eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
831 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
PAR29.MP3
20.42M
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺 هر کس در یک آیه از کتاب خدا را کند، مثل این است که در ماه‌هاى دیگر را کرده باشد. ترتیل خوانی استاد پرهیزکار 💐 💐 🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
دشت جنون 🇵🇸
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 #خاطرات_آزادگان #ماه_رمضان #در_اسارت #قسمت_دوم دوباره افسر عراقی از اسرا پرسید هر اسیری
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 غذای افطار و سحر افطار آش می‌دادند که معروف به آش «شوروا» بود که از خرده‌های برنج و آب برنج به اضافه ادویه‌ها نمک و فلفل درست شده بود و گوشت نداشت. البته صبحانه در روز‌های عادی همین آش را می‌دادند که در ماه مبارک رمضان به وعده غذایی افطاری تبدیل شد. در هر اردوگاه یک آشپزخانه بود و داخل آن هم اسرای ایرانی بودند و انواع غذا‌های ایرانی را به نسبت تعداد اسرا آشپزی می‌کردند. البته غذا هم غذایی نبود که انسان را سیر کند به نحوی که وقتی غذا را تقسیم می‌کردند به هر اسیری ۸ قاشق برنج می‌رسید و خورشت هم انواع خورشت‌های ایرانی مانند قورمه‌سبزی، قیمه و لوبیا پلو بود منتهی حجم غذا زیاد نبود و باید با آن می‌گذراندیم. عراقی‌ها در روز‌های عادی دو وعده غذا می‌دادند یک وعده صبحانه و وعده دیگر ناهار بود که در ناهار برنج و خورشت بود به همین دلیل اسرا برنج را ظهر می‌خوردند و خورشت را برای شام نگه می‌داشتند، اما در ماه رمضان سحر‌ها وعده غذایی اسرا معمولا برنج و خورشت و بعضی مواقع آبگوشت بود در واقع وعده ناهار که برنج و خورشت بود در سحری می‌خوردیم و می‌شد گفت که در سحری نسبت به روز‌های عادی سیرتر از سر سفره بلند می‌شدیم. برخی مواقع ایرانی‌ها به کم بودن غذا به نیرو‌های عراقی اعتراض می‌کردند و می‌گفتند با این حجم غذا سیر نمی‌شویم، ولی عراقی‌ها می‌گفتند ما به شما اینجا غذا نمی‌دهیم که چاق شوید به حدی غذا می‌دهیم بخورید که فقط نمیرید و بتوانیم فردا شما‌ها را با اسرای خودمان در ایران مبادله کنیم. راوی : ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 ربناي لحظه هاي ، از پايان يك روز خبر مي داد؛ ربنايي يك تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود. بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و را توزيع مي كرد. سادگي و صميميت در سفره موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما مي كرديم . دعاي و زيارت هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت. «السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي ، به سفره و سحر ما معنويتي مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و غفلت زدايي ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد. نمي توانم حال و هواي اين لحظه ها را براي شما بيان كنم. در لشكر ۲۸ سنندج بودم و قرار بود بعد از يك هفته به خانه برگرديم ، اما جاذبه اين ماه، مرا در كردستان ماندگار كرد. ، بهترين وزيباترين خاطرات را براي ما در سنگرها آفريد. بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي مهماني خدا آماده كرده بود. راوی : حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر محمدي یاد باد آن روزگاران یاد باد 🌹 @dashyejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 خاطرات دفاع مقدس خیلی از رزمندگان، در ماه رمضان و در آن هوای سوزان، با دهان روزه می شدند. خود ما در منطقه پاسگاه زید، عملیات رملی می کردیم و به چشم می دیدیم که در آن منطقه، بعد از منور زدن توسط عراقی ها، برخی از رزمندگان‌مان، با دهان روزه و با تیر خلاص دشمن به می رسیدند. یکی از این ، از بچه های سپاه بود؛ یادم می آید یک بار این ، پس از آن که سحری خود را خورده بود تا روزه بگیرد، شروع به خواندن نماز صبح کرد که همه ما از جمله خود سردار فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع)، به او اقتدا کردیم تا نماز را به امامت او و به جماعت اقامه کنیم ( البته خودِ متوجه نشد که ما به او اقتدا کردیم) این قدر