#داستان_آموزنده
🔆قضاوتى عجيب در ميان بنى اسرائيل
امام باقر (علیه السلام ) فرمود: در ميان بنى اسرائيل ثروتمندى عاقل زندگى مى كرد، او دو همسر داشت ، يكى از آنها پاكدامن بود، و از او داراى يك پسر شد و اين پسر شباهت به پدر داشت .
ولى همسر ديگرش ، پاكدامن نبود و دو پسر داشت ، هنگامى كه پدر در بستر مرگ قرار گرفت به پسرانش چنين وصيت كرد: ثروت من مال يكى از شما است .
وقتى كه او از دنيا رفت ، سه پسر او در تصاحب مال پدر، اختلاف كردند، پسر بزرگ گفت : آن يك نفر، من هستم .
پسر ميانه گفت : او من هستم .
پسر كوچك گفت : او من هستم .
اين سه نفر نزاع خود را نزد قاضى بردند، قاضى گفت : من درباره شما نمى توانم قضاوت كنم ، شما را راهنمائى مى كنم برويد نزد سه برادر از دودمان بنى غنام ، از آنها بخواهيد تا نزاع شما را حل كنند.
آنها نخست نزد يكى از آن سه برادر (از بنى غنام ) رفتند ديدند پير فرتوت است و سؤ ال خود را مطرح كردند، او گفت : نزد برادرم كه از نظر سنّ از من بزرگتر است برويد، آنها نزد او رفتند ديدند كه او پيرمرد است ولى فرتوت و افتاده نيست ، و سؤ ال خود را بازگو كردند، او گفت : برويد نزد فلان برادرم كه سنّ او از من بيشتر است ، آنها نزد برادر سوم آمدند ولى چهره او را جوانتر از دو برادر اول يافتند.
نخست از برادر سوّم در مورد حال خود آن سه برادر بنى غنام پرسيدند كه چرا تو كه سنّت از همه بيشتر است ، جوانتر از دو برادر ديگر به نظر مى رسى ، ولى آنكه سنّش از همه كوچكتر است ، پيرتر به نظر مى رسد.
او در پاسخ گفت : آنر برادرم را كه نخست ديديد، از ما كوچكتر است ولى زن بداخلاقى دارد، و او با زن سازش مى كند و صبر و تحمل مى نمايد از ترس آنكه به بلاى ديگرى كه قابل تحمل نيست گرفتار نگردد، از اين رو پير و شكسته شده است .
اما برادر دوّم كه نزدش رفتيد از من كوچكتر است ولى همسرى دارد كه گاهى او را شاد مى كند و گاهى او را ناراحت مى كند، از اين رو در اين ميان مانده است و به نظر شما برادر وسطى جلوه مى كند، ولى من داراى همسر نيكى هستم كه هميشه مرا شاد مى كند از اين رو جوانتر از برادرانم به نظر مى رسم .
اما راه حل در مورد وصيت پدرتان اين است كه : كنار قبر او برويد و قبرش را بشكافيد و استخوانهايش را بيرون آوريد و بسوزانيد و سپس نزد قاضى برويد تا قضاوت كند.
آن سه برادر از نزد او بيرون آمدند، دو نفر از آنها (كه مادرشان پاكدامن نبود) بيل و كلنگ برداشتند و به طرف قبر پدر حركت كردند تا قبر را بشكافند...
ولى پسر سوّم (كه مادرش پاكدامن بود) شمشير پدر را برداشت و كنار قبر آمد و به برادرانش گفت : من سهم خودم از اموال پدرم را به شما بخشيدم ، قبر پدرم را نشكافيد.
در اين وقت آن سه برادر نزد قاضى رفته و جريان را گفتند.
قاضى گفت : همين مقدار سعى شما براى قضاوت من كافى است ، اموال را به من بدهيد تا به صاحبش برسانم .
سپس به برادر كوچك (كه راضى به نبش قبر پدر نشد) گفت : اموال را برگير كه صاحبش تو هستى ، اگر آن دو برادرت پسر پدرت بودند دلشان مانند تو، براى پدر مى سوخت و راضى به شكافتن قبر نمى شدند.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شهر بى عيب
امام باقر (علیه السلام ) فرمود: يكى از شاهان بنى اسرائيل اعلام كرد: شهرى مى سازم كه هيچگونه عيبى نداشته باشد و هيچكس نتواند در آن عيبى بيابد (فرمان داد معمارها و بنّاها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد) پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد، مردم از آن شهر ديدن كردند و همه آنها به اتفاق نظر گفتند شهرى بى نظير و بى عيب است .
در اين ميان مردى نزد شاه آمد و گفت : اگر به من امان بدهى ، و تاءمين جانى داشته باشم ، عيب اين شهر را به تو مى گويم .
شاه گفت : به تو امان دادم .
