🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔸روحم آزاد بود و در تهران برای خودش میگشت. وارد اتـاق مجلّل رئـیـس یـک اداره شدم. یکی از کارکنان اداره وارد شد و با ادب بـه رئیس گفت: چند مـاه اسـت بـه مـا کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم.
🔸رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پـول نیست، بـرو بیرون. آن کارمند شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان روستایی بود شناسنامهاش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت. جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت هرچه میخواهی بیا ببر!
🔸کم کم رابطه آن ها بیشتر شد و این زن به فساد کشیده شد... اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و میتوانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و...
🔥من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل آن رئیس اداره هم نوشته شد!!
📚 برشی از کتاب شنود
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۴۸ پیکان نارنجی رنگی که نشان تاکسی دارد م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عالیجنابان_خاکستری
به قلم محدثه_صدرزاده
قسمت۴۹
نیم نگاهی میاندازم. کیفش را روی پایش میگذارد و درش را باز میکند. از درون کیف روزنامهای برمیدارد و مشغول خواندنش میشود. به روبهرو خیره میشوم. اگر ترافیک نباشد ده دقیقهای میرسیم. نفسم را بیرون میدهم، آن قدر سرگرم روزنامه شده است که حتی نگاه به خیابان نمیکند. با اینکه تمام حواسش پرت است اما از اسرسم کم نمیکند. دستم را دور فرمان ماشین حقله میکنم و میفشارم. موسوی هنوز هم مشغول روزنامه است. نزدیک اداره که میشویم ضربان قلم بالا میرود. حالا چطور او را به اداره ببرم؟
ماشین را روی پل میبرم که دقیق جلوی در پیاده شود. با سرعت در را باز میکنم و همان طور که به سمت موسوی میروم تمام عکسالعملهایش را تحت نظر میگیرم. با ترس و چشمانی که درشت شده است خیرهام میشود. در را باز میکنم.
_لطفا پیاده بشید.
دستانش میلرزد و تمرکزی بر کارهایش ندارد. دست دراز میکنم و روزنامه را از میان دستانش بیرون میکشم و کیفش را برمیدارم.
_دارم با احترام میگم لطفا پیاده بشید.
انگار به خود میآید و اخمی میکند.
_شما؟
خندهام میگیرد. یک مامور امنیتی بعد از کلی وقت تازه میپرسد: شما؟
دستی به لبهایم میکشم که خندهام را کنترل کنم.
_پیاده بشید همه چیز روشن میشه.
نیم نگاهی میاندازد با اینکه سعی بر جدیت دارد اما لرز دستانش چیز دیگری میگوید. نفسش را کلافه بیرون میدهد انگار دارد با خودش کلنجار میرود که چه کاری بکند. در آخر هم تسلیم ترش میشود. در را میگیرد و بلند میشود.
_کجا باید برم؟
دستم را به سمت اداره میگیرم. راه میافتد من هم پشت سرش میروم. سنگینی کیفش حس خوبی نمیدهد. امیدوارم با این همه سنگینیاش چیز بدرد بخوری هم درش باشد.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عالیجنابان_خاکستری به قلم محدثه_صدرزاده قسمت۴۹ نیم نگاهی میاندازم. کیفش را روی پایش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عالیجنابان_خاکستری
به قلم محدثه_صدرزاده
قسمت۵۰
وارد که میشود سردرگم میایستد و دور و اطراف را نگاه میکند. هنوز هم نگران فرارش هستم و حوصله این نگاههایش را که بیشتر محض کنجکاویست ندارم. بازویش را میگیرم.
_راه بیوفتید.
پوزخندی میزند که صدایش در سالن میپیچد.
_درست حرف بزن بچه، فک نکن باهات راه اومدم یعنی تو داری درست میگی.
دستش را محکم تکان میدهد تا بازویش را آزاد کند و راه میافتد به سمتی که من قدم بر میدارم. کنارش راه میروم که از دستم در نرود. اداره نسبت به روزهای قبل شلوغتر است؛ این را از سرو صداهایی که در راهرو پیچیده است میفهمم.
_زودتر از این حرفا مجبور میشین منو آزادم کنین.
پا به راهرو که میگذاریم نفسم را حبس میکنم. کاش دیگر دهانش را باز نکند و حرفی بزند، نمیخواهم فعلا کسی از دستگیری موسوی با خبر شود. قدمهایم را تند میکنم تا زودتر به اتاق حاج کاظم برسیم.
موسوی بی هیچ حرفی کنارم قدم بر میدارد. سریع در اتاق حاج کاظم را باز میکنم، دستم را بر کمر موسوی میگذارم و کمی به داخل هلش میدهم.
_حاجی اینم کاری که خواسته بودید.
از پشت میز بلند میشود، میز را دور میزند و جلوی موسوی میایستد.
موسوی با لحنی مسخرهای میگوید:
_سلام جناب زبرجدی فک نمیکردم قرار باشه شما رو ملاقات کنم.
