داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_روزگار_من 💞 📑🖌به قلم: انارگل 🌸 قسمت_پنجاه_هفتم خیلی دیرم شده بود یه دربستی گرفتم و سوا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_روزگار_من
📑🖌به قلم: انارگل 🌸
قسمت_پنجاه_هشتم
برای زیارت و نماز ظهر رفتیم حرم
گوشه به گوشه حرم منو یاده عباس مینداخت یاد روز ماه عسلمون
🕌🕌🕌🕌
با مامان بعد نماز یه دل سیر زیارت کردیم برای خادمی به دفتر ثبت نام خدام مراجعه کردم کلی ادم درخواست داده بودن منم خواستم ثبت نام کنم اما شرایط خاصی داشت مدرک لیسانس میخواست که من نداشتم اخه من بعده گرفتنه دیپلمم با عباس ازدواج کردم و دیگه ادامه ندادم
عباس چندبار بهم پیشنهاد داد که برو سراغ ادامه تحصیلت اما قبول نکردم حالا هم پشیمون بودم
تو بازارچه یه چرخی زدیم و یه سری مواد غذایی و خوردنی خریدیم
هنوز ساکمو باز نکرده بودم وسایل خودمو چیدم تو کمد عکس عباسم بردم زدم تو پذیرایی که همیشه جلو چشمم باشه
هنوز موفق نشده بودم کار مناسبی پیدا کنم چندین جا رفتم اما مورد قبولم نبود یکی از اشناهایه نزدیک صاحب خونمون یه تولیدی لباس داشت ازم خواست اونجا هم یه سری بزنم
شرایط خاصی نداشت پس قبول کردم حقوقشم خداروشکر بد نبود بازم بهتر از هر چیه ...
🍱🍱🍱🍱
بین راه یه جعبه شیرینی بابت استخدامم خریدم تا از صاحب خونه تشکر کنم رفتم بالا جلوی در ورودی خونه یه جفت کفش مردونه بود...
👞👞
یعنی کی میتونه باشه درو باز کردم رفتم تو ...
محسن پسر عموم بود سلام اقا محسن خوش اومدین ...😊
سلام ممنون دختر عمو شما خوب هستین .... ممنون چه خبر ؟
شروع کردیم به حال احوال پرسی ...
محسن یکم خجالتی بود پیشونیش عرق کرده بود ...
مامان از اشپزخونه چایی به دست اومد بیرون ...سلام مامان
سلام دخترم خوش اومدی
💐💐💐
ممنون ...
فرزانه محسن برای کاری اومده ...
با تعجب گفتم چه کاری ...
مامان رو به محسن کردو گفت : محسن جان زن عمو بهتره خودت بگی
چشم ...
فرزانه ـ خیر باشه اقا محسن چیزی شده ...اتفاقی افتاده ...
سرشو انداخت پایین بازم عرق کرده بود با یه مکث گفت :
راستشو بخواین ... راستش تو سوریه عباس قبل شهادتش باهام مفصل حرف زد میگفت که فرزانه نتونست در کنار من زیاد طعم خوش زندگی رو بچشه ...اون لیاقتش بیشتر از ایناست
من خودم مطمئنم که شهید میشم
فقط ازت یه درخواستی دارم ..
پرسیدم چی عباس جان ..ـگفت فرزانه خیلی جوونه براش سخته که تو این سن بیوه بشه
ممکنه برای یه زنه جوون بیوه مشکلاتی سر راهش قرار بگیره ...
ازت میخوام بعد شهادتم ...
🌹🌹🌹
محسن ادامه نداد رنگش سرخ شده بود صورتش از خجالت خیس عرق شده بود سرشو گرفته بود پایین و تسبیحی که دستش بودو محکم فشار میداد...
گفتم : اقا محسن حالتون خوبه ..؟!!
بله چیزی نیست ...
فرزانه ـ میشه ادامه بدین عباس بعد شهادتش چه درخواستی از شما داشت؟؟؟
مامانم که از قبل خبر داشت و از این میترسید که چه عکس العملی از خودم نشون بدم ...
محسن با دستمال عرق پیشونیشو پاک کردو گفت : ازم خواست که همدم و مونس شما بشم ...
🙂😊😅😅
بااین حرف محسن متعجب شدم ..
چی..؟؟؟ متوجه منظورتون نشدم
میشه واضح تر بگین
بله منظورم اینه که میخوام طبق وصیت عباس ازتون خاستگاری کنم
بدون هیچ فکرو معطلی از جام بلند شدمو گفتم جواب من منفیه من هرگز نمیتونم قبول کنم ... مامان گفت دخترم یه کم فکر کن این وصیت خود عباسه ؟؟.
