#داستان_آموزنده
🔆سبز شدن درخت سدر خشكيده
مرحوم شيخ حرّ عاملى ، طبرسى و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه ماءمون - خليفه عبّاسى - جهت جبران جنايتى كه در حقّ امام رضا عليه السلام انجام داده بود؛ و نيز جهت تداوم سياستش ، دختر خود، امّالفضل را به عقد و نكاح حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام درآورد؛ و او را بر حسب ظاهر مورد احترام شايان قرار مى داد.
حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام بعد از آن جريان ، تصميم گرفت كه از حضور ماءمون و نيز از شهر خراسان به بغداد عزيمت فرمايد.
و به همين جهت حضرت ، به همراه همسرش امّالفضل حركت نمود و راهى مدينه منوّره گرديد؛ و مردم در بين راه حضرت را مشايعت كردند.
امام عليه السلام همچنان به راه خود ادامه داد تا به دروازه كوفه رسيد و مردم كوفه به استقبال آن حضرت آمدند و نزديك غروب آفتاب حضرت به خانه مسيّب وارد شد؛ و چون امام عليه السلام مختصر استراحتى نمود، روانه مسجد گرديد.
در حيات مسجد درخت سدرى بود كه از مدّت ها قبل خشك شده بود و ميوه نمى داد، پس حضرت مقدارى آب درخواست نمود؛ و آن گاه در كنار آن درخت خشكيده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب را به جماعت خواند.
پس هنگامى كه نماز پايان يافت ، مردم متوجّه شدند كه آن درخت خشكيده به بركت آب وضوى حضرت ، سبز گرديده است و پر از ميوه مى باشد.
اين حادثه مورد تعجّب و حيرت همگان قرار گرفت و تمام افراد از ميوه هاى آن خوردند.
و مهمّتر از همه آن كه ميوه هاى اين درخت سدر، برخلاف ديگر سدرها، بدون هسته و بسيار شيرين و خوش مزه بود.
📚مجموعه نفيسه : ص 458، إ ثبات الهداة : ج 3، ص 337، ح 23 و ص 349، ح 81، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 105.
✾📚 @Dastan 📚✾
💠آیت الله حجت هاشمی خراسانی:
🔸سیر و سلوک میسر نمی شود مگر با معرفت ، محبت و اطاعت از اهل بیت
🔸اطاعت در سایه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوأ الامر منکم حاصل می شود.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹زمـانی کـه نیکی هـا را
🌹بـرای دیگران آرزومـندی
🌹نیکی ها به سوی تو بازمیگردند
ایـن قـانـون طبیعت اسـت....🌸🍃
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عروس به سوى حجله يا خانه بخت
در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند:
چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند.
پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.
و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد.
هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند: ((اللّه اكبر)).
و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد.
در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند.
و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد.
صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود:
فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد.
و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است .
و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود.
📚بحارالا نوار: ج 43، ص 137 145 به نقل از كافى ، كشف الغمّة ، مصباح الا نوار، .... و احقاق الحقّ: ج 19، ص 134 136 با تفاوت .
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆وساطت براى رفع مشكل
مرحوم شيخ طوسى ، كلينى و ديگر بزرگان آورده اند:
در اوايل خلافت معتصم عبّاسى ، شخصى از اهالى سجستان به همراه امام محمّد جواد عليه السلام و نيز عدّه اى ديگر، راهى مكّه معظّمه گرديد.
شخص سجستانى گويد: در بين راه ، جهت استراحت در محلّى نشسته بوديم و سفره غذا پهن بود، ما با عدّه اى از افراد مختلف مشغول خوردن غذا گشتيم .
من به حضرت خطاب كردم و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، در شهر ما شخصى از دوستان و محبّان شما، از طرف حكومت ، مسئول امور مردم مى باشد.
ماليات زيادى را بر من مقرّر كرده است كه بپردازم ، در حالى كه من توان پرداخت آن را ندارم ، چنانچه ممكن باشد نامه اى برايش بنويسيد تا ملاحظه حال مرا نمايد و تخفيفى دهد؟
امام عليه السلام فرمود: او را نمى شناسم .
