eitaa logo
داستان های امنیتی
3هزار دنبال‌کننده
21 عکس
9 ویدیو
5 فایل
مستند داستانهای‌ امنیتی‌ رمان‌های‌ جبهه‌‌‌ی مقاومت @ganndo .
مشاهده در ایتا
دانلود
. مستند داستانی امنیتی 👇
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۳/ در همین زمان، در لبنان، مرتضی که به «شکارچی جاسوس» معروف بود و با شیخ صالح و رابط ایران ارتباط داشت با چهره ای در هم وارد اتاق شد. فضای اتاق، سنگین و پر از سکوت بود. تیک‌تاک ساعت روی دیوار به وضوح شنیده می‌شد. مرتضی بی‌مقدمه وارد بحث شده بود، گفت: «بچه‌های ما باید دقیق زمان‌هایی که نوال نیست رو شناسایی کنن تا کار رو شروع کنیم.» مرتضی، که نگاهش در حال کاویدن جزئیات اتاق بود، به خود آمد و با لحنی آرام ولی نافذ گفت: «ای بابا، دختره که تو اسپانیاست. منظورت اینه که رصد رو از اطرافیانش شروع کنیم؟» رابط ایران خندید، اما خنده‌اش بیشتر شبیه به یک تاکتیک برای کاهش فشار اتاق بود، گفت: «دقیقاً. بچه‌ها باید بفهمن کِی شرایط برای نصب سیستم‌های نظارتی مناسب می‌شه.» مرتضی سری به نشانه تأیید تکان داد و گفت: «بچه‌های حزب فعال می‌شن. منتها ما با اینکه داخل محیط امنش بخواد سیستم نصب بشه موافق نیستیم این کار رو هم نمیکنیم.» رابط ایران متعجب شد و گفت: «چرا؟ مگر ما در چنین مواردی از این روش استفاده نمی‌کنیم؟» مرتضی، که حالا کاملاً متمرکز شده بود، صندلی‌اش را کمی جلو کشید و گفت: صوتش رو که اگر بخوای شنود کنی از طریق لوله ی آب و از طریق اتاق های اطراف بالا و پایینش میشه حلش کرد، منتها برای تصویری که میخواید از محیط داشته باشید ما کلا باید بریم سراغ یه شیوه ی دیگه! رابط ایران گفت: بیشتر توضیح بده آقا مرتضی مرتضی گفت: توضیح نداره، دختره جاسوسه! الان هر بچه‌ای تو جیبش یه هیدن کمرا داره، اون وقت این دختره اگر با این همه آتیشی که سوزونده وقتی وارد یه اتاق میشه این رو در نیاره که احمقه، در میاره یکی از دوربین ها رو هم کشف کنه تمومه، هرچی از اول تو ذهنت بوده نابود میشه! اگر ده بار هم یادش بره، یه بار دوربین ها رو چک کنه یکی گیر بیاره تمومه! رابط ایران سری به نشانه تأیید تکان داد و مشغول یادداشت‌برداری شد. مرتضی، که حالا نگاهش به دوردست خیره شده بود، گفت: «ما اینجا داریم با موساد بازی می‌کنیم. اینا برای هر قدمشون هزار نقشه دارن. باید به همون اندازه دقیق و بی‌نقص عمل کنیم.» هواپیمای نوال در فرودگاه بیروت به زمین نشست. او که حالا در موساد به «ملکه سایه‌ها» معروف بود، با گام‌هایی آرام و مطمئن از پلکان هواپیما پایین آمد. هر قدمش گویی با ریتمی از پیش‌ تعیین‌شده برداشته می‌شد. مأموریتش، در ظاهر، ساده به نظر می‌رسید؛ چند مصاحبه با خانواده‌های شهدا و رزمندگان مقاومت. اما این فقط ظاهر ماجرا بود! قبل از سفر، آریل بارها به او هشدار داده بود: مقامات موساد قبل از اعزام نوال یک نکته را به او گفته و بارها تاکید کردند: نوال، گوشیت نباید از سرور قطع بشه. به‌خصوص وقتی LangSpy مشغول صحت‌سنجی زبان بدن و لحن مصاحبه‌شونده‌هاست، بچه های ما هنگام مصاحبه با تو هستن و اگر زبان بدن و لحن فرد نشون بده که تردیدی نسبت به تو دارن یا بهت شک کردن باهات تماسی از طریق یک شماره ی مجازی با پیش شماره ی لبنان گرفته میشه و اگر در مصاحبه چنین چیزی رخ داد خیلی عادی بدون اینکه طرف مقابلت رو در جریان قرار بدی مسیر بحث رو عوض کن.... نوال، در حالی که این هشدارها را در ذهنش مرور می‌کرد، لبخندی محو زد. او حالا نه‌ تنها به خودش، بلکه به نقشی که برایش طراحی کرده بودند، اعتماد کامل داشت. نوال به لبنان رسید و بعد از گفتگوهایی با بچه‌های حزب قرار شد با خانواده ی چند شهید مصاحبه کند. او در یکی از خانه‌های ساده و روستایی لبنان، مقابل همسر یکی از شهدای حزب نشسته بود. فنجان‌های چای روی میز چوبی کوچک میان آن‌ها قرار داشت. صدای اذان از دوردست به گوش می‌رسید و فضای خانه، ترکیبی از آرامش و حسرت بود. نوال، با چهره‌ای آرام و صدایی گرم، سوالاتش را می‌پرسید. اما ناگهان، وقتی به شیخ صالح اشاره کرد و گفت: «از شیخ صالح خبری دارید؟ ایشون رو چطور توصیف می‌کنید؟» چهره همسر شهید تغییر کرد. او لحظه‌ای مکث کرد و نگاهش به زمین خیره ماند. انگار چیزی در درونش به او هشدار می‌داد که مراقب باشد. در همین حال یک تماس تلفنی با نوال گرفته می‌شود و قبل از آنکه نوال به آن پاسخ دهد تماس قطع می‌شود. از جزئیات پیام مشخص بود که میخواهند به نوال بگویند خیلی بحث را ادامه ندهد. نوال با خونسردی لبخند زد و مسیر بحث را تغییر داد: «پسرتون رو چطور بزرگ کردید؟ باید خیلی قوی باشید...» همسر شهید که هنوز کمی مشکوک بود، پاسخ داد، اما دیگر مثل قبل گرم نبود. همان موقع که این آلارم در مرکز موساد به ثبت رسید آریل در حال توضیح آنلاین اتفاقات برای "هورام" فرمانده ی بالا دستی خود بود. ادامه دارد... .
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۴/ آریل با هیجان در اتاق فرماندهی موساد قدم می‌زد. مانیتورهای متعدد، لحظه‌به‌لحظه رفتار نوال را در لبنان نمایش می‌دادند. او در حال توضیح وضعیت نوال برای هورام بود هورام وقتی این صحنه را دید با لحنی سرد و نافذ به آریل گفت: نوال اصلی‌ترین کار خودش رو در ماموریت‌ها انجام داده، خوب حواست باشه اگر در مصاحبه ی حساسی این وضعیت پیش اومد، این احتمال هست که طرف مقابل به نوال مشکوک بشه! باید قبل از مصاحبه ی حساس کارشناس در محل پیش شما باشه و اگر چنین اتفاقی افتاد و پیش بینی این بود که ممکنه نوال بازداشت بشه یا سرویس مقابل روش سوار بشه، بدون درنگ جوخه‌ی ترور رو مامور کنید تا کار نوال رو تموم کنن.... آریل با اعتمادبه‌نفسی عجیب در پاسخ به هورام گفت: اصلا نگران نباش، اتفاقا چند جوخه ی ترور در ایران آماده هستند و اگر لازم شد، پایان ماموریت "ملکه ی سایه ها" رو برای همیشه ثبت می‌کنیم.... نوال مصاحبه را به پایان رساند و به محل اقامت خود رفت. همزمان فردی که با نوال مصاحبه می‌کرد به برادر خودش که در حزب کار می‌کرد اطلاع داد که یک اتفاق مشکوک رخ داده است. برادر فهمید که نوال به دنبال کشف اطلاعاتی از شیخ صالح است. فورا به حزب اطلاع داده شد و مرتضی گفت: از خانمی که متوجه اطلاعات درباره نوال شده و برادرش بخواید اولا به هیچکس هیچ اطلاعاتی نده و کسی رو حساس نکنه! دوما نوال با ۱۵ تا همسر یا مادر شهید مصاحبه کرده، این خانم به هوای احوال پرسی بره و آمار همه رو در بیاره و ببینه چیز مشکوکی نوال پرسیده ازشون یا نه! میخوایم جزئیات اینکه چی از کی خواسته در بیاد! مرتضی بعد از این کار نامه ای به یکی از بخش‌های امنیتی حزب به این شرح زد: مهم ! موساد بر شناسایی شیخ صالح و هرگونه اطلاعات پیرامون ایشان متمرکز شده است. هرکاری که لازم است برای بالاتر رفتن سطح امنیت ایشان و خانواده اش در دستور کار قرار بگیرد. مرتضی نامه ی دیگری هم به تهران زد: فورا رابط حزب با اولین پرواز به لبنان بیاید. از این جهت که نیاز به تصمیم گیری داریم، فردی که می آید را با سطح اختیارات بالا و مجوز تصمیم گیری و اقدام بفرستید... مرتضی در واقع از تهران خواسته بود کسی بیاید که قدرت تصمیم گیری داشته باشد تا اگر به جمع بندی رسیدند، اقدام کنند. رابط حزب از تهران با اولین پرواز به لبنان رفت. مرتضی داستان را تعریف کرد و به اینجا رسید: به نظرت فرصت خوبی نیست دختره رو مجازات کنیم؟ رابط تهران گفت: مجازات که بهتره رخ نده چون ما در تهران هنوز باهاش کار داریم. مرتضی گفت: بازداشت چی؟ به نظرت بهتر نیست بازداشت بشه و بقیه ی ماجرا رو در بازجویی رسمی ازش پیگیری کنیم؟ رابط تهران گفت: بازداشت نمی تونی بکنی! چون اگر بازداشت کنی به خاطر فشار های بین المللی اولاً مجازات قطعاً نمی‌تونی بکنی و در نهایت حتی ممکنه تحت فشار وادار بشی آزادش کنی، مگر اینکه بخوای بعد از بازجویی از دستش خلاص بشی که اونم اگر در لبنان رخ بده پیامدهاش بیشتره! مرتضی که کمی عصبی شده بود گفت: پس رسماً هیچ کاری الان نمی تونیم بکنیم. رابط تهران گفت: فعلا تو ظرف عسله‌! فقط میتونی رد پاهاش رو ثبت کنی که البته هزینه هم داره، ممکنه این وسط ها موساد نیشی هم بزنه ولی همین ثبت رد پاها بسیار مهمه.... مرتضی تشکر کرد و سناریو را بر اساس اصل عادی جلوه دادن تحولات تا زمان انتقال نوال به تهران تعریف کرد. در حالی که نوال در محل اقامتش مشغول تحلیل اطلاعات بود، تیم مقاومت سایه‌وار در اطراف او حرکت می‌کرد. مرتضی، که روی نقشه خم شده بود، گفت: «فعلاً بازی ادامه داره. اما موساد بدونه، ما همیشه یک قدم جلوتر از اون‌ها هستیم.» صدای نفس‌های سنگین و نگاه‌های نگران، فضای اتاق را پر کرده بود. پایان این ماجرا هنوز نامعلوم بود، اما جنگ سایه‌ها تازه آغاز شده بود و بزرگترین نقطه ضعف سرویس اطلاعاتی مقاومت در این نبرد این بود که اگرچه در حال رصد رفتاری دقیق رژیم و کشف کامل یک سناریو بود اما نمی دانست نوال شیشه عمری دارد که اگر موساد تصور کند که چیزی درحال افشا شدن است هیچ بعید نیست که برای شکستن این شیشه عمر اقدام کند... نوال بعد از انجام ماموریت هایش راهی تهران شد تا پیام را ببیند، آخرین ماموریت را انجام داده و سپس از کشور خارج شود. قبل از دیدار نوال و پیام، یکی از دوستان محسن یک پاور بانک تلفن همراه به پیام داد و گفت: یه زحمت برات دارم. این دستگاه رو بگیر هر موقع نوال برای حداقل یک دقیقه در اتاق نبود، این دستگاه پاور بانک رو وصل کن به تلفن همراه نوال پیام گفت: شارژره؟ صرفا وصلش کنم؟ دکمه‌ای لازم نیست بزنم؟ رفیق محسن گفت: نه هیچ دکمه ای لازم نیست بزنی، صرفا وصلش کن و تا ده شمارش کن و جداش کن. پیام گفت: خدایی نکرده عملیات لو نره؟ رفیق محسن گفت: نه اصلا نگران نباش، تو صرفا وصلش کن... ادامه دارد... .
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۵/ نوال و پیام سرانجام با یکدیگر دیدار کردند. این دیدار در فضایی آرام اما پرتنش رخ داد؛ گویی هر دو بازیگر اصلی یک نمایش بی‌پایان بودند. (ما مجبوریم از همه جزئیات عاطفی داستان و آن چه گذشته عبور کنیم تا اصل ماجرا به حاشیه نرود) سرویس هیچ وسیله رصدی تصویری در خانه پیام نصب نکرده بود چون می دانستند احتمال افشا آن هست. اما شنود نوال به ویژه زمانی که پیام در منزل نبود ادامه داشت. یک بار که فرصت مناسب بود پیام دستگاه پاوربانکی که تحویل گرفته بود را به تلفن همراه نوال وصل کرد. محسن در اتاق مدیریت در حال رصد بود و به کسی که روی تلفن همراه نوال و دستگاه شنود‌ها کار میکرد گفت: پاور رو وصل نکرد؟ به چیزی نرسیدید؟ مسئول رصد نوال گفت: تا 20 دقیقه دیگه جواب قطعی رو میگم بهتون. کمی گذشت و فرد رصد کننده گفت: ما یه نرم افزار طراحی کردیم که روی تلفن همراه نوال سوار بشه و برنامه های مخفی و غیر مخفی روی تلفن همراه رو کشف و رصد کنه منتها یه دستور برای نرم افزار تعریف کردیم و اون دستور این بود: اگر فهمیدی که به محض نصب نرم افزار جدید، از تلفن همراه به یک سرور دیگه اطلاع رسانی میشه، نیاز به فعال شدن روی تلفن همراه نیست. محسن گفت: نتیجه؟ مسئول رصد نوال گفت: هیچی دیگه، نرم افزار چک کرده تلفن همراه رو متوجه شده این به یک سرور مدام اطلاع رسانی میکنه و نرم افزار هم روی تلفن همراه نصب نشده! محسن گفت: اشکال نداره، بازم همین که فهمیدیم تا این حد روی تلفن همراه حساس عمل کردن خوبه... دیگه چیا درباره ی این تلفن همراه میدونیم؟ مسئول رصد نوال گفت: الان این رو هم میدونیم که مدام داره برای مرکز موساد سیگنال ارسال می‌کنه.... محسن گفت: همین؟ مسئول رصد گفت: میتونیم به خیلی بیشتر از اینها برسیم منتها ریسکه اگر بتونن دست ما رو بخونن عملیات لو میره، حالا بازم هرچی دستوره محسن در پاسخ گفت: نه اصلا نیاز نداریم بیشتر از اینها رو بدونیم، نمی خوایم حساس بشن... مسئول رصد کمی تأمل کرد و بعد به محسن گفت: میدونم میخوای بیشتر از اینا بدونی و میدونم وقتی بهت توضیح میدم که بیشتر از این حساسیت برانگیز میشه به خاطر من چیزی نمیگی ولی ته دلت راضی نیستی، یه ایده برات دارم که شاید بتونه خوب جواب بده باز بسته به نظر تو! محسن گفت: بگو مسئول نوال گفت: ببین ما دوربین داخل محیط نمی تونیم بگذاریم درسته؟ چون ممکنه دختره رصد کنه حالا یه سوال؛ اگر دختره بره دستشویی، پیام دوربین ها رو روی نقاط تحت رصد خونه نصب کنه و بعد مثلا وانمود کنه نیاز به استراحت داره و دراز بکشه چشماش رو ببنده آیا دختره دوباره محیط رو با هیدن کمرا برای یافتن دوربین رصد میکنه؟ محسن گفت: اگر به پیام حساس شده باشه قطعا مسئول رصد نوال گفت: اگر حساس شده بود که پیام باید چیزهایی رو تو رفتارش حس می‌کرد یا اینکه کلا دختره ایران نمی‌اومد. محسن گفت: آقا تهش میخوای برسی به اینکه مثلا در فلان بستر داره برای فلان اکانت موساد فلان موضوع رو میفرسته دیگه؟ بله؟ مسئول رصد نوال گفت: هم این و هم اینکه چیا ازش میخوان و چه قراره بکنه! محسن گفت: نه به ریسکش نمی ارزه، ان‌شالله اگر قرار شد بازداشت بشه همه رو مجبور میشه بگه... مسئول رصد نوال که اوج ترس محسن را درک کرده بود دیگر تاکید نکرد اما همچنان به دنبال راهی بود تا بتواند خواسته های محسن برای رصد حداکثری بر نوال را محقق کند... از طرف دیگر قرار شد بر اساس برنامه، نوال به بهانه ی دو مصاحبه ی مهم به دو مرکز مهم منتقل شود و برنامه ها بر اساس روال تا نقطه‌ی نهایی که برای او در نظر گرفته شده بود پیگیری شود. در دو مرکز که یکی در اصفهان بود و دیگری در یزد که البته هر دو از مراکز غیر حساس بودند که اینطور وانمود شده بود که سطح اهمیت بالایی دارند تا در موساد و عواملش اشتباه محاسباتی ایجاد شود، یک مصاحبه برای نوال در نظر گرفته شد. و باز قرار شد هر دو فرمانده ای که با نوال مصاحبه می‌کنند بر اساس سناریو مامور شوند تحت هیچ عنوان اینکه به مسئله ی جاسوس بودن وی اشراف دارند را از خود بروز ندهند و اتفاقا در برابر سوالات خاص با سناریوی پاسخ‌های گمراه کننده مصاحبه را پیگیری کنند.... در مصاحبه ی اصفهان کاملا برای همه مشخص و واضح بود که نوال در حال بازجویی به جای مصاحبه است اما کسی متوجه ارسال سیگنال مکان یاب برای سرور موساد نبود. از طرف دیگر موساد از طریق رصد زبان بدن فرد مصاحبه شونده نتوانست این دریافت را داشته باشد که نوال لو رفته، اما نرم افزار موساد به درستی این پیام را برای سرور فرستاده بود که فرمانده ی مورد نظر دارد پاسخ های گمراه کننده میدهد.... ادامه دارد... .
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۶/ هورام بعد از خواندن خلاصه گزارش به آریل گفت: وقتی طرف گمراه کننده پاسخ داده میتونه نشانه ای از این باشه که جاسوسی نوال را فهمیده، حتما با کارشناس.های تخصصی بحث کنید تا ببینیم فرد مورد نظر چون فهمیده نوال جاسوسه اطلاعات گمراه کننده داده یا رویه اش با خبرنگارها همیشه همینه؟ اگر تونستید حتما چند مصاحبه از فردی که با نوال مصاحبه کرده بخوانید و ببینید در قبلی ها هم متوجه چنین رفتاری با خبرنگارهای دیگه ازش شدن یا نه؟ قرار شد آریل موضوع را پیگیری کند. کمی قبل از آنکه آریل و گروه کارشناسی به نتیجه برسند مصاحبه نوال در یزد هم انجام شد. در یزد ماجرا متفاوت بود. آنجا متأثر از نوع مصاحبه فرمانده بطور کامل این پیام برای سرور موساد ارسال شد که فرد مورد نظر هم اطلاعات گمراه کننده به نوال داده و هم در نوع لحنش و زبان بدنش مشخص شده که دارد با عنصر غیر مطمئن صحبت می‌کند... وقتی این مسئله برای موساد قطعی شد هورام به آریل گفت: تو مسئله رو چطور میفهمی؟ آریل گفت: به زودی بازداشت میشه، روشنه... هورام گفت: چیزی به نام بازداشت نداریم، ملکه ی سایه لازم نیست به مسیر ادامه بده آریل کمی فکر کرد و بعد نفسی عمیق کشید و گفت: ترتیب کارها رو میدیم تا زودتر جمع بندی بشه... نوال و پیام از محل فرماندهی خارج شده بودند. نوال میدانست که برخی پیام های منتقل شده احتمالا با واقعیات همخوانی ندارد. به محض رسیدن به هتل نوال لب تابش را روشن کرد و مشغول پیاده سازی مصاحبه شد. پیام طبق معمول کمی از کارهای معمول را انجام داد و بعد دراز کشید تا کمی استراحت کند. نوال وقتی مطمئن شد پیام خوابیده ابتدا با نرم افزاری مشابه هیدن کمرا که موساد به او داده بود بدون آنکه توجه جلب شود محیط را تست کرد تا دوربین کار گذاشته نشده باشد. بعد از اینکه خیالش راحت شد به اکانت موساد پیام داد: سلام با سردار مصاحبه گرفتم، نتیجه خارق العاده بود نرم افزار دقیق کار کرده و جاهایی که سردار با خبرنگار صادق نبوده و شک کرده کاملا مشخص شده! اکانت موساد برای نوال نوشت: آفرین دختر، ما هم به طور آنلاین رصد می‌کردیم و به همینها رسیدیم، کارت رو داری عالی انجام میدی، بهت افتخار میکنیم. تماس که قطع شد موساد آخرین هماهنگی ها را با عواملش در اصفهان انجام داد تا راهی یزد شوند... محسن از سوی دیگر سپرده بود که نوال و پیام را کاملا رصد کرده و مراقب آنها باشند. تقریبا کار پیام و نوال در یزد تمام شده و آنها راهی تهران بودند. پس از هماهنگی هایی که پیام سعی کرد با در نظر گرفتن موارد حفاظتی انجام دهد آن دو با خودرو شخصی به راه افتادند تا راهی تهران شوند. در میانه راه شاید بعد از حدود نزدیک به 290 کیلومتر از مسیر یک خودرو به نوال و پیام نزدیک میشود. موساد که حدس میزدم نوال و پیام تحت رصد باشند از طریق موقعیت یاب تلفن همراه نوال به یک تیم سپرده بود تا در کیلومتر مورد نظر خود را به آنها برساند. خودرو به ماشین نوال و پیام نزدیک شد و کمی جلوتر از آنها قرار گرفت و شروع به چراغ زدن کرد. خودرویی که پشت سر پیام بود بعد از دیدن صحنه مشکوک شروع به چراغ زدن کرد. به پیام گفته بود اگر به هر دلیل خودروی پشت سر شروع به چراغ زدن کرد حتما سرعت رو بالا ببرید تا خودروی پشت سر فرصت عادی کردن شرایط رو پیدا کنه. پیام اصلا حواسش به خودروی پشت سر نبود و حتی حواسش به اینکه خودروی جلوی می‌خواهد او را متوقف کند هم نبود.. بیشتر درگیر صحبت با نوال بود تا به وضعیت. خودروی پشت سر سرعتش را زیاد کرد و همزمان که چراغ میزد شروع به بوق زدن کرد. پیام به خودش آمد، دستپاچه شد قبل از اینکه بخواهد سرعت را زیاد کند خودروی جلویی فهمید که احتمالا نمی تواند از پیام انتظار توقف داشته باشد، پس ابزارهایی را که برای مانع گذاری در جاده به همراه داشت کف جاده ریخت. و بعد یکی از سرنشین ها همزمان که خودروی پیام و خودروی پشت سری پنچر شده بودند و در حالی که خودروی جلویی سرعت کم کرده بود تا آنها را در تیر رس داشته باشد شروع به شلیک کرد. حتی یک تیر به طرف پیام شلیک نشد. تمام گلوله ها به سمت نوال در حال شلیک شدن بود. از پشت سرِ پیام یک نفر در خودروی عقب پیاده شد و شروع به شلیک به سمت خودروی مهاجم کرد. خودروی مهاجم قصد فرار داشت اما غافل بود از اینکه یک خودروی دیگر هم به فاصله نزدیک به چند صد متر جلوتر از پیام در حال حرکت است. خودروی جلوتر که اتفاقات را دیده بود عادی به مسیر خود ادامه داد تا خودروی مهاجم نزدیک شود و بعد شروع به تیراندازی به سوی خودرو، راننده و سرنشین دیگر کرد. بچه هایی که نزدیک به پیام بودند و از اتفاقات جلو تر خبری نداشتند نزدیک خودروی پیام شدند. صحنه ی تکان دهنده ای بود. مجموعا ۶ تیر شلیک شده بود که جز یکی همه به صورت نوال برخورد کرد. ادامه دارد... . .
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۷ / آخرین گلوله که به نوال اصابت کرد آریل در مرکز موساد به هورام گفت: پرونده ی ملکه ی سایه هم بسته شد. باید نظیرش رو پیدا کنیم تا در تهران موضوعات روی میز پیگیری بشه! هورام به آریل گفت: کلیت مسیری که در این عملیات رفتید. با هماهنگی عوامل مستقر در اسپانیا یک بار چیزی که رخ داده رو مرور و آسیب شناسی کنید تا نقص های عملیات های بعدی بر طرف بشه! در اتوبانی که نوال گلوله خورده بود مامورانی که به محل آمده بودند قبل از هر چیز تلاش کردند در آن جاده ی کم تردد تا حد امکان چهره‌ی نوال و اصل ماجرا برای خودروهای عبوری مشخص نشود. عوامل ترور نوال کمی جلوتر آبکش شده بودند و نوال هم توسط موساد حذف شده و پیام هم بهت زده به آنچه بر سرش آمده بود نگاه میکرد. به محسن ماجرا را با جزئیات اطلاع دادند. هادی گفت: گام به گام جلو اومدیم. فکر همه چیز رو کردیم، اما قبل از بازداشت زدنش، لعنت.... محسن گفت: میشد پیش بینی کرد از دستش خلاص بشن منتها باید چند تا چیز مشخص بشه! اولا انالیز کامل مصاحبه با سردار در بیاد تا ببینیم آیا اونجا چیز خاصی گفته شده که این به موساد منتقل کرده و اونا فهمیدن وقت خلاص کردنشه! هادی گفت: چقدر از چیزی که میخواستی بهش برسی نا تموم موند؟ محسن گفت: ما تقریبا به همش رسیدیم. یه مقدار میخواستم نوع رفتار یه جاسوس در حد نوال در مراحل بازجویی رو آنالیز کنم که ببینم در حوزه ی آموزش های ضد جاسوسی چیا یادشون دادن و برام مهم بود بفهمم موساد در چنین مواردی در صورت بازداشت جاسوس چه پیوست رسانه ای داره و چه خطی رو دنبال میکنه که اینها نا تمام مونده... هادی گفت: جمع بندی کن محسن گفت: جمع بندی در حال حاضر اینکه به رسانه ها اعلام کنید یک خبرنگار حوزه مقاومت در یک تصادف جان خودش رو از دست داده. هادی گفت: گلوله خورده محسن گفت : اگر بگی گلوله خورده بعد میخوای بگی کیا زدن؟ و تکلیف این جاسوس چیه؟ شهیده؟ نمی تونه شهید باشه! ما کنار رفقامون تو گلزار شهدا برای یه جاسوس جا نداریم. از یه جاسوس هم نمی خوایم امام‌زاده بسازیم. هادی گفت: به هر جهت دختره گلوله خورده و شاید اگر بحث حذف شدن توسط موساد مطرح باشه بهتر باشه. محسن گفت: فرمون مدیریت رسانه ای مسئله از دستمون خارج میشه و همه جا جاسوسشون رو قهرمان معرفی میکنن و من این رو نمی‌خوام. ضمن اینکه فردا روزی اگر کسی از ماجرای نوال مطلع بشه حق داره به همه ی قبرهایی که تو گلزار شهدا هست و به همه ی آدم های اون زیر شک کنه!! مسئله ی تصادفش مطرح بشه، در رسانه ها هم خیلی مانور روی این خبر داده نشه و در مرحله بعد پیگیری بشه اگر موفق شدید خانوادش رو مطلع کنید حتما جنازه از ایران خارج بشه و هر تصمیمی خودشون خواستن براش بگیرن، منتها به نظر من با پیام هم باید صحبت بشه که همه جا از تصادف همسرش صحبت کنه و تمام. خیلی هم ابراز احساسات نکنه و به بهانه ی اینکه حال روحی خوبی نداره رو این بحث جلو نره که مسئله نوال زودتر از اولویت رسانه‌ها خارج بشه... به حزب هم خبر بدید که این پرونده در این نقطه متوقف شده تا اگر موضوعی پیرامونش هست که نیاز به هماهنگی داره مورد بررسی قرار بگیره... زمانی که خبر حذف نوال توسط موساد به حزب منتقل شد مرتضی گفت: به دوستانمون در تهران سلام برسونید و بگید ما میخوایم اطلاعات دقیق پیدا کنیم که چقدر از چیزهایی که این جاسوس دنبالش بوده به حزب و لبنان مربوط می‌شده؟ اگر به جمع بندی در این خصوص رسیدید ما رو مطلع کنید که بتونیم برای مقابله با تهدیدات احتمالی برنامه ریزی داشته باشیم. هادی بعد از دریافت پیام از سوی بچه های حزب به نیروهایش سپرد تا جمع بندی دقیقی در خصوص آنچه در پرونده نوال رخ داده با جزئیات به او تحویل داده شود. مسئولان آنالیز پرونده نوال به هادی گفته بودند که برای جمع بندی قطعی به ۳ روز زمان نیاز دارند. در جلسه ی مربوط به جمع بندی پرونده نوال مشخص شده بود او بیشتر روی مسئله ی بی سرنشین ها، رابط حزب با ایران، مراکزی که این نیروها در آن اقامت و تردد داشته اند و همچنین نوع ارتباط نیروهای ایرانی با نیروهای حزب و اولویت های فرماندهان ایرانی در خصوص آنها تمرکز داشته است. البته اینها کلیات بود و قرار بود جزئیات بیشتر بعدا به هادی منتقل شود. در تلاویو نیز موساد هماهنگی هایی را با وزارت جنگ انجام داده بود که متأثر از آنچه در پرونده نوال به دست آمده اقدامات لازم در دستور کار قرار بگیرد. موساد خود را برای زدن یک ضربه ی کاری آماده می‌کرد درحالی که در تهران هم عده ای در حال پخت و پزی مهم بودند.... ادامه دارد... .
