eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
54.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تڪلیف رو انجام بده بقیه اش رو بسپار به خدا☝️🏻❤️ 🎙دکتر 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 🔸روحم آزاد بود و در تهران برای‌ خودش می‌گشت. وارد اتـاق مجلّل رئـیـس یـک اداره شدم. یکی از کارکنان‌ اداره وارد شد و با ادب بـه رئیس گفت: چند مـاه اسـت بـه مـا کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم. 🔸رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پـول نیست، بـرو بیرون. آن کارمند شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان روستایی بود شناسنامه‌اش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت. جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت هرچه می‌‌خواهی بیا ببر! 🔸کم کم رابطه آن ها بیشتر شد و این زن به فساد کشیده شد... اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و می‌توانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و... 🔥من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل آن رئیس اداره هم نوشته شد!! 📚 برشی از کتاب شنود 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۴۸ پیکان نارنجی رنگی که نشان تاکسی دارد م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۴۹ نیم نگاهی می‌اندازم. کیفش را روی پایش می‌گذارد و درش را باز می‌کند. از درون کیف روزنامه‌ای برمی‌دارد و مشغول خواندنش می‌شود. به روبه‌رو خیره می‌شوم. اگر ترافیک نباشد ده دقیقه‌ای می‌رسیم. نفسم را بیرون می‌دهم، آن قدر سرگرم روزنامه شده است که حتی نگاه به خیابان نمی‌کند. با اینکه تمام حواسش پرت است اما از اسرسم کم نمی‌کند. دستم را دور فرمان ماشین حقله می‌کنم و می‌فشارم. موسوی هنوز هم مشغول روزنامه است. نزدیک اداره که می‌شویم ضربان قلم بالا می‌رود. حالا چطور او را به اداره ببرم؟ ماشین را روی پل می‌برم که دقیق جلوی در پیاده شود. با سرعت در را باز می‌کنم و همان طور که به سمت موسوی می‌روم تمام عکس‌العمل‌هایش را تحت نظر می‌گیرم. با ترس و چشمانی که درشت شده است خیره‌ام می‌شود. در را باز می‌کنم. _لطفا پیاده بشید. دستانش می‌لرزد و تمرکزی بر کارهایش ندارد. دست دراز می‌کنم و روزنامه را از میان دستانش بیرون می‌کشم و کیفش را برمی‌دارم. _دارم با احترام می‌گم لطفا پیاده بشید. انگار به خود می‌آید و اخمی می‌کند. _شما؟ خنده‌ام می‌گیرد. یک مامور امنیتی بعد از کلی وقت تازه می‌پرسد: شما؟ دستی به لب‌هایم می‌کشم که خنده‌ام را کنترل کنم. _پیاده بشید همه چیز روشن می‌شه. نیم نگاهی می‌اندازد با این‌که سعی بر جدیت دارد اما لرز دستانش چیز دیگری می‌گوید. نفسش را کلافه بیرون می‌دهد انگار دارد با خودش کلنجار می‌رود که چه کاری بکند. در آخر هم تسلیم ترش می‌شود. در را می‌گیرد و بلند می‌شود. _کجا باید برم؟ دستم را به سمت اداره می‌گیرم. راه می‌افتد من هم پشت سرش می‌روم. سنگینی کیفش حس خوبی نمی‌دهد. امیدوارم با این همه سنگینی‌اش چیز بدرد بخوری هم درش باشد. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۴۹ نیم نگاهی می‌اندازم. کیفش را روی پایش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۵۰ وارد که می‌شود سردرگم می‌ایستد و دور و اطراف را نگاه می‌کند. هنوز هم نگران فرارش هستم و حوصله این نگاه‌هایش را که بیشتر محض کنجکاویست ندارم. بازویش را می‌گیرم. _راه بیوفتید. پوزخندی می‌زند که صدایش در سالن می‌پیچد. _درست حرف بزن بچه، فک نکن باهات راه اومدم یعنی تو داری درست می‌گی. دستش را محکم تکان می‌دهد تا بازویش را آزاد کند و راه می‌افتد به سمتی که من قدم بر می‌دارم. کنارش راه می‌روم که از دستم در نرود. اداره نسبت به روزهای قبل شلوغ‌تر است؛ این را از سرو صداهایی که در راه‌رو پیچیده است می‌فهمم. _زودتر از این حرفا مجبور می‌شین منو آزادم کنین. پا به راه‌رو که می‌گذاریم نفسم را حبس می‌کنم. کاش دیگر دهانش را باز نکند و حرفی بزند، نمی‌خواهم فعلا کسی از دستگیری موسوی با خبر شود. قدم‌هایم را تند می‌کنم تا زودتر به اتاق حاج کاظم برسیم. موسوی بی هیچ حرفی کنارم قدم بر می‌دارد. سریع در اتاق حاج کاظم را باز می‌کنم، دستم را بر کمر موسوی می‌گذارم و کمی به داخل هلش می‌دهم. _حاجی اینم کاری که خواسته بودید. از پشت میز بلند می‌شود، میز را دور می‌زند و جلوی موسوی می‌ایستد. موسوی با لحنی مسخره‌ای می‌گوید: _سلام جناب زبرجدی فک نمی‌کردم قرار باشه شما رو ملاقات کنم. چهره موسوی را نمی‌بینم؛ چون پشت سرش ایستاده‌ام. می‌خواهم بمانم؛ اما با اشاره‌ای که حاج کاظم به در می‌کند، چند قدمی عقب می‌روم، در همان حال کیف را به جای خودم می‌گذارم و در را می‌بندم. در همان حال به در تکیه می‌دهم. کمی سبک‌تر شده‌ام. این که با اعتماد به نفس بالا حرف از آزادی‌اش می‌زد مانند سوهانی بر اعصابم بود. ماشین امیر امروز خیلی به کار آمد. با یاد آوری ماشین دستی به پیشانی‌ام می‌کوبم و به سمت در می‌دوم. اصلا فراموش کرده بودم ماشین را قفل کنم. بیرون که می‌روم خبری از ماشین نیست. دستی در موهایم می‌کشم و اطراف را نگاه می‌کنم. اگر امیر متوجه موضوع شود مرا می‌کشد، ماشینش به جانش وابسته است 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
27.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ «قدرت» یعنی تحمیل اراده بر دیگری 🎙 استاد حسن عباسی 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا" 🎧 با نوای علی فانی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏 🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا می‌‎فرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می‌نمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده می‌گردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. 🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندی‌هایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 @dastan9 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزچهارشنبه: شمسی: چهارشنبه - ۱۸ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 09 October 2024 قمری: الأربعاء، 5 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺3 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️5 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺29 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️37 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️57 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