آن مرد گفت :
لها عيبان : احدهما انّك تهلك عنها، والثّانى و انّها تخرب من بعدك .
اين شهر دو عيب دارد: 1. صاحبش مى ميرد 2. اين شهر سرانجام بعد از تو خراب مى شود.
شاه فكرى كرد و گفت : چه عيبى بالاتر از اين دو عيب ، سپس به آن مرد گفت : به نظر تو چه كنم ؟
آن مرد گفت : شهرى بساز كه باقى بماند و ويران نشود، و تو نيز در آن هميشه جوان باشى ، و پيرى به سراغت نيايد (و آن شهر بهشت است ).
شاه جريان را به همسرش گفت ، همسرش فكرى كرد و گفت : در ميان همه افراد كشور، تنها همين مرد، راست گفته است .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷
*
تازه که استخدام شدم حتی به اندازه کرایه تاکسیم پول نداشتم.
شلوارم زانو انداخته بود،پیراهنم مندرس شده بود و پول نداشتم لباس بخرم،بدتر از همه اینکه گفته بودند سه ماه اول ازمایشیه و حقوق بهت نمیدیم.
یه سری اتفاقات افتاد و تنخواه اداره رو موقتی سپردن به من، دقیقا توی اوج نیاز مالیم
یادمه حسابم پر پول اداره بود ولی گاهی از بی پولی مسیر۱۵کیلومتری اداره تا خونه رو پیاده برمیگشتم.
تقریبا هر روز پول نهار نداشتم و توی اوج گشنگی غذاخوردن همکارام رو میدیدم، بابت لباسهای مندرسم هر روز خجالت زده بودم و نگاههای سنگین رو حس میکردم ولی بازم دست به پول اداره نزدم.
راستشو بخوای منتظر معجزه نبودم، اتفاق خاصی هم برام نیفتاد، نه معجزهای شد نه پاداش خاصی گرفتم، ولی حقیقتا به اون روزها که نگاه میکنم از خودم راضیم.
به نظرم بزرگترین اتفاق زندگی هر آدم همین میتونه باشه، اینکه وقتی به پشت سرش نگاه کنه احساس حسرت و پشیمونی نداشته باشه.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♨️ جهانی خوشحال از موشکهای ایرانی
#وعده_صادق
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4147🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#شانزده_دی_پنجاهونه_بر_حسین_و_یارانش_چه_گذشت؟!
🌷....خاكريزی را برای دقيقهای استراحت يافته بوديم. هنوز نفسنفس میزديم كه ديديم سه نفر سعی میكنند از ميان رگبار دشمن خودشان را به ما برسانند. شدت رگبار آنها را زمينگير كرد. از خاكريز بيرون زدم كه خودم را به آنها برسانم.... وقتی بالای سرشان رسيديم، يكیشان لهلهزنان گفت: آب .... آب .... بیرحمها همه رو كشتن .... همه رو. ما آب نداشتيم. بعيد هم بود كه ته قمقمه بچهها آب پيدا بشود. به كمك روزعلی هر سه نفر را تا پشت خاكريز كشانديم. خاكريز شده بود پناهگاه موقت ما. هرچند كه هر لحظه صدای تيراندازی نزديكتر میشد، به نظر میرسيد تانكها نزديك شده ولی هنوز به جاده نرسيده باشند. از يكیشان سئوال كردم: شما از پيش حسين میآييد؟ بیرمق جواب داد: آره. ما رو فرستاد براش آر.پی.جی ببريم، ولی هرچه اومديم، كسی رو پيدا نكرديم. تو راه جسدهای مطهر بچهها را ديديم، ولی از آدم زنده خبری نبود.
🌷حسين علمالهدی آنها را روانه خاكريز ما كرده بود تا مقداری مهمات تهيه كنند اما دريغ از يك فشنگ. نفسنفس زدنشان مرا شرمنده میكرد. چند گلوله آر.پی.جی را كه هنوز همراهمان بود به طرفشان دراز كردم و يكی از آنها آن را قاپيد و بیمحابا آماده حركت شد. يكی از آنها خاكريز را كه ترك كرد گلولههای دشمن او را نشانه رفتند. ....وقتی كه او با همان سرعتی كه میدويد به خود پيچيد و در خاك غلتيد هر دو در جا خشكمان زد، معلوم نبود كه تير از كدام سمت به او اصابت كرده، هيچ تانكی هم در اطراف ديده نمیشد. وقتی بالای سرش رسيدم، نفسهای آخر را میكشيد. حداقل سه جای بدنش تير خورده بود. آر.پی.جی از دستش پرت شده بود و لبهی آن در خاك فرو رفته بود. سرش را كمی بلند كرد و نگاهی با حسرت به آر.پی.جی انداخت ولی نتوانست سرش را كنترل كند. سرش را در دست گرفتم.