معنویت بالا بود که فقط قنوت نماز دو رکعتی صبح او، حدود ده دقیقه طول کشید و در طول قنوت هم اشک می ریخت. خیلی ها بودند که با دهان روزه شدند، اما متأسفانه عده ای در حال حاضر آن طور که باید و شاید، قدردان زحمات و مجاهدت های این نیستند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 همه‌چیز از آنجا شروع شد که صدام با افتخار اعلام کرد کنفرانس غیر متعدها قرار است در عراق برگزار شود؛‌ یک رویداد تبلیغاتی که تمام هدفش القای این ادعا بود که عراق به یک دژ نفوذ ناپذیر تبدیل شده است. از همان موقع، بررسی‌ها در سطح کلان در جمهوری اسلامی شروع شد و در نهایت، اقدام نظامی به‌عنوان آخرین راهکار برای اثبات نا امنی عراق در زمینه برگزاری چنین کنفرانسی تشخیص داده‌ شد. اینطور بود که نیروی هوایی طراحی برای یک عملیات بزرگ را شروع کرد و بمباران پالایشگاه «الدوره» به عنوان هدف عملیات انتخاب شد. این گزینش هوشمندانه با این هدف بود که آثار حاصل از این حملات هوایی، در معرض دید خبرنگارانی که در یکی از هتل‌های مشرف به پالایشگاه الدوره بغداد مستقر بودند، قرار بگیرد و به‌سرعت در رسانه‌های جهان بازتاب پیدا کند. ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 فرماندهان بعد از 2 هفته مشورت و تبادل‌ نظر برای تعیین مجری این عملیات پر مخاطره، به یک خلبان شجاع و امتحان‌ پس‌ داده رسیدند. کسی که حدود 105 ساعت پرواز موفق جنگی و شرکت در عملیات‌های بزرگی مانند بمباران پایگاه الرشید بغداد، حماسه ناوچه پیکان و انهدام پنج ناوچه عراق در جریان عملیات مروارید، بمباران پالایشگاه کرکوک و انهدام پل‌های مواصلاتی دشمن و... را در کارنامه پربارش داشت، « » قبل از پرواز در دفتر یاد داشتش نوشته‌ بود: « 90 درصد احتمال بازگشت وجود ندارد. » برای عباس همه‌ چیز روشن بود؛ مثل روز، مثل حقانیت کشورش در برابر دشمن متجاوز. پس آگاهانه آن مأموریت استثنایی را قبول کرد. سحرگاه آخرین روز ماه مبارک رمضان، خبر حمله دو فروند جنگنده بمب‌ افکن ایرانی به پالایشگاه الدوره و بمباران این پالایشگاه حیاتی، در صدر اخبار خبرگزاری‌های معتبر جهان قرار گرفت و دنیا را تکان داد. حالا کشورهای عضو جنبش عدم تعهد مانده‌ بودند گزافه‌گویی‌های صدام درباره امنیت خدشه‌ ناپذیر بغداد را باور کنند یا خبر عملیات بزرگ خلبانان ایرانی در قلب پایتخت عراق را. ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌹 🌹 : 🗓 1323/03/23 🗓 محل تولد : درگز ـ خراسان رضوی وضعیت تاهل : متأهل : 🗓 1378/01/21 🗓 محل : تهران عملیات : ترور مزار : 🕊 @dashtejonoon1🥀🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مثل کارمندها نمى‌آمد ستاد کل؛ که هفت ونیم یا هشت صبح، کارت ورود بزند و چهار بعد از ظهر، کارت خروج. زود مى‌آمد و دیر مى‌رفت خیلى دیر مى‌گفت «ما توى کشور هستیم . این ملتیم مردم ما رو به این جا رسوندن باید براشون کار کنیم . موقعی او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور نا امن است و فقط شما میتوانید امنیت آنجا را برقرار کنید . هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل دادند و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر انتخاب کرد. او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می کرد؛ اگر بفرمایند لباسهایت را بکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد. 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🥀🌹🌴🌹🕊🥀 عظیم‌ترین نعمت خدا را نعمت عظیم می‌دانم و استحکام در پیوند با را ضمانت بخش عاقبت ‌بخیری می‌پندارم و "لذا نه تنها با قلب و زبان بلکه در عمل کوشیده‌ام ارادتم را به به ثبوت برسانم" و از خداوند متعال مسئلت دارم مرا در این امر مهم یاری فرماید . 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا من از تو ی پایان خوب میخوام
آخر ماه است گدارا حلال کن 😔🤲
