eitaa logo
دارالقرآن الکریم زنجان
1.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
128 فایل
✅هر روز یک صفحه از کلام وحی با ترجمه، تلاوت ترتیل، تفسیر صوتی و متنی ✅آموزش روخوانی قرآن کریم توسط استاد حاج احمد ابوالقاسمی ✅نکات ناب قرآنی توسط استاد رنجبر ✅پاسخ به شبهات قرآنی ✅ ارتباط با ادمین: @abasaleh1368
مشاهده در ایتا
دانلود
دارالقرآن الکریم زنجان
#قصص_قرآن #حضرت_آدم علیه السلام، #قسمت_دهم 🔹 اولین قربانی شهوت «۳» 🔹 هابیل به لطف خدا دارای عقلی
🌿🌿 علیه السلام،‌ 🔹 اولین قربانی شهوت «۴» 🔹 عاطفه برادری و پیوند اخوت نتوانست آتش شعله ور کینه و حسد قابیل را مهار کند، مهر و محبت برادری نتوانست از طغیان آتشفشان خشم او بکاهد، ترس از خدا و رعایت حقوق پدر و مادر نتوانست شهوت قابیل را مهار کند و اولین جنایت بشری بر روی زمین اتفاق افتاد و سرانجام هنگامی که طوفان شهوت و غرایز جنسی به اوج خود رسید و عقل و ادراک قابیل را تیره کرد، هابیل به خاک و خون غلطید و جسد بی جانش در مقابل برادر بر زمین افتاد. نهال جوانی هابیل پژمرده و چراغ زندگیش خاموش گشت و ستاره او در افقی که پدرش او را جستجو می کرد غروب کرد؛ آدم وحشت زده و با جدیت تمام به جستجوی فرزند خود هابیل پرداخت، شاید اثری از او بدست آورد و یا عطش عشق پدری را با خبری از او سیراب کند، ولی هرچه جستجو کرد کمتر یافت تا ناچار از قابیل جویای حال برادرش شد، ولی قابیل با بی اعتنایی و خشونت گفت: من ضامن، نگهبان و یا حافظ او نبوده ام. آدم علیه السّلام از برخورد قابیل فهمید که فرزندش کشته شده، لذا غم و اندوه توأم با سکوت را پیشه خود ساخت و آتش شعله ور مرگ فرزند و خیانت قابیل را در نهاد خود نگهداشت و مضمون شعر زیر را زمزمه می کرد: «من خود باید خویشتن را تسلیت گویم که یک دستم، دست دیگرم را از من گرفت» منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌿🌿 #قصص_قرآن #حضرت_ابراهیم علیه السلام، #قسمت_دهم 🔹ابراهیم علیه السّلام در بتکده! «1»🔹 آنگاه که
🌿🌿 علیه السلام،‌ 🔹ابراهیم علیه السّلام در بتکده! «2»🔹 آن چنان که در تاریخ ذکر شده، مدت عمر آن حضرت یک صد و هفتاد و پنج سال بود و چون وفات نمود، اسماعیل و اسحاق پیکر مطهرش را در مغاره مکفیله در باغ عفرون بن صرصر کنار قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او در شهر الخلیل در فلسطین است. ابراهیم علیه السّلام سنگ های شکسته و پراکنده و چوبهای خردشده را رها کرد و از بتخانه خارج شد و درحالی که فکرش آرام گرفته بود، با دلی شاد و روحی آرام بتها را به حال خود واگذاشت زیرا ریشه پوسیده این اعتقاد باطل را برکنده و آثار شرک را نابود کرده بود. ابراهیم به انتظار عکس العمل قوم نشست و منتظر بود ببیند انقلاب او در روح مردم بابل چه اثری می گذارد و در اندیشه پاسخگویی به اتهامات قوم بود تا با چه تدبیری به مقابله با آنان بپردازد. مردم بابل از مراسم عید بازگشتند و با ورود به معبد، متوجه بلایی شدند که بر سر بتها نازل شده بود. آنها برای مدتی از هول آنچه دیده بودند مبهوت گردیدند و آنگاه که خدایان را خرد شده و بتها را شکسته دیدند، حیران و متحیر از یکدیگر پرسیدند «چه کسی این اهانت را در حق خدایان ما روا داشته، همانا که او از ستمکاران است!» یکی از بت پرستان گفت: ما جوانی به نام ابراهیم می شناسیم، او خدایان ما را کوچک می شمرد و به زشتی آنها را یاد می کند، پرستش آنها را جایز نمی داند و این عمل را سرزنش و بت پرستی را تحقیر می نماید. یقینا همان ابراهیم بوده که بر خدایان جسارت کرده و آنها را شکسته است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
✨🌸🍃🌸✨🍃 #قصص_قرآن #حضرت_لوط علیه السلام، #قسمت_دهم 🔹فرار شبانه لوط علیه السّلام و نزول عذاب الهی «۱
🌿🌿 علیه السلام، 🔹فرار شبانه لوط علیه السّلام و نزول عذاب الهی «۲»🔹 چند لحظه ای نگذشت که ترس و نگرانی بر قوم مستولی شد و درحالی که شدیدا احساس خطر می کردند از اطراف خانه لوط متواری شدند. اندوه لوط زدوده و غم او برطرف گردید و مورد لطف خدا قرار گرفت و درحالی که شاد و آسوده خاطر بود از نصرت الهی به وجد آمد و به تهدیدهای قوم خود بی اعتنا شد. هنگامی که تیرگی غم، از وجود لوط علیه السّلام برطرف شد، فرشتگان خدا به لوط دستور دادند که شب هنگام با نزدیکان خود از شهر خارج شود! زیرا خداوند دستور عذاب این قوم ستمگر را صادر کرده و کیفر آنها بزودی فرامی رسد. سپس فرستادگان خداوند به لوط گفتند: همسر خویش را رها کن تا در شهر بماند، او هم باید به عذاب مردم گرفتار گردد و به سزای کفر و نفاق خود برسد و او را سفارش کردند، چون عذاب نازل گردد، صبر را پیشه خود ساز و ثابت قدم باش. لوط علیه السّلام و نزدیکانش ( مشهور است که در تمام مدت دعوت لوط تنها دو دخترش به او ایمان آوردند و همسر او و تمامى اهل شهر سدوم کافر بودند و پس از نزول عذاب و ویرانى شهر سدوم، لوط و دخترانش به صوغر هجرت کردند) بدون اظهار تأسف برای مردم شهر، از این سرزمین ناپاک بیرون رفتند. سپس زمین لرزید و زیر و رو گشت و بارانی از سنگ های آسمانی بر سر قوم لوط بارید و سرزمینشان ویرانه گردید و خانه های شان به جرم ستمشان درهم کوبیده شد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🔸🔹🔸🔹🔸 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_دهم 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۴» 🔹 راحیل با اشتیاق سخنان
