.🌙 ⃟🌿"
روز آخر ماه صفر پرسید: محرم و صفر تموم شد؟؟
سرم را تکان دادم. گفت: آخجون بریم شیرینی بخوریم .
شب که شد پرسید: فردا میریم روضه؟ گفتم: روضه نیست دیگه. تکرار کرد: نیست دیگه!!
روز بعد دانه دانه رختهای سیاه شسته شده را پهن کردم روی میلههای فلزی. آمد کنارم به خیسیِ لباسها دست کشید صورتش را بالا آورد و چشمها را ریز کرد:
_مامان بیا بریم روضه دیگه، هنوز یکمی از محرم صفر مونده.
#دلتنگیِ_دل_گنجشکیها
@daroniyat