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🕊🍀🌹🍀🕊🌴 امروز سالروز چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌼 بسیجی حسن انتشاری (مصطفی) 🌼 بسیجی مجید همتیها (محمدعلی) 🌼 بسیجی قدرت اله خلیلی (احمد) 🌼 جهادگر محمد حسین کاظمی (غلامرضا) 🌴 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹 شهرستان نجف آباد 🌹 ڪہ در چنین روزی 🌹 شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌷 سردار محمد مهدی صالحی 🌺 (غلامرضا ) ـ ۱۹ ساله - مفقودالاثر 🌷 بسیجی مرتضی پورمحمدی 🌺 (رجبعلی ) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی حسین داوری 🌺 (حسنعلی ) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی مجید سرمدی 🌺 (محمود ) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی اسماعیل صالحی 🌺 (محمد باقر ) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی مهدی محمدی 🌺 (محمدعلی ) ـ ۲۱ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی احمد ناصحی 🌺 (محمدعلی ) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی اسماعیل هنرمندی 🌺 (مرتضی ) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌷 مدافع حرم شیرحسین حسنی 🌺 (غلام جان ) ـ 23 ساله - نجف آباد ـ قلعه سفید 🌷 سرباز عباس یادگارصالحی 🌺(گل محمد ) ـ ۲۰ ساله - یزدانشهر 🌷 سرباز ناصر یوسفان 🌺 (لطفعلی ) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد 🌷 سرباز محمود صالحی 🌺(محمد ) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد 🌷 سرباز فریدون توکلی 🌺 (رجبعلی ) ـ ۲۱ ساله - حاجی آباد 🌷 سرباز محمدرضا داودی 🌺 (نادعلی ) ـ ۲۴ ساله - روستای چشمه دیمه 🌷 سرباز فتح اله جمشیدیان 🌺 (شکراله ) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد ـ گلدشت 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 ماه مبارک رمضان مسئول آشپزخانه سرلشکر، از پشت در به صداها گوش می‌دهد. سگ، پوزه‌اش را به در آشپزخانه می‌مالد و عوعو می‌کند. سرلشکر، لگدی از سرِ حرص به سگ میزند و سرزده وارد آشپزخانه می‌شود در حال سجده است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده است. یونس پشت به سرلشکر دارد، کف شور را به کف آشپزخانه می‌کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولند کنان به طرفشان حمله‌ور می‌شود: «پدرسوخته‌های عوضی، شما هنوز آدم...» اما هنوز حرفش تمام نشده که سر می‌خورد و پاهایش در هوا معلق می‌شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می‌شود. وقتی از ته دل آه می‌کشد، نظامی‌ها به سمت آشپزخانه می‌دوند و یکی پس از دیگری روی سرلشکر می‌افتند. سرلشکر زیرِ بدن نظامی‌ها گم می‌شود و صدای آه و ناله‌اش با آه و ناله نظامیها قاطی می‌شود. سحر است. سربازها با خیالی آسوده در سالن غذاخوری نشسته‌اند و دارند سحری می‌خورند. گروهبان وارد آشپزخانه می‌شود. همه آشپزها حضور دارند؛ به‌جز و یونس. یکی از آشپزها، یک سینی غذا و یک پارچ آب به گروهبان می‌دهد و می‌پرسد: « از سرلشکر چه خبر؟ » گروهبان درحالی‌که لبخند می زند، می‌گوید: « خیالتان راحت باشد، بعید است تا مرخص بشود .» گروهبان از آشپزخانه خارج می‌شود و به‌طرف بازداشتگاه می‌رود. درِ بازداشتگاه را باز می‌کند و به تاریکی داخل آن خیره می‌شود. و یونس در تاریکی به نماز ایستاده‌اند. گروهبان، سینی غذا و آب را کنارشان می‌گذارد و با حسرت نگاهشان می‌کند. یک‌لحظه به یاد مرخصی می‌افتد. می‌توانست این لحظات را در کنار خانواده و در راحتی و آسایش سپری کند. او روزه گرفتن در محله دل‌نشین خودشان، نمازهای جماعت مسجد محل و افطاری در ایوان باصفای خانه آن ‌هم در کنار کربلایی و ننه نصرت را خیلی دوست داشت، اما روزه‌های سخت و طاقت فرسای بازداشتگاه برای او لذت ‌بخش ‌تر از هر چیز دیگری است. شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
Panahian-VedaBaRamazan-02.mp3
5.78M
🍀🌷🌺🌸🌺🌷🍀 خدا حافظ ماه خدا خدا حافظ ماه خوبیها خدا حافظ ماه میهمانی خدا حافظ ماه بندگی خدا حافظ ماه مولا علی خدا حافظ سحرهای ماه رمضان خدا حافظ افطارهای ماه رمضان خدا حافظ ماه عشق و آشتی خدا حافظ لحظات دعا خدا حافظ دعای سحر خدا حافظ دعای ابوجمزه خدا حافظ دعای افتتاح خدا حافظ دعای مجیر خدا حافظ دعای جوشن کبیر خدا حافظ شب های قدر خدا حافظ ماه سوز و آه و ناله و اشک و توبه خدا حافظ ............... خدایا .... یعنی می شه سال دیگه ما باز هم مهمونت باشیم و رمضانت رو ببینیم ؟؟؟ خدایا .... 💐 @dashtejonoon1🌺🍀