🌱🌸🌱🌸 علیه السلام، 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹 یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است. امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم. لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری. یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت. راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
🌱🌸🌱🌸 #قصص_قرآن #حضرت_یعقوب علیه السلام، #قسمت_یازدهم 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹 یعقوب علیه ا
🌱🌸🌱🌸 علیه السلام، 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹 یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است. امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم. لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری. یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت. راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
#درمحضر‌قران‌کریم ❣.الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعالَمِينَ سوره الفاتحة : آيه ۲ ستايش مخصوص خداوندی
❣.الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ (خدايى كه) بخشنده و مهربان است. 🌼 این‌قسمت : ...👇 تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. 🍃تمام مربی ها مثلا مربی های ورزشی از مربی گریِ خود هدف و انگیزه‌ای‌شخصی دارند، یا دنبال پول و درآمد بیشتر هستند یا دنبال مقام و جایگاه و شهرت هستند. ❣تنها خداست که هدف شخصی ندارد، خدا مربی است. مخلوقات خود را رشد میدهد و پرورش میدهد ‼️ اما نه بخاطر کسب درامد و یا رسیدن به شهرت و موقعیت بالا.❌ ❣ خدا به اینها نیاز ندارد. تنها دلیلِ آن مهربان بودن و بخشنده بودنِ خداست. 👌اگر خدا انسان‌ها را رشد میدهدپرورش میدهد، عزت و ابرو به انها میدهد و نعمت‌های نامحدود به موجودات و مخلوقات می‌دهد، 👈فقط‌و فقط از روی مهر و محبتِ خداست..💚 ✅ به همین دلیل بعد از الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعالَمِينَ می‌فرماید...الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ 🌱..یعنی..👇 اگر خدا رب هست، مربی‌هست و تربیت می‌کند ریشه در مهربانیِ خدا دارد، چون خدا رحمان و رحیم است تربیت میکند رشد میدهد..👌 👌و تو ای انسان اگر خودت رادر اختیار خدا بگذاری و به خدا اعتماد کنی تو را تربیت میکند و رشد میدهد و به سعادت‌خواهد رساند. 🌱.گفت اگر تو دیوی، ما دیو را فرشته کنیم, وَگَر تو گُرگی، ما گُرگ را شَبان کردیم. 💚براستی چقدر خوشبختیم که خدارا داریم و رهاشده نیستیم خود را به تربیت پروردگار بسپاریم... ✅ ادامه‌دارد...☺️. 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan
دارالقرآن الکریم زنجان
●🌺🌺🌺🌺● #قصص_قرآن #حضرت_یوسف علیه السلام، #قسمت_دهم 🔹صبح گاه توطئه «۱» 🔹 آنگاه که صبح طلوع کرد برا
■▪■🍃🍃🍃■▪■ علیه السلام، 🔹صبح گاه توطئه «۲» 🔹 پدرجان: اگر یوسف را به همراه ما بفرستی همچون چشمان خود او را محافظت می کنیم، او را با جان و دل مراقبت می کنیم و از بذل جان خود در راه حفظ او دریغی نداریم. یعقوب که از آینده بیم داشت و از وقوع حادثه تلخی در هراس بود گفت: اگر یوسف از جلو چشم و قلب من دور گردد، غم و غصه مرا فرامی گیرد. من نمی توانم یوسف را از آغوش مهر و سایه محافظت خود دور ببینم. من می ترسم شما یوسف را ببرید و از او غافل شوید و گرگ از این فرصت استفاده کند، به او حمله کند و او را از بین ببرد. در این صورت است که برای من اندوهی ابدی، قلبی سوزان و چشمی گریان به یادگار خواهید گذاشت. برادران یوسف گفتند: آیا چنین چیزی ممکن است؟ ما جوانانی نیرومند و قوی هستیم. اگر چنین پیشامدی اتفاق افتاد، یقینا ما مردمی زیانکار خواهیم بود. یعقوب گفت: در صورتی که با جان و دل از او مراقبت و همچون چشم های خویش از او محافظت نمایید، در بردن او اجازه دارید و خدا در این امر بر شما احاطه دارد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌟 دارالقرآن الکریم زنجان 🌟 💢 @darolquranzanjan