eitaa logo
درراه بندگی
1.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
94 فایل
🌺برگزاری‌روضه‌خانگی‌برای‌افرادکم‌بضاعت @Masakin_H 🌸کانالی مخصوص متأهلین ومجردین @Hamsaran_Beheshtii ☘️کانال‌محصولات‌ارگانیک‌‌(بخشی ازسودفروش‌برای‌خانواده‌های نیازمندصرف‌میشه)    @Organik_toba ناشناس‌ جواب میدم https://abzarek.ir/service-p/msg/1983669
مشاهده در ایتا
دانلود
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از: #شهادت_حضرت_زهرا_س 2⃣قسمت دوم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 #خداوند در شب
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) 🔅قسمت سوم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 پس از سه روز که برنامه نماز بر بدن پیامبر پایان یافت، امير المؤمنین(ع) جنازه مطهر رسول خدا را طی مراسمی به خاک سپرد در حالی که عده بسیاری به یاری غاصبان خلافت شتافته و برای نماز بر بدن پیامبر حضور نیافته بودند. (س) در روز دفن پدر به گونه ای که اهل سقیفه بشنوند صدا زد: «عجب روز ناخوشایندی»! ابوبکر با شنیدن صدای حضرت در جواب گفت: روز تو ناخوشایند است !! پس از دفن پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) بر سر قبر آمد و مشتی از خاک آن برداشت و بر چشمان و صورتش گذاشت و این اشعار را خواند: کسی که تربت پیامبر را می بوید، هرگز در طول زمان، عطرهای گرانبها را نخواهد بویید. مصیبت هایی بر من وارد شد که اگر بر روزها نازل میشد شب می شدند. ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) 🔅قسمت سوم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 پس از سه روز که
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) ✨ قسمت چهارم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 تصمیم جدی بر بیعت اجباری امیرالمؤمنین از آنجا آغاز شد که عمر به ابوبکر گفت: «همه مردم با تو بیعت کرده اند، غیر از این مرد و خاندان و اصحابش. اکنون سراغ او بفرست» ابوبکر «قنفذ» را سراغ امیرالمؤمنین فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. حضرت شخصا بر در خانه آمد و به آنان پاسخ رد داد. این کار سه بار تکرار شد و در مرتبه سوم امیرالمؤمنین فرمود: «من کسی نیستم که وصیت برادرم پیامبر را رها کنم و سراغ ابوبکر و آن ظلم و باطلی که بر آن اجتماع کرده اید بیایم.» با پاسخ منفی حضرت درباره بیعت، عمر به قنفذ و همراهیانش گفت: «بروید! اگر به شما اجازه داد وارد خانه او شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید.» آنها آمدند و اجازه ورود خواستند. این بار پشت در آمد و فرمود: «به شما اجازه نمی دهم وارد خانه من شوید.» همراهان قنفذ برگشتند ولی او آنجا ماند. آنان که بازگشته بودند به ابوبکر و عمر گفتند: «فاطمه چنین گفت و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.» عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!!! سپس نزد ابوبکر آمد و گفت: «برخیز که برایت افراد پیاده و سوار بسیاری تدارک دیده ام.» ابوبکر بر منبر نشست و عمر همراه مغيرة بن شعبه که هیزم با خود حمل می کرد به سوی خانه اميرالمؤمنین حرکت کردند.... ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا_س 💠 قسمت پنجم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 هنگامی که عمر و
