eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆اذیت به امام سجاد علیه‌السلام 🌾مردی شجاع در مدینه بود که همه را می‌خندانید و با مسخرگی رزق و معیشت خود را درمی‌آورد. 🌾جماعتی گفتند: خوب است امام سجاد را دعوت کنیم و قدری او را بخندانیم؛ شاید از گریه‌های زیاد، لحظه‌ای ساکت شود. 🌾جمع شدند و رفتند خدمت امام که در راه حضرت را دیدند که با دو نفر از غلامان می‌آمد. آن شخص عبای امام را از شانه‌اش جمع کرد و به شانه خود انداخت همراهان شروع به خنده کردند. 🌾امام علیه‌السلام فرمود: «این کیست؟» گفتند: «مردی است که مردم را می‌خنداند و از آن‌ها پول می‌گیرد.» 🌾فرمود: «به او بگویید، روز قیامت آنان که عمر خود را به بطالت گذرانیدند، زیان می‌برند.» بعد از این کلام آن شخص دست از اذیّت و حرکات ناشایست کشید و به راه راست هدایت یافت. 📚(درسی از اخلاق، ص 120 -امالی شیخ مفید رحمه الله علیه، ص 127) 🍃🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «برای مسلمان روا نیست، به برادر مؤمن نوعی نگاه کند که موجب اذیت او شود.» 📚(جامع السعادات، ج 2، ص 215) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆علی علیه‌السلام بر جای پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم 🌼کفار قریش چون متوجه شدند که مردم مدینه با پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم عهد بستند که از تن و جان حضرتش محافظت کنند، بر کید و کینه آن‌ها نسبت به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم افزوده شد و با شورایی که انجام دادند، تصمیم گرفتند که: از هر قبیله مردی دلاور و با شمشیری برّنده، همگی شبی (اول ماه ربیع‌الاول) کمین کنند؛ چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به خواب رود، بر او وارد و سرش را از تن جدا کنند. 🌼خداوند پیامبرش را از این قضیه آگاه کرد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین را فرمود: «مشرکین امشب قصد دارند من را به قتل برسانند و خداوند امر به هجرت کرده؛ تو در جای من بخواب تا آن‌که ندانند من هجرت کرده‌ام، تو چه می‌گویی؟» 🌼عرض کرد: «یا نبی‌الله! آیا شما به سلامت خواهی ماند؟» فرمود: بلی، امیرالمؤمنین خندان شد و سجده‌ی شکر به جای آورد. بعد گفت: «شما به هر سو که خدا مأمور گردانیده است، بروید. جانم فدای تو باد و هر چه خواهی امر فرما که به جان قبول کنم و از خدا توفیق می‌طلبم.» 🌼پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم علی علیه‌السلام را در بغل گرفت و بسیار گریست و او را به خدا سپرد. 🌼جبرئیل دست پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را گرفت و از خانه بیرون آورد و به غار ثور تشریف بردند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جای پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم خوابید و رداء (روپوش، عبا) حضرتش را پوشید. کفّار خواستند شبانه هجوم بیاورند که ابو لهب یکی از آنان بود، گفت: شب اطفال و زنان خوابیده‌اند، بگذارید صبح شود، چون صبح شد، ریختند در خانه پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم، یک‌مرتبه علی علیه‌السلام از رختخواب مقابل ایشان برخاست و صدا زد. 🌼آن‌ها گفتند: یا علی علیه‌السلام محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلّم کجاست؟ فرمود: شما او را به من سپرده بودید؟ 🌼خواستید او را بیرون کنید او خود بیرون رفت. پس دست از علی علیه‌السلام برداشته و به جستجوی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم شتافتد. (پیامبر سه روز در غار ثور بود روز چهارم روانه مدینه شد و روز 12 ربیع‌الاول سال 13 بعثت وارد مدینه شد و مبدأ تاریخ مسلمانان از این هجرت شروع شد) و در حقیقت با این ایثار علی علیه‌السلام، جان پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به‌سلامت ماند و خداوند این آیه را در شأن علی علیه‌السلام نازل کرد: 🌼«از مردم کسانی هستند نفس خویش را در راه خشنودی خدا می‌فروشند و خداوند به بندگانش مهربان است.» 📚سوره‌ی بقره، آیه‌ی 207 ✾📚 @Dastan 📚✾
غر زدن، یک بازی روانی برای خالی کردن انرژی منفی روی فرد دیگر است! پس به جای غر زدن دنبال پیدا کردن راه‌ حل باشید. در زندگی با افرادی مواجه میشوی که هیچ تلاشی نمی‌کنند، اما مدام در حال غر زدن‌ هستند وهمیشه شاکی‌اند. از افرادی که کلام آنها فقط بوی ناامیدی و یأس می‌دهد دور بمان. یک سوال مهم: اگر واقعا از وضعیت فعلی خود ناراضی هستی، پس چرا "هیچ" تلاشی برای تغییر آن نمی‌کنی؟ بیا با خودت صادق باش. شکایت از وضعیت زندگی یعنی شکرگزاری چندانی نسبت به داشته‌هایت نداری. من فردی را میشناسم که حاضر است در مقابل مبلغ قابل توجهی نابینایی‌اش رو با بینایی تو معاوضه کنه! اگر مخالف این معامله هستی یعنی هنوز با چشمهایت کار داری. پس سعی کن آدم فعال و مثبتی باشی. "باور کنید برای هر مشکلی راه‌حلی وجود دارد. راه‌حلی که هنوز به فکر ما نرسیده... ✾📚 @Dastan 📚✾
