eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ کنار آیت الله بهجت بودیم. یکی از حضار گفت: «حاج آقا یک نصیحتی بفرمایید استفاده کنیم.» آقای بهجت سرش پایین بود. این جمله را که شنید سرش را بالا آورد و فرمود: «از آنچه تا الان یاد گرفته‌ای، استفاده‌ی لازم را کرده‌ای؟!» سپس ادامه داد: «شما بحمدالله همه می‌خوانید ولی آیا واقعا از نظر نفسانی و معنوی از این نماز که عمود دین و مایه‌ی تقرب به خداست بهره‌ی کافی را برده‌اید؟ آیا آثار آن را در نفس خود احساس می‌کنید؟ زمانی که محضر استادمان آقای قاضی مشرف می‌شدیم، به ما اینگونه می‌فرمودند. ما هم معنای این نکته را خوب نفهمیدیم مگر پس از ریاضت‌ها و تأمل‌های فراوان. باید قدم_اول را با صدق و صفا بردارید. بهترین چیز برای شروع همین نماز است. قدم دوم را اگر نمی‌دانستید، خدای متعال کسی را با لطف و کرم خود می‌فرستد تا به شما یاد دهد.» 📚 برگرفته از کتاب استاد | صد روایت از زندگی آیت الله قاضی طباطبایی ص ۱۱۵ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱 🔆عاقبت عابد بدبخت بنى اسرائيل ♨️عابد سخت كوش بنى اسرائيلى كه دويست سال از عمر خود را در عبادت گذرانده بود، از خدا تقاضا كرد تا ابليس را به او نشان دهد، ♨️ناگهان پيرى در برابر او ظاهر شد. - تو كيستى ؟ - من ابليس هستم . ♨️- چرا به سراغ من نيامدى تا مرا فريب دهى ؟ - بارها آمدم ولى در كمند من نيفتادى . - چرا؟ ♨️چون عبادت تو خالصانه انجام مى گيرد و به خاطر خدا تمام لحظات عمر خود را، به عبادت مى گذرانى و فكر مى كنى كه نكند كه عزرائيل فرا رسد در حالى كه در گناه و عصيان باشى ، لذا من نتوانستم تاكنون بر تو مسلط شوم و به خاطر همين اطاعت تا الان دويست سال از خدا عمر گرفتى و دويست سال ديگر نيز زنده خواهى بود. ♨️ابليس اين را گفت و غايب گشت ! ♨️عابد به فكر فرو رفت و با خود گفت حالا كه دويست سال مهلت دارم ، چرا خود را از كام جويى ها و لذات دنيوى محروم كنم ، صد سال را در عيش و نوش به سر مى برم و صد سال ديگر را در اطاعت و عبادت مى گذرانم ، پيرو اين انديشه ، دست از عبادت كشيد و به دنيا روى آورد و كم كم خطاهاى فراوانى را مرتكب گشت ، ناگهان احساس كرد كه عزرائيل به سراغ وى آمد. ♨️به عزرائيل گفت : من دويست سال مهلت دارم . ♨️عزرائيل گفت : آرى مهلت داشتى ، ولى بر اثر دورى از عبادت و غرق شدن در لذت جويى و انجام گناهان ، عمر تو كوتاه شد، و بدين وسيله عابد بيچاره عاقبت به شر شد. 🤲 اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا ✾📚 @Dastan 📚✾
✍️مردی همسایه ای داشت که مدام او را آزار می داد. پشت بام خود شب هنگام می رفت و دراز می کشید و خانۀ او را دید می زد.‌ روزهایی که او از خانه بیرون می رفت به یک بهانه برای حرّافی و ورّاجی با ناموس او درب خانه او می زد... 🔥🏡مرد از شدت آزار او به تنگ آمد و او را نفرین کرد.‌ روزی خانه مرد در آتش بسوخت و خاکستر شد. مرد از اجابت نفرین خود خوشحال و مسرور گشت و احساس مستجاب الدعوه بودن نمود و همه جا داستان خود نقل می کرد و به آن مباهات می نمود. ♨️صاحبدلی او را گفت: از این که کسی را نفرین کرده ای خوشحال هستی و احساس نزدیکی به خدا می کنی؟ تو اگر مستجاب الدعوه و مقرب خدا بودی باید دعا می کردی خداوند برای تو خانه ای در جای دیگری از شهر برساند که تو را چنین از شرّ او آسوده کند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺 🌺🌺یک روز بی نظیر 🍃🍃یک لبخند از ته دل 🌺🌺یک شادی بی دلیل 🍃🍃با هزار آرزوی زیبا 🌺🌺تقدیم لحظه‌ هاتون 🍃🍃هر روزتون بخیر و زیبا ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃🌸🍃 مردی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله شرف یاب شده و عرض کرد: یارسول الله لطفا بفرمایید بهترین کارها در اسلام چیست؟ ما افضل الاسلام؟ پیامبر فرمودند: «ایمان به خدا» مرد گفت: بعد از آن چیست؟ حضرت فرمودند: «صله رحم (پیوند خویشاوندی)» مرد گفت: پس از آن چیست؟ حضرت فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر» سپس پرسید: کدام عمل از همه ی کارها بیشتر مورد غضب الهی است؟ پیامبر فرمودند: «شرک به خدا» مرد پرسید: پس از آن چیست؟ حضرت فرمودند: «قطع رحم» مرد گفت : بعد از آن چیست؟ حضرت فرمودند: «امرکردن به کار زشت و باز داشتن از کار نیک» بحار: ج ۷۶، ص ۹۷. ✾📚 @Dastan 📚✾
