eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
36 فایل
﷽ کپی مطالب و نشر با ذکرصلوات تبلیغ و تبادل ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 مدیریت کانال https://eitaa.com/yazahra_9 ادمین تبلیغات کانال https://eitaa.com/Onlygod_10
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به خواهرای نازنینم 🌺🌺🌺 این مطلبی که میخواهم بهتون بگم مخصوص مجرد هاست چیزی است که خودم توی زندگی ام تجربه کردم و امیدوارم بتونم به شما هم کمک کنم تا مسیر صحیح و انتخاب کنید ممنون میشم چند دقیقه از وقتتون وبه من بدید 🙏🙏🙏🙏🙏 ⬅️از هر دست بدی از همون دست هم میگیری هر چیزی توی این دنیا دروغ باشه دیگه کلام خداوند که راسته و محقق خواهد شد 🔺️خدای متعال در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم میفرماید: همسرانی از جنس خودتان برای شما آفریدیم 🔺️وخداوند  در آیه ۲۶ سوره مبارکه نور میفرماید : زنان خبیث برای مردان خبیث ، و مردان خبیث نیز به زنان خبیث تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! خواهرای خوبم 🌹 شک نکنید که کلام خداوند جز صدق و راستی نیست و این قطعا در زندگی شما محقق خواهد شد همین طور که در زندگی من و همه ی اطرافیانم محقق شده است اگر پا روی نفس خودتون بزارید و توی این دوران جوانی زیبایی های خودتون و بپوشونید و حجاب پیشه کنید مطمعن باشید خداوند شوهری به شما عطا خواهد کرد که توی همین جوانی ، عفیف هست و چشمش و از زیبایی هر دختر دیگه ای نگه داشته ▪️ نمیتونیم گناه کنیم و از خداوند همسری پاک توقع داشته باشیم ▪️ از هر دست بدیم ازهمون دست میگیریم اگر در جایی مشغول گناه کردن هستید بدونید شوهر آینده شما هم در جایی دیگر مشغول گناه هست واگر پاکدامنی کردید بدانید،  همسری پاک پاداش شما خواهد بود از خدای متعالی برای همتون همسرانی پاک آرزو میکنم 🤲🤲🤲 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
سلام به خواهرای نازنینم 🌺🌺🌺 این مطلبی که میخواهم بهتون بگم مخصوص مجرد هاست چیزی است که خودم توی زندگی ام تجربه کردم و امیدوارم بتونم به شما هم کمک کنم تا مسیر صحیح و انتخاب کنید ممنون میشم چند دقیقه از وقتتون وبه من بدید 🙏🙏🙏🙏🙏 ⬅️از هر دست بدی از همون دست هم میگیری هر چیزی توی این دنیا دروغ باشه دیگه کلام خداوند که راسته و محقق خواهد شد 🔺️خدای متعال در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم میفرماید: همسرانی از جنس خودتان برای شما آفریدیم 🔺️وخداوند  در آیه ۲۶ سوره مبارکه نور میفرماید : زنان خبیث برای مردان خبیث ، و مردان خبیث نیز به زنان خبیث تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! خواهرای خوبم 🌹 شک نکنید که کلام خداوند جز صدق و راستی نیست و این قطعا در زندگی شما محقق خواهد شد همین طور که در زندگی من و همه ی اطرافیانم محقق شده است اگر پا روی نفس خودتون بزارید و توی این دوران جوانی زیبایی های خودتون و بپوشونید و حجاب پیشه کنید مطمعن باشید خداوند شوهری به شما عطا خواهد کرد که توی همین جوانی ، عفیف هست و چشمش و از زیبایی هر دختر دیگه ای نگه داشته ▪️ نمیتونیم گناه کنیم و از خداوند همسری پاک توقع داشته باشیم ▪️ از هر دست بدیم ازهمون دست میگیریم اگر در جایی مشغول گناه کردن هستید بدونید شوهر آینده شما هم در جایی دیگر مشغول گناه هست واگر پاکدامنی کردید بدانید،  همسری پاک پاداش شما خواهد بود از خدای متعالی برای همتون همسرانی پاک آرزو میکنم 🤲🤲🤲 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
سلام خواهر چادری عزیزم 🌹 ️▪️میدانم هجمه ها بر علیه چادرت زیاد هست ️▪️میدانم تحمل تمسخر ها و طعنه ها سخت هست ▪️میدانم با تلاش و تبلیغات دشمن حتی اطرافیانت هم حجاب هاشون کمرنگ تر شده است ️▪️میدانم که شاید همسر و یا اعضای خانواده ات هم گاهی تحت تاثیر این تبلیغات منفی قرار میگیرن و پشتت را خالی میکنند ▪️و حتی گاهی اطرافیان در مقابلت در می آیند تا چادرت را زمین بگزاری😔😔😔😔 اما خواهر خوبم ️میدانی جایگاه تو کجاست؟ ⬅️ تو مدافعی ️مدافع حریم چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) ️⬅️و امانت داری ️امانت دار چادر حضرت زینب (سلام الله علیها) ️🔺️اجازه نده لحظه ای این چادر بر زمین افتد ️🔺️اجازه نده حرمت چادرش از بین برود ️🔺️محکم تر بایست ️🔺️چادرت را محکم تر بگیر ️🔺️طعنه ها و تمسخر ها رو با توسل رد کن ️🔷️مطمعن باش دشمن در مقابل ایستادگی تو شکست خواهد خورد 🔷️و نقشه هایشان به نتیجه نخواهد رسید 🔆ان شاء الله بتونیم به عنوان یک زن شیعه ، حق چادر را اَدا کنیم و مدافع حجاب فاطمی باشیم 🤲🤲🤲🤲 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
