eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💓🍁💓🍁💓🍁💓🍁💓 3⃣3⃣ نویسنده: 😎 صبح با صدای اذان بیدارشدم.. رفتم حسینیه ای که تو خابگاه بود و بالاش بزرگ نوشته بود″السلام علیک یا احمدبن موسی یا شاهچراغ″ لبخند زدم به نسیم خنک سحر، که به تنهایی میتونست حال خوب رو خوبتر کنه.. نمازم تموم نشده بود که امیر زنگ زد.. +جانِ دلم؟! _جانت سلامت، ریحانه کجایی؟! بیا با خودم بریم! چون خادمی افتخاری هستی، میتونیم باهم بریم!! آماده شدم و رفتم بیرون از خوابگاه.. امیر رو دیدم یکم دور از در خروجی وایساده بود.. _سلام! صدامو که شنید نگاهم کرد لبخند زد :) چفیه م دور گردنم بود و با پیکسل خادم الشهدا بسته بودم :) همونطور که کوله مو از روی دوشم برداشت، گفت: _سلام خانومِ خواهر😄 +واای امیر خیلی بدی حالا هی یادم بیار😄 بدجنس بود این عزیزِجان‌.. _خب میخوای یادت نیارم؟! +نه خب دلم میخواد😂 راه افتادیم سمت ماشینی که امیر باهاش اومده بود.. +امیر میریم کجا؟! -ان شاءالله یادمان شلمچه.. از امروز کارمون شروع میشه.. فکر میکنم شما داخل حسینیه باید باشی.. +پس تو کجایی؟! -من محل برگذاری روایتگری :) یه لحظه دلم گرفت.. +اونجا رو دوست دارم..کاش منم اونجا بودم.. دستمو گرفت و لبخند زد.. -همونجایی که پارسال منو از خدا خواستی؟!😄 +بد طینت😢 حرصم داد ولی حرفش نشست کنج دلم *_* شایدم خدا و شهدا همونجا امیر رو برای سرنوشتم رقم زدن.. آفتاب تازه طلوع کرده بود که رسیدیم حسینیه.. دلم آشوب شد.. نمیدونم چرا اما دلم آشوب شد از اینهمه حسِ خوب غیر قابل باور... سال قبل هرگز فکر نمیکردم دوباره برگردم حتی چنین قصدی هم نداشتم، اما ببین ریحانه چطور برگشتی؟؟! چجوری برگشتی؟؟! میبینی دست تو دست یکی که ازش بد میومد و با آرم خادم الشهدایی که تا پارسال برات مسخره بود.. چیشد اخه یهو.. نمیدونم ولی امسال دلم متعلق به خودم نیست.. امسال شدم و دل دادم به شهدایی که مطلوب قلب و زندگیمن.. پس بذار هرجا که خاطرخاهشونه دلم رو ببرن💞 از همون روز کارم شروع شد.. خادم داخل حسینیه ی شلمچه″ روزم با نگاه به محل تدفین شهدای گمنام شروع میشد و شبم با ″شب بخیر″ گفتن بهشون.. آرامشِ روحی بودن این غریب های زمین و معشوقه های آسمون.. این بین هر ازگاهی امیر رو میدیدم .. امروز که خلوت تر بود اومده بودم بیرون که عکاسی هم داشته باشم.. خلوت تر بود چون قرار بود شب اتفاقایی بیوفته😍 ولی من باید دور بمونم😢 +سلام دوربین دار معروف خودمون😄 -سلاااام امییییییر دلم برات تنگ شده بوووود😢 +ریحانه یواش عه آبرومونو بردی😑 -عه خوب تو ک میدونی وقتی هیجان میگیره منو.. نذاشت ادامه بدم، خودش گفت: در واقع جو میگیره شمارو😄 +خیلی.... مزاحمم نشو اصا.. آدم رو حرص میده تازه امشبم نمیتونستم به برنامه شون برسم غصه م رو چند برابر کرده بود.. رفتم رو به روی گنبد فیروزه ای رنگ ایستادم و با بغض گفتم؛ من امشب رو از خودتون میخوام.. صدای شات دوربینم رو شنیدم..😍 😉 😎 💓🍁💓🍁💓🍁💓🍁💓 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662