عرض كردم : اى سرورم ! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد؛ و من مطمئنّ هستم كه نامه شما سودمند خواهد بود.
و چون سخن و تقاضاى من به اتمام رسيد، حضرت قلم و كاغذى را در دست مبارك خود گرفت و اين عبارات را نگاشت :
به نام خداوند بخشاينده مهربان ، حامل نامه از جنابعالى و نيز از عقيده ات تعريف و تمجيد كرد، توجّه داشته باش كه خوشبختى تو در گرو رفتار و كردارت مى باشد؛ بنابر اين ، سعى كن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشى ، همانا خداوند متعال فرداى قيامت تو را در مقابل اعمال و كردارت مؤ اخذه و مورد بازجوئى قرار مى دهد.
بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحويل من داد.
پس از آن كه وارد سجستان شدم و نامه حضرت را به والى - كه به نام حسين بن عبداللّه نيشابورى معروف بود - دادم ، او نامه را گرفت و بوسيد و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب كرد و گفت : خواسته ات چيست ؟
گفتم : ماءمورين شما ماليات سنگينى بر من بسته اند و توان پرداخت آن را ندارم .
سپس دستور داد: ماليات را از من بردارند و چون سخت در مضيقه بودم نيز مبلغى را لطف كرد.
📚تهذيب الا حكام : ج 6، ص 334، ح 926، كافى : ج 5، ص 111، ح 6، بحارالا نوار: ج 50، ص 86، ج2
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆حجامتى معجزه آسا
ابن شهرآشوب و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:
در زمان حكومت ماءمون عبّاسى ، حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام طبيبى را به منزل خويش دعوت كرد تا وى را حجامت نمايد.
همين كه طبيب نزد امام محمّد جواد عليه السلام حضور يافت ، حضرت به او فرمود: حجامت مرا روى رگ زاهر انجام بده .
طبيب اظهار داشت : اى سرورم من ! تاكنون اسم چنين رگى را نشنيده ام و آن را نمى شناسم .
در اين لحظه ، حضرت آستين دست خود را بالا زد و يكى از رگ هاى دست خود را به طبيب نشان داد؛ و سپس فرمود: اين رگ زاهر است ، آن را با تيغ بزن .
موقعى كه طبيب رگ را با تيغ بُريد، مقدار زيادى آب زرد رنگ از آن خارج شد و درون طشتى - كه زير دست حضرت نهاده شده بود - ريخت و طشت پر شد.
آن گاه حضرت به يكى از غلامان دستور داد تا روى رگ را ببندند و طشت را تخليه كنند.
پس از آن كه طشت را خالى كردند و آوردند، حضرت فرمود: روى رگ را باز كنيد.
وقتى روى آن را باز كردند، مقدارى ديگر مثل همان آب هاى زردرنگ خارج شد؛ بعد امام جواد عليه السلام به طبيب فرمود: اكنون روى آن را پانسمان كن .
و چون كار طبيب پايان يافت ، دستور داد تا مقدار صد دينار به طبيب داده شود.
طبيب مقدار صد دينار را گرفت و سپس نزد پزشكى معروف به نام بختيشوع رفت و جريان را به طور مشروح براى او تعريف كرد.
بختيشوع با شنيدن اين نوع حجامت ، بسيار در تعجّب قرار گرفت و گفت : به خداوند سوگند، چنين موضوع و حالتى را تا به حال از كسى نشنيده و نيز در كتابى نخوانده ام .
بعد از آن ، هر دو نزد اُسقف اءعظم رفتند و چون جريان را بازگو كردند، اُسقف گفت : گمان مى كنم كه آن شخص يا پيغمبر است و يا آن كه از ذرّيّه پيامبران خواهد بود.
📚مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 389، بحارالا نوار: ج 50، ص 57.
✾📚 @Dastan 📚✾
به اصلت برگرد...
شاخههای یک درخت هرچه از تنه خود بیشتر فاصله گرفته باشند، ضعيفتر و شكنندهتر میشوند. و هرچه به تنه نزديکتر باشند، ضخيمتر و نیرومندتر.
