eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 🐐بُز را بکش تا تغییر کنی ...❗️ روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند، وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ... سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده. مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد... مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد. ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
سلام دوستان 💙💙💙 خاطره ای که از ماه رمضان امسال دارم ،لطفا بخونید ۰ روز پنجم ماه رمضان بعد از افطار بستنی خریدیم و خوردیم پسرم محمد علی منزل نبود وبعد از افطار اومد یادم نبود بهش بگم برو فریزر بستی هست بخور ، فردای آن روز من کارگاه قالی بافی بودم و مشغول بافت قالی ،محمد علی که روزه هم بود از سر کار اومده بود منزل ، میگفت مامان رفتم به هوای آب یخ سر فریزر ،اخه کاشان خیلی گرمه ،دیدم یخ نبود وبستی را دیدم بر داشتم و اومدم نشستم روی مبل خوردم و خوابیدم ، میگفت هنوز خوابم نبرده بود یدفعه یادم اومد روزه بودم و بستی را کامل خورده بودم ،دو دسته زدم تو سر خودم و داخل اتاق حی تند تند راه میرفتم ، وقتی گفت کلی ناراحت شدم ولی انقدر قشنگ و بدون حتی یه کلمه دروغ تعریف کردفقط بهش گفتم پسرم اشکال نداره و روزه ی تو درست هست 💙💙💙💙این بود خاطره ی رمضان امسال من ، شاد باشید و شاد زندگی کنید ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و پنجم *
3 دقیقه در قیامت.... 036.mp3
37.57M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و ششم * توصیه به خواندن نامه‌های ۲۰، ۴۰، ۴۱ و ۴۳ نهج‌البلاغه * نکاتی از سیره علوی امام‌خمینی (ره) نسبت به رعایت بیت‌المال و حق‌الناس * حساسیت طلاب نسبت به شهریه * آیا اهل جهنم هستیم یا خیر؟ * اینطور فرهنگ‌سازی کنیم * اعمال چه افرادی در برزخ، حسابرسی می‌شود؟ * تفاوت شیرینی‌فروشی‌ها در چیست؟ * فکری برای دیه‌هایی که باید پرداخت کنیم، کرده‌ایم؟ * خمس نوعی حق‌الناس و بیت‌المال است * توضیح مفید و اجمالی خمس * معرفی کتاب - برداشت‌هایی از سیره امام‌خمینی (ره) - در سایه آفتاب ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📌 "بروید کنار! ابرها" 📖 «يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون»*۱ 🌸 امام کاظم می‌فرماید: خداوند هنگام قیام حضرت قائم، دین حق را بر همه ادیان غالب می‌کند.*۲ 🔸 خداوند اراده کرده است تا جهان را با نور خود روشن کند، اما این حکم برای عده ای ناخوشایند بوده و هست؛ به همین دلیل تمام توان و سعی خود را برای خاموش کردن انوار الهی هزینه می‌کنند. 🔹 غافل از این که این سایه ظلمت خود ساخته، فقط باعث محروم شدن خودشان از پرتو هدایتگر خورشید خواهد شد و هیچ تأثیری در محدود کردن نور نخواهد داشت. 🔆 آری نور خدا هم چنان می‌تابد و روزی فرا خواهد رسید که با ظهور منجی، سرتاسر جهان به نور واحد اسلام روشن شود. ۱. سوره توبه، آیه ۳۲ و ۳۳ ۲. کلینی، کافی، ج ۱، ص ۴۳۲ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 06 May 2020 قمری: الأربعاء، 12 رمضان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹مراسم عقد اخوت بین مسلمین در سال اول هجرت 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️6 روز تا اولین شب قدر ▪️7 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️8 روز تا دومین شب قدر ▪️9 روز تا شهادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ⭕️ @dastan9 🇮🇷
