eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا" 🎧 با نوای علی فانی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏 🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا می‌‎فرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می‌نمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده می‌گردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. 🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندی‌هایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 @dastan9 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزیکشنبه: شمسی: یکشنبه - ۱۸ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 08 December 2024 قمری: الأحد، 6 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 🌺14 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️23 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺24 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️26 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 💠 @dastan9 💠
🌻 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🍀 السُّكوتُ ذَهَبٌ وَ الكَلامُ فِضّةٌ. 🍀 سكوت، طلاست و سخن، نقره. 📚 بحار الأنوار، ج 71، ص 294. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
🔴زنگ عبرت بزرگان گفته‌اند: چهل تا عاقل را می‌شود با یک حرف منطقی قانع کرد، ولی یک احمق را نمی‌شود با چهل بار حرف منطقی قانع کرد! 🔹حسنی مبارک گفت: نباید به آمریکا اعتماد می‌کردم. 🔸 معمر قذافی گفت: بزرگت‌رین اشتباه عمرم اعتماد به آمریکا بود. 🔹محمد مرسی گفته است: اشتباه استراتژیک من و عامل اصلی شکست انقلاب مصر اعتماد به آمریکا بود. 🔸 بن علی گفت: دلیل سقوط من اعتماد بی‌جای من به آمریکا بود. 🔹منصور هادی در یمن گفت: اگر فریب آمریکا را نمی‌خوردم، در قدرت باقی می ماندم. 🔸 تمام تاریخ نگاران معاصر در کشور معتقدند: دلیل سقوط دولت مردمی مصدق و کودتای 28 مرداد 1332 به دلیل اعتماد بی‌جای مصدق به آمریکا بود. 🔹 صدام در لحظه اعدامش گفته بود: این طناب دار را آمریکائی‌ها به گردن من انداختند. 🔸در کتاب پاسخ به تاریخ ص ۲۷۸،  محمد رضا شاه در آخرین روزهای عمرش می‌گوید: دلیل فروپاشی سلطنت من اعتماد به آمریکا بود. یعنی حتی شاه هم بعد از سال‌ها رفاقت و خدمت به آمریکا، فهمیده بود که نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد. جمله معروف محمدرضا شاه: ... آن زمان که صاحب قدرت بودم، تصور می‌کردم که اتحاد من با غرب بر مبنای اتحاد و اطمینان دو جانبه برقرار است، شاید این اطمینان و اعتماد یک اشتباه بود ..." 📚 کتاب پاسخ به تاریخ، نوشته محمدرضا پهلوی، صفحه ۲۷۸. 🔸 حالا برخی در کشور هم‌چنان امیدوارند تا آمریکا این شیطان بزرگ و اروپایی‌ها این شیاطین کوچک، برایشان آستین بالا بزنند و مشکلاتشان را حل کنند، در کجای عبرت‌های تاریخ قرار گرفته‌اند؟ قرآن می‌فرماید:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یهود ونصارا هیچگاه از شما راضی نخواهند شد الا اینکه به دین و ایین آنها درآیید .. افلا تعقلون... 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
       ﷽ 🌹 السلام علیک یا صاحب الزمان 🌹 🎥 دعوت همزمان با خروج اوست !! ⏰ زمان  : ۱ دقیقه و ۳۰ ثانیه 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ ╭┅────────────────┅╮ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ╰┅────────────────┅╯
