eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏لطفا روی خودتون آژیر خطر نصب کنید 🌐💠⚜⚜💠🌐 🌴 سوره اعراف آیه 200 🌴 🕋 وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ 👹 ﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ، 🙏 ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ! 👈 و در ادامه، آیه بعد که واقعا فوق العادس رو با هم ببینیم: 🌴 سوره اعراف آیه 201 🌴 🕋 إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ 🏹 ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭﺍﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻫﺎﻯ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ، 🙄 ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﻨﺪ 🤓 ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﻴﻨﺎ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ. 🔰 اول آیه که تقوا رو برامون تعریف میکنه : ⚜ مثل یک دزدگير در روح ما عمل میکنه.. 🚨 تا یک میاد سراغ ما شروع میکنه به کشیدن.. 📣 اینهمه خدا تو قرآن تاکید میکنه که تقوا داشته باشین، یعنی همین دزدگير رو روی خودتون نصب کنین.. ✅✅ و قسمت پایانی آیه که شاهکاره، یکی از قوانین خدا رو بیان میکنه : 📖 اگر زمانیکه وسوسه میاد سراغت، به یاد خدا بیفتی .. 👈 خدا بهت بصیرت ميده بصیرت یعنی چی ⁉️ 🎭 قدرت تشخیص درست از نادرست ✅وقتی داری با گناه مواجه میشوید و وقعا هم دوست ندارید انجام بدهد به خداوند بگوید خدایا ایمانم را به دست امانت میدهم تا از اینجا خارج بشویم بهترین امانت داره خدا امتحان بکنید ببینید همینطوره یانه؟(البته همیشه باید ایمانمان را به دست خدا بدهیم) ⭕️ @dastan9 🇮🇷
ما انسان ها گاهی از سر اجبار کاری می کنیم که بعدش پشیمان می شیم اما چه فایده! من مهرانه ام.. بچه که بودم پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند و هر کدوم رفتند دنبال زندگی خودشون. من پیش عمه ام زندگی می کردم. هجده سالگی ازدواج کردم و یک سال بعدش پسرم دنیا اومد. بعد از تولد یک سالگی پسرم، همسرم که شاگرد مکانیک بود، با ماشین صاحب کارش تصادف کرد و فوت شد! من موندم و یه پسر کوچیک و هزار تا خرج و مخارج و درد و مصیبت! ⭕️ @dastan9 💐🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
#وسوسه #قسمت‌اول ما انسان ها گاهی از سر اجبار کاری می کنیم که بعدش پشیمان می شیم اما چه فایده! م
عمه ام هزار بار گفت بیا پیش خودم، تنها نباش‌ اما واقعیتش خجالت می کشیدم. باید فکری به حال خودم می کردم و لااقل از یک جایی در آمد زایی می کردم اما از کجا! عمه ام می گفت آرایشگری یاد بگیرم و تو محله آرایشگاه بزنم، چون اون سمت آرایشگاه نبود کارم حتما می گرفت ولی خب آموزش دیدن آرایشگری و رهن مغازه و خرید کلی لوازم پول می خواست که من اصلا نداشتم! دو تا انگشتر یه جفت گوشواره داشتم که فروختم گذاشتم بانک که سود چندغازش با یارانه ی خودم و پسرم به زور کفاف خرد و خوراکمون و پول آب و برق و گاز و.. هزار تا کوفت دیگه رو می داد. ⭕️ @dastan9 💐🌺
ما انسان ها گاهی از سر اجبار کاری می کنیم که بعدش پشیمان می شیم اما چه فایده! من مهرانه ام.. بچه که بودم پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند و هر کدوم رفتند دنبال زندگی خودشون. من پیش عمه ام زندگی می کردم. هجده سالگی ازدواج کردم و یک سال بعدش پسرم دنیا اومد. بعد از تولد یک سالگی پسرم، همسرم که شاگرد مکانیک بود، با ماشین صاحب کارش تصادف کرد و فوت شد! من موندم و یه پسر کوچیک و هزار تا خرج و مخارج و درد و مصیبت! ⭕️ @dastan9 💐🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
#وسوسه #قسمت‌اول ما انسان ها گاهی از سر اجبار کاری می کنیم که بعدش پشیمان می شیم اما چه فایده! م
خواهر شوهرم وضع مالیش خوب بود اما دریغ از کمک! یه شب که برای شام دعوتمون کرده بود، تو سرویس متوجه دستبند طلاش شدم.. وسوسه شده برشداشتم! فروختمش.. با پولش رفتم آرایشگری یاد گرفتم و بعد از یک سال مغازه زدم! شدم یه آرایشگر که شکر خدا در آمدش خوب بود! دو سال بعد، با پولم همان دستبند رو خریدم و با پست فرستادم دم خونه ی خواهر شوهرم.. بدون اینکه بهش چیزی بگم! بخدا که من نمی خواستم دزدی کنم و مجبور شده بودم! پول اون دستبند کمک خیلی زیادی بهم کرد، حداقل دیگه شکم خودم و بچه ام سیره، لباس داریم که بپوشیم، جامون گرمه و از ترس پول گاز زمستونا بخاری رو کم نمی کنم.. از ترس پول آب دو هفته یکبار حموم نمیریم، از ترس پول برق دیگه پسرم رو از دیدن کارتون محروم نمی کنم! ⭕️ @dastan9 🌺💐
داستانهای کوتاه و آموزنده
#وسوسه #قسمت‌سوم خواهر شوهرم وضع مالیش خوب بود اما دریغ از کمک! یه شب که برای شام دعوتمون کرده
واقعا شرمنده بودم اما حداقل حال خودمو پسرم خوب بود. خداروشکر که تونستم دستبندو بخرم و بفرستم برای خواهر شوهرم! اما اون اتفاق.. فردای اون روز، اون دستبند برگشته شد بهم.. پست آورد دم آرایشگاه تحویلم داد، با یک نامه ی کوچیک که داخل نوشته شده بود " من هیچ احتیاجی به این دستبند و پولش ندارم، می دونمم که مجبور شدی برش داری و همون موقع حلالت کردم، اینم برای پسرت، هر کاری میخواش باهاش بکن، با فرستادنش برام ذاتتو نشون دادی بهم، من خوب می شناسمت و میدونم اهل این کارا نیستی، من فراموش کردم، توام فراموش کن!" تو آرایشگاه، با خوندن اون نوشته کلی اشک ریخته و از ته قلبم خدارو شکر کردم! اون دستبندو نگه داشتم.. اگر واقعا لازمش داشتم که می فروختمش، اگر نه تا ازدواج پسرم ازش مراقبت کرده و اون موقع کمک خرجی بهش میدادمش! ⭕️ @dastan9 💐🌺