eitaa logo
💎 داستان‌ های آموزنده 📚
1.1هزار دنبال‌کننده
104 عکس
28 ویدیو
10 فایل
اگر از کانال خودتون راضی هستید ، ما رو به دوستانتون معرفی کنید🌷 ارتباط با ادمین کانال 🤳 @dastanadmin ⁦✍️⁩ داستان های آموزنده
مشاهده در ایتا
دانلود
💥سفارش علامه امينى به ✨فرزند آيت اللّه علامه امينى آقاى دكتر محمد هادى امينى مى نويسد: پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم آيت اللّه العظمى علامه امينى نجفى پدر بزرگوارم مؤ لف كتاب الغدير يعنى سال 1394 هجرى قمرى شب جمعه اى قبل از اذان فجر وى را در خواب ديدم او را شاد و خرسند يافتم جلو رفته و پس از سلام و دست بوسى عرض كردم : پدر جان ! در آنجا چه عملى باعث سعادت و نجات شما گرديد؟ گفتند: چه مى گويى ؟ مجدّداً عرض كردم : آقا جان ! در آنجا كه اقامت داريد كدام عمل موجب نجات شما شد كتاب الغدير يا ساير تأ ليفات يا تأسيس و بنياد كتابخانه اميرالمؤمنين عليه السلام ؟ 🍃پاسخ دادند: نمى دانم چه مى گويى قدرى واضح تر و روشن تر بگو. گفتم : آقا جان ! شما اكنون از ميان ما رخت بر بسته ايد و به جهان ديگر منتقل شده ايد در آنجا كه هستيد كدامين عمل باعث نجات شما گرديد از ميان صدها خدمات و كارهاى بزرگ علمى و دينى و مذهبى ؟ ✨مرحوم علامه امينى درنگ و تأ ملى نمودند سپس فرمودند: فقط زيارت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام . عرض كردم شما مى دانيد اكنون روابط بين ايران و عراق تيره و تار است و راه كربلا بسته ، چه كنم ؟ ✨فرمود: در مجالس و محافلى كه جهت عزادارى امام حسين عليه السلام بر پا مى شود شركت كن ثواب زيارت امام حسين عليه السلام را به تو مى دهند. 🍃سپس فرمودند: پسر جان ! در گذشته بارها تو را ياد آور ساختم و اكنون به تو توصيه مى كنم كه زيارت عاشورا را هيچ وقت و به هيچ عنوان ترك و فراموش مكن مرتباً زيارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظيفه بدان ؛ اين زيارت داراى آثار و بركات و فوايد بسيارى است كه موجب نجات و سعادت در دنيا و آخرت تو مى باشد و اميد دعا دارم فرزندم . ✨فرزند مرحوم آيت اللّه امينى مى نويسد: علامه امينى با كثرت مشاغل و تأ ليف و مطالعه و تنظيم و رسيدگى به ساختمان كتابخانه اميرالمؤ منين عليه السلام در نجف اشرف مواظبت كامل به خواندن زيارات عاشورا داشته و سفارش به زيارت عاشورا مى نمودند و بدين جهت من خودم نيز حدود 30 سال است مداوم به زيارت عاشورا مى باشم . 📚حكاياتى از عنايات حسينى ، منصور حسين زاده كرمانى : ص 52. زبدة الحكايات ، عبدالمحمد لواسانى : 227 🆔 @Dastan_amoozandeh
🍁🍃🍁🍃🦋🍃🍁🍃🍁 ☘️ از عطّاری به عرفان 🔅روزی عطّار نیشابوری در دکان عطّاری، مشغول معامله بود؛ درویشی آنجا رسید و چندین بار چیزی خواست و او نداد. درویش گفت: «چگونه خواهی مُرد؟» 🔅عطّار گفت: «چنان‌که تو خواهی مُرد.» 🔅 درویش کاسه‌ای چوبین داشت، زیر سر نهاد و الله گفت؛ جان بداد. عطّار، چون این بدید، حالش متغیّر شد و دکّان به هم زد و طریق سلوک بپیمود تا جایی که مولانا، صاحب مثنوی درباره‌ی او گوید: عطّار روح بود و سنایی دو چشم او **** ما از پی سنایی و عطّار آمدیم 📚(شرح مثنوی، زمانی، ج 1، ص 843، بیت 2880 🍂🍂امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «کسی که از عبرت‌ها پند گیرد (از انجام گناهان) بازایستد.» 📚(غررالحکم،2/75) 📚 @Dastan_amoozandeh
