امانتداری امّ سلمه
موقعی که علی علیهالسلام تصمیم گرفت به عراق برای اقامت برود، نامهها و وصیتهای خود را به «امّ سلمه» سپرد و هنگامیکه امام حسن علیهالسلام به مدینه برگشت، آنها را به وی برگردانید.
وقتیکه امام حسین علیهالسلام عازم عراق شد، نامه و وصیت خود را به ام سلمه سپرد و فرمود: هرگاه بزرگترین فرزندم آمد و اینها را مطالبه کرد، به او بده. پس از شهادت امام حسین علیهالسلام، امام سجاد علیهالسلام به مدینه بازگشت و سپردهها را به وی برگردانید. (سفینه البحار ماده (سلم)
«عمر، پسر ام سلمه» میگوید: مادرم گفت: روزی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم با علی علیهالسلام به خانه من تشریف آورد و پوست گوسفندی طلب کرد؛ در پوست مطالبی نوشت و به من داد و فرمود: «هر که با این نشانهها این امانت را از تو طلب کرد، به وی بسپار.»
روزگاری گذشت و پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم از دنیا رحلت کردند و تا زمان خلافت امیرالمؤمنین کسی طلب این امانت را نکرد تا روزی که مردم با علی علیهالسلام بیعت کردند.
من (پسر ام سلمه) در میان جمعیت روز بیعت نشستم. پس از آنکه علی علیهالسلام از منبر فرود آمد، مرا دید و فرمود: برو از مادرت اجازه بگیر، میخواهم او را ملاقات کنم. من نزد مادرم رفتم و جریان را گفتم. مادرم گفت: منتظر چنین روزی بودم. امام وارد شد و فرمود: ام سلمه! آن امانت را با این نشانهها به من بده. مادرم برخاست، از میان صندوقی، صندوق کوچکی بیرون آورد و آن امانت را به وی سپرد؛ سپس به من گفت: «فرزندم دست از علی علیهالسلام بر مدار که پس از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم امامی جز او سراغ ندارم.»(2)
امام باقر علیهالسلام فرمود: «اگر قاتل حضرت علی علیهالسلام امانتی به من بسپارد، هر آینه آن را به وقتش به او بازمیگردانم.»
📚فروع کافی، ج 5، ص 133
✾📚 @Dastan 📚✾
#تلنگر
🔸به یکدیگر رحم کنیم! خداوند بر ما رحم
میکند ...
اکنون چشمانت را ببند ...
و برای همه آنانی که آرزویی دارند ،
بخواه تا به خواسته هایشان برسند.
من برای تو از عمق وجودم دعا میکنم،
تا هر آنچه بر دلت نشسته به لطف خدا
برآورده شود.
تو هم دعا کن برای آرزوهای دیگران ...
آنــوقت خواهی دید که
چگونه گره زندگی ات گشوده میشود.
به خدایی که تو را باور دارد ،
اعتماد داشته باش...
تو رسالتی عظیم بر دوش داری.
فقط دعا کافی نیست. حرکت کن
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#یک_داستان_یک_پند
✍در ایام نوجوانی مرحوم پدرم، هر روز یک سکه پنج تومانی به من میداد که چهار تومان آن هزینۀ تاکسیام بود و یک تومان دیگر هم خرجیام بود.
روبروی مدرسه مغازه ساندویچی بود و من عاشق ساندویچ بودم و کتلت ارزانترین ساندویچی بود که میتوانستم بخرم. اگر میخواستم روزی ساندویچ بخورم که پنج تومان بود، آن روز را سه کیلومتر بین مدرسه و خانه باید پیادهروی میکردم. برای من جالب بود که هرچه از ساندویچ حاصل کرده بودم در این پیادهروی میسوزاندم و زمان برگشتن به خانه گویی ساندویچی نخوردهام و گرسنه بودم.
گاهی یادم میآید لذتهای ما در دنیا مانند خوردن ساندویچ در ایام جوانیام بود که لهو بود، چون آنچه بدست میآوردم سریع میسوزاندم و از دستش میدادم که نوعی از لهو و لعب بود. مثال، مجلس قرآنی میرویم و با کلام غیبتی آنچه حاصل کردهایم میسوزانیم.
کتلت با خیارشور طعم و لذت خاصی داشت، اصلا مزه یک ساندویچ به خیارشور کنار آن است. برای من جالب بود که خیارشور بیخاصیت، کمکی بود برای خوردن سوسیس و کالباسِ مضر و بیخاصیتتر از خودش، و هیچ کس در مغازه لبنیاتی، خامه و عسل را با خیارشور نمیفروخت؛ چون هیچ کس خیارشور بیخاصیت را با خامه و عسل باخاصیت نمیخورد.
