هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
اوباما، رئیس جمهور اسبق آمریکا، کتاب خاطراتی دارد به اسم سرزمین موعود. خواندنی و قابل توجه. آنجا میگوید هفده سالم بود که در تلویزیونهای دنیا، شبانه تصویر مردی با ریشهای سپید و چشمان نافذ پیامبرگونه را نمایش دادند که پیروزمندانه از تبعید برگشت و میان دریای طرفدارانش از هواپیما خارج شد. سیسال بعد وقتی رئیسجمهور شدم، فهمیدم که بزرگترین مسائل پیشروی من، حاصل انقلاب اوست.
راستش انگار این خاطرهی مشترک همهی ما با آقای اوباماست. خاطرهی مشترک عاشقان نسل سوم خمینی، با رئیسجمهور آمریکا! ما هم وقتی اولبار در کودکی تصویر ابهتمند پیرمردی با شنل و کلاه سیاه و ریشهای بلند و مهربان را در تلوزیون دیدیم؛ یا وقتی در کلاس دوم دبستان، همراه بقیه همکلاسیها، روی تصویر او در صفحه اول کتاب فارسی، خطخطیهای کودکانه کردیم؛ هیچگاه نمیدانستیم که چندسال بعد وقتی عقلرس شدیم قرار است که او مرد اثرگذار زندگیمان باشد، تصویرش بالای همهی عکسهای دیوار اتاقمان نصب شود. بنیادهای عقیدتیمان روی تفکرات آن پیرمرد شنلپوش کلاهمشکی بنا شود و برای آرمانهای بلند او جوانهایمان را به میدان بفرستیم. برای آرمانهای آن تصویر مهربان پیامبرگونه در صفحه اول کتاب فارسی.
.
برای علی که دستکش گرم گرفتیم، هر روز دعا کرد برف ببارد و برویم برف بازی.
امروز تند تند برفها را گوله میکرد و میآمد دنبالم. روی برفها دراز میکشید و رو به آسمان میگفت:«زیادترش کن».
برف مبارک تو پسر کوچولوی من
#الهی_شکرت
@daroniyat
.🌙 ⃟🐌"
دلم میل به نوشتن دارد. نه با این کیبورد. که با قلم و دفتر، ترجیحا هم کاهی. دارم چنین دفتری اما آنقدر گلهها و غرهایم را ریختهام سرش که شرمم میشود سراغش بروم و بگویم آمدهام از برای هیچ. این روزها حالم بچه ننه شده، بیثبات و دمدمی مزاج. هی نمیشود کبریت بکشم به تکلیفم و روشنش کنم. مسیری که انتخاب کردهام با موقعیتی که دارم نمیخواند. میگویند پنبه و آتش که یکجا جمع نمیشود. میگویم شدن که میشود اما به خون دل. آنهایی که رفیقند میگویند چه عجله داری؟ مهم آن است که در مسیر باشی. مرکبش مهم نیست که مور باشد یا پلنگ. من حتی به حلزون هم راضیام اما رگ عجله امانم را بریده. رگی که ریشهاش چند نسل چرخیده و چرخیده و حالا به من رسیده. دلم میخواهد اگر امروز دانهای کاشتم فردا باغچهام سبز باشد. آنهم نه کدر و بیرمق که از سبز چمنیهای زنده و نونوار. دل چه چیزها که نمیخواهد.
هرچه بیشتر فکر میکنم، کمتر به نتیجه میرسم. مثل بچهی بلا و خرابکاری که جور همهی کارهایش را مادر میکشد، فکرهایم را میاندازم روی دوش خدا که جورم را بکشد. دست بگذارد روی رگ حیات عجله، پشتسرهم برایم نشانه بفرستد و من و حلزونم را در مسیر نگهدارد.
[ از احوال ]
@daroniyat
.🌙 ⃟🍃"
غم هرگز عقب نمینشیند مگر آن که به عقب برانیاش!
نمیگریزد مگر آن که بگریزانیاش، آرام نمیگیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی...!
| نادرخان ابراهیمی |
@daroniyat