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۸ / تمام تمرکز موساد بر این بود که با توجه به اطلاعات نوال و البته حذف وی شش موضوع را در دستور کار قرار دهد: ۱- شناسایی پل ارتباطی بین ایران و روسیه و نحوه انتقال تسلیحات ایرانی به روسیه که در معرکه اوکراین موی دماغ ناتو شده است ۲- محل تردد فرماندهان اصلی مراکز پهپادی و موشکی (سه مرکز که نوال با مقامات آنها مصاحبه کرده و یا درباره آنها کسب اطلاع کرده بود) به طور کامل شناسایی شود. ۳- نحوه سوار شدن بر سیستم های ارتباطی پادگان های مورد نظر بررسی شود ۴- راه های انجام خرابکاری در مراکز مورد نظر بررسی شود ۵- راه های انتقال مواد منفجره به مراکز مورد نظر بررسی شود ۶- نحوه جذب جاسوس برای کار تخصصی در مراکز مورد نظر بررسی شود... ۷- راه های تداوم دادن ماموریت نوال از طریق عنصر یا عناصر جایگزین بررسی شود. در طرف مقابل باید یک جلسه ی مهم در خصوص تحولاتی که در حال رخ دادن بود برگزار میشد. از طرف ایران، هادی شخصا قرار شد در جلسه حاضر باشد. به هادی گفته بودند که از طرف لبنانی قرار بود مرتضی به عنوان فرمانده اطلاعاتی و علی به عنوان فرمانده ی میدانی و شیخ به عنوان نماینده ی دبیرکل حاضر شود. (که خبر شهادت او توسط موساد بطور رسمی روی خروجی رسانه ها رفته بود) به مرتضی هم گفته بودند قرار است صابر از فرماندهان میدانی و هادی نماینده ی ایران در جلسه حاضر شوند. جلسه روز سه شنبه در بیروت برگزار شد. هادی و مرتضی کمی زود تر به اتاق جلسه رسیده بودند. هادی منتظر دیدن علی و مرتضی منتظر دیدن صابر بود. شیخ صالح هم عینکش را زده و در حال مطالعه ی آیاتی از قرآن بود. درب اتاق جلسات باز شد تا چشم همه به جمال فرمانده ی میدانی مقاومت روشن شود. فرمانده ی میدانی کسی نبود جز علی ! برای مرتضی که در اخبار شنیده بود علی شهید شده صحنه ی عجیب و غیر قابل باوری بود. مرتضی از روی صندلی بلند شد. شیخ صالح که به درب نزدیک تر بود گفت: معرفی میکنم؛ آقا صابر، یکی از موثر ترین فرمانده های میدانی حزب هستند. مرتضی بی آنکه به روی خودش بیاورد که صابر را دقیق می شناسد متأثر از لحن شیخ صابر به خوبی این را دریافت کرد: از امروز چیزی به نام علی وجود ندارد و او حتما باید صابر خطاب شود و همه باید بدانند که گوش ها نسبت به شنیدن کلمه ی علی بسیار تیز خواهند بود. مرتضی جلو رفت و گفت: آقا صابر خدا قوت. کاش سعادت داشتم در یکی از روستاهای مرزی ترک موتور شما بنشینم یا به دستور شما یک وانت بار پر از لوله های فاضلاب را به منطقه ای منتقل کنم و خلاصه اینکه سرباز شما باشم. صابر که اشاره های مرتضی را به خوبی دریافته بود خنده ای کرد و گفت: نفرمایید. تعریف شما را از شهید علی زیاد شنیدم. امیدوارم سعادت همکاری بیشتر با شما را داشته باشم. پس از این هادی که با مرتضی و شیخ صالح حال و احوال کرده بود و البته علی را هم به خوبی می شناخت به هویت جدید او سلام کرد: جناب صابر، من و دوستانم در تهران به احترام شما کلاه از سر بر میداریم. بسیاری از بچه های ما آرزوی دیدار چنین مردی را دارند واقعا باید از طرف همه دوستانم به شما خداقوت بگویم. بعد از خوش و بش هایی که انجام شد جلسه آغاز شد. خلاصه ی اطلاعاتی که از جلسه روشن شد این بود: سه عملیات حتما باید به زودی به هر شکل ممکن انجام شود. یکی در ایتالیا یکی در تلاویو و یکی هم در مرز لبنان هر سه هم باید با فواصل زمانی که گفته خواهد شد باید عملیاتی شود. جزئیات عملیات ها برای افراد شرح داده شد. قرار بود عملیات ایتالیا را کسانی در تهران انجام دهند. عملیات تلاویو مستقیماً با مرتضی و البته به کمک رابط او در جنبش حماس قرار بود انجام شود. عملیات مرز لبنان هم قرار بود با صابر باشد. بنا بر جمع بندی صورت گرفته قرار بر این شد ابتدا عملیات لبنان انجام شود. بعد از آن یک عملیات رسانه ای وسیع انجام شود. بعد به فاصله ی یک روز عملیاتی در تلاویو صورت بگیرد و پس از آن هم اتفاقی در روز های ابتدایی خرداد 1402 در ایتالیا رخ دهد. سخت ترین بخش عملیات هم بخش مربوط به ایتالیا بود که باید توسط تیم محسن در تهران هدایت میشد. در طرف دیگر در مرز لبنان یکی از عوامل موساد با یک زن بسیار زیبای روسی درحال قدم زدن بود. عامل موساد قرار بود زن روس را برای یک عملیات مهم در تهران و روسیه آماده کند. آنها جایی در مرز ایتالیا و سوئیس درحال تفریح و آموزش، و منتظر شرکت در یک جلسه ی مهم تر بودند. ادامه دارد... .