❤️ ✅ برخی بخاطر آن که نقاط ضعف خودشان برملا نشود، نقاط ضعف دیگران را به رخ می کشند.⭐️ ‍‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده‌های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعه‌ی اصفهان هم هر چند روز یک‌بار سر می‌زد بهش. بعد هم با هلی‌کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر كس می‌فهمید من پدرش هستم، دست می‌انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می‌گفتم: چه می‌دونم والا! تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده. 🌷تو جبهه همدیگر را می‌دیدیم. وقتی برمی‌گشتیم شهر، کمتر. همان‌جا هم دو_سه روز یک‌بار باید می‌رفتم می‌دیدمش. نمی‌دیدمش، روزم شب نمی‌شد. مجروح شده بود. نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد: بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده. 🌷خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می‌کردم. او حرف می‌زد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بی‌دست؟! یک نگه می‌کرد به من، یک نگاه به دستش، می‌خندید. می‌پرسم: درد داری؟ می‌گوید: نه زیاد. _می‌خوای مسکن بهت بدم؟ _نه. می‌گم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم می‌گویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی‌آد. 🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار حاج حسین خرازی : پدر گرامی شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔺ماجرایِ نوزادی که بدون دست و پا متولد شد . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ با هزاران وسیله خدا روزی می‌رساند 🔹سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مى‌خورد. مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريان‌كرده‌ای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت. 🔸سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. 🔹دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت. 🔸سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت‌ها را با منقار و چنگال خود پاره مى‌كند و به دهان آن مرد مى‌گذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. 🔹سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست‌وپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند. 🔸مرد گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال‌التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى‌آيد، چيزى براى من مى‌آورد و مرا سير مى‌كند و مى‌رود. 🔹سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت: در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آن‌ها حتی در چنین موقعیتی می‌رساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بی‌جا داشتن برای چیست؟ 🔸ترک سلطنت كرد و رفت در گوشه‌اى مشغول عبادت شد تا از دنيا رفت. ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆جنگ یَرموک (تبوک) در جنگ یرموک، هر روز عده‌ای از سربازان مسلمین به جنگ می‌رفتند و پس از چند ساعت زد و خورد، بعضی سالم یا زخمی به پایگاه‌های خود برمی‌گشتند و بعضی کشته‌ها و مجروحان در میدان به‌جای می‌ماندند. «حذیفه عدوی» گوید: در یکی از روزها پسرعمویم با دیگر سربازان به میدان رفتند، ولی پس از پایان پیکار مراجعت نکردند. ظرف آبی برداشتم و روانه رزمگاه شدم، به این امید اگر زنده باشد آبش بدهم. پس از جستجو او را یافتم که هنوز رمقی در تن داشت. کنارش نشستم و گفتم: آب می‌خواهی؟ به اشاره گفت: آری. در همین موقع سرباز دیگری که نزدیک او به زمین افتاده بود و صدای مرا می‌شنید آهی کشید و فهماند که او نیز تشنه است و آب می‌خواهد. پسرعمویم به من اشاره کرد: برو اوّل به او آب بده. پسرعمویم را گذاردم و به بالین دوّمی رفتم و او هشام بن عاص بود. گفتم: آب می‌خواهی؟ به اشاره گفت: بلی؛ در این موقع صدای مجروح دیگری شنیده شد که آه گفت. هشام هم آب نخورد و به من اشاره کرد که به او آب بده! نزد سومی رفتم ولی در همان لحظه جان سپرد. برگشتم به بالین هشام، او نیز در این فاصله مُرده بود. آمدم نزد پسرعمویم دیدم او هم از دینا رفته است. داستان‌ها و پندها، ج 1، ص 173 -مستطرف، ج 1، ص 156 🍃🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر کس چیزی را شدیداً بخواهد و خود را از آن خواهش نگه بدارد، گناهانش آمرزیده شود.» 📚جامع السعادات، ج 2، ص 118 ✾📚 @Dastan 📚✾
ریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماند... ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم.. و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!!!! دل می شکنیم و اسمش می شود فهم وشعور !!!! چشمی را اشکبار می کنیم و اسمش را می گذاریم حق !!!! غافل از اینکه اگر در تمام این موارد.. فقط کمی صبوری کنیم.. دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم .. ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم و چون ریشه های قالی محترم بشماریم .. گاهی متفاوت باش ... بخشش را ازخورشید بیاموز … که ترازوئی ندارد … سبک و سنگین نمی کند … جدا نمی سازد ... و فرقی نمی گذارد .... به همه از دم روشنایی می بخشد ... محبت را بی محاسبه پخش کن ... دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا .... و باور داشته باش.. خدایی که در این نزدیکی ست، بهترینها را برایت رقم زده است. ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🔴 واگذاری زمین رایگان 😳 خانواده‌ها زودتر اقدام کنید❌👇 http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c همه‌ی اخبار در مورد مسکن اینجاست جانمونید👆