🏵🏵🏵🏵
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هفتاد_ششم
#شهدا_راه_نجات
#اعزام_به_سوریه
#نقل_از_همسر
#مستند_ملازمان_حرم
تازه از ماموریت برگشته بود تلویزیون مدافعین حرم در سوریه رو نشون میداد
که گفت :من باید برم
بهش گفتم :آقامحمدحسین اگه شما بری منو محمدیاسا چیکارکنیم ؟
گفت :اگه من برم یه محمد یاسا تنها میشه
اما اگه من نرم چندین محمد یاسا
#تولد_محمد_یاسا
#مستند_ملازمان_حرم
#نقل_همسر
بخاطر اعزامش چندروزی تولد محمدیاسا انداخت جلو تولدی که شد اولین و آخرین تولد محمد یاسا با پدرش بود
👼🎂تولد سید محمدیاسا🎂👼
و
😍عاشقانه های یک مادر😍
مادرشهید:
شب تولد محمد یاسا، در عین سادگی اما سنگ تمام گذاشت برای پسرش،
خیلی جنب وجوش داشت،
میخندیدم و بهش می گفتم خیلی پسرت رو دوست داری...
میخندید ☺️ و من خیلی بهش نگاه میکردم.
به زبان بچگی خودش که به خرگوش🐰 میگفت خشو،بهش میگفتم :خشوی من🐰، منم تو رو خیلی دوست دارم...😍
بعد لبخندش بیشتر و قشنگتر از قبل میشد...😊
دوست داشتم بغلش کنم و مثل بچگیش فشارش بدم،🤗
اما اون دیگه مرد شده بود ولی من همون مادر بودم و خجالت میکشیدم...😌
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
🏵🏵🏵🏵#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662