🌷....چشمش را باز كرد، نگاهی به من انداخت و آهسته گفت: حسين منتظره. قبل از اين كه حرفش را تمام كند، تمام كرد. بدن لخت و آرام گرفتهاش روی دستم ماند. سرش را آهسته بر زمين گذاشتم و بلند شدم. روزعلی پشت سرم ايستاده بود. با بغض گفت: اين دم آخری عجب نگاهی به آر.پی.جی میكرد. صدای تيراندازی هر لحظه شديدتر میشد. روزعلی گفت: بچهها منتظرن. بريم. آر.پی.جی را تميز كردم. گفتم: تو برو، روزعلی! من بايد اين آر.پی.جی رو به حسين برسونم. رفتم بالای سر جسد تا صورتش را با اوركت پاره پارهاش بپوشانم. چهرهی آشنايش دوباره مرا به فكر فرو برد: خدايا، من او را كجا ديدهام؟ با سرعت شروع كردم به كاويدن جيبهای اوركتش. چيزی بيشتر از اسماعيل نداشت. با نااميدی داشتم بلند میشدم كه چشمم به جيب پارهی ديگرش افتاد. وقتی دست در آن بردم، حس كردم همان چيزی است كه دنبالش میگشتم. پيش از اینکه....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 @Dastan 📚✾
✅آیتالله حائری شیرازی؛
✍آن که خودش سیر خورده باشد، بوی سیر را نه از خود و نه از دیگران نمیشنود. گناه، بوی بدی دارد که خود گناهکار، آن بو را در نمییابد؛ اما آنها که اهل گناه نیستند، کاملا بوی نامطبوع آن را استشمام می کند
✾📚 @Dastan 📚✾
📌«تصرف بغداد توسط شاه عباس صفوی و انقراض سلسله عثمانی»
💠شاه عباس اول پنجمین پادشاه صفویان بود که بیش از چهل سال در ایران حکومت کرد و نقش فراوانی در قدرتگیری مجدد دولت صفویه داشت. گسترش مذهب تشیع و حمایت از آن در ایران و برخی اقدامات عمرانی بهخصوص در شهر اصفهان، از مهمترین اقدامات وی است.
🔹شاه عباس صفوی، پس از برقراری آرامش در اکثر شهرهای ایران، در پی حمله به عثمانی برآمد. او تبریز را به آسانی فتح کرد و این ، روحیه سپاه را بسیار بالا برد. سپس او وارد ارمنستان شد و پس از شکست سردار عثمانی آنجا را فتح کرد و تا بغداد پیش رفت.
🔸بنای صفویه بر پایه مذهب تشیع بسته شده بود و بیشترین خدمت را به گسترش و تبلیغ این مذهب در ایران انجام دادند. آیت الله خامنه ای درباره صفویه میگوید: «این جانب بر خلاف کسانی که صفویه را در چشمها ضد ارزش کردند، تاکید میکنم که صفویه بزرگترین حق را به دانش فقاهت و کلام شیعی دارند، زیرا آنها بودند که راه را باز کردند و علمای شیعه را در این سطح پرورش دادند.»
#تقویم_تاریخ
#۲۸_ربیع_الاول
#شاه_عباس_صفوی
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
📣 پوشش ویژه مراسمات گرامیداشت شهدای مقاومت در سراسر ایران اسلامی توسط جارچی
🔹شبکه خبری جارچی در جهت گرامیداشت شهید مقاومت سیدحسن نصرالله، سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان و سایر شهدای مقاومت، تمامی برنامههای استانهای سراسر کشور اعم از شهرستانها و روستاها را که مرتبط با شهدای مقاومت باشد، در کانالهای استانی پوشش میدهد و یکصدا #آغاز_نصرالله را فریاد خواهیم زد.
🔹لطفاً پوستر و جزئیات برگزاری مراسمات گرامیداشت شهدای اخیر را برای ما ارسال کنید تا پس از بررسی و تأیید در کانال استان مربوطه منتشر شود.
👈 ارسال به:
📲 @poshtiban
اهل کدام استان هستید؟ 🤔
جارچی استانهای ایران👇
https://eitaa.com/jaarchi/289709
https://eitaa.com/jaarchi
📣 گسترده ترین شبکه خبری مردمی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 هر کسی تعارفی زد، قبول کردیم.
دنبال شادی گشتیم و گشتیم.
رقصدیم و خوردیم، خوابیدیم، خندیدیم.
اخرش باز با خودمون تنها شدیم و دیدیم باز یک چیزی کمه..
اونی که باید باشه نیست.
اخه درد این دل چیه؟؟
شاید جواب این سوالو بتونیم،
در تپشهای قلبمون، پیدا کنیم 💚
دست بزاریم رو قلبمون، چقدر با عشق میزنه.
