eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ علی که رفت سوریه بچه ها واقعا تنهام نذاشتن علی سوریه بود که پسرم دنیا اومد به عشق امام حسین اسمشو گذاشتیم امیرحسین علی زنگ زد:سلام خانومی قدم نو رسیده مبارک 😍 -علی کی میایی ؟😭😭 دلم برات تنگ شده علی:میام عزیزم میام خانمم گریه نکن یه عملیات داریم تموم بشه ان شالله میام خانم رو به حلما سادات گفتم :تو میدونی این عملیات کیه ؟ -خخخخ آجی جان عملیات را به هیچکس نمیگن مخفیانه اس نگران نباش ان شاءالله صحیح و سالم میاد خیلی طول بکشه ۵-۶روزه امیدت به خدا باشه پنج شش روز گذشت من از بیمارستان مرخص شدم بچه ها مثل پروانه دورم میگشتن تا حلما سادات گفت :هادی داره میاد امیرحسین را ببینه ..... نام نویسنده: بانو.....ش 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 شیده) دو سالوچند ماه از ازدواجم با امیر گذشته با جرات میتونم بگم تو این دو سال اخیر بهترین روزهای عمرم رو داشتم، انقد عاشقانه زندگی کردم که مفهوم دنیا به چشمم عوض شده. دنیای من شده بود یه زندگی مشترک تو یه خونه ی 80 متری با مردی که مردونه بهم عشق می‌ورزید. بعد از تموم شدن درسمون هردو تو شرکت بابا استخدام شدیم، یه پارتی بازی حسابی، البته من چند ماهی هست که تومرخصی ام و توخونه میمونموفقط به امور زنونه ی خونه می‌رسم.آخه قراره تا یه ماه دیگه دخترم به دنیا بیاد وخونوادمونوبا اومدنش کامل کنه، این روزها خیلی دلم برا مامانم تنگ میشه و مثل خیلی از روزهایی که نبود دلم بودنشو می‌خواست،مثل روزایی که عاشق امیر شدم روزعقدم روز عروسیم روزی که جواب آزمایشمو گرفتم تو خیلی از روزا دلم هوای مامانمو داشت اما جز یه سنگ سیاه و چند قطره اشک هیچی ازین دلتنگی نصیبم نمی‌شد. بخاطر این بارداری قربون صدقه‌های امیر چندبرابر شده البته بیشترش شامل دخترمون میشه وهمین منو یذره حسود کرده امیرم تا میفهمه حسودی می‌کنم سریع از دلم درمیاره اما باید اعتراف کنم این حسادتو دوس دارم چون درواقع حسادت نیست یه کشمکش شیرینه بین منو دختر کوچولوی نازم سر تصاحب باباش ولی من به امیرم گفتم ده تا بچم بیاریم باید منو ازهمشون بیشتر دوس داشته باشه، من کی میخوام بزرگشم خودمم نمیدونم. تو همین فکرا بودم که امیر کلید و انداخت تو در، عادت داشتم برم جلوشو خسته نباشید بگم، هیکل چاق شده و سنگینموتکون دادموبلند شدم انقدحرکتم کند شده بود که تا من بخوام برسم جلوی درامیر اومد روبروی من امیر: سلام بانوی تپل من: سلام عزیزم خسته نباشی مثل همیشه پیشونیمو بوس کرد و گفت: بشین گلم خسته میشی منم نشستم رنگ و روی امیر یکم پریده بود با نگرانی گفتم: باز قلبت درد گرفته؟ کنارم نشستو گفت: نه قربونت برم چه دردی؟! من: آخه رنگ و روت من: از ندیدن تو زرد روی شدم (بعدم خندید) من خیلی جدی گفتم: راستشو بگو جون شیده، درد داشتی؟ امیر: چندبار بگم منو قسم نده، آره ولی یه کوچولو یه چند وقتی میشه که زیادی دل نازک شدم اشک تو چشام جمع شد که امیر لبخند زد و گفت: اصن میدونی چیه از وقتی جنابعالی نی نی دار شدی همه فقط به تو توجه میکننو لوست میکنن خب منم باید گاهی با قلبم هماهنگ کنم که بگیره تا به منم توجه شه ولی این حرفا فایده نداشت خیلی ناراحت بودم، از روی مبل رفت پایین روی زمین روبروم نشستو دستاشو به هم قلاب کرد روی زانوم گذاشت بعدم خیلی جدی گفت: اگه اینجوری می‌کنی که امشبم غذای سوختتو ندید بگیرموکمربندمو در نیارم در اشتباهی بانو با این حرفش بو کشیدمو دیدم بله بازم سوخته البته همیشه نمیسوختا فقط بعضی وقتا، گفتم ای وای تاخواستم بلندشم امیر خندیدو گفت: بشین من خاموشش می‌کنم بعدم رفت گاز و خاموش کرد اومد کنارم نشست، با ناراحتی گفتم: ببخشید امیر: فداسر خودتو دخملم که قراره از مامانشم خوشگل‌تر شه یه اخم الکی کردمو گفتم: امیر؟؟ امیر: ای جونم خب غلط کرده از تو خشگل تر بشه، اصن خوشگل‌تر شد اسید می‌پاشیم صورتش من: خدانکنه دیوونه این چه حرفیه امیر: بابا ما به چه ساز تو برقصیم تکلیف دخترمو روشن کن الان دیگه در حال شکل گیریه ها چیکار کنه از مامان خوشگل‌تر بشه یا نشه؟ خندیدمو به چشماش نگاه کردم گفتم: شبیه تو بشه امیر چشاشو گرد کرد و گفت: وای نه عشقم، امیر پسرش قشنگه، همین قیافه دخترش افتضاح میشه، بعد تا آخرعمربیخ ریشمون میمونه ها من: عیب نداره میندازیمش به پسر سارا، بالاخره فامیله رومونو زمین نمیندازه، هردو خندیدیم بعد از خنده امیرگفت: عزیزم من خیلی گشنمه پاشو بریم آشپزخونه ببینیم چیزی از غذات مونده بخوریم؟ منم با ناراحتی گفتم: اگه نمونده باشه چی؟ امیر: فداسرت پنگوئن من یه نون پنیر با عشق می‌خوریم این روزا هروقت می‌خواست اذیتم کنه چاقیمو مسخره می‌کرد و می‌گفت پنگوئن. منم به ظاهر یه اخم میکردموخودمو لوس می‌کردم که امیر سریع نازم می‌کرد واز دلم در می‌آورد. @dastanvpand ادامه دارد.... 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