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) ✨ قسمت ششم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 عمر گفت: «اگر علی برای بیعت نیاید هیزم می آورم و این خانه را بر سر اهل آن به آتش می کشم و هر کس در آن باشد می سوزانم.» (س) فرمود: ای عمر، ما را با تو چه کار است؟ چرا ما را با مصیبتی که در آن هستیم رها نمی کنی؟ عمر گفت: «در را باز کن و گرنه خانه شما را به آتش می کشم. ای فاطمه، هر کسی در خانه است بیرون کن وگرنه خانه را با اهلش می سوزانم» فرمود: «آیا خانه را بر سر فرزندان على و من آتش می زنی؟» عمر گفت: آری به خدا قسم! مگر آنکه بیرون بیاید و بیعت کند. فرمود: «وای بر تو! این چه جرأتی است که بر خدا و رسولش پیدا کرده ای؟ آیا می خواهی نسل او را قطع کنی و نور خدا را خاموش نمایی، در حالی که خداوند نور خویش را به سرانجام خواهد رساند؟» عمر گفت:بس کن ای فاطمه! اکنون نه محمد حاضر است و نه ملائکه، امر و نهی و منعی از سوی خدا می آورند! علی نیز همانند بقیه مسلمانان است. اکنون یکی را انتخاب کن که یا او برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید و یا خانه شما را به آتش بکشم. حضرت زهرا در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود به درگاه خداوند عرضه داشت: ، نزد تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر و فرستاده و منتخب تو... خدایا، از این امت شکایت می کنم که بعد از پیامبر کافر شده اند. حق ما را غصب کرده اند و حرمت پیامبر را مراعات نمی کنند. عمر گفت: «ای فاطمه، این سخنان زنانه را تمام کن...» فرمود: ای عمر، آیا از غضب خدا نمی ترسی که می خواهی بدون اجازه من وارد خانه ام شوی؛ اینجا خانه رسالت و محل نزول جبرئیل امین و ملائکه مقرب است. حیا کن و از این کارهای پست دوری نما. کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) ✨ قسمت ششم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 عمر گفت: «اگر
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت هفتم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 و حضرت و فرزندانشان در خانه بودند که عمر فریاد زد: «خانه فاطمه را با هر کسی که در آن است آتش بزنید!» با شنیدن این صدا حضرت زهرا از پشت در فرمود: «پدرجان، یا رسول الله، پس از تو از سوی پسر خطاب (عمر) و پسر ابی قحافه (ابوبکر) چه مصیبت هایی به من می رسد. ای عمر، ای دشمن خدا و پیامبر، لعنت خدا بر تو باد.» با شنیدن صدای حضرت، عده ای گریه کنان از خانه فاطمه دور شدند. در حالی که همه ناباورانه نگاه می کردند و انتظار چنین کاری را نداشتند، عمر آتشگیره را به هیزم هایی گرفت که خار مغیلان زیر آنها قرار داده بود و آنها را شعله ور ساخت. با شعله گرفتن هیزم ها، آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت زهرا پشت در نشسته بود. در این حال قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند. حضرت زهرا برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد، در حالی که می فرمود: «شما را به حق خدا و پدرم پیامبر قسم می دهم که از ما دست بردارید و باز گردید!» با آتش گرفتن در، باز کردن آن آسانتر شده بود؛ ولی حضرت زهرا همچنان در را محکم گرفته بود تا باز نشود. در این حال عمر تازیانه ای از قنفذ گرفت و آماده هجوم به خانه شد. کم کم آتش به این سوی در خانه رسید در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت زهرا می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که آن را از جا کند و شکست! پیش از آنکه حضرت زهرا بتواند کنار برود، در با تمام سنگینی بر روی آن حضرت افتاد. در این حال فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت آسیب رسید.... ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) قسمت هفتم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 #امیرالمؤمنین
