#خاطرات
🔻 خبر و خواب شهادت محسن نورانی توسط حاج ابراهیم همت ؛ شهید محسن نورانی از شهدای محله باغ خزانه دارالشهدای تهران ، فرمانده تیپ ذوالفقار لشگر ۲۷ محمد رسول الله
🔷 حاج ابراهیم همت ، محسن را خواست و به او گفت : « محسن ، تو به شهادت می رسی. » محسن که کمی جا خورده بود ، گفت ، « چطور مگه حاجی ؟”
حاج همت ادامه داد : « من خواب دیدم که تو به شهادت میرسی ، شهادتت هم طوری است که اول اسیرت می کنن و بعد از اینکه آزار و شکنجه ات دادن و تو خواسته های اون ها رو برآورده نکردی ، تو رو تیرباران می کنن و به شهادت میرسی.”
🔷 سه روز بعد خواب حاج همت تعبیر شد. در عملیات والفجر 3 در مرداد 62 و در آزاد سازی مهران، ماشین تویوتایی که سرنشینان آن نورانی، برقی، پکوک و چند نفر دیگر از پاسداران لشگر 27 بودند در منطقه قلاجه به کمین منافقین خورد. پس از آن منافقین ناجوانمردانه سرنشینان تویوتا را به رگبار بستند همه سرنشینان جزء یک نفر جلوی چشم یکدیگر در حالیکه زخم های عمیق گلوله برداشته بودند با تیر خلاص ، به شهادت رسیدند.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید امین کریمی از زبان همسرش
🔷کیف سنگین عروس!
امین همیشه عادت داشت کیف مرا نگه دارد، میگفت «سنگین است!!» یادم است در مراسم عروسی هم کیف کوچک مرا نگه داشته بود. آنقدر این کار را ادامه داد که فیلمبردار شاکی شد و گفت «آقای داماد کیف خانمتان را به خودش بدهید. شما داماد هستید!» امین به او گفت «آخر کیفش سنگین است.» فیلمبردار با عصبانیت گفت «این کیف که دیگر سنگینی ندارد!!»
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🌸 در وبسایت دارالشهدای تهران بخوانید:
🔻 معلمین و دانش آموزان مدرسه آیت الله سعیدی زیر آتش دشمن
🔻خاطرات قاسم عباسی , از رزمندگان تخریبچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) از حضور دانش آموزان و معلمین مدرسه آیت الله سعیدی منطقه ۱۷ تهران در مناطق جنگی +تصاویر
🔻 مشاهده
👇👇👇
https://daroshohada17.ir/moalematashedoshman/
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید عبدالله باقری از زبان مادرش
🔷 وقتی متوجه شد داعشی ها به سوریه حمله کردند به شدت متاثر شد، گفت: مامان از ما بعیده که این ها بخواهند به حریم خواهر اربابمان بی احترامی کنند، ما اینجا زنده باشیم انها راحت تعرض کنند به حریم خانم؟! من طاقت نمی آورم.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید عبدالله باقری از زبان مادرش
🔷 بار دوم یا سوم بود که می رفت طوری با آرامش ما را نرم کرد که زبانمان بسته شد. می گفت: مامان شما از بچگی خودت ما را بردی هیئت، شما ما را اینجوری بار آوردی، مگر غیر از این بود که این جوری تربیتمان کردی که به ائمه در هر شرایطی ارادتمان را نشان دهیم؟ مثلا سریال مختار را که پخش می کرد آنجایی که سر وهب را مادرش پرت کرد، گفت: مادر شما باید همچین زنی باشید و اینجوری هم انتظار می رود. باید اینگونه سر من را پرت کنی سمت دشمن و بگویی چیزی را که در راه خدا دادم پس نمیگیرم.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
#موشک_باران
📂 در وبسایت دارالشهدای تهران بخوانید:
✏️ ماجرای حمله هوایی عراق به محله آذری
🔻شهادت تازه عروس و داماد در بمباران
🔍 ساعت ۵:۳۰ صبح ۱۷ فروردین ماه ۶۴، طی حمله هوایی عراق به تهران دو نقطه از شهر هدف قرار گرفت. خبر گزاری جمهوری اسلامی درباره محل اصابت راکت ها اعلام کرد یکی از آنها در محله شمشیری و دیگری در سه راه آذری منفجر شده است.