در دنیا هم، همین طور است؛ همیشه لهو و لعبها و بیخاصیتها برای شیرین کردن یکدیگر به میدان میآیند.
یاد دارم آن زمان جوانی در شهر بود که کمی شیرین عقل بود، هیچ کس او را برای مجلس ختم پدرش که در آن تلاوت قرآن و غم و یاد مرگ بود راه نمیداد. او در تمام مجالس عروسی دعوت میشد چون چاشنی مجلس بود و رقص همراه با لودگی و شیرین کاریهایش، باعث گرم شدن مجلس لهو و لعب مردم میشد.
هیچ زنی در مجلس سوگواری مرگ پدرش، به دنبال آرایشگاه برای زیبایی خود نمیرود؛ چون آرایش ابزار و خیارشور مجلس لهو و لعب عروسی یا جشنِ تولد است.
✾📚 @Dastan 📚✾
ای دوست، صبح است،
بیاپرواز ڪنیم
دروازه دل، به دوستي باز ڪنیم
دیروز ڪہ رفت، رفتہ را غم نخوریم
یڪ روز دڪَر به شوق آغاز ڪنیم
دوستان سلام..
صبح بهاری تون عاااالی..
✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥هاورن مکّی
🌱سهل خراسانی به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و از روی اعتراض گفت: «چرا بااینکه حق با توست، نشستهای و قیام نمیکنی؟
🍃حال صد هزار نفر از شیعیان تو هستند که به فرمان تو شمشیر را از نیام برمیکشند و با دشمن تو خواهند جنگید.»
🌱امام برای اینکه عملاً جواب او را داده باشد، دستور داد تنوری را آتش کنند، سپس به سهل فرمود: «برخیز و در میان شعلههای آتش تنور بنشین.»
🍃سهل گفت: ای آقای من! مرا در آتش مسوزان، حرفم را پس گرفتم، شما نیز از سخنتان بگذرید، خداوند به شما لطف و مرحمت کند.
در همین میان یکی از یاران راستین امام صادق علیهالسلام بنام هارون مکی به حضور امام رسید. امام به او فرمود: «کفشت را به کنار بینداز و در میان آتش تنور بنشین.»
🌱او همین کار را بیدرنگ انجام داد و در میان آتش تنور نشست. امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان برای او مطالبی فرمود، گویی خودش از نزدیک در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است.
🍃سپس به سهل فرمود: برخیز به تنور بنگر، چون سهل به تنور نگاه کرد، دید هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است.
🌱امام فرمود: «در خراسان چند نفر مثل این شخص وجود دارد؟» عرض کرد: «سوگند به خدا حتّی یک نفر در خراسان، مثل این شخص وجود نداد.»
🍃فرمود: «من خروج و قیام نمیکنم در زمانی که (حتّی) پنج نفر یار راستین برای ما پیدا نشود. ما به وقت قیام آگاهتر هستیم.»
📚حکایتهای شنیدنی، ج 4، ص 65 -سفینه البحار، ج 2، ص 714
✨✨امام سجّاد علیهالسلام فرمود: «خدا دنیا و اهلش را آفرید تا آنها را بیازماید.»
📚فروع کافی، ج 8، ص 75 چاپ جدید
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️
#داستان_آموزنده
🔆جهاد با آشوب گران مسلمان
🌱پیامبر صلیالله علیه و آله به علی علیهالسلام فرمود: «ای علی! خداوند جهاد در رفع فتنه را بعد از مرگ من بر مؤمنین واجب کرده است، چنانکه اکنون جهاد همراه با من را با مشرکان واجب کرده است.»
🌱امیرالمؤمنین گوید به رسول خدا عرض کردم: «فتنهای که خداوند جهاد در آن را واجب کرده، چیست؟»
🌱فرمود: «فتنه و آشوب قومی که گواهی به یکتایی خدا و صدق رسالت من از طرف خدا میدهند، ولی مخالف با سنت و راه من هستند و در دین من آسیب میرسانند.» پرسیدم: «بر چه اساسی با آنها جنگ کنم ای رسول خدا! بااینکه آنها گواهی به یکتایی خدا و رسالت تو از سوی خدا میدهند؟!»
فرمود: به خاطر این که:
🍂1. در دین خدا بدعت به وجود میآورند.
🍂2. از امر و خط من جدا میشوند.
🍂3. خون خانواده و عترت مرا حلال میدانند.
(داستانها و پندها، ج 10، ص 75 -وسائل الشیعه، ج 11، ص 61)
👈ازاینرو امیرالمؤمنین علیهالسلام با سه دستهی مسلمان نما: قاسطین، ناکثین و مارقین جنگید؛ که نمونهی آن در جنگ صفین، نهروان و جمل بهخوبی معلوم شد.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#داستان_آموزنده
🔆مصعب بن عمیر
🔸یکی از جوانان لایق و زیبارو که قبل از هجرت، به پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم ایمان آورد، مصعب بود.