💬 جواب زیبا 🌱زمانی جنید بغدادی و شبلی بیمار شدند. طبیبی نصرانی نزد شبلی آمد و گفت: «تو را چه کسالت افتاده است؟» گفت: «هیچ!» طبیب گفت: «آخر…؟» فرمود: «هیچ رنج نیست.» طبیب نزد جنید آمد و گفت: «تو را چه کسالت روی‌داده است؟» 🌱او یکی از امراض خود را گفت. طبیب معالجه کرد و برفت. شبلی جنید را گفت: «چرا همه‌ی کسالت‌های خود را به طبیب مسیحی نگفتی؟» فرمود: «از بهر آن گفتم تا بداند که چون با دوست این می‌کند، با ترسای دشمن چه خواهد کرد؟!» جنید گفت: «شبلی! تو چرا شرح کسالت خود ندادی؟» فرمود: «من شرم داشتم با دشمن از دوست شکایت کنم.» 📓 داستان عارفان، ص 61 -تذکره الاولیاء، ص 355 📚 @Dastan_amoozandeh
🌹شیرودی در کنار بالگرد جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌹8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات 🆔 @dastan_amoozandeh
💢 مدح کم گوشت خوردن 🌱در کتاب اطعمه‌ی کافی آمده است که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام شبیه‌ترین مرد در چیز خوردن به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بود و این صفت را داشت که خودش، نان و سرکه و زیتون می‌خورد و به مردم نان و گوشت می‌داد.» در همان کتاب است که عجلان گوید: شبی قبل از خفتن در خدمت آن حضرت بودم. سفره‌ای آوردند و در آن زیتون و سرکه و گوشت بود. امام صادق علیه‌السلام گوشت را برمی‌داشت و به پیش من می‌گذاشت و خودش سرکه و زیتون می‌خورد و گوشت میل نمی‌کرد و می‌فرمود: «این طعام من و همه‌ی انبیاء و اوصیاء است.» ✨در کتاب شرح تجرید علامه حلّی آمده است: «حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام اگر به خورش میل داشت، نمک و سرکه میل می‌فرمود و اگر تکلف می‌کرد سبزی یا شیر می‌خورد و گوشت کم می‌خورد و می‌فرمود: شکم‌های خود را قبور حیوانات قرار ندهید.» 📚تشویق سالکین، تألیف ملّا محمدتقی مجلسی، ص 8 🌱امام علی علیه‌السلام فرمود: «کسی که در خوردن، به اندک اکتفا کند، تندرستی او بسیار و اندیشه‌اش شایسته باشد.» 📚غررالحکم، ج 1، ص 86 🆔 @Dastan_amoozandeh
زیادی، حکم آتش را دارد 🔥 🔹 دو نفر نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمده و از آن حضرت پول شتری را خواستند. پیامبر دو دینار به آن‌ها بخشید، اما پول شتر را ندادند. چون از نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم خارج شدند، عمر به آن‌ها برخورد کرد و دید آن‌ها پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را به خاطر دو دینار سپاس می‌گذارند. 🔸 عمر نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و آنچه شنیده بود، نقل کرد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «فلان کس هم آمد و من از ده تا صد دینار به او دادم، ولی تشکر نکرد.» 🔹 بعد فرمود: «گاه افراد از من مطالبه کمک و پولی می‌کنند، آنچه می‌خواهند، می‌دهم، اما در باطن این کمک آتشی بر او می‌باشد. (نمی‌تواند پول را در راهش مصرف کند.)» 🔸 عمر گفت: پس اگر حکم آتش را دارد، برای چه به آن‌ها کمک می‌کنید؟ فرمود: آن‌ها از من مطالبه می‌کنند و خداوند نمی‌خواهد من (از دادن کمک) بخیل باشم. 📚شنیدنی‌های تاریخ، ص 337 -محجه البیضاء، ج 6، ص 73 🆔 @Dastan_amoozandeh