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت هشتم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 با شکستن در، عمر بی محابا وارد خانه شد و در حالی که حضرت زهرا بین در و دیوار بود بار دیگر با محکم ترین لگد به در زد. سپس چنان در را بر روی حضرت زهرا فشار داد که نزدیک بود روح از تن آن حضرت خارج شود! در شعله گرفته با ضرب لگد بر صورت و سینه و پهلوی صدیقه کبری برخورد کرد و میخ در بر سینه حضرت فرو رفت و خون جاری شد. همچنین فشار شدیدی بر سینه آن حضرت وارد شد به گونه ای که یکی از استخوانهای سینه اش را شکست و صدای ناله اش بلند شد. فشار در بر بدن حضرت زهرا به حدی بود که در همان لحظه، حضرت محسن در رحم مادر به شهادت رسید. در اثر این ضربات، حضرت زهرا با صورت بر زمین افتاد در حالی که آتش همچنان زبانه می کشید! در آن حال حضرت، صیحه ای زد که هر کس شنید گمان کرد مدینه زیر و رو شد و فرمود: ابتا، یا رسول الله، آیا اینگونه با حبیبه و دخترت رفتار می کنند؟ آه، ای فضه، مرا دریاب! به خدا قسم، فرزندی که در رحم داشتم کشتند. سپس حضرت زهرا از زمین برخاست در حالی که قتل محسن را احساس می کرد و از شدت ضربت در و جراحات به دیوار تکیه داد. ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) قسمت هشتم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 با شکستن در، عمر
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت نهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 تمام این وقایع در چند لحظه اتفاق افتاد. در همان لحظات امیرالمومنین با چشمانی سرخ از غضب فورا به طرف در خانه آمد. آن حضرت عبای خود را روی همسرش انداخت و او را به سینه چسبانید و با صدای بلند خطاب به فضه فرمود: «ای فضه، نزد بانویت بیا که از فشار و ضربت در محسنش کشته شد. بدن محسن را در انتهای خانه دفن کن که به جدش رسول خدا ملحق می شود و نزد او شکایت خواهد کرد.» در آن حال حضرت زهرا خواست نفرین کند و از این همه ظلم به درگاه پروردگار استغاثه نماید، ولی امیرالمؤمنین فرمود: «ای دختر پیامبر، به خدا سوگند، اگر نفرین کنی و از خدا بخواهی که اینان را هلاک کند دعای تو را اجابت خواهد نمود و هیچ یک بر روی زمین باقی نخواهند ماند. ای سیدة النساء، بر این مردم رحمت باش و عذاب مخواه.» در این حال فضه آمد و امیرالمؤمنین حضرت زهرا را به او سپرد تا سراغ مهاجمین برود. فضه آن حضرت را از کنار در آتش گرفته به داخل خانه برد تا به حال او رسیدگی کند. سپس اميرالمؤمنين برخاست و خطاب به عمر فرمود: «ای پسر خطاب، وای بر تو از این روز و بعد از این روز و آنچه در ادامه اش می آید. بیرون برو قبل از آنکه شمشیرم را آشکار کنم و این افرادی که تو را حمایت می کنند نابود سازم.» عمر به سرعت از خانه خارج شد و به همراهیانش گفت: «از امر عظیمی نجات پیدا کردم و جنایت هولناکی انجام دادم که بر جان خویش امانی ندارم. این على است که از خانه بیرون می آید و هیچ یک از ما نمی توانیم با او مقابله کنیم!» امیرالمؤمنین به دنبال عمر از خانه بیرون آمد و گریبان او را گرفت و تکانی داد و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و تصمیم به قتل او گرفت، اما سخن پیامبر و وصیت حضرت درباره صبر را به یاد آورد و فرمود: «ای پسر صهاك (عمر)، قسم به خدایی که محمد را به نبوت کرامت داد، اگر نبود پیمانی که از طرف خداوند نوشته شده و عهدی که پیامبر با من نموده می فهمیدی که هرگز نمی توانی داخل خانه ام شوی!» آنگاه عمر را رها کرد و به داخل خانه بازگشت و نزد همسرش آمد تا حال او را جویا شود. ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) قسمت نهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 تمام این وقایع د
