شب وارد منزل او شود. گویا آنها لوط علیه السّلام را درد سر بزرگی برای خویش می دانستند و می ترسیدند دعوت او منتشر گردد. ایشان لوط را خطر بزرگی می پنداشتند که از طغیان آن در هراس بودند، در صورتی که لوط فقط دشمن اخلاق و رفتار ناشایست آنان و مخالف مفاسدشان بود. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۳» 🔹 در همین زمان
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻 علیه السلام، 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۱» 🔹 یعقوب باگذشت ایام، بیابان ها را پشت سر گذاشت و ناگهان از دور، نمای شهری را دید. این دورنما، رشته آرزوی یعقوب را پیوسته و او را امیدوار ساخت که این سیاهی نمودار شهر دلدار و مرکز لابان پیر باشد. از این رو یعقوب با نیروی شوق و قرب وصل به سوی آن شتافت و بزودی دریافت که تصور او اشتباه نبوده و امید او ناامید نگشته و شهر همان دیار مقصود و محبوب است. اکنون گام های یعقوب علیه السّلام استوار و اضطراب و نگرانی او برطرف می گردد، و در روح خود احساس آرامش می نماید. آری این گله های گوسفندان است که به چرا مشغولند و دسته های پرندگان که در پروازند، پیش درآمد درختان است و اینها دامدارانند که به آوازخوانی مشغولند و این گروه اطفالند که فریاد می زنند و بازی می کنند. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
#درمحضر‌قران‌کریم #با‌قران‌بیشتر‌آشنا‌شویم ❣ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ به نام او که ب
❣ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ به نام او که به سویش باز می‌گردیم ❣سلام بر یاران قران☺️ روزبخیر 🌹یک روز دیگـر یک برکت دیگر وفرصت دیگربرای زندگی‌ِ‌زیبا و خدایی.. ✅.با ایه مبارکه‌‌...👇 بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ... آشنا شویم... 💌بنا بر اين در مورد آغاز كارها به هنگامی كه می‌خواهيم با نام خداوند شروع كنيم بايد دست به دامن رحمت واسعه او بزنيم، 🔅الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌،هم رحمت عام و هم رحمت خاصش آيا برای پيشرفت در كارها و پيروزی بر مشكلات، صفتی مناسبتر از اين صفات می‌باشد؟! 🔆 جالب اينكه نيرويی كه همچون نيروی جاذبه، جنبه عمومی دارد و دلها را به هم پيوند می‌دهد همين صفت رحمت است، برای پيوند خلق با خالق نيز از اين صفت رحمت بايد استفاده كرد. ❇️‏مؤمنان راستين با گفتن‌ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ در آغاز كارها دل از همه جا بر می‌كنند و تنها به خدا دل می‌بندند، و از او استمداد و ياری می‌طلبند، خداوندی كه رحمتش فراگير است، و هيچ موجودی از آن، بی‌نصيب نيست.الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ 🛄 ‏اين درس را نيز از "بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ " به خوبی می‌توان آموخت كه اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنايی دارد كه تا عوامل قاطعی برای آن پيدا نشود تحقق نخواهد يافت، چنان كه در دعا می‌خوانيم‌ ‏يا من سبقت رحمته غضبه: ‏" ای خدايی كه رحمتت بر غضبت پيشی گرفته است" [جوشن كبير بند ۲۰.] ◀️‏انسانها نيز بايد در برنامه زندگی چنين باشند، اساس و پايه كار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را برای مواقع ضرورت و دشمنان،بگذارند ✳️بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست. به كسى كه رحمان و رحيم است عشق مى ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مى كنيم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است.عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست... ✅ ادامه‌دارد...☺️. 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_ششم 🔹مشورت برادران یوسف علیه السّلام «۳» 🔹 شفای این در
🌿🌿🌹🌹🌿🌿 علیه السلام، 🔹مشورت برادران یوسف علیه السّلام «۴» 🔹 یهودا که در فکر با تدبیرتر و در حلم برتر از همه آنان بود گفت: ما فرزندان یعقوب پیغمبر و بازماندگان ابراهیم خلیلیم، ما عقل و دین داریم. کشتن مورد تأیید عقل نیست و دین نیز آن را منع می نماید. یوسف جوانی است که دامنش از گناه پاک است و جرمی را مرتکب نگردیده و دست به کار ناشایستی نزده است. اگر شما تصمیم قطعی دارید که به طور دسته جمعی او را از صحنه زندگی بیرون برانید، چاه بیت المقدس جای مناسبی است. رهگذران شب و روز از این منزلگاه در گذرند، شما یوسف را در این چاه بیندازید تا قافله ای که از این سرزمین عبور می کند او را بگیرد و به هر کجا می خواهد ببرد. بدین طریق ما به مقصود خود رسیده ایم، یوسف را از خود رانده ایم و از ننگ و عار و گناه کشتن او نیز نجات یافته ایم. برادران رأی یهودا را پذیرفتند و شب هنگام بر اجرای آن تصمیم گرفتند تا نقشه خود را عملی سازند. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنی 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan