هر کس که در دعایش
✨یادی کند زِیاران
✨شیرین ترازعسل باد
✨کامش به روزگاران
✨خدایا به همه ی ي دوستانم
✨در این شب زیبای تابستانی
✨سلامتی،برکت و عمر باعزت بده
🤲🤲آمین شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
🍓🍃یک صبح شاد
🍃🍓یک دل خوش
🍓🍃یک لب خندون
🍃🍓یک قلب امیدوار
🍓🍃یک جمع صمیمی
🍃🍓یک زندگی نیک
🍓🍃نصیبتون باد
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🔆دیدن اهل بلا
🍃امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی اهل بلا را دیدید، سه مرتبه بهطوریکه او نشنود، بگویید: «الحمدُ لله الّذی عافانی مِمّا ابتلاءَ و لَو شاءَ فَعَل: حمد برای خدایی است که ازآنچه او را مبتلا کرد، مرا عافیت داد و اگر خدا بخواهد انجام دهد.»
اگر این دعا را بخوانید هرگز به آن مبتلا نشوید.
🍃پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: هنگامیکه اهل بلا را میبینید، حمد خدا کنید، بهطوریکه صدایتان را نشنوند که اگر بشنوند ناراحت میگردند.
📚مکارم الاخلاق، ص 351 -شفا و درمان ص 70
⚡️⚡️امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «سه چیز از بزرگترین بلاهاست: نانخور بسیار، چیره شدن بدهی، ادامهی بیماری»
📚غررالحکم، ج 2، ص 170
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋
#داستان_آموزنده
🔆یزید بن ثبیط قیشی و دو پسر
🦋او از اهل بصره، شیعه و شریف قومش بود و ده پسر داشت. چون باخبر شد که امام حسین علیهالسلام بهطرف عراق حرکت کرده، به پسرانش گفت:
🦋«کدام یک همراهم میآیید؟» دو نفر به نامهای عبدالله و عبیدالله حاضر شدند و از اصحابش هیچکدام به خاطر ترس از ابن زیاد (استاندار) حاضر نشدند او را همراهی کنند. سپس از کوفه خارج شد و در ابطح مکه سکنی گرفت.
🦋 امام علیهالسلام به منزلش آمد درحالیکه او بهطرف منزل امام علیهالسلام آمده بود. حضرت علیهالسلام در منزلش نشست تا او آمد. او بسیار خوشحال شد، سلام کرد و قضیه آمدنش را گفت. سپس همراه امام به کربلا رفت. خودش و دو پسرش شهید گشتند.
📚رمز المصیبه، ج 2، ص 149 -ابصار العین
✾📚 @Dastan 📚✾
✅ حکایتی شنیدنی
مرحوم ميرزا علي محدث زاده، فرزند حاج شيخ عباس قمي كه از وعاظ و خطباي مشهور تهران بود، مي فرمود:
زماني من به بيماري و ناراحتي حنجره و گرفتگي صدا مبتلا شده بودم، تا جايي كه منبر رفتن و سخنراني كردن برايم ممكن نبود. مسلما هر مريضي در چنين موقعيتي به فكر معالجه مي افتد. من نيز با در نظر گرفتن طبيبي متخصص و با تجربه، به او مراجعه كردم و پس از معاينه معلوم شد كه بيماري آنقدر شديد است كه بعضي از تارهاي صوتي از كار افتاده و فلج شده است و اگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است.
طبيب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تا چند ماه از منبر رفتن خودداري كنم و حتي با كسي حرف نزم و اگر چيزي بخواهم و يا مطلبي را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم، آنها را بنويسم. تا در نتيجه ي استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتي از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر در مقابل چنين بيماري و حرف نزدن با مردم حتي با زن و بچه، خيلي سخت و طاقت فرساست، زيرا انسان از همه بيشتر احتياج به گفت و شنود دارد، چطور مي شود تا چند ماه هيچ نگويم و حرفي نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟ در حالي كه معلوم نيست نتيجه آن چه باشد! بر همه روشن است كه با پيش آمد چنين بيماري خطرناكي چه حال اضطراري به بيمار دست مي دهد. اين اضطرار و ناراحتي شديد، آدمي را به ياد يك قدرت فوق العاده مي اندازد. اين حالت پريشاني باعث مي شود كه اميد انسان، از تمام چاره هاي بشري قطع شود و به ياد مقربان درگاه الهي افتد تا بوسيله ي آنها به درگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند و از درياي بي پايان لطف خداوند بهره اي بگيرد.
من هم با چنين پيش آمدي، جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام الحسين عليه السلام چاره اي نداشتم. روزي بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خيلي اشك ريختم و سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء عليه السلام را مخاطب قرار دادم و گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، صبر در مقابل چنين بيماري براي من طاقت فرسا است! علاوه بر آن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا به حال علي الدوام منبر مي رفتم و از نوكران شما اهل بيت هستم. ولي حالا چه شده
است كه يكباره بايد از اين پست حساس، بر اثر بيماي بركنار باشم؟ به علاوه ماه مبارك رمضان نيز نزديك است دعوت ها را چه كنم؟ آقا عنايتي بفرما، تا خدا شفايم دهد!
به دنبال اين توسل، طبق معمول هر روز، خوابيدم. در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگي كه نيمي از اطاق منور و روشن بود و قسمت ديگر اطاق، كمي تاريك بود؛ ديدم.
در آن قسمتي كه روشن بود، حضرت سيدالشهداء اباعبدالله الحسين عليه السلام را ديدم كه نشسته اند. خيلي خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلي را كه در حال بيداري داشتم، در حال رؤيا نيز پيدا كردم و به ايشان عرض حاجت نمودم! مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزديك است و در مساجد متعددي دعوت شده ام، ولي با اين حنجره ي از كار افتاده چطور مي توانم منبر روم و سخنراني نمايم؟ و حال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتي با بچه هاي خودم نيز حرفي نزنم! چون خيلي الحاح و تضرع و زاري داشتم، حضرت عليه السلام اشاره به من كردند و فرمودند: به آن آقا سيد كه دم در نشسته، بگو چند جمله از مصيبت دخترم (حضرت رقيه عليهاالسلام) بخواند و شما كمي اشك بريزيد، انشاءالله تعالي خوب مي شوي!
من به در اطاق نگاه كردم، ديدم شوهر خواهرم «آقا مصطفي طباطبائي قمي» كه از علماء و خطباء و از ائمه ي جماعت تهران است، نشسته است. فرمان حضرت امام حسين عليه السلام را به او رساندم، ولي ايشان مي خواست از ذكر مصيبت خودداري كند! حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمودند: «بخوان روضه ي دخترم را» ايشان مشغول ذكر مصيبت حضرت رقيه عليهاالسلام شد و من هم گريه مي كردم و اشك مي ريختم.
اما متأسفانه بچه ها مرا از خواب بيدار كردند و من با ناراحتي از خواب بيدار شدم و
متأسف و متأثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فيض محروم ماندم؟ ولي دوباره ديدن آن منظره عالي امكان نداشت!
همان روز يا روز بعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد كه اصلا اثري از ناراحتي و بيماري قبلي نيست! پزشك كه در تعجب بود از من پرسيد: شما چه خورديد كه به اين زودي و سرعت نتيجه گرفتيد؟
من چگونگي توسل و خواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ايستاده بود، ولي بعد از شنيدن داستان توسلم، بي اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوي كه بر اثر شنيدن نام مولي الكونين، امام حسين عليه السلام به او دست داده بود؛ پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره ي اشك بر رخسارش ريخت. او گريه كرد و سپس گفت: آقا، اين ناراحتي شما جز توسل و عنايات و امداد غيبي، چاره و علاج ديگري نداشت.
📚کرامات الحسينيه ج2، ص88
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✾📚 @Dastan 📚✾
#شهید_مهدی_ایمانی_فردویی
متولد سال 1362 هجری شمسی بود و البته این افتخار را داشت که به مدت 14 سال، خادم آستان مقدس فاطمی (س)، مسؤول انتظامات صحن مقدس صاحب الزمان (عج) و در خدمت زائران حرم حضرت فاطمه معصومه (س) باشد.
و اما یکی از نقاط عطف زندگی مهدی ایمانی در سال 1394 اتفاق افتاد؛ آن جا که باجناق وی، یعنی قاسم غریب به عنوان یک نیروی مدافع حرم در سوریه به شهادت رسید و همین امر سبب شد تا شوق اعزام به سوریه و درآمدن در جرگه مدافعان حرم، بیش از پیش در دل مهدی طنین اندازد.
او در حالی سفرهای متعدد به سوریه داشت که به نقل از دوستانش، عطش شهادت روز به روز و ماه به ماه بیشتر در درون وی شعله می کشید و وقتی هم که به شهادت رسید کسی از دوستانش تعجب نکرد چراکه همه وی را مستحق شهادت در راه خدا می دانستند و او را کاملا برای این پایان شکوهمند آماده می دیدند.تاریخ تولد : 1362/03/08
محل تولد : قم
تاریخ شهادت : 1396/09/21
محل شهادت : حما - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند
محل مزار شهید : قم – حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_ماندگاری
🔻داستان عجیب راننده تاکسی و پیرمرد فقیر!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
#داستان_آموزنده
🔆انصاف علی علیهالسلام
🔅«شعبی» میگوید: من همانند دیگر جوانان به میدان بزرگ کوفه وارد شدم. امیرالمؤمنین علیهالسلام را بر بالای دو ظرف طلا و نقره ایستاده دیدم که در دستش تازیانهای کوچک بود و مردم سخت جمع شده بودند و آنها را بهوسیلهی تازیانه به عقب میراند که ازدحام مانع از تقسیم نشود.
🔅پس امام بهسوی اموال برگشت و بین مردم تقسیم کرد به نوعی که برای خودش هیچ چیز باقی نماند و دستخالی به منزلش بازگشت.
من به منزل آمدم و به پدرم گفتم: امروز چیز عجیبی دیدم نمیدانم عمل این شخص خوب بود یا بد؛ که چیزی برای خود برنداشت!
پدرم گفت: او چه کسی بود؟ گفتم:
🔅امیرالمؤمنین علیهالسلام و آنچه را دیدم برایش نقل کردم. پدرم از شنیدن انصاف و تقسیم علی علیهالسلام به گریه افتاد و گفت: پسرم، تو بهترین کس از مردم را دیدهای.
🌾🌾امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «هر کس از خود به دیگران انصاف دهد، خداوند بر عزّتش میافزاید.»
📚جامع السعادات، ج 1، ص 368
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆چهار جواب به خلیفه
☘طاووس یمانی (م 106) از علمای وارستهی اهل تسنّن بود و او را از اصحاب امام سجّاد علیهالسلام هم شمردهاند.
☘سالی هشام بن عبدالملِک، خلیفهی اُموی، به حج رفت و در آنجا گفت: «اگر از صحابه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم کسی در مکّه است، نزدم بیاورید تا مرا موعظه کند!»
☘گفتند: از صحابه کسی نیست امّا از تابعین هستند. گفت: بیاورید. جستجو کردند و طاووس یمانی را یافتند که صحابه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را دیده بود و از تابعین به شمار میرفت.
☘وقتی این پیرمرد را آوردند، بر خلیفه، بهعنوان امیرالمؤمنین سلام نکرد، کفش را روی فرش آورد و گفت: «حالت چطور است، ای هشام؟!»
هشام طاغوتی بسیار ناراحت شد و چهار اشکال بر او کرد و گفت: «سلام نکردن بر امیرالمؤمنین، کفش روی فرش آوردن، به اسم صدا زدن و در مقابل نشستن، از کمال ادب خارج است.»
طاووس گفت:
☘1- همه مردم تو را بهعنوان امیرالمؤمنین قبول ندارند و به همین علّت من ناپسند میدانستم که دروغ بگویم.
☘2- کفش در حاشیهی فرش تو بیرون آوردم، تو از خدا بالاتر نیستی؛ هر روز کفشم را در برابر خدا، روی زمین بیرون میآورم و خدا خشم بر من نمیگیرد.
☘3- امّا به اسم تو را گفتم، خداوند در قرآن اولیاء خود را به اسم نام میبرد و میفرماید: یا یحیی، یا داوود، یا عیسی؛ ولی دشمنانش را با کینه مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: بریده باد دو دست ابولهب (بااینکه اسمش عبدالعزی بود.)
☘4- در مورد ایراد چهارم، من از علی علیهالسلام شنیدم که فرمود: هرگاه خواستید به مردی از دوزخیان بنگرید، به مردی بنگرید که بر مسند نشسته و در اطراف او عدّهای ایستادهاند. هشام از جواب او درمانده شد و گفت: مرا موعظه کن!
☘طاووس گفت: از علی علیهالسلام شنیدهام که گفت: «در جهنّم مارهایی وجود دارد، همچون بلندی تپهها و عقربهایی هست مانند استرها که هر رئیسی را که ظلم به زیر دستش میکند، با شعلههای آتشی که از دهانش بیرون میآید، میبلعند.»
☘سپس طاووس بلند شد و سریع از جا رفت تا گرفتار هشام بدجنس نشود چراکه او از علی علیهالسلام تجلیل کرد.
📚داستانها و پندها، ج 10، ص 62 الکنی و الالقاب، ج 2، ص 441
✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔷استجابت دعا، تنها این نیست که امروز دعا کنیم و فردا نتیجهاش را ببینیم، بلکه مقصود این است که آثار قبولی و استجابت دعا برای ما روشن شود و یقین و توکل ما زیادتر گردد، ولو بعد از انجام مقدمات رفع بلا.
📚در محضر بهجت۳,ص۲۵۳
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
صدقه 5 نوع است :🌸🍃
صدقه به انسان صحیح و سالم:
پاداش یک به ده دارد
(شادی دل کودک، نشاندن امید، دادن هدیه)
صدقه به فرد زمین گیر و افتاده:
پاداش یک به #هفتاد دارد
(کمک به تهی داستان، خرید نان برای همسایه پیر)
صدقه به پدر و مادر:
پاداش یک به #هفتصد است
(لبخند به روی آنان، شاد کردن دل آنها)
صدقه برای اموات و مردگان:
پاداش یک به #هفتاد_هزار دارد
(به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید)
صدقه به طالب علم:
پاداش یک به #صد_هزار دارد
(خریدن کفش مدرسه برای کودکی، ساخت مدرسه)
✾📚 @Dastan 📚✾
ايمان دارم
که قشنگترین عشق
نگاہ مهربان خداوند
به بندگانش است
زندگی را به او بسپار
و مطمئن باش تا وقتی
پشتت به خدا گرم است
تمام هراس های دنيا
خندہ دار است...
#شبتونبخیر ✨🌙
✾📚 @Dastan 📚✾
💥🍂💥🍂💥🍂💥🍂💥
#داستان_آموزنده
🔆هلاکت خود و دیگران
🌾امیرالمؤمنین علیهالسلام از یک قاضی پرسید: «تو ناسخ و منسوخ از قرآن را میدانی؟»
🌾گفت: «نه» فرمود: «آیا به مقصود خدا در امثال قرآن اشراف داری و وارد هستی؟» گفت: «نه» فرمود: «خود هلاک شدی و دیگران را هم به هلاکت رساندی.»
📚(مصباح الشریعه، باب 63)
⚡️⚡️امام علی علیهالسلام فرمود: «نادان مُردهای در میان زندگان است.»
📚(غررالحکم، ج 1، ص 205)
#جهل
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆اثر پرخوری در صورت
🌴پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: برادرم عیسی علیهالسلام از شهری عبور میکرد، آنجا مرد و زنی را دید که با هم دعوا میکنند. فرمود: «علّت دعوای شما چیست؟» مرد گفت: «ای پیامبر خدا! این زنم میباشد ولی زیبایی ندارد، دوست دارم از او جدا شوم.»
🌴عیسی علیهالسلام فرمود: «ای زن! میخواهی زیبا شوی؟» گفت: «آری» فرمود:
🌴«هرگاه غذا میخوری، پرخوری نکن، چون وقتی طعام در شکم زیبایی شود، زیبایی صورت را از بین میبرد.»
🌴پس آن زن فرمودهی عیسی علیهالسلام را عمل کرد و طراوت و زیبایی به صورتش بازگشت.
ن📚لئالی الاخبار، ص 147
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆هر دو جهان چون لقمهای
🌱میر کمندی، مردی بزرگ شکم و دعوت خواره بود. او از اهل هرات و به پرخوری مشهور بود. تا جایی که او را به مرض گرسنگی نسبت میدادند. فخر الدّین علی صفی (م 931) گوید: «روزی از او پرسیدم که شما از بزرگان شعرا به چه کسی اعتقاد داری و نظم کدام را بیشتر یاد داری؟»
🌱گفت: «من را شعر هیچکس همانند مولانای رومی، خوش نباشد؛ مدّت شصت سال است که غیر از مثنوی و غزل مولانا نخواندهام و یاد نگرفتهام.»
🌱گفتم: «چند هزار بیت را حفظ هستی؟» گفت: «از کل اشعار مولانا یک بیت و از مثنوی هم یک بیت.» گفتم: «آن کدام بیت است؟»
گفت:
🌱کوه بود نواله ام، بحر بود پیالهام **** هر دو جهان چون لقمهای، هست در این دهان من
و از مثنوی این بیت را:
چونکه لقمه میشود در تو گهر **** دم مزن، چندانکه بتوانی بخور
📚لطایف الطوایف، ص 147
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃 غصّه هایتان را با قاف بنویسيد
▫️ تا هرگز باورشان نکنيد!
▫️ انگار فقط قصّه است و بس
😀 شاد زندگی کنید
🍃 قدر لحظه ها را بدانيد!
🔻زمانی می رسد که دیگر
▫️ شما نمی توانید
▫️ بگویید جبران می کنم
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#در_آغوش_معشوقه
🌷در مرحله سوم عملیات بعد از تجدید قوا، نیروهای اسلام به میدان مین برخورد کردند که دستور عبور از آن داده شد. عبور از میدان مین از دو محور بود که یک سمت سپاه و بسیج بودند و سمت دیگر دست ارتش بود. ۱۵۰ نفر از بچههای سپاه و بسیج بعد از شنیدن دستور عبور از میدان مین داوطلب شدند تا غلت بزنند روی مین تا معبری باز شود و دیگران رد شوند. من در سنگر فرماندهی بودم که فرماندهان اصلی آنجا بودند، از قبل پنهان شده بودم تا آنها مرا نبینند اما صدایشان را میشنیدم. از بیسیمها صدای "الله اکبر" گفتن رزمندهها میآمد و بعد صدای انفجار مین شنیده میشد.
🌷....در آن سوله یک طرف فرماندهان سپاه و یک طرف فرماندهان ارتش بودند. اما مشکلی پیش آمد که نشد معبر باز شود. زمان گذشت و هوا روشن شد. عراقیها متوجه شدند و بچهها را قیچی کردند، عده زیادی قتل عام شدند و عدهای دیگر راه برگشت را گم کردند. هنگام برگشت از جادههای "رملی" آنقدر خسته شده بودند که اسلحه و لباس خود را زمین انداخته بودند. فضا واقعاً وحشتناک و دلخراش بود. اولین آمبولانس که آمد من با خواهش به همراه بچههای تخریب رفتم جلو. وسط میدان مین جنازههای زیادی بود.
🌷یکی از عکسهایی را که از آن صحنه گرفتم از بس دلخراش بود سال گذشته با نام "صحرای کربلا" اجازه انتشار گرفت. رزمندهها با حالتهای زیبایی به شهادت رسیده بودند. یکی از آنها با مشت گره شده شهید شده بود و این نشان از تعصب او داشت، دستش خشک شده بود و مجبور شدند استخوانش را بشکنند بعد او را دفن کنند. یکی دیگر از شهدا به حالت سجده افتاده بود. یکی از شهدا "آر.پى.جی" اش را به حالتی بغل کرده بود که انگار معشوقهاش را در آغوش گرفته است. دیدن این صحنه برایم بسیار سخت و تلخ بود. من در طول عمرم دو بار صحرای کربلا را درک کردم که یکدفعه در این روز بود.
#راوى: رزمنده دلاور علی فریدونی از جمله عکاسان جنگ تحمیلی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان بسیار عجیب از آیت الله بهاءالدینی و کرامات ایشون
۱۴۰۲/۰۵/۱۵ - هیئت دانشگاه هنر تهران
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆حاضرجوابی و صراحت لهجه عقیل
🌴روزی بعد از صلح امام حسن علیهالسلام، عقیل برادر امیرالمؤمنین علیهالسلام بر معاویه وارد شد و چون حاضرجواب بود، مقدار صدر هزار درهم پول به عقیل داد و خواست زبانش را بخرد. پس از عقیل سؤال کرد:
🌴«آیا در جنگ صفّین، لشکر من و لشکر برادرت علی علیهالسلام را دیدهای؟ برایم توصیف کن.»
🌴عقیل فرمود: «به لشکر برادرم رفتم، روزهای آن، مانند روزهای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم و شبهای ایشان، مانند شبهای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بود، جز اینکه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم در میان ایشان نبود و از آنان عملی جز (قرائت) قرآن و نماز (چیزی) ندیدم.
🌴امّا وقتی بر لشکر شما عبور کردم، عدّهای منافق مرا استقبال کردند، روز و شب آنها، مانند تو و پدرت بود. جز آنکه ابوسفیان، پدرت در میان آنها نبود!»
عقیل پرسید: «طرف راست تو چه کسی نشسته است؟» گفت: عمروعاص!
🌴فرمود: «او همان است که شش نفر مدعی فرزندی او بودند تا اینکه قصاب قریش بر دیگران پیروز شد و او را فرزند خود خواند.»