*«حکایتی زیبا»* *📢تابستان 1363 كه در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادري به همراه دو دخترش برخورد كردم كه در حال درو كردن گندم‌هايشان بودند* *📌فرمانده‌ي گروهان، ستوان آسيايي به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع كنيم و برويم گندم‌هاي آن پيرزن را درو كنيم.* *✊به او گفتم: چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد تا با آن پيرزن صحبت كنم. جلو رفتم* *🎖️پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بيرون برويد تا به كمک سربازان گندم‌هايتان را درو كنيم. شما فقط محدوده‌ي زمين خودتان را به ما نشان دهيد و ديگر كاري نداشته باشيد* *🎙️پيرزن پس از تشكر و قدرداني گفت: پس من مي‌روم براي كارگران حضرت فاطمه‌ي زهرا(سلام الله عليها) مقداري هندوانه بیاورم* *⌚ما از ساعت 9 الي 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو كرديم.بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم* *⁉️و رفتم كنار پيرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید مي‌روم تا براي كارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بياورم. شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كرديد؟* *☀️🌸گفت : ديشب حضرت فاطمه‌ي زهرا(سلام الله عليها) به خوابم آمد و گفت: چرا كارگر نمي‌گيري تا گندمهايت را درو كند ديگر از تو گذشته اين كارهاي طاقت‌فرسا را انجام دهي* *☀️🌹من هم به آن حضرت عرض كردم: اي بانو تو كه مي‌داني تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسيده است و درآمدمان نيز كفاف هزينه‌ ی كارگر را نمي‌دهد، پس مجبوريم خودمان اين كار را انجام دهيم* *☀️بانو فرمودند: غصه نخور! فردا كارگران از راه خواهند رسيد. بعد از اين جمله از خواب پريدم* *📌امروز هم كه شما اين پيشنهاد را داديد، فهميدم اين سربازان، همان كارگران حضرت مي‌باشند. پس وظيفه‌ي خود ديدم از آنها پذيرايي كنم* *💧بعد از عنوان اين مطلب، ناخودآگاه قطرات اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: سلام بر تو اي دخت گرامي پيامبر(سلام الله عليها) فدايت شوم كه ما را به كارگري خود قابل دانستي* راوی : سرگرد مسلم جوادي ‌منش منبع: كتاب نبرد ميمك، احمد حسينا، مركز اسناد انقلاب اسلامي 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🔆 🔴 «اول به خودت نگاه کن!» 🔹مردی متوجه شد که شنوایی گوش همسرش کم شده است ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. 🔸دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. 🔹آن شب همسرِ مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید، بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. باز هم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” 🔸و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ 🔺گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیب‌هایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
❣یک دقیقه مطالعه (این داستان واقعی است) روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام دارد،نداشت. لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود. این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود. زیرا که او با بقیه بچه ها بازی نمی کرد و لباس هایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی کرد. تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت " نیاز به تلاش بیش تر دارد" احساس لذت می کرد. روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند. معلم کلاس اول درباره اونوشته بود" تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام می دهد". معلم کلاس دوم نوشته بود" تیدی دانش آموز نجیب و دوست داشتنی در بین همکلاسی های خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است" اما معلم کلاس سوم نوشته بود" مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی می گذارد" در حالی که معلم کلاس چهارم نوشته بود" تیدی دانش آموزی گوشه گیر است که علاقه ای به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستانی ندارد و موقع تدریس می خوابد" این جا بود که تامسون، معلم وی، به مشکل دانش آموز پی برد و از رفتار خودش شرمنده شد. این احساس شرمندگی موقعی بیش تر شد که دانش آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه ای با ارزش در بسته بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشام کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود. خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده ی تمسخر آمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه ی او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم می خورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود. اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده ی دانش آموزان قطع شد. در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: " امروز شما بوی مادرم را می دهی" در این هنگام اشک های خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده می کرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام می کرد. از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه ای به تیدی می کرد و کم کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد. پس از آن تامسون دست نوشته ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود" شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته ام". خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی. بعد از چند سال خانم تامسون پس از دریافت دعوت نامه ای از دانشکده ی پزشکی که از او برای حضور در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان رشته ی پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان " پسرت تیدی" امضاء شده بود، شگفت زده شد. او در آن جشن در حالی که آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام می رسید، حاضر شد. آیا می دانید تیدی که بود؟ مشهورترین پزشک جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان سرطان است. 👇 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🔆 🔴 «مراقب باورهایتان باشید» 🔹روزی دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشه‌اى در وسط صندوقچه آن ‌را به دو بخش تقسيم ‌کرد. 🔸در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهىِ بزرگتر بود. 🔹ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمى‌داد. 🔸ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار شیشۀ كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان ديوار شيشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد. 🔹پس از مدتى، ماهى بزرگ از حمله به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى صندوقچه غير ممکن است! 🔸در پايان، دانشمند شيشه وسط صندوقچه را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌ سوى صندوقچه نيز نرفت !!! ⬅️ می‌دانید چرا؟ 🔺ديوار شيشه‌اى ديگر وجود نداشت اما ماهى بزرگ در ذهنش ديوارى ساخته بود از ديوار واقعى سخت‌تر، آن ديوار بلند باور خودش بود! باوري از جنس محدودیت! باوري به وجود دیواری بلند و غير قابل عبور! باوری از ناتوانی خويش! ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🙆🏻‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود🤴🏻 پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید نجار آن شب نتوانست بخوابد ... همسر نجار گفت : مانند هر شب بخواب ... پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار " کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ... صبح صدای پای سربازان را شنيد... چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ... با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند... دو سرباز با تعجب گفتند : پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی ... چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ... همسرش لبخندی زد و گفت : مانند هر شب آرام بخواب , زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند " فکر زيادی انسان را خسته می کند ... درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ". ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن یا خواب می مانی...! یا از زندگی عقب در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باش... چند آيه زيبا : 🌺 گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6) * گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7) * گفتم: خب خسته شدم دیگه... گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) * گفتم: انگار منو فراموش کردی! گفت:«اذکرونی اذکرکم» منو یاد کن تا یادت باشم. * گفتم: تا کی باید صبر کرد؟! گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63) «انّی اعلم ما لاتعلمون» من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30) * گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟ گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله» حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم. (یونس/ 109) * ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!) گفت: «الیس الله بکاف عبده» من هم برای تو کافی ام.(زمر/36) * بفرست بذار همه لذت ببرن🌺🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
