💥❤💥❤💥❤💥❤
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_صد_هفتم
#شهدا_راه_نجات
همه برام بنر زده بودن اما ب اسم جوجه هاشون 👼👶🐤
همون روز مرضیه خانم زنگ زد واس زیارت قبولی و جواب خواستگاریشون
مامانم گفت جواب من مثبته 🙈🙈
اونم گفت سه روز دیگه میان برای عقد و نشان
سه روز مثل برق و باد گذشت
روسری که کربلا تبرک کرده بودم
سر کردم
کت شلوار سفید پوشیدم
روسری سفید
مامان و بابام رو زمین بند نبودن
امیر هم خوشحال بود
خانواده امیر هم رفتن خونه فاطمه اینا
قرار شد یک ماه بعداز عقد عروسیمون باشه همزمان با ولادت آقا قمربنی هاشم
زینب و علی هم بجای عروسی میرفتن کربلا
مارو تو محضر عقد کردن
پدرشوهرم برام رستوران هماهنگ کرده بود
امیر گفت : میدونم عاشق شهدایی
پس قبل از رستوران میبرمت مزار شهدا
-واااای مررسی همسری
آقا امیر گفتی اگه جواب مثبت باشه
میگین چرا منو انتخاب کردی
خب بگو دیگه
امیر:خانمم شب عروسیمون میگم
#ادامه_دارد..
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
💥❤💥❤💥❤💥❤#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662