🤲🏼 دعای مادر ⸎ پزشک و جراح مشهور (د.) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . ⸎ بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم . ⸎ جعبه چوبی راز باکس با جمجمه هایی از سنگ معدنی اصل دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : ☘من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من ۱۶ ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟ ♦️یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگـر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است ، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود . ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه را گم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد . کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است … ☘دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . ✨پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری. ☘دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که ✨پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود . که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هر ازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد . ✨پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که ☘دکتر به او گفت : بخـدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. ✨پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خـداوند به ما سفارش شما را کرده است . ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا ☘دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟ ✨پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند . به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم . میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم را آسان کند . ☘دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت : به والله که دعای تو ، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند. وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند . ☘✨☘✨☘ 🕋پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: دعای مادر از موانع اجابت دعا می گذرد.▸ ˼‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
اگر دنبال راهکارهای ساده هستی تا بدن سالم داشته باشی کانال رو باید دنبال کرده باشی میدونی چرا بعضیا هرچی میخورن چاق نمیشن ولی بعضیا آب هم میخورن چاق میشن؟ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2554200426C4d3ed4364a میدونی نود درصد آدم ها طرز صحیح نفس کشیدن رو بلد نیستن؟ هیچ میدونی با چندتا راهکار ساده میتونی از سرطان جلوگیری کنی؟ آیا میدونستی میشه با راهکارهای سلامتی بسیاری از بیماری ها را پیشگیری کرد؟ وکلی چیزای دیگه که نمیدونی بعد از عضویت در این کانال یاد میگیری 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2554200426C4d3ed4364a
💠 مهربانی‌ام نذر منتظران من مهربانی‌ام را نذر شما کردم؛ شما در کدام بازار به نیم سکه‌ی زدر، قلب خود را فروختید؟ من در زمهریر غیبت، کنار هیچ آتش خون‌گرمی ننشستم که شما را فراموش کنم؛ شما اما چه ارزان بر همه‌ی گرمی‌های خود چوب حراج زده‌اید. خاطر من از شما مکدر نیست، که در آنجا جز نسیم خوشرویی، راه نمی‌داند. شما نیز چنان نباشید که به غمزی برآشوبید، و به دوغی مست شوید. بامدادان، خمار عشوه‌های دوشین، شما را چون شاخه‌های نرم و نازک بید، دود پراکنده می‌کند. بهوش باشید و در پای هر خرمهره، محراب نسازید. غیبت منتظر می‌خواهد، نه عزادار؛ افزار، نه عروسک؛ مهربانی؛ هر چند غمگینانه... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺🌺🌺🌺 🔆مجازات تارك حج ✨اين داستان توسط حضرت آيت الله العظمى ميلانى (ره ) نقل شده است . 🌾دو برادر سيد تبريزى بودند كه يكى از آن دو، روحانى و ديگرى بازارى بود. هر دو مستطيع شدند و امكان تشرف به مكه برايشان فراهم شد. برادر بازارى گفت : 🌾((به خواست خدا امسال بايد برويم خانه خدا را زيارت كنيم )) اما ديگرى گفت : ((من امسال آمادگى و فرصت ندارم ، از سوى ديگر محرم نزديك است و من به مجالس متعددى دعوت شده ام ، شما برو ان شاءالله من هم سال آينده مى روم )). 🌾برادر كاسب اصرار كرد، آيه و حديث خواند اما اثرى نبخشيد، به همين جهت خودش رفت و برادر روحانى او پس از چند ماه از دنيا رفت و حج به گردنش ماند. برادر كاسب نسبت به او بسيار تاءسف خورد و همواره در اين انديشه بود كه آيا او گرفتار عذاب است يا اينكه مورد بخشايش قرار گرفته است ؟ 