🤍انگار خدا، دست گذاشته روش، با هر تپش با ما صحبت میکنه : «خسته نشدی عزیزکم، کجا میری؟؟ چقدر باید این در و اون در بزنی؟؟ چقدر باید نه بشنوی؟؟ ،چقدر ناامید بشی؟؟ ..»
💚اروم بشین، منو ببین، من کنارتم.
یک عمر، دعوت همه رو قبول کردی، نتیجش این شد که آرامشت روز به روز کمتر شد، از اینجا به بعد، با من باش ، من هیچ وقت، تنهات نمیزارم. دل بیقرار تو فقط کنار من به آرامش میرسه.
💌يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ.. ﴿٢٤﴾
💚ای اهل ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما زندگی [واقعی] میبخشد، دعوت میکنند اجابت کنید..
سوره انفال 💫
#آرامش_با_قرآن
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 یک قاب متفاوت از دیدار امروز نخبگان با رهبر انقلاب
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیتالله_خامنهای
#تفسیر
#سوره_حشر_۷
کسب روحیه از خدا دانستن اموال و نعمتها
۱۳۶۱/۰۵/۲۲
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆داستانى از آيت اللّه كاشانى به نقل از امام خمينى
امام خمينى (قدس سره ) در ضمن بيانى پيرامون سياست ، فرمود: من يك قصّه اى از مرحوم آقا روح اللّه خرم آبادى شنيدم و يك قصه هم خودم دارم (اما قصه حاج آقا روح اللّه كمالوند:)
مرحوم آقاى كاشانى رحمة اللّه را كه تبعيد كرده بودند به خرم آباد و محبوس كرده بودند در قلع فلك الافلاك يا كجا، آقاى حاج آقا روح اللّه (كمالوند) مى فرمود: من از آن كسى كه رئيس ارتش آنجا و آقاى كاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود (من حالا وقتى مى گويم محبوس در زمان رضاخان ، شما خيال مى كنيد مثل حبسهاى عادى زمان هاى ديگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود، لكن آن كسى كه گرفتار مى شد اگر از اشخاص عادى بود همچو مرعوب مى شد كه در حبس يك كلمه اى كه برخلاف مثلا دولت يا آن كسى كه در آنجا هست بزنند امكان نداشت برايشان ).
مرحوم حاج آقا روح اللّه گفتند: من از آن رئيس ارتش كه در آنجا بود، و من هم بودم و آقاى كاشانى ، آن شخص شروع كرد صحبت كردن ، و رو كرد به آقاى كاشانى كه : آقا! شما چرا خودتان را (قريب به اين معانى ) به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مى كنيد؟
سياست شاءن شما نيست ، چرا شما دخالت مى كنيد؟ از اين حرفها شروع كرد گفتن .
آقاى كاشانى به او فرمود: خيلى خرى !
شما نمى دانيد كه اين كلمه در آن وقت ، مساوى با قتل بود، ايشان گفتند: خيلى خرى ، اگر من در سياست دخالت نكنم كى دخالت بكند؟
نگارنده گويد: در فرازى از اعلاميه آيت اللّه كاشانى در 30 تير 1331 شمسى بر ضد قوام السّلطنه نخست وزير محمّد رضا شاه آمده : توطئه تفكيك دين از سياست كه قرون متمادى سرلوحه برنامه انگليس ها بوده و از همين راه ، ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دينى و دنيوى باز مى داشته است ، امروز سرلوحه اين مرد جاه طلب (قوام ) قرار گرفت است
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
❇️ چقدر حضرت (امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مهربان است؛ به کسانی که اسمش را میبرند و صدایش میزنند و از او استغاثه میکنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر است!
📚 کتاب حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) ص۵۴،
مجموعه بیانات آیتالله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه)
✾📚 @Dastan 📚✾
گاهی یادمون میره، این جایی که الان
هستیم، رویای چند سال قبلمون
بوده، که داریم زندگی میکنیم. تلاش
برای رسیدن به آرزوها، گاهی اینقدر
فرسایشی میشه، که لذت رسیدنها رو
زهر میکنه ❤️🩹🙌
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پاسخ على (علیه السلام ) به پرسشهاى قيصر روم
در عصر خلاقت ابوبكر، قيصر روم ، سفير خود را براى پاسخ به چند سؤ ال نزد ابوبكر فرستاد، سفير نزد ابوبكر آمد و چنين سؤ ال كرد: مردى است كه :
1- اميد به بهشت ندارد، و از آتش دوزخ نمى ترسد.
2- و از خدا نمى ترسد.
3- و ركوع و سجده نمى كند.
4- و مردار و خون مى خورد.
5- و فتنه را دوست دارد.
6- و چيزى را كه نديده گواهى بر آن مى دهد.
7- و حق را دشمن دارد و آن را نمى پذيرد.