🔸روزی عثمان بن طلحه او را دید که نماز میخواند؛ آمد به مادر مصعب خبر داد. مادر و بستگان از اسلام آوردن او ناراحت شدند؛ و برای مجازاتش او را در خانه محبوس کردند. امّا او از ایمان خود نسبت به پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم دست نکشید و ثابتقدم ماند.
🔸روزی دو نفر از قبیله خزرج به مکه آمدند و به پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم ایمان آوردند و از حضرتش خواستند کسی را برای تبلیغ دین خدا به مدینه بفرستد تا مردم را قرآن یاد دهد و آیین اسلام را برای مردم تشریح کند.
🔸پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم مصعب را که از میان اصحاب جوان بود، انتخاب کرد و به نمایندگی از جانب خویش بهسوی مدینه فرستاد. پس مصعب با اسعد بن زراره بهسوی مدینه حرکت کرد و در آنجا مردم مدینه را به حقایق دین اسلام و مضامین قرآن آشنا کرد.
وقتی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به مدینه آمد و در سال دوّم، جنگ بدر اتّفاق افتاد، او همراه پیامبر بود.
🔸در جنگ اُحد که در سال سوم اتّفاق افتاد، حاضر بود و پرچم مخصوص اسلام در دستش بود و در همان جنگ شربت شهادت نوشید.
📚(حکایتهای پندآموز، ص 259 -اسدالغابه، ج 4، ص 369)
✾📚 @Dastan 📚✾
گفتم: دارم از استرس میمیرم
گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم: گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد (آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت) گفتم: باشہ داداش بگو، گفت: تسبیح داری؟
گفتم: آره، گفت: بگو "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها...
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد، اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
🌷شهیدحسین معزغلامی🌷
🌷یادشهدا باصلوات🌷
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ آیت الله مجتهدی (ره):
زاهدی که مهمان پادشاهی شد
و گرفتار گناهِ ریا گردید.😥🔥
مدت : یک دقیقه
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋✨✨🦋✨✨🦋✨✨🦋
#داستان_آموزنده
🔆تسلیم را از کبوتران بیاموزید
🥀در زمان یکی از پیامبران، مادری جوانی داشت که او را بسیار دوست میداشت؛ به قضای الهی آن جوان مُرد و آن مادر داغدار شد و بسیار ناراحتی میکرد تا جایی که اقوام او نزد پیامبر وقت رفتند و از او چاره خواستند.
🥀او نزد آن مادر آمد و آثار گریه و غم و بیتابی را در او مشاهده کرد. بعد به اطراف نگریست و لانهکبوتری او را جلبتوجه نمود؛ فرمود:
ای مادر این لانه کبوتر است؟ گفت: آری. فرمود: این کبوتران جوجه میگذارند؟ گفت: آری.
🥀فرمود: همهی جوجهها به پرواز میآیند؟ گفت: نه چون بعضی از جوجههای آن را ما میگیریم و از گوشت آنها استفاده میکنیم. فرمود: بااینهمه این کبوتران ترک لانه خود نمیکنند؟ گفت: نه و بهجای دیگر نمیروند.
🥀فرمود: «ای زن بترس از اینکه تو در نزد پروردگارت از این کبوتران پستتر باشی، زیرا این کبوتران از خانه شما باآنکه فرزندان آنها را در پیش روی آنها میکشید و میخورید، هجرت نمیکنند، لکن تو با از دست دادن یک فرزند، از نزد خدا قهر کردهای و به او پشت نمودهای و اینهمه بیتابی میکنی و سخنان ناشایست به زبان جاری میکنی.»
آن مادر چون این سخنان را شنید، اشک از دیده برگرفت و دیگر بیتابی ننمود.
📚(نمونه معارف، ص 7612)
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
‼️خانمهایی که دغدغه مانتو و لباس حجابی دارید
⚠️میری بازار مدل هایی میبینی که اصلا در شأنت نیست که اونا رو بپوشی ... 😔
💰یا قیمتها اینقدر بالاست که... 😔
ما این مشکل رو براتون حل کردیم 😍
🛍مستقیم از تولیدی بخر
🔶 عبا و مانتوهای پوشیده با کیفیت بالا و نصف قیمت مزونهای حجاب
#تک_به_قیمت_عمده
#ما_تولید_کننده_ایم 😎✌🏻
🛍فروش حضوری در کرج
😇یه عبا بخر +یه چادر ببر
بزن رو لینک و به خانواده بزرگ دُرسان بپیوند
https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345