داستان زندگی ما آدمها هم دقيقا از همين قرار است.
يعنی هرچه از اصل خود كه خداست بيشتر فاصله بگيريم، عاجزتر و ناتوانتر میشويم. و هرچه به او نزديکتر شويم، نيرومندتر و تواناتريم.
✾📚 @Dastan 📚✾
همسر شهید ابراهیم همت تعریف میکرد:
یک بار که ابراهیم آمده بود «شهرضا» مادرش گفت:
«بیا اینجا یک خانه برایت بخریم و همینجا زندگیات را سر و سامان بده!»
گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچهات را از این طرف به آن طرف میکشی؟»
گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.»
پرسیدم: «یعنی چه خانهات عقب ماشینت است؟»
گفت: «جدی میگویم؛ اگر باور نمیکنی بیا ببین!»
همراهش رفت. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: «این هم خانه. میبینی که خیلی هم راحت است.»
گفتم: «آخه اینطوری که نمیشود.»
گفت: «دنیا را گذاشتهام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای دنیادارها!»
✾📚 @Dastan 📚✾
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥💥داستان زیبای ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆فاطمه ، يگانه بانوى عشق و پاكى
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است :
سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم ، آسيابى را جلوى آن حضرت ديدم كه دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق ، حسين عليه السلام را ديدم كه از شدّت گرسنگى ناله مى كرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه ! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى ، با اين كه فضّه پيش خدمت شما است ؟!
حضرت در جواب اظهار داشت : پدرم رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: كارهاى منزل يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است .
گفتم : اجازه فرمائيد كه من كمك نمايم ، يا آسياب را بچرخانم ، يا اين كه حسين عليه السلام را آرام كنم و دلداريش دهم ؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم ، حسين آشناتر هستم ؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهيّه گردد.
بنابراين من مشغول چرخانيدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد كردم ، صداى اذان را بگوشم رسيد؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله بجاآوردم .
و بعد از نماز، جريان حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را براى اميرالمؤ منين ، علىّ عليه السلام تعريف كردم .
امام علىّ عليه السلام گريان شد و از مسجد بيرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى كه تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله جريان را از علىّ عليه السلام جويا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه وارد شدم ، وى را ديدم بر قفا خوابيده و حسين نيز روى سينه اش در خواب بود و سنگ آسياب بدون آن كه در دست كسى باشد، مى چرخيد!!
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند ملائكه اى را آفريده است تا در خدمت محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باشند.(1)
همچنين أ نَس بن مالك به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله حكايت كند:
روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه عليها افتاد، ديدم كه آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانيدن سنگ آسياب براى تهيّه آرد مى باشد، در حالى كه حسين عليه السلام در كنارش گريان بود.
عرض كردم : اى فاطمه ! كدام برايت بهتر است : يا من دستاس را به چرخانم يا حسين را نگهدارى نمايم تا آرام و ساكت شود.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى بلال ! من بهتر مى توانم فرزندم را آرام كنم ؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى كه حضرت مى خواست ، برايش تهيّه نمودم .
سپس حضور مبارك رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله رسيدم ، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى ؟
عرض كردم : يا رسول اللّه ! به منزل فاطمه سلام اللّه عليها عبور كردم ، او را ديدم كه مشغول تهيّه آرد مى باشد، من او را كمك كردم .
حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى كردى و او را ترحّم و كمك نمودى ، از خداوند مى خواهم كه تو را كمك نمايد.(2)
1-بحارالا نوار: ج 43، ص 28، ح 33، الخرايج و الجرايح : ج 2، 530، ح 6.
2-احقاق الحقّ: ج 25، ص 272.
✾📚 @Dastan 📚✾
خلیفه بهلول را گفت که در خواب دیدم که به جانوری تبدیل شدهام به اطرافم حمله میبرم و همه چیز را میبلعم، تعبیرش چیست!؟
بهلول گفت من فقط تعبیر خواب میدانم اما اینکه گفتی واقعیت است!
✾📚 @Dastan 📚✾