عمر بن خطّاب كه در آنجا حضور داشت گفت : كار اين مرد جز اين نيست كه با اين امور بر كفر خود مى افزايد.
جريان سؤالات رسول قيصر روم را به على (ع ) خبر دادند، آن حضرت فرمود: آن مردى كه داراى اين صفات است از اولياء خداست :
1و2- او اميد به بهشت ندارد و از آتش دوزخ نمى ترسد، بلكه اميد به خدا دارد و از خدا نمى ترسد، ولى از ظلم خدا نمى ترسد (زيرا خدا ظالم نيست ) بلكه از عدل خدا مى ترسد.
3- در نماز ميت ركوع و سجده بجا نمى آورد.
4- و ملخ و ماهى (كه بدون ذبح حلال هستند) و جگر (كه از خون تشكيل شده ) مى خورد.
5- و مال و فرزندان را دوست دارد كه فتنه (مايه آزمايش ) هستند چنانكه در قرآن (سوره تغابن آيه 15) آمده : انما اولادكم و اموالكم فتنة : همانا فرزندان و اموال شما مايه فتنه (امتحان ) هستند.
6- بهشت و دوزخ را نديده ولى گواهى بر وجود آنها مى دهد.
7- و مرگ را با اينكه حق است دشمن دارد و نمى پذيرد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
سه کاهن🌱🕊
(روایت داستان بر اساس مستندات تاریخی)🙂
از مجید قیصری✨🌸
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆قلدرى رضاخان به يك روحانى برجسته و وارسته
آيت اللّه شيخ محمّد تقى بافقى از علماى ربّانى و عارفان وارسته و مجاهد بود، و در عصر مرجعيت آيت اللّه شيخ عبدالكريم حائرى ، از مدرسين معروف حوزه علميه قم بود و بسال 1322 شمسى در تبعيدگاه خود (شهر رى ) رحلت كرد و قبر شريفش در مسجد بالا سر در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه (س ) است .
عيد نوروز سال 1306 شمسى (برابر با 27 ماه رمضان 1346 ه ق ) بود زائران بسيارى در حرم حضرت معصومه (س ) حضور داشتند، خانواده رضاخان پهلوى بدون حجاب براى زيارت مرقد مطهّر حضرت معصومه (س ) به قم آمده بودند و مى خواستند با همان وضع وارد حرم شوند، اين گستاخى و بى احترامى خانواده شاه ، موجب خشم مردم مى شود، و يك نفر روحانى به نام سيّد ناظم واعظ، مردم را به امر به معروف و نهى از منكر فرا مى خواند.
در اين ميان خبر به آيت اللّه شيخ محمّد تقى بافقى (اعلى اللّه مقامه ) رسيد، ايشان نخست به خانواده رضاخان پيام داد كه اگر مسلمان هستيد نبايد با اين وضع در اين مكان مقدس حضور يابيد، و اگر مسلمان نيستيد باز هم حق نداريد (زيرا كافر نبايد در حرم باشد).
خانواده رضاخان به پيام آيت اللّه بافقى ، ترتيب اثر نمى دهند، آنگاه مرحوم آيت اللّه بافقى شخصا به حرم آمده و به خانواده رضاخان شديدا اخطار كرد، و همين حادثه نزديك بود موجب شورش مردم بر ضد حكومت شاه شود.
از طريق شهربانى قم به رضاخان اطلاع دادند كه خانواده شما (يعنى همسر و دو دختر شما شمس و اشرف ) سه دستور روحانيون در اطاقى محبوس شده اند، و به آنها اخطار شده كه حق ندارند بدون حجاب وارد حرم گردند.
رضاخان شخصا با يك واحد نظامى به قم آمد و خانواده خود را نجات داد، او با چكمه وارد صحن مطهّر شد، آيت اللّه بافقى را مورد ضرب و شتم داد.
سپس به اشاره شاه ، شيخ محمّد تقى بافقى را دمر خوابانيدند و شاه با عصاى ضخيم بر پشت او مى نواخت ، و شيخ فرياد مى زد:
يا امام زمان به فرياد برس سپس آن عالم ربانى مدتى زندانى بود و پس از زندان تا آخر عمر تحت نظر اداره آگاهى به عبادت اشتغال داشت .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هر چقدر که میتوانی صبور باش
آرام و صبور…
نه اینکه غصهها را رج به رج، ردیف به ردیف، بچینی توی دلت و دم نزنی و غمباد بگیری و آنوقت بگویی که صبورم…!
“صبور باش” یعنی:
آنقدر فیتیلهی چراغِ توکلت را بالا بکشی، که نور آرامش حضورش
تمام دلت را روشن کند…
تمام دلت را به امید فردا که نه،
به امنیت همین لحظه
به شیرینی همین الان
روشنِ روشن کند…
بگذار گریههایت که تمام شد،
آفتاب مهربانیاش بتابد به گوشه گوشهی دل و جانت…
آرام بگیر که خدا همیشه به موقع و سر وقت از راه میرسد
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4148🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#شانزده_دی_پنجاهونه_بر_حسین_و_یارانش_چه_گذشت؟!
🌷پيش از اينكه خودم كارت شناسايی را نگاه كنم، روزعلی را صدا زدم. كارت را برای هر دومان خواندم: حسين خوشنويسان .... نام پدر .... متولد .... سمت: مسئول جهاد سازندگی سوسنگرد. پيش از اين بارها او را در جهاد سوسنگرد ديده بودم، اما اسمش را نمیدانستم. آر.پی.جی را از زمين برداشتم و به راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم كه روزعلی خودش را به من رساند. گفتم: تو ديگه كجا میآی؟ _اگه تو هم ده قدم ديگه به سرنوشت خوشنويسان دچار شدی، كی آر.پی.جی رو به حسين برسونه؟ راست میگفت، با هم راه افتاديم.... به هر زحمتی بود خودمان را به حسين علمالهدی رسانديم. قامت حسين از ميان دود و گرد و غبار پشت خاكريز پيدا بود. يك تانك ديگر با گلوله حسين به آتش كشيده شد. پيدا بود كه از همه افراد گروه اكنون فقط حسين زنده مانده است. حسين از جا بلند شد و خود را به خاكريز ديگر رساند.
🌷غير از گلولهای كه در آر.پی.جی بود، يك گلوله ديگر هم در دست داشت، ما هم فقط دو گلوله داشتيم. تانكها هنوز ما را نديده بودند، دوباره پيشروی تانكها شروع شده بود. به قصد تصرف خاكريز پيش میآمدند، حسين پشت خاكريز خوابيده بود. تانك به چند متری خاكريز كه رسيد، حسين گلولهاش را شليك كرد، دود غليظی از تانك بلند شد. تانك ديگری با سماجت شروع به پيشروی كرد. روزعلی كه آر.پی.جی را آماده كرده بود، از خاكريز بالا رفت و آن را هدف گرفت. تانك به آتش كشيده شد. روزعلی همينطور كه خودش را پايين میكشيد، گفت: حسين يه گلوله بيشتر نداره. تانكها هم دارند میرن سراغش. من فقط همين يه گلوله برام مونده. چهار تانك ديگر به پنجاه متری حسين رسيده بودند. حسين بلند [شد] و آخرين گلوله را رها كرد. سه تانك باقیمانده در يك زمان به طرف حسين شليك كردند و گلولهها خاكريزش را به هوا بردند.
🌷گرد و خاك كه كمی فرو نشست، توانستيم اول آر.پی.جی و بعد حسين را ببينيم. جسد حسين به پشت، روی ته مانده خاكريز افتاده بود و چفيه صورتش را پوشانده بود. يكی از تانكها به چند قدمی حسين رسيده بود و میرفت كه از روی جسد حسين عبور كند. روزعلی با شليك آخرين گلولهاش تانك را ناكام كرد....» دو تانك دشمن خلاف آن سمتی كه من تصور میكردم به راه افتادند، به سمت مجروحان. با خودم گفتم حتماً نزديك بچهها كه برسند، راهشان را كج میكنند يا میايستند. تانكها نزديك و نزديكتر شدند، ولی نه ايستادند و نه راهشان را كج كردند. دستهايم را روی چشمانم گرفتم و سرم را بیاختيار به لبهی خاكريز كوبيدم. آنچه در آن حال میشنيدم، صدای آزاردهندهی زنجير تانكهای دشمن بود، ولی....
🌷ولی برای من از همه جانسوزتر فرياد آن مجروح زنده بود كه حركت تانك عراقی و سنگينی آن را بر بدنش احساس میكرد. تانكها با تكهپارههايی از گوشت و استخوان بهجا مانده بر زنجيرها گذشتند و پنج جنازه را با خاك همسطح كردند. از جنازهها تنها آن مقداری که به زير چرخ نرفته بود، سالم مانده بود، سری، دستی، پايی، يا سينهای. تانكها رفتند، ولی من توان بلندشدن نداشتم. به فكر روز گذشته افتادم، روزی كه آن همه اسير را مثل مهمان در آغوش گرفتيم و آنقدر با آنها ملاطفت كرديم كه تصور كردند فريب و توطئهای در كار است و حالا جنازه همان بچههايی كه ديروز دشمن را در آغوش گرفته بودند، لابهلای زنجير تانكهای دشمن خرد میشد!!!
🌹خاطره ای به یاد تمامی شهدای کربلای هویزه؛ فرمانده شهید سید محمدحسین علمالهدی، شهید معزز حسین خوشنویسان
#راوی: رزمنده دلاور نصرتالله محمودزاده
📚 کتاب "حماسه هويزه"
❌️❌️ حضرت امام خامنهای حفظهالله: «وقتی که خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اوّل چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود.»