توی تاکسی نشسته بودم؛ راننده از دزدی ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم… پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد… ! قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود… حواسم که لحظه ای پرت میشود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد…! دوست قدیمی ام کارمند است؛ در تلگرام پُست های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد. میگوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و تلگرام است…! کابینت ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته…! بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری…! میوه های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود…! مرغ فروش، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم…! معلمِ مدرسهٔ یکی از بچه های فامیل عملاً کارش را محول کرده به والدین و یک روز در میان می آید مدرسه…! پزشک، از خانوادۀ بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل…! در بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد…! استاد دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه می دهد به دانشجویانش که ترجمه کنند و آخرش به نام خودش چاپش میکند! و … میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران… خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم… صاحب مغازه با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمیدهد یا با تاخیر میدهد… جامعه مثل یک درخت است. ما ریشه ها و تنه ایم و مسئولین میوه و برگ… چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده، انتظار میوۀ سالم داریم!؟ ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم، اما خب از کجا بیایند؟ مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟ ما حق داریم مطالبه گر باشیم… اعتراض کنیم به مشکلات… اما شاید بهتر باشد یک بار هم که شده، از خُرد به کلان برویم. خودمان را اصلاح کنیم بلکه نسلهای بعدِ مسئولین اصلاح شوند، که آن موقع اگر اصلاح نشدند، مثل امروز نمی نشینیم و فقط درباره گندکاری هایشان جُک درست نمی کنیم. به قول امیرکبیر: ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد، بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد، در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا میخواهد… 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت130 صدای زنگ گوشیمو شنیدم از داخل جیب مانتوم گوشیمو بیرون آوردم نگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت131 توی راه امیر یه جا ایستاد و از ماشین پیاده شد بعد از ده دقیقه با دو تا پلاستیک بزرگ هله هوله اومد سمت ماشین سمت عقب ماشین و باز کرد پلاستیکها رو داد دست من... - مگه بچه کوچیک همراهمونه که اینقدر وسیله خریدی؟ امیر:حتما باید بچه همراه مون باشه؟ رد چشماشو گرفتم برگشتم دیدم سارا با چه ذوقی به پلاستیک و نگاه میکنه اصلا یادم رفته بود سارا از صد تا بچه ،بچه تره -نمیشه برگردیم حرم؟ علی: چرا؟ - یادم رفت واسه شفای یه نفر دعا کنم امیر : کی؟ سارا: من... -ععع آفرییین باهوووش ،فک کنم کم کم داره اون شیر موز و معجونایی که خوردی جواب میده... سارا: آیه ،مزه سفر به این چیزاست -بله ،حق با توعه امیر: هیچی ،خدا به دادمون برسه ادامه راهو... توی راه اینقدر خوابم میاومد سرمو گذاشتم روی شیشه ماشین خوابم برد با صدای امیر چشمامو باز کردم نگاه کردم هوا تاریک شده بود -وااایی کی شب شده سارا: یه جور خوابیده بود که اصحاب کهف اینقدر خوابیده نبودن امیر: پیاده شین بریم واسه شام و نماز -باشه خواستم پیاده شم چشمم افتاد به زباله های پلاسیک -سارا همه اینا رو تو خوروی؟ سارا: چیه ،اشکالی داره؟ - نه ولی اشتهای خوبی داریااا سارا: بسم الله بسم الله هووووففف، بترکه چشم حسود از حرفش همه زدیم زیر خنده و از ماشین پیاده شیم بعد از خوندن نماز و خوردن شام دوباره برگشتیم داخل ماشین ایندفعه علی رانندگی میکرد وسطهای راه امیر و سارا خوابیدن منم چون قبلش خوابیده بودم با علی صحبت میکردم تا احیانا یه موقع خوابش نبره... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت131 توی راه امیر یه جا ایستاد و از ماشین پیاده شد بعد از ده دقیقه ب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت132 تااذان صبح علی رانندگی کرد منم تا اون موقع چشم رو هم نزاشته بودم بعد از خوندن نماز صبح امیر نشست پشت فرمونو حرکت کردیم با خیال راحت خوابیدم ساعتهای ۷_۸ صبح بود که رسیدیم به ویلای دوست امیر بوی دریا رو میشد از ورودی شهر استشمام کرد ویلای خیلی قشنگی بود از پشت پنجره اتاق میشد دریا رو دید دریایی که با آرامشش یه موقع قافلگیرت میکنه بعد از جابه جا شدن امیر و علی رفتن مشغول صبحانه اماده کردن شدن منو سارا هم روی مبلا لم داده بودیمو هی غر میزدیم که بابا زود باشین روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد دقیقا بعد از یه ساعت صبحانه اماده شد مشغول خوردن صبحانه شدیم بعد ظهر رفتیم سمت دریا افراد زیادی اومده بودن ما هم رفتیم یه سمتی که خلوت بود روی ماسه ها نشستیم مشغول نقاشی کردن روی ماسه ها بودم سارا:امیر بریم شنا؟ امیر یه چشم غره ای واسه سارا رفت:نخیر سارا:عع چرا امیر:لباست خیس میشه جذب تنت میشه سارا:با چادر میریم -وااا سارا ،دختر تو چرا یه جا بند نمیشی ،هنوز شاهکار دفعه قبلت تو گوشیم هست سارا:مگه چی گفتم ،با چادر میرم ،همین جلو ،دور نمیشم امیر:باشه بریم -چی چی بریم ،بشینین ،دختره تا خودشو نکشه ول کن نیست سارا:اصلا تو هم بیا با هم بریم -نمیخواد ،خودتون برین دو تایی خودکشی کنین علی :عع آیه جان زشته -چی چی زشته دیونه شدم از دست دیونه بازی های این دوتا ،کدوم آدم عاقلی با چادر میره داخل آب که اینا دومیش باشن سارا:حسوووود ،اتفاقا ما اولین نفر میشیم ،بریم امیر جان.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت132 تااذان صبح علی رانندگی کرد منم تا اون موقع چشم رو هم نزاشته بو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت133 علی با دیدن چهره ام زد زیر خنده نگاهش کردم -به چی میخندی آقا؟ علی : آخه هر موقع عصبانی میشی خیلی بامزه میشی -عه پس که اینطور ،یادم باشه همیشه عصبانی باشم که شما بخندین علی :نه دیگه ،من به اندازه کافی عصبانیت شما رو دیدم صدای زنگ موبایل علی باعث شد حرفمون نصفه بمونه علی هم عذرخواهی کرد و بلند شد رفت تعجب کرده بودم از اینکارش چه کسی بود که به خاطرش بلند شد و رفت بیخیال شدمو مشغول نقاشی کردنم شدم بعد از مدتی امیر و سارا مثل دوتا پنگوئن برگشتن با دیدن چهره سارا خندم گرفت ولی حوصله سر به سر گذاشتنش رو نداشتم بعد از مدتی علی هم برگشت خیلی خوشحال بود علت خوشحالیش رو نمیدونستم دلم میخواست بپرسم کی بود که زنگ زده بود ؟ چی گفت که اینقدر خوشحالت کرد؟ ولی چیزی نگفتم ،دلم میخواست خودش تعریف کنه برام ولی چیزی نگفت بعد از مدتی هم سوار ماشین شدیم و برگشتیم سمت ویلا به خاطر ماموریتی که برای علی پیش اومده بود خیلی زود برگشتیم تهران علی رو رسوندیم خونشون بعد به همراه سارا و امیر برگشتم خونه علی گفته بود احتمالا دو هفته ای ماموریتش طول میشه نرفته دلم برایش تنگ شده بود ای کاش تصمیمش عوض میشد و نمیرفت ولی حیف که علی عاشق کارش بود عاشق تفحص ... بدون علی حتی هم نفس کشیدن تو دانشگاه هم برام سخت بود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تودهنی حامد کاشانی به حجاب استایل‌ها که با دروغ‌هاشون جیب مردم بدبخت رو میزنن 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
🟢 سقوط بشار و صعود بشارت ها 🔹با انتشار اخبار بد سقوط حکومت سوریه، شاهد تحلیل های هیجانی و ناامید کننده گوناگونی هستیم: 1⃣ «خون شهدای مدافع حرم را به باد دادند!» گویا که شهدای مدافع حرم برای دفاع از حکومت سوریه و شخص بشار اسد میجنگیدند، در حالی که با رفتن بشار، آرمان دفاع از حرم ها و مقدسات سوریه بر زمین نخواهد ماند. 2⃣ «مقصر پزشکیان و عراقچی هستند که با ابزار دیپلماسی و مذاکره به دنبال مدیریت مسئله پیچیده سوریه بودند»، انگار نه انگار که عراقچی در دوحه و علی لاریجانی به نمایندگی از رهبری دوبار در دمشق به دنبال مدیریت صحنه و متقاعد سازی طرف های درگیر و انگیزه سازی برای بشار اسد و حاکمیت سوریه بودندـ 3⃣ «جمهوری اسلامی مقصر است که گذاشت حکومت سوریه سقوط کند!» یعنی انتظار دارند وقتی رئیس جمهور سوریه نمیخواهد، مردم سوریه نمیخواهند و ارتش سوریه نمیخواهند به هر دلیلی مقاومت کنند، ایرانی ها دایه دلسوزتر از مادر شوند و با دخالت بیجا در امور داخلی یک کشور دیگر، اراده خود را بر مردم و حاکمیت آن کشور به هر قیمتی تحمیل کنند! ما قبلا هم با درخواست سوریه و حاکمیت بشار اسد،عملیات مستشاری در این کشور داشتیم. 