💢شهیدی که محل و نحوه ی شهادت خود را به مادرخود نشان داد.. تعریف میکرد: از نحوه شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمدو به صورت واضح می‌گفت: «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳 و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید 🌷 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
✨﷽✨ ✅داستان واقعی شیخ اسد الله ✍آن سید امام زمانت بود... 💠 زائر عتبات عالیات بود، نجف اشرف، از حرم که برگشت خوابید، در عالم رویا مولا علی بن ابی طالب آمدند به دیدارش، پرسید از حضرت،يا اميرالمؤمنين! آيا در مدت عمرم موفق به زيارت مولا و سيدم و امام زمانم شده ام يا نه؟» حضرت جواب دادند: «بلي.»، گفت: «کجا؟» فرمودند: «حرم من علی (عليه السلام) در وقت فلان و روز فلان، مشرف شدی، آمدی کنار قبر و پايين پای من که نماز بخوانی، ديدی سيدی جلوتر نماز می‌خواند و قرائت او بسيار جلب توجهت کرد... تصميم گرفتی نصف پولی را که در جيب داری بعد از فراعت ايشان از نماز به او بدهی، و گوش دادی به قرائت او، بيشتر جذبت کرد، تصميم گرفتی تمام پولت را به او بدهی و ايشان بعد از سلام نماز، روی خود را برگرداند و به جانب تو و فرمودند: «تو فردا نياز به آن خرجي داری، لازم نيست به من بدهی؛آن سيد امام زمانت بود.» امام زمان ارواحنافداه از همه ی فردای همه ی ما با خبر هستند،مولا حتی آخرین برگ کتاب زندگی مان را می دانند،بیایید تا فرصت هست دخیل ببندیم به چشمان زهرایی اش و بخواهیم از وجود مبارکش، دمِ رفتنمان کاری با ما کند که جد غریبش با حُر کرد،آقاجان اگر نشد عباست باشم،حُرِّ پشیمانت که می توانم بشوم... عاقبت حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم 📚برداشتی آزاد از کتاب شریف اثبات الولایه ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🔴 کرامتی زیبا از ( سلام الله علیه ) 📌زهری می‌گوید: خدمت حضرت علی بن الحسین علیهما السلام بودم. یکی از اصحابش وارد شد، امام از او پرسید: چه خبر؟ عرض کرد: یا ابن رسول الله! فعلا گرفتار چهار صد دینار قرضی هستم که راهی برای پرداخت آن ندارم زیرا عیال وارم و مخارج ایشان را نمی توانم تامین کنم. حضرت زین العابدین علیه السلام به شدت گریه نمود. عرض کردم: یا ابن رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟! فرمود: مگر گریه برای مصائب و گرفتاریهای بزرگ نیست؟ عرض کردم: همین طور است. فرمود: کدام مصیبت از این بزرگتر که مؤمن حرّ برادر خود را گرفتار ببیند و نتواند رفع گرفتاریش را بنماید یا او را مبتلا به فقر و تنگدستی بیابد ولی امکان رفع آن نباشد. زهری گفت اطرافیان امام متفرق شدند. بعضی از مخالفین با یکدیگر می‌گفتند: تعجب است از این خانواده که ادعا می‌کنند هر چه در زمین و آسمان است مطیع آنها است و خداوند درخواست آنها را رد نمی کند و باز اعتراف می‌کنند که نمی توانند رفع گرفتاری از یک مؤمن خاص خود بنمایند. این حرف به همان کسی که مقروض بود رسید؛ خدمت زین العابدین علیه السلام رسیده و عرض کرد: فلانی و فلانی چنین گفته اند! سخن آنها بر من از فقرم ناگوارتر است. امام علیه السلام فرمود: خداوند اجازه گشایش برای تو داد، بعد رو به کنیزی نموده و فرمود: افطار و سحری مرا بیاور، کنیز دو گرده نان آورد. فرمود: این دو گرده نان را بگیر که دیگر چیزی پیش ما نیست. خداوند به وسیله همین دو گرده، گشایش خوبی به تو خواهد داد. آن مرد دو گرده را گرفت و وارد بازار شد و نمی دانست آنها را چه کند. در اندیشه قرض و خرج خانواده بود. گاهی شیطان او را وسوسه می‌کرد که این دو گرده نان چگونه می‌تواند رفع ناراحتی تو را بنماید، در این موقع به ماهی فروشی برخورد که یک ماهی گندیده داشت، گفت: این ماهی پیش تو مانده و این گرده نان پیش من است. ممکن است یک گرده نان را بگیری و همان ماهی مانده را بدهی؟ ماهی فروشی قبول کرد. نان را گرفت و ماهی را داد. در بین راه به مردی برخورد که نمک نامرغوبی داشت، به او گفت: مایلی این نان خشک را بگیری و همان نمک نامرغوب را بدهی؟ قبول کرد، آن مرد ماهی و نمک را به خانه آورده و گفت: این ماهی را با نمک درست می‌کنم. همین که شکم ماهی را شکافت، دو مروارید غلتان درون او یافت و سپاس خدای را به جای آورد. در همین بین که شاد و خرم بود، ناگهان درب خانه به صدا آمد. پشت درب رفت تا ببیند کیست، دید صاحب ماهی و صاحب نمک هر دو آمده اند! گفتند: ما و خانواده مان هر چه کوشش کردیم این نان را بخوریم دندان به آن کارگر نبود. فکر کردیم تو خیلی گرفتار و مبتلا هستی، نان را برای خودت آوردیم و آنچه در مقابلش از ما گرفته ای، به تو بخشیدیم! دو نان را از آنها گرفت؛ پس از رفتن آنها درب را بست. در این موقع فرستاده حضرت زین العابدین علیه السلام رسیده و گفت: مولایت می‌فرماید: تو به آرزویت رسیدی! اینک نان ما را برگردان که کسی جز ما نمی تواند آن نان را بخورد! دو مروارید را به قیمت گزافی فروخت و قرضش را پرداخت و وضع مالی اش بسیار خوب شد. برخی از مخالفین گفتند: عجب اختلافی بین این دو حالت است که علی بن الحسین علیهما السلام مدعی است نمی تواند رفع تنگدستی از دوستش بنماید ولی او را دارای ثروتی عظیم می‌کند! حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند: قریش نیز همین سخن را به پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گفتند که چگونه کسی که در موقع هجرت از مکه تا مدینه را به دوازده شبانه روز (نه کمتر) طی می‌کند، می‌تواند در یک شب به بیت المقدس برود و در آنجا آثار پیمبران را مشاهده کند. سپس زین العابدین علیه السلام فرمود: اینها از کار خدا و دوستان خدا با او غافلند. به مقامهای بلند نمی توان رسید مگر با تسلیم در مقابل خدا و ترک اظهار نظر، و رضا به آنچه او صلاح می‌داند. دوستان خدا بر گرفتاریها و ناراحتیها صبر می‌کنند و دیگران چنین صبری ندارند و خداوند در مقابل این شکیبایی، آنها را به تمام آرزوهایشان می‌رساند. با وجود این، آنها جز خواست خدا را نمی خواهند. 📚بحارالانوار؛ج۴۶،ص۲۰📚 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
سلام دوستان🌹 من اولین باری ک رفتم خونه مادر شوهرم  خواهر شوهرم تازه از دندون پرشکی اومده بود منم فاز خودشیرینی برداشتم گفتم الان خودم برات سوپ میپزم  برداشتم به خیال خودم یه سوپ حسابی گذاشتم ولی مثلا میخاستم زودتر پخته بشه نمک رو همون اول زدم به سبزیش  نگو بدتر سفت میکرد خلاصه نزدیک ناهارم بود که گذاشتم سوپ هم اصلا پخته نشده بود  ولی رنگش خوب بود  تااومد تو سفره همه گفتن به به ما سوپ عروس پز میخایم  بعدم هرکی یه قاشق میخورد میگفت حالا میزارم برای عصرونم😂😂😂 فقط برادر شوهرم تا آخرش خورد صدای خرت خرت هویج و سبزی نپخته ها هنوز تو گوشمه🥴🥴🙈 ‌‌‌‌‌‌‌ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و ششم * ت
3 دقیقه در قیامت.... 037.mp3
34.2M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و هفتم * استقلال مسلمین اساس کتاب شذرات‌المعارف * بیت‌المال باید در جایش هزینه شود * ادب در برابر عالم * مرض عصر ما، کم‌حوصلگی * ارکان امر به معروف از لسان امام حسین ع * ادامه کتاب، ماجرای صدقه * پاکیزه‌ترین اعمال * از واجبات اعمال ما، حمایت از یتیم * مالیات دادن به حکومت طاغوت * دو توهم بزرگ در زندگی * نظام ژله‌ای تقدیر * حدیثی طلایی از حضرت زهرا (س) ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