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت دهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 در این میان قنفذ نزد ابوبکر بازگشت و ماجراهای اتفاق افتاده در حمله عمر را به او خبر داد. ابوبکر برای مرحله بعد به قنفذ چنین دستور داد: «برگردید، اگر علی از خانه بیرون آمد دست نگه دارید و گرنه در خانه اش به او هجوم آورید و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید!» قنفذ با گروهی دیگر به خانه هجوم آوردند تا کمکی برای عمر و یاران او باشند و دسته جمعی بر سر حضرت علی ریختند. عده ای با شمشیرهایشان به امیرالمؤمنین حمله ور شدند و حضرت را در میان گرفتند و طناب سیاهی بر گردن او انداختند! در آن هنگام حضرت زهرا با پهلوی شکسته و سینه خون آلود از جا برخاست و قبل از آنکه مهاجمین از خانه خارج شوند، بین امیرالمؤمنین و آنان مانع شد و فرمود: «به خدا قسم، اجازه نمی دهم پسر عمویم را با ظلم و ستم ببرید. وای بر شما، چه زود به خدا و رسولش درباره ما اهل بیت خیانت کردید!» اما عمر و یارانش بدون اعتنا به سخنان حضرت زهرا، امیرالمؤمنین را به طرف مسجد می کشیدند. در این حال حضرت زهرا، اميرالمؤمنین را گرفته بود و می کشید. اینجا بود که عمر شمشیر را از خالد گرفت و سه بار با غلاف آن بر بازوی حضرت زهرا زد به طوری که او را مجروح کرد و خون جاری شد... ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
درراه بندگی
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی ✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) قسمت دهم 💠 بسم الله ال
✍ گزارش لحظه به لحظه از (س) قسمت یازدهم 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 لحظاتی بعد حضرت زهرا به هوش آمد. وقتی امیرالمومنین را ندید از فضه درباره آن حضرت سؤال کرد. فضه پاسخ داد: «امیرالمؤمنین را با اجبار به مسجد بردند.» حضرت زهرا از جا برخاست و دست امام حسن و امام حسین را گرفت و همراه عده ای از بانوان به سوی مسجد حرکت کرد. غاصبین امیرالمؤمنین را به مسجد بردند، در حالی که عمر شمشیر را بالای سر حضرت گرفته بود و می گفت: «با ابوبکر بیعت کن. در غیر اینصورت گردنت را می زنم!!» در آن حال امیرالمؤمنین فرمود: «آیا فاطمه با جسارت زده می شود؟! ای کاش پسر ابوطالب قبل از چنین روزی مرده بود و کافران فاجر را نمی دید که برای ظلم بر بانوی طاهره ازدحام کرده اند!» حضرت زهرا با دیدن منظره بیعت، ناله ای زد و اشک از دیدگانش جاری شد و خطاب به ابوبکر فرمود: «ای ابوبکر! چه زود بر اهل بیت پیامبرتان حمله ور شدید. به خدا قسم، با شما سخن نخواهم گفت تا پروردگار را ملاقات کنم.» سپس پیراهن پیامبر را بر سر گذاشت و در حالی که دست دو پسرش را گرفته بود، فرمود: «ای ابوبکر، آیا می خواهی همسرم را از من بگیری؟ به خدا قسم، اگر دست از او برنداری نفرین می کنم و کنار قبر پدرم میروم و به درگاه الهی شکایت میکنم.» آنگاه به سوی قبر پیامبر حرکت کرد تا کنار آن رسید و فرمود: «پسر عمویم را رها کنید. قسم به آنکه محمد را به حق مبعوث کرد، اگر او را رها نکنید نفرین می کنم و پیراهن رسول خدا را بر سر گذاشته به درگاه الهی ضجه میزنم و میدانم که ناقة صالح نزد خدا عزیزتر از فرزندان من نیست.» با سخن حضرت، ناگهان آثار عذاب ظاهر شد! امیرالمؤمنین سلمان را فرستاد و پیام داد که حضرت زهرا نفرین نکند و به خانه باز گردد. ؟ کانال "درراه بندگی" @darrahbandgi
21.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ | کلمینی بامداحی: حاج مهدی رسولی پست ویژه شب شاعر: محمد علی محمدی تهیه شده در معاونت رسانه هیئت ثارالله زنجان -----------*✨🌹✨*----------         @darrahbandgi    -----------*✨🌹✨*-----------