پرسید: آنیکی کیست؟ گفت: ضحّاک بن قیس. فرمود: «پدرش در راندن گوسفندان نر بر ماده استاد بود.»
🌴آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: ابوموسی اشعری. فرمود: «او پسر همان زنی است که زیاد دزدی میکرد.»
🌴پس دربارهی خود معاویه سؤال کرد، عقیل فرمود: مرا معذور بدار. گفت: نمیشود. فرمود: آیا حمامه را میشناسی؟ گفت: نه. فرمود:
🌴بپرس. معاویه از نسابه شامی پرسید، او با امان گرفتن گفت: «حمامه مادر ابوسفیان (مادربزرگ معاویه) بود که در جاهلیّت پرچم فاحشه گری بر خانهاش نصب کرده بود.» معاویه به اطرافیان نگاه کرد و گفت: ناراحت نباشید. من با شما مساوی یا بیشتر رسوا شدم.
✾📚 @Dastan 📚✾
* #سلوک #تلاش
🔻 در روش بزرگان يک سيري بوده كه همواره كم رنگ شده و آن این كه ایشان در برنامه هاي عبادي، اهل كار و تلاش بودند. همانطور که اهل بیت علیهم السلام اینگونه بودند.
🔸در باب جهاد نفس وسائل الشیعه روایت از آقا علي بن موسي الرضا علیه السلام نقل می کند که مي فرمايند:
إِنِّي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِ يَوْمٍ خَمْسَةَ آلَافِ مَرَّة.
(وسائل الشيعة، ج۱۶، ص۸۶)
یعنی من هر روزه پنج هزار مرتبه استغفار ميكنم.
🔹البته منظور این نیست که الان همه ما باید این تعداد استغفار کنیم. منظور، اصل تلاش و سعی به اندازه توان و ظرفیت هر شخص است نه کمتر و نه بیشتر. منتهی توان خیلی از ما ها بیشتر از مقدار تلاشی است که الان دنبال می کنیم.
الان متاسفانه این باب ها يک کم مسدود شده است.
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🔅🔅🔅🌸🔅🔅🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆او را ادب کنید
🌻ابن عامر فهری گفت: مأمون، خلیفهی عباسی دستور داد ده نفر از اهالی بصره را که متّهم بودند، نزدش حاضر کنم؛ چون آنها را جمع کردم، شخصی پرخور و طُفیلی، آنها را دید و گمان کرد به مجلس طعامی میروند، پس خود را میان آنها جا داد و همراه آنها به راه افتاد.
آنها را سوار کشتی کردند، او هم آمد و با خودش میگفت:
🌻«خوش خواهد گذشت.» پس آن ده نفر را به زنجیر بستند، او را نیز زنجیر کردند و او متوجّه شد که آنها را برای سور نمیبرند بلکه برای گور میبرند. چون همگی بر مأمون وارد شدند نام یکیک را میخواند و گردن میزدند تا آن طفیلی باقی ماند. مأمون گفت: «تو کیستی؟» گفت: «جمع اینها را دیدم، فکر کردم ولیمهای در میان است و برای پرکردن شکم، همراهشان راه افتادم.»
🌻مأمون بخندید وگفت: «او از کشتن معاف است، لکن او را ادب کنید تا این کار را دو مرتبه انجام ندهد.»
📚نمونه معارف، ج 2، ص 569 -مجانی، ج 1، ص 263
✾📚 @Dastan 📚✾
💌گناه مثل میکروب است.
آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را میگذارد. آدمهای زیرک به جای اینکه روی عبادت سرمایهگذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایهگذاری میکنند.
گناه مثل سوراخ در کشتی است. رفته رفته کشتی را در آب غرق میکند. تَرَک روی سد باعث میشود، سد از بین برود. اول حرامها را بشناسید و بعد آنها را ترک کنید.
کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا میافتد انسان ممکن است، دچار گناه شود ولی هیچ وقت اصرار به گناه نمیکند.
اصرار به گناه باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر رود چون لجبازی با خداوند است. امیرالمومنین فرمودند: پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است.
💚اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
#پاکسازی_روح
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾
#شبتونپرازنورخدا 🌹
✨﷽✨
خدايا🙏
براےدوستانــم همراهے
آرزو میکنم
از جنس خودتــــــــ نزدیڪ
بخشنـــــده بےمنـــتـــــ
خدایا🙏
درهمہ لحظات یاورشاڹ باش
⭐️🌙 #شبتونآرام🌙⭐️
✾📚 @Dastan 📚✾