eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 سم الله الرحمن الرحیم میخاستم بخش نشانه های ظهور بنویسم که یکی زد به در، پشت بندشم صدای محدثه اومد: آجی بیا بابا کارت داره -باشه اومدم وارد پذیرایی شدم: بابا بامن کار دارید؟ بابا رو به محدثه گفت : محدثه جان برو تو اتاقت محدثه : یعنی برم پی نخود سیاه بابا: دقیقا زهراجان بابا بشین -بله بابا بابا: زهرای بابا امیر جواد یادته ؟ -نه چطور بابا:جواد زنگ زد تورو برای امیر خواستگاری کرد -ها بابا:زهرا بابا ببین این امیر ظاهرش مذهبی نیست حالا خودت فکراتو بکن بهم بگو پاشدم رفتم تو اتاقم چادر مشکیم سر کردم مامان: زهرا کجا میری ؟ این وقت شب -مزارشهدا 😔😔 مامان:زهرا الان ۸شبه بابا: خانم بذار بره برو زهراجان فقط به مرتضی هم زنگ بزن بگو بیاد اون به هرحال جوان تره شماره مرتضی گرفتم با بغض گفتم : پسرعمو میای مزار ؟ مرتضی: زهراخانم‌ کجایی ؟ صداتون چرا گرفته ؟ خواهر؟ -داداش بیا وارد مزار شدم مستقیم رفتم سر مزار شهید اسدی اشکام جاری شد دست میکشیدم رو مزارش گفتم از بچگی منو با محبت علی بن ابی طالب و خاندانش و شهدا بزرگ کردن چرا ازدواجم اینطوری میشه 😢😢😢 من آرزوم یه مدافع بود نه یه تاجر چرا اینطوری میکنی خداجونم 😭😭 چه مصلحتی تو این امتحانت هست یهو صدای مرتضی اومد: زهرا خانم چی شده -پسرعمو 😭😭😭😭😭 مرتضی :خواهرمن بجای گریه حرف بزن داری سکته ام میدی بخدا -برام خواستگار اومده مرتضی : خوب به سلامتی این جزیه و مویه داره دختر - نه پاسداره نه ارتشی نه مداح تاجره 😭😭😭 مرتضی: مگه تاجر بودن جرمه زهرا خانم ببین قضاوت نکن باهاش حرف بزن بعد آفرین خواهر عاقلم پاشو برسونمت خونه یه ربع رسیدم خونه چادر درآوردم وارد پذیرایی شدم -بابا من میخام فردا برم مزار شهدای تهران مامان : اگه پدرت اجازه داد با زینب برو بابا: اگه برای تصمیم میخای بری برو دخترم شماره زینب گرفتم -زینب میای فردا بامن بریم مزارشهدای تهران زینب : بذار از علی اجازه بگیرم بهت خبر میدم به ۵دقیقه نرسید که زینب گفت میاد .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662