🌾يك شب او را در خواب ديد كه در باغ زيبايى با وضعيت مطلوب و پسنديده اى زندگى مى كند و به برادرش گفت : ((نگران من نباش ، زيرا من از نجات يافتگان هستم )). پرسيد: چطور مورد لطف قرار گرفتى ؟ 🌾پاسخ داد: پس از مرگ ، مرا پاى حساب بردند و به جرم ترك فريضه حج در يك نقطه تاريك و وحشتناك و بدبو زندانى ساختند و دچار كيفر كردار شدم . زير فشار عذاب طاقت فرسا، دست توسل به سوى مادرم حضرت فاطمه (عليها السلام ) گشودم و گفتم : مادر جان ! درست است كه من فريضه اى را ترك نموده ام ، اما من عمرى از حسين عزيزت سخن گفته ام ، شما مرا نجات بدهيد. و پس از اين توسل خالصانه در زندان گشوده شده و گفتند: 🌾 مادرت فاطمه (عليها السلام ) تو را خواسته است . مرا نزد مادرم بردند و او از امير مؤمنان (عليه السلام ) درخواست كرد كه مرا ببخشايد و نجاتم را از خدا بخواهد. اما اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: دختر گرامى پيامبر! 🌾ايشان بارها روى منبر به مردم گفته است كه اگر كسى فريضه حج را در صورت امكان و توان ترك كند، به هنگام مرگ به او گفته مى شود: يهودى يا نصرانى يا مجوسى بمير! اكنون او خودش ترك كرده است ! من چه كنم ؟! 🌾مادرم فرمود: راهى براى نجات او بيابيد. اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمود: تنها يك راه به نظر مى رسد كه خدا او را ببخشايد و آن اين است كه از فرزندت مهدى (عليه السلام) بخواهى امسال به نيابت از او حج كند و مادرم چنين كرد و فرزندش مهدى (عليه السلام) پذيرفت و من نجات يافتم ، و آن گاه مرا به اين باغ زيبا و پر طراوت آوردند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷با صدای ناله‌های اسيرِ تشنه و مجروحی که شب قبل به آسایشگاه آورده بودند، بیدارشدم. خودم را بالای سرش رساندم و پرسیدم: چی می‌خواهی؟ به سختی گفت: آب، یک کم آب. یک قطره اب هم توی آسایشگاه نبود. رفتم پشت پنجره‌ی آسایشگاه و نگهبان را صدا زدم. ازش خواستم کمی آب برایم بیاورد، ولی کلی فحش و ناسزا حواله‌ام کرد و رفت. 🌷....با ناامیدی برگشتم بالای سرش. فحش‌های نگهبان را شنیده بود؛ حالا هم شرمندگی من را می‌دید. همین که آمدم حرفی بزنم، گفت: اشکالی نداره، به یاد صحرای کربلا تشنه می‌مانم. هنوز سپیده نزده بود که به یاد صحرای کربلا، کربلایی شد. 📚 "پلاک، شهادت" ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠خاطراتی از اخلاص خلبان شهید عباس بابایی از زبان حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عقوبت دشمنى با على (عليه السلام) 🌱هارون در مجمع علمى رجال كشور خود از چند تن پرسيد از فضايل اميرالمؤمنين على (عليه السلام) چقدر آگاهى داريد؟ حاضران هر كدام چيزى گفتند: 🌱هارون گفت : من فضيلتى از على را با چشم خود ديدم كه از همه آنچه شما مى دانيد افضل است و افزود: والى من در دمشق گزارش داد؛ خطيبى در اين شهر، همواره على بن ابيطالب را سب و لعن مى كند، به او نوشتم : وى را به بغداد اعزام كن . 🌱هنگامى كه او را به بغداد فرستاد، او را محاكمه كردم و صد تازيانه زدم ، آن شب در عالم رؤ يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را در خواب ديدم در جلسه اى در حدود پنج هزار نفر حضور داشتند و چهل تن از درباريان من كه الان به خاطر دارم حله و جوايزى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دريافت كردند. سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خطيب دمشقى كجاست ؟ 🌱او را حاضر كردند، وقتى او حاضر شد، على بن ابيطالب را ديدم كه شكايت مى كند و مى گويد: يا رسول الله ! هذا يظلمنى و يشتمنى . 🌱سپس پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اللهم امسخنه ، و امحقه و انتقم عنه ناگهان خطيب تكانى به خود داد و به صورت سگ سياهى نمودار گرديد و رسول خدا و اميرالمؤمنين تشريف بردند و من از خواب بيدار شدم . كسى را به سراغ خطيب فرستادم ، خبر آوردند كه مبدل به سگ شده است . 🌱در آن جلسه هارون دستور داد آن سگ را در جلسه حاضر سازند. يكى از حضار گفت : هر چه زودتر او را از اينجا بيرون ببريد كه اين گونه آدم ها در معرض نابودى اند و پس از ساعتى خبر رسيد كه يك گلوله آتش از آسمان فرا رسيد و آن سگ را به خاكسترى مبدل ساخت. ✾📚 @Dastan 📚✾