هدایت شده از  گاندو
قسمت ۴۹/ ماموریت در تلاویو که به مرتضی سپرده شده بود شامل سه مرحله از جمله قرار دادن یک کیک تولد با چاقویی خونین درون کیک جلوی درب یک منزل مسکونی میشد. ماموریت علی مربوط به وادار کردن ارتش اسرائیل به واکنش در مرز لبنان؛ و ماموریت دیگر هم یک عملیات فوق العاده مهم و حیثیتی در ایتالیا بود. همه ی اتفاقات ایتالیا بستگی به این داشت که مرتضی و علی بتوانند یک شاهکار رقم بزنند. در گام اول علی مأمور شد یک نیروی حزب را برای انجام عملیات به داخل فلسطین اشغالی بفرستد و کمی بعد تعداد قابل ملاحظه‌ای از نیروهای حزب در مرز لبنان آرایش جنگی بگیرند. همین هم شد و بعد از ورود یک نیروی حزب به خاک فلسطین به فاصله ی چند ساعت اولین پهپادهای اسرائیل در آسمان بیروت دیده شدند و کمی بعد از آن اولین جنگنده ها به پرواز در آمدند. سپس ارتش اسرائیل متوجه یک عملیات در مرز لبنان و استقرار نیروهای مقاومت در مرز شد. همزمانی که صهیونیست ها متوجه تحولات مرزی بودند یکی از افسران موساد در تلاویو متوجه یک هدیه جلوی درب منزلش شد. ماجرا از این قرار بود که همسر افسر موساد با او تماس گرفته و از قرار دادن یک کیک تولد با یک چاقوی خونی مقابل درب ورودی خبر داده بود. زمانی که افسر مورد نظر خبر را شنید به همسرش گفت: نگران نباش عزیزم اینها عملیات های ملاهاست و صرفا هدفشون ترسوندن هست. البته برای اینکه نگرانی تو بر طرف بشه من خودم رو میرسونم خونه ولی باید به این کارها عادت کنی و بخندی! افسر مورد نظر به راه افتاد تا جلوی درب خانه رسید. به محض پارک شدن خودرو و حرکت او به سمت پیاده رو برای ورود به خانه، انفجاری مهیب در نزدیکی او در یک سطل زباله توجه همه در تلاویو را به خود جلب کرد. خبری که واحد سانسور اسرائیل کوشید آن را سانسور کند اما اشاره هایی به آن در رسانه ها صورت گرفت. همزمان با اتفاقات تلاویو بین مرز ایتالیا و هلند در یک قایق تفریحی یک جلسه ی مهم بین افسران موساد در حال برگزاری بود. بانویی زیبا با ملیت روس هم درون قایق بود. یکی از افسران هنگام جلسه به دیگران گفت: دوستان عزیز همزمان که ما این جلسه را برگزار میکنیم، مقاومت لبنان پیشروی هایی به سوی مرز انجام داده که انحرافی بوده هاست. یکی دیگر از میهمان ها گفت: چرا انحرافی؟ افسر گفت: چون هدف انجام یک عملیات در تلاویو بوده و میخواستند ما چشممان به مرز باشد تا در تلاویو غافلگیری رقم بزنند. یکی دیگر از حضار گفت: عملیات تلاویو موفق بوده؟ افسر موساد گفت: متاسفانه بله. البته بهتره فراموشش کنیم و به جلسه ی خودمون در خصوص بررسی راه های انتقال بی سرنشین ها از ایران به روسیه بپردازیم. در همین حین که افسران موساد در قایق تفریحیشان تصور میکردند که عملیات تلاویو پایان کار بوده است متوجه یک حادثه دیگر شدند. قایق که کمی از ساحل فاصله گرفته بود حالا در آستانه ی غرق شدن قرار داشت... کمی بعد خبری کوتاه روی خروجی رسانه های اسرائیل رفت: جلسه ی افسران موساد و افسران چند سرویس دیگر که در ایتالیا در حال برگزاری بوده دچار حادثه شده و 13 تن از جمله ی یک زن روس غرق شده اند. در تهران اما تیتر خبرها چیز دیگری بود: در سالگرد ترور شهید صیاد خدایی، قایق موساد در ایتالیا غرق شد. ایران یک سال بعد و در روز ترور شهید صیاد توسط اسرائیل انتقام او را گرفت. هورام و آریل شگفت زده در مرکز موساد اخبار را دنبال میکردند. در همین حال آخرین چیزی که به دست هورام رسید یک نامه بود. صبح فردا رسانه ها اعلام کردند: مسئول میز ایران در موساد عوض شده است.... پایان کتاب اول/ .