چهره موسوی را نمیبینم؛ چون پشت سرش ایستادهام. میخواهم بمانم؛ اما با اشارهای که حاج کاظم به در میکند، چند قدمی عقب میروم، در همان حال کیف را به جای خودم میگذارم و در را میبندم. در همان حال به در تکیه میدهم. کمی سبکتر شدهام. این که با اعتماد به نفس بالا حرف از آزادیاش میزد مانند سوهانی بر اعصابم بود. ماشین امیر امروز خیلی به کار آمد. با یاد آوری ماشین دستی به پیشانیام میکوبم و به سمت در میدوم. اصلا فراموش کرده بودم ماشین را قفل کنم. بیرون که میروم خبری از ماشین نیست. دستی در موهایم میکشم و اطراف را نگاه میکنم. اگر امیر متوجه موضوع شود مرا میکشد، ماشینش به جانش وابسته است
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
27.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ «قدرت» یعنی تحمیل اراده بر دیگری
🎙 استاد حسن عباسی
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروزچهارشنبه:
شمسی: چهارشنبه - ۱۸ مهر ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 09 October 2024
قمری: الأربعاء، 5 ربيع ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺3 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️5 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🌺29 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️37 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️57 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#ولایت_علی...!
🌷#پیامبر_خدا صلیاللهعلیهوآله:
دوست داشتن #علی ، عبادت است.
خداوند، ایمان هیچ بندهای را نمیپذیرد مگر با قبول ولایت علی و بیزاری جستن از دشمنان او.
📚ارشاد،القلوب،ج۲،ص۲۰۹
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
🍃 نامه امام رضا (ع) به حضرت #عبدالعظیم_حسنی در مورد شیعیان.
🔸 بسم الله الرحمن الرحیم
یا عبدالعظیم :
✅ ۱) شیطان کسی را رها نمیکند پس مراقب طرفندهایش باشید ؛
اى عبدالعظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه: شيطان را به دلهای خود راه ندهند./أبلغْ عنّی أولیائی السلامَ وقل لهم: أن لا یجعلوا للشیطان على أنفسهم سبیلاً،
✅ ۲) مراقب زبان و گفتار خود باشند
و ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن. /ومُرْهم بالصدق فی الحدیث وأداء الأمانة،
[ روشن است که افرادی که گفتارش زیاد است ، خطایش زیاد می شود.]
✅ ٣) چه ضرورت که در موضوعی حرف بزنیم و یا بگو مگو کنیم ؟!
به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث و جدل در کارهای بیهوده را رها کنند./
ومُرْهم بالسکوت وترک الجدال فیما لا یَعْنیهم.
[ نه تنها در جدال هم اتلاف وقت و اعصاب است ، دلها را از هم دور میکند و نور معنویت کاسته میشود]
✅ ۴) با روی خوش باشید و به دیدار یکدیگر بروید؛
و به یکدیگر روی آورند، و به دیدار هم روند، زیرا این کارها سبب تقرّب و نزدیکی آنها به من میشود./
وإقبالِ بعضهم على بعض والمُزاوَرة، فإنّ ذلک قربة إلیّ.
[مگر کسی هست که آرزوی نزدیکی به امام رضا را نداشته باشد! راه در احترام بیکدیگر است]
✅ ۵ ) خود را مشغول به از بین بردن یکدیگر نکنید؛
و خود را مشغول ریختن آبروی یکدیگر نکنند، که من با خود عهد کردهام، هرکس مرتکب چنین کاری شود و یکی از دوستانم را ناراحت و خشمگین سازد، از خداوند بخواهم که در دنيا سختترين عذاب را به او بچشاند، و چنین فردی در آخرت از زیانکاران خواهد بود!/
ولا یشغلوا أنفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً، فإنّی آلیتُ على نفسی أنّه مَن فعل ذلک وأسخط ولیّاً من أولیائی دعوتُ الله لِیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب، وکان فی الآخرة من الخاسرین.
[ این بیان مهم حضرت رضا(ع) که با شرائط امروز جامعه ما منطبق است ! چرا حذف رقیب! چرا هتک حرمت ! چرا این هم نوشته و سخنرانی و مصاحبه و کامنت و .. برای ضائع کردن افراد !]
✅ ۶ ) این قدر بدخواه دیگران بودن چرا ؟
و به دوستان ما آگاهی ده که خداوند، نیکو کارانِ آنان را مورد بخشایش خویش قرار میدهد و از بدکارانِ آنان میگذرد، مگر کسی که به او شرک ورزد و یا یکی از دوستان مرا آزار دهد، یا در دلش نسبت به وی قصد سوئی داشته باشد/
وعرِّفْهم أنّ الله قد غفر لمحسنهم، وتجاوز عن مسیئهم، إلاّ مَن أشرک به أو آذى ولیّاً من أولیائی أو أضمر له سوءً،
✅ ۷ ) پس خداوند، او را نمیآمرزد تا آنکه از این نیّت بازگردد. پس اگر همچنان بر این نیّت بماند، خداوند روح ایمان را از قلبش میبرد، و چنین فردی از ولایت و دوستی من خارج میشود
و از ولایت ما بهرهای نخواهد داشت،
و پناه بر خدا از چنین چیزی! /
فإنّ الله لا یغفر له حتّى یرجع عنه، فإنْ رجع وإلاّ نُزع رُوح الإیمان عن قلبه، وخرج عن ولایتی، ولم یکن له نصیب فی ولایتنا، وأعوذ بالله من ذلک.
📚 اختصاص، شیخ مفید، ۲۴
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