مامان من به وصیت عباس احترام میزارم .... پسر عمو شما وصیت نامه رو همراهتون اوردین ؟؟
محسن ـ راسشتو بخواین این وصیت کتبی نبود عباس تو حرفاش اینو بهم زد ....
فرزانه ـ من واقعا شرمندم ازم لطفا دلخور نشین ولی قبولش برام سخته ...
اما فرزانه خانم قسم میخورم دروغی در کار نیست تمامش حرفای خود عباس بدون کم زیاد کردن بود که گفتم
من به نظر شوهرم احترام میزارم و عمل میکنم اما درک کنید کاش این وصیت کتبی بود ...
📝📝📝
محسن کمی ناراحت شد و اروم گفت باشه من نمیتونم شمارو مجبور کنم ولی شاهد باشین که من به حرف اون مرحوم عمل کردم دیگه باید برم
منم دیگه نمیدونستم چی بگم ...
مامان ـ عه محسن جان کجا بمون دیگه چیزی تا شام نمونده
کجا میخوای بری پسرم ...
😔😞😔
ممنون زن عمو مزاحم نمیشم قراره برم خونه یکی از هم رزمام که مشهدی هستن بهشون قول دادم ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر خدا عادل است، چرا اینهمه بلا و تلخی در دنیاست؟
سخنان شیرین استاد قرائتی
الهی عجل لولیک الفرج
╭┅────────────────┅╮
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
╰┅────────────────┅╯
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
،📖 تقویم شیعه
☀️ امروز یکشنبه:
شمسی: یکشنبه - ۱۳ آبان ۱۴۰۳
میلادی: Sunday - 03 November 2024
قمری: الأحد، ۱ جماد أول ۱۴۴۶
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺4 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️12 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️32 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️42 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺49 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
🌼 امام على عليه السلام:
🍃 قم عَن مَجلِسِكَ لِأَبيكَ ومُعَلِّمِكَ، وإن كُنتَ أميراً.
🍃 براى پدر و آموزگارت از جاى خود برخيز، هر چند فرمان روا باشى.
📚 غرر الحكم، ح 2341.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#پندانـــــــهـــ
🧨 امان از کسی که ببیند ولی دیده نشود
🔹گوسفندی ذبح کرده بودیم که برای سلاخی آن را به خانه آوردیم. ساعتی نکشید مگسها دور او جمع شدند.
🔸برای من یک نکته بسیارعجیب بود؛ مگسهایی سیاه با بالهایی رنگی دیدم که مثل رنگینکمان نور داشتند.
🔹واقعاً در حیرت شدم این مگسها چرا ساعتی قبل نبودند؟ آنان بیتردید همان لحظه خلق نشده بودند، بلکه همین حوالی ما زندگی میکردند.
🔸یک تکه از گوشت زائد را بر زمین روی آسفالت گذاشتم. ساعتی بعد دیدم مورچههایی بسیارریز دورش جمع شدند.
🔹فهمیدم آنها هم همنشین ما بودند ولی من نمیشناختمشان.
💢 در پیرامون ما نیز خیلیها زندگی میکنند که آنان را نمیبینیم ولی آنان ما را میبینند و امان از کسی که ببیند ولی دیده نشود.
🔺اگر در زندگی ثروتی به ما رو کرد همین مگسهای رنگی بینامونشان سریع سروکلهشان برای خوردن پیدا میشود.
🔺پس باید مراقب این مگسها باشیم.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 داستان #تشرف یک طلبه بیمار و کمک کردن #امام_زمان علیه السلام به ایشان
🎙 #آیت_الله_ناصری
➖➖➖➖➖➖➖
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفسور حسابی: ۲۲ سال درس دادم
🍁هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم (چون کلاس باید اینقدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید)
هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم! (چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست).
هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم! (چون میدانستم اگر ۱۰ دقیقه هم به کلاس بیاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش).
هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم (چون اینقدر جذاب درس میدادم که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن).
هیچگاه ۹۰ دقیقه درس ندادم! (چون میدانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد).
هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم! (چون میدانستم ممکن است بچه ای مستضعف باشد یا یتیم).
هیچگاه دانشآموزی درب دفتر نفرستادم (چون میدانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور).
هیچگاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم! (چون میدانستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند).
همیشه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود (چون میدانستم که کجا گیر میکند نمیپرسیدم!)
روز دانش آموزان و دانشجویان بر تمام عزیزان مبارک باد ❤️❤️❤️
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