😊 👌 مولانا در مثنوی معنوی میفرماید : شخصی ۳۰ سال در بازار مشغول تجارت بود و ثروت عظیمی به دست آورد و از همین ثروت ، زمین بسیار بزرگی خریداری کرد و ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثروت ، کاخ بسیار مجلل و بزرگی ساخت. زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند ، ماموران حکومتی گفتند که زمین شما آن طرف تر بود و زمین را عوضی گرفته ای کاخت را بر روی زمین دیگری ساخته ای و زمین خودت بایر مانده است. مولانا از این داستان استفاده کرده و می گوید : من و شما هم همینطوریم ما یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. ما فکر می کنیم ، بدن ما ، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن می کنیم و وقتی که می خواهیم بمیریم به ما می گویند که زمین شما، آن دیگری بوده . بدن را آباد کرده ایم ، روحمان را رها از این جهت است که می گوید: در زمین مردمان خانه مکن کار خود کن ، کار بیگانه مکن کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی جوهر خود را نبینی ، فربهی گر میان مشک تن را جا شود روز مردن گند او پیدا شود مشک را بر تن مزن بر دل بمال مشک چه بود نام پاک ذوالجلال.. ⭕️ @dastan9 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌺: وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند، یک زنبور آمد🐝 و یک قطره آب از دهانش پاشید روی آتش🔥 حضرت جبرئیل از او علت این کار را پرسیدند که: مگر با این یک قطره، آتش نمرود خاموش میشود؟ مگر تاثیر دارد؟ در پاسخ گفت: میخواستم تماشاچی نباشم و سهم خودم را انجام داده باشم، فردای قیامت خدا مرا مواخذه نکند که چرا بی تفاوت بودی؟ آفرین بر آن زنبور فهیم که فقط به انجام وظیفه فکر میکرد و به نصرت خدا، امیدوار بود. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
☆°•°★°•°﷽°•°★💛★°•°﷽°•°★°•°☆ 💟 خیاط تعریف میکرد: در بازار بودم، اندیشه در ذهنم گذشت. ‼️سریع كردم و به راهم ادامه دادم.! ✔️قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند... ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود 🕌به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! 💠در عالم معنا گفتند: شیخ ! آن لگد نتیجه آن بود كه كردی! ⁉️گفتم: اما من كه خطایی‌انجام‌ندادم؟ ♻️گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد! ⚠️اثر کارهای ما در جریان دارد، حتی یک میتواند تاثیری منفی ایجاد کند... 💐 💐 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شیعه شد؟ 🌿روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت ، خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. 🍀 آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند. 🌿سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله. 🍀در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت: جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.) 🌿عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد. 🍀سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند. 🌿وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد، علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند. 🍀علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. 🌿عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند : دیدید؟ما نگفتیم شیعیان افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! 🍀 سلطان گفت: او عالِم است.دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. 🌿 آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ 🍀علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام می‌کردند و خدای تعالی نیز فرموده است :(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است. 🌿پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. 🍀پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟ 🌿علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. 🍀علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود. 🌿احتمالا شافعی نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است. 🍀علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند. 🌿علامه گفت: پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند. 🍀 در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند... 🌿سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفر(رئیس مذاهب اهل سنت) رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. 🍀آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان، پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.💚 🌿سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود، پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟علامه پرسید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه!علامه گفت: در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. 🍀 آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمەی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە‌ی اطهار سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷 📚 پیرامون غدیر دکتر علی هراتیان سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌹🌹🌹🌹 🌺 🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️