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 وفات حاج ملا علی کنی
🔹 حاج ملا علی کنی، در سال ۱۲۲۰ قمری در تهران متولد شد. پس از تلاش در مکتب، راهی حوزه تهران شد. از آنجا به اصفهان رفت و از محفل درس علمای بزرگ استفاده کرد. سپس راهی نجف شد و از اساتید مطرح آنجا نیز استفاده کرد.
🔻 او در ۱۲۶۲ به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد. بهتدریج در آن جا به عنوان عالمی با نفوذ، مقبول عام و خاص و حتی دربار ناصرالدین شاه شد. بیشتر عالمان آن زمان تهران از تربیت یافتگان او بودند. به درخواست مردم و علما در سال ۱۲۷۱ ق رساله عملیه او چاپ شد. وی به مسائل سیاسی نیز توجه داشت و پناه مظلومان بود.
🔸 در سال ۱۲۸۹ ق قرارداد رویتر میان ناصر الدین شاه و انگلیس به امضا رسید که تأسیس راه آهن از دریای خزر تا خلیج فارس و حق تصرّف کلیه زمین های این مسیر، راه آهن شهری، بهره از همه معادن و جنگلهای ملی و به طور خلاصه کلیه منابع ملی به انگلیس واگذار شد. اما نفوذ کلام و اقتدار مردمی حاج ملا علی کنی، خیزش مردم را به دنبال داشت. لغو امتیاز و برکناری صدر اعظم دو خواسته علما و مردم بود.
▫️ سرانجام ناصرالدین شاه، سپهسالار را از صدر اعظمی عزل کرد و در رمضان ۱۲۹۰ ق بطلان قرارداد را به طور رسمی اعلان کرد. تلاش عالمانی چون ملا علی کنی و حمایت مردم وظیفه شناس، جامه عمل پوشید و ورقی زرّین به پیوند امت با روحانیت افزوده شد. وی در ۱۲ مهر ۱۲۶۷ ش، در تهران درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#۱۲مهر
#ملاعلی_کنی
✾📚 @Dastan 📚✾
📌«درگذشت آیتالله علی صفایی حائری
معروف به عین صاد»
🔻على صفایى حائری نویسنده، مجتهد، عارف و اندیشمند شیعه معاصر در سال ۱۳۳۰ ه.ش در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. پدرش (آیت الله شیخ عباس صفایى حائرى) از افاضل علماى زمان خود بشمار مىرفت.
🔹 علی صفایی حائری معروف به عین صاد، در جوانی به درجه اجتهاد رسید. ایشان دروس سطح حوزه را در کمتر از ۴ سال، به پایان رساند. وی از درس آیات عظام شیخ جعفر سبحانی، فاضل لنکرانی، ستوده، نوری همدانی، مرتضی حائری و محقق داماد استفاده کرده بود.
🔺 صفائی همزمان با شروع درس حوزوی به مطالعه ادبیات معاصر و داستاننویسان ایران روی آورد. وی در هجده سالگی اولین یادداشت تحلیلی و مقالهٔ انتقادی سلسلهوار خود را با عنوان «مسئولیت و سازندگی» نوشت که بعدها کتابی با همین عنوان منتشر شد.
🔹صفایی بیش از پنجاه عنوان کتاب در زمینههای گوناگونی چون تربیتی، ادبیات هنر، روش تدریس و آموزش قرآن کریم، معارف اسلامی و آموزههای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی نوشتهاست که در اکثر آنها با محوریت مسائل روز جامعه اسلامی کارکرده و کتبش به نوعی بر مبنای روش آموزش نوشته شدهاست.
▪️عین صاد، در ۲۲تیر ۱۳۷۸ در سن ۴۸ سالگی بر اثر تصادف درگذشت و درگلزار شهدای قم مدفون شد.
#تقویم_تاریخ
#۲۹_ربیع_الاول
#علی_صفایی_حائری
#عین_صاد
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ امشب (شب جمعه) نماز استغاثه به امام زمان ارواحنافداه را به نیت نابودی رژیم صهیونیستی و پیروزی جبهه مقاومت و سلامتی رهبر معظم انقلاب و مجاهدین اسلام بخوانیم.
🔹 مطلوب است نماز استغاثه به حضرت حجت(علیه السلام) برای رفع حوائج و دفع بلایا خوانده شود.
هرکس را به خداى تعالى حاجتى پیش آید باید بعد از نیمه شب جمعه غسل کند و به جایگاه نماز خود برود، و دو رکعت نماز بخواند، در رکعت اول وقتى که به آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
رسید صد مرتبه آن را بگوید.