🌸 مشاهده متن کامل واقعه
👇👇👇
https://daroshohada17.ir/shahadat-aroos/
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید امین کریمی از زبان همسرش
🔷خیلی اهل ذوق بود…
بعدها که خوشپوشی امین را دیدم به او گفتم چرا در خواستگاری آنقدر ساده آمده بودی؟» به شوخی و به خنده گفت «میخواستم ببینم منو به خاطر خودم میخواهی یا به خاطر لباسهام!» (همه میخندیم!) از این همه اعتماد به نفس بالا حیرت زده شده بودم و کلی با هم خندیدیم. روز آماده شدن حلقههای ازدواجمان، گفت «باید کمی منتظر بمانیم تا آماده شود!« گفتم «آماده است دیگر منتظر ماندن ندارد!» حلقهها را داده بود تا 2 حرف روی آن حک شود Z&A ، اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد…خیلی اهل ذوق بود… سپرده بود که به حالت شکسته حک شود نه ساده. واقعاً از من هم که یک خانمام، او بیشتر ذوق داشت.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید امین کریمی از زبان همسرش
🔷مردی که خودش را در دلم جا داد…
هیچ چیزی را به من تحمیل نمیکرد مثلاً میگفت فلان رشته ورزش ضررهایی دارد، میتوانید رشته خودتان را عوض کنید اما هرطور خودتان صلاح میدانید. من کنگفو کار میکردم که به نظر امین این رشته آدم را زمخت میکرد و حس مردانه به خانم میدهد. اینها موجب میشود که زن احساساتی نباشد. به جزئی ترین مسائل خانمها اهمیت میداد. واقعاً بلد بود خودش را در دل یک زن جا بدهد! من همچنان گزینه سکوت را انتخاب کرده بودم… مقابل امین حرفی برایم نمانده بود…
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید عبدالله باقری از زبان مادرش
🔷 سال 79 آمد گفت: مامان میخواهم وارد سپاه شوم. گفتم خیلی خوبه با روحیه مذهبی تو آنجا خوب است. گفت: بروم دیگر متعلق به خودم نیستمها، گفتم اشکالی نداره مادر برو. از همان وقت هم وارد حوزه مربوط به حفاظت شد. حدود 20 سالش بود که گفت: مامان میخواهند تعدادی از بچهها را برای آموزش به آلمان ببرند منتهی شرطش این است که طرف متاهل باشد. گفتم میخواهم دامادت کنم؟ جواب داد نظر شما چیست؟ گفتم: خیلی خوبه. رفتیم خواستگاری. آنقدر خجالت میکشید که وقتی رسیدیم جلوی در خانه عروسم گفت: مامان خواهش می کنم یا شما گل را دستت بگیر یا بابا. داخل هم که رفتیم تا گوشهایش قرمز شده بود، انگار برای او خواستگار آمده باشد.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید عبدالله باقری از زبان مادرش
🔷عبدالله 13 سال محافظ آقای احمدی نژاد بود یعنی از دوره شهرداری ایشان. در واقع اولویت تیم محافظی که پسرم با آنها همکاری کرد مربوط به آقای احمدی نژاد بود. او هم خیلی عبدالله را دوست داشت. همیشه می گفت: محافظ ها عین بچه های خودم هستند و عبدالله را با نام کوچک صدا میکرد. هیچ وقت در مورد کارش با ما صحبت نمی کرد، اولین بار در تلویزیون دیدیمش با آقای احمدی نژاد که محافظ رییس جمهور است و تا قبل از آن نگفته بود. کسی نبود که از کارش تعریف کنه، دائم می گفت: خدا باید به آدم عزت بدهد. بچه محلها هم که او را دیده بودند: می گفت: من اتفاقی آن پشت بودم.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17
#خاطرات
🔻خاطرات شهید مدافع حرم ، شهید عبدالله باقری از زبان مادرش
🔷عبدالله 13 سال محافظ آقای احمدی نژاد بود یعنی از دوره شهرداری ایشان. در واقع اولویت تیم محافظی که پسرم با آنها همکاری کرد مربوط به آقای احمدی نژاد بود. او هم خیلی عبدالله را دوست داشت. همیشه می گفت: محافظ ها عین بچه های خودم هستند و عبدالله را با نام کوچک صدا میکرد. هیچ وقت در مورد کارش با ما صحبت نمی کرد، اولین بار در تلویزیون دیدیمش با آقای احمدی نژاد که محافظ رییس جمهور است و تا قبل از آن نگفته بود. کسی نبود که از کارش تعریف کنه، دائم می گفت: خدا باید به آدم عزت بدهد. بچه محلها هم که او را دیده بودند: می گفت: من اتفاقی آن پشت بودم.
🌸 به جمع دارالشهدای تهران بپیوندید
👇👇👇👇
🆔 @daroshohada17