4⃣ «چون عملیات وعده صادق با تعلّل روبرو شد، دولت سوریه سقوط کرد» رهبر معظم انقلاب تأکید کردند نه تعلل میکنیم و نه شتابزده عمل میکنیم؛ همه ما به تدابیر رهبر جبهه مقاومت و فرمانده کل قوا ایمان داریم و با تهمت «تعلل کردیم که سید حسن نصرالله به شهادت رسید»، تدابیر امام خامنه ای و بیانات صریح ایشان را نادیده نمیگیریم و دل مردم منطقه و حاکمان کشورهای جبهه مقاومت را با وسوسه های سرپنجه های رسانه ای دشمن، خالی نمیکنیم. 5⃣ «اگر حاج قاسم بود، سوریه سقوط نمیکرد» گویا که نمیدانند استاد و پیر مراد حاج قاسم تاکید کردند که با آمدن سردار قآآنی خلاء حضور حاج قاسم رفع گردید. تضعیف سرداران سپاه و فرماندهان میدان که این روزها تا توانستند تلاش کردند تا علاوه بر متقاعد سازی حاکمیت سوریه، آرایش میدان و جبهات مبارزه را سروسامان دهند، اشتباه راهبردی بوده و تنها به سود رژیم صهیونیستی تمام میشود. ✅ بهترین پایه تحلیل برای این روزها همان بشارت ماندگار سردار دلها حاج قاسم سلیمانی عزیز است که: «من با تجربه این را میگویم که میزان فرصتی که در بحران ها وجود دارد، در خود فرصت ها نیست. اما شرط آن این است که: نترسید و نترسیم و نترسانیم.» ✅ و چه زیبا فرمود امام راحل عظیم الشان ما: «چه کوته نظرند آنهایی که خیال می‌کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده‌ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی‌فایده است، ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده‌ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده‌ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند.» ✍جعفر ولایی منش 🌹 اینم برای دوستان دلنگران 🌹 ╭┅────────────────┅╮ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ╰┅────────────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اگر فردی زیاد به همسرش گیر دهد و اعتماد نداشته باشد در آخر خیانت اتفاق می‌افتد.... ✅کانال داستان های کوتاه و آموزنده 👇 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         🕊⃟ @DASTAN9 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت133 علی با دیدن چهره ام زد زیر خنده نگاهش کردم -به چی میخندی آقا؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت134 محرم نزدیک بود قرار شده بود نماز خانه دانشگاه رو مثل یه هیئت کوچیک دربیاریم در نبود علی تمام وقتم و گذاشتم برای این کار اینقدر بی تاب دیدنش بودم ،با اینکه روزی سه ،چهار بار با هم تلفنی صحبت میکردیم باز از بی تابیم کم نمیشد دل خوش به پنجشنبه ای بودم که علی گفته بود برمیگرده حیاط دانشگاه سیاه پوش شده بود نماز خونه هم بوی محرم گرفته بود همه چیز آماده بود برای عزای پسر فاطمه توی این مدت به این فکر میکردم چقدر خوب میشد اربعین به کربلا میرفتیم پنجشنبه صبح زود بیدار شدم اتاقمو مرتب کردم رفتم سمت آشپز خونه مامان و سارا درحال صبحانه خوردن بودن -سلام مامان:سلام مادر صبحت بخیر سارا: به به آیه خانم،آفتاب از کدوم طرف در اومده سحر خیز شدی؟ نکنه بوی پیراهن یار به مشامت رسیده راست میگفت،دیگه همه فهمیده بودن که از دوری علی چقدر اذیت شدم بدون هیچ حرفی ،کنار مامان نشستم و مشغول صبحانه خوردن شدم مامان:آیه ،علی آقا کی میاد؟ سارا:عه مامان جان رنگ رخسار نشان میدهد از سر درون ،ببین قیافه اش داد میزنه امروز میاد علی آقا مامان:اره آیه ؟ _اره مامان جان ،گفته بود امروز برمیگرده سارا:آخ آخ آخ ،اگه علی آقا بفهمه تو این دوهفته با کارات دقمون دادی ،فک نکنم دیگه بره مامویت.... _سارا خانم نوبت منم میرسه هااا ،حیف که حوصله جواب دادن ندارم سارا بلند بلند خندید: واییی خداا یکی از اتفاقهای مثبتی که در نبود علی آقا افتاد این بود تو کمتر به من گیر میدی ،ان شاءالله که همیشه بره ماموریت خواستم بلند شم بزنم توی سرش که صدای زنگ موبایلمو شنیدم دویدم سمت اتاقم. .. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت134 محرم نزدیک بود قرار شده بود نماز خانه دانشگاه رو مثل یه هیئت ک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت135 با دیدن عکس علی روی صفحه گوشیم لبخند به لبم نشست -سلام علی جان علی:سلام بانوی من صبحت بخیر ‌ _صبح تو هم بخیر ،کجایی؟ تو راهی؟ علی : نه عزیزم یه کاری پیش اومده بعد ظهر حرکت میکنم با شنیدن این حرفش تمام ذوق و شوقم کور شد علی که سکوتمو متوجه شد گفت:آیه جان ،خانمی ،مطمئن باش وقتی رسیدم اول میام پیش تو _علی دست خودم نیست ،خیلی دلم تنگ شده برات علی :قربون اون دل خانومم برم ،منم دلم برات تنگ شده ،ان شاءالله که برگشتم جبران میکنم _باشه ،همچنان منتظرم تا برگردی علی:چشم بانو ،من دیگه برم ،اینقدر این مدت با هم صحبت کردیم که همه بچه ها زن زلیل صدام میکنن (صدای خنده اش بلند شده بود ،و من چقدر دلتنگ صدای خنده اش بودم ) _باشه عزیزم ،مواظب خودت باش علی:تو هم مواظب خودت باش ،یا علی _علی یارت با قطع شدن تماس روی تختم دراز کشیدم تمام نقشه هام نقشه برآب شد در اتاقم باز شد و سارا وارد اتاق شد سارا: اوه اوه،قیافه ات داد میزنه که علی آقا نمیاد _سارا اگه بخوای مسخره بازی دربیاری ،من میدونم و تو سارا: نه بابا مگه از جونم سیر شدم.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 خطرناک‌ترین تاک تیک دشمن برای نابودی جوامع ایمانی؛ دقیقاً از مدل مهم‌ترین حربه‌ی شیطان الگوبرداری شده! 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا" 🎧 با نوای علی فانی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏 🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا می‌‎فرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می‌نمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده می‌گردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. 🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندی‌هایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 @dastan9 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۹ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 09 December 2024 قمری: الإثنين، 7 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️13 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️22 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺23 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️25 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
🌻 امیرالمؤمنین علیه‌السلام: 🍀 افعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ. 🍀 كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچك آن هم بزرگ است و اندكش بسيار. 📚 نهج البلاغه، ص 550. ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         🕊⃟ @DASTAN9 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد. شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت. ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد. مردم شگفت زده گفتند: ملا معجزه کردی؟ ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید. او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد. اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد. تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است، اما خسیس از همه نعمات دنیا. «دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.» ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         🕊⃟ @DASTAN9 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