سپس سوره (حمد) را به پایان ببرد و یک مرتبه «توحید» بخواند، و رکوع و دو سجده را بجا آورد، «و سبحان ربّى العظیم و بحمده» را در رکوع هفت مرتبه «و سبحان ربّى الاعلى و بحمده» را در هر سجده هفت مرتبه بخواند و رکعت دوم را نیز به همین کیفیت بجا آورد و پس از تمام شدن نماز این دعا را بخواند،
👈بعد از نماز این دعا را بخواند:
اَللّهُمَّ اِنْ اَطْعَتُکَ فَالْمَحْمِدَةُ لَکَ وَ اِنْ عَصَیْتُکَ فَالْحُجَّةُ لَکَ مِنْکَ الرَّوْحُ وَ مِنْکَ الْفَرَجُ سُبْحانَ مَنْ اَنْعَمَ وَ شَکَرَ سُبْحانَ مَنْ قَدَّرَ وَ غَفَرَ اللهُمَّ اِنْ کُنْتُ عَصَیْتُکَ فَاِنّى قَدْ اَطَعْتُکَ فى اَحَبِّ الاَْشْیآءِ اِلَیْکَ وَ هُوَ الاْ یمانُ بِکَ لَمْ اَتَّخِذْ لَکَ وَلَداً وَ لَمْ اَدْعُ لَکَ شَریکاً مَنّاً مِنْکَ بِهِ عَلَىَّ لا مَنّاً مِنّى بِهِ عَلَیْکَ وَ قَدْ عَصَیْتُکَ یا اِلهى عَلى غَیْرِ وَجْهِ المُکابَرَةِ وَ لاَ الْخُروُجِ عَنْ عُبُودِیَّتِکَ وَلاَ الْجُحُودِ لِرُبُوبِیَّتِکَ وَلکِنْ اَطَعْتُ هَواىَ وَ اَزَلَّنىِ الشَّیْطانُ فَلَکَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ وَ الْبَیانُ فَاِنْ تُعَذِّبْنى فَبِذُنُوبى غَیْرُ ظالِمٍ لى وَ اِنْ تَغْفِرْلى وَ تَرْحَمْنى فَاِنَّکَ جَوادٌ کَریمٌ
👈تا نفس یاری کند یا کریم را تکرار کند و بعد بگوید:
یا آمِناً مِنْ کُلِّ شَیْى ءٍ وَ کُلُّ شَیْى ءٍ مِنْکَ خآئِفٌ حَذِرٌ اَسْئَلُکَ بِاَمْنِکَ مِنْ کُلِّ شَیْى ءٍ وَ خَوْفِ کُلِّ شَیْى ءٍ مِنْکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُعْطِیَنى اَماناً لِنَفْسى وَ اَهْلى وَ وَلَدى وَ سآئِرِ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ حَتّى لااَخافَ وَ لا اَحْذَرَ مِنْ شَیْى ءٍ اَبَداً اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْى ءٍ قَدیرٌ وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ یا کافِىَ اِبْراهیمَ نُمْرُودَ وَ یا کافِىَ مُوسى فِرْعَوْنَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَکْفِیَنى شَرَّ [فلان بن فلان]
و به جاى (فلان بن فلان) نام شخصى را که از شرّ او مى ترسد، و نام پدرش را بگوید، و از خدا بخواهد که زیان او را دفع و وى را از او کفایت کند، به درستى که حق تعالى گزند او را کفایت خواهد کرد انشاء اللّه تعالى، و پس از آن به سجده رود، و حاجت خود را بخواهد، و به سوى حق تعالى زارى کند.
🔸این نماز در مفاتیح الجنان بعد از نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده.
✾📚 @Dastan 📚✾
*ـ ↶📗🌱↷
*
*نامه اي بدون نقطه در زمان قاجار!
یکی از شاهکارهای ادبی زبان پارسى ..*
نوشته اي که مي خوانيد نامه اي است که "مرحوم ميرزا محمد الويري" به "مرحوم احمدخان امير حسيني سيف الممالک" فرمانده فوج قاهر خلج نوشته که شروع تا پايان نامه از حروف بي نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهاي ادب زبان پارسي به شمار مي آيد. انگيزه نامه و موضوع آن کمي در آمد و کثرت عائله و تنگي معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.
متن نامه :
سر سلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه اي در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل موسسم .در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سر سلسله اهل کمالم اما کو طالع کامکار و کو مرد کرم؟ دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کررا سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور … لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهاي همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الي کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلي که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد . . .
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸و موفقیت امروزه ما ثمره تلاش های بی دریغ تهرانی مقدم های دیروز است.
شهید حسن تهرانی مقدم:
روی قبرم بنویسید، اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند...
✾📚 @Dastan 📚✾
ایمان داشته باش به فردایی که
بعد از یک شب تاریک میآید
✾📚 @Dastan 📚✾