مداحی_آنلاین_ماجرای_جوان_یهودی_و.mp3
2.69M
♨️ماجرای جوان یهودی و رسول خدا 🎧 🎙حجت‌الاسلام ‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @Dastan_amoozandeh
شکار مرغابی دو شکارچی دسته‌ای مرغابی وحشی در حال پرواز را دیدند. یکی از آنان تیری در تفنگ خود گذاشت و گفت: «اگر یک مرغابی بزنم، غذای خوبی می‌پزم و با هم می‌خوریم.» شکارچی دیگر پرسید: «نکند از من انتظار داری مرغابی وحشی پخته بخورم؟ مرغابی وحشی باید روی آتش سرخ شود، در غیر این صورت لذیذ نخواهد شد!» دو شکارچی مدتی با هم جر و بحث کردند که بهتر است مرغابی را بپزند یا کباب کنند. سرانجام به توافق رسیدند که نیمی از آن را بپزند و نیم دیگر مرغابی را کباب کنند. اما در این بین مرغابیان وحشی منتظر پایان مشاجره آن دو نشدند و به پرواز خود ادامه داده بودند. 🆔 @dastan_amoozandeh
🚫 نتیجه ی حکم به ناحق دهقانی یک ظرف عسل برای فروش به شهر آورد. نگهبان دروازه ی شهر برای گرفتن راهداری جلوی او را گرفت و سر ظرف را باز کرد که ببیند چیست؛ ولی از شدت بد ذاتی آنقدر او را معطل کرد و سر ظرف را باز نگه داشت تا این که مگس‌های زیادی از اطراف آمدند و روی عسل نشستند و عسل را از بین بردند، طوری که مشتری برای خریدن آن رغبت نمی کرد. دهقان پیش قاضی رفت و شکایت کرد. قاضی گفت: تقصیر از راهداری نیست. بلکه تقصیر از مگس‌ها است. هر کجا که مگس‌ها را ببینی حق داری آنها را بکشی؟ دهقان از این قضاوت جاهلانه متعجب شد و گفت: این حکم را روی کاغذ بنویسید و به من بدهید. قاضی حکم قتل مگس‌ها را نوشت و امضا کرد و به دهقان داد. 🪰 دهقان همین که نوشته را دریافت کرد و در جیب خود گذاشت، دید مگسی بر صورت قاضی نشسته است. فورأ یک سیلی محکم به صورت قاضی نواخت و مگس را کشت. قاضی با شدت غضب گفت: او را حبس کنید. دهقان بی درنگ نوشته را از جیب خود در آورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. 📙هزار و یک حکایت خواندنی ۱ / ۱۹۸؛ به نقل از: هزار و یک حکایت / ۳۵۶. 🆔 @Dastan_amoozandeh
🔆رعایت اقتصادی در زندگی 🌾أبوالفاتج گفت: یکی از دوستانم به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: گاهی ما در بین راه مکه می‌خواهیم احرام ببندیم، نخاله و سبوس آرد نداریم تا به‌وسیله‌ی آن خود را شستشو بدهیم و آثار نوره را بزداییم، لذا با آرد این عمل را انجام می‌دهیم و از این کار هم ناراحت هستیم. امام فرمود: 🌾از اسراف کردن می‌ترسید؟ عرض کردم: آری. فرمود: «آنچه در اصلاح و سلامتی بدن مصرف شود، اسراف نیست. گاهی من دستور می‌دهم مغز استخوان را با روغن‌زیتون مخلوط کنند و به‌وسیله‌ی آن خود را شستشو می‌دهم. اسراف در چیزهایی است که باعث تلف شدن مال و ضرر رساندن به بدن شود.» 🌾عرض کردم: «سخت‌گیری و به تنگی زندگی کردن، چگونه است؟» فرمود: «نان و نمک خوردن بااینکه قُدرت داری غذای دیگری بخوری، [بهتر است].» 🌾عرض کردم: میانه‌روی و اقتصاد در زندگی به چه نحو حاصل می‌شود؟ فرمود: وقتی‌که نان، گوشت، شیر، روغن‌زیتون و روغن حیوانی باشد، اگر انسان گاهی از این و گاهی از آن بخورد، [میان روی حاصل می‌شود]، (نه آن‌که با داشتن غذاهای متنوع، همه را یک‌دفعه بخورد.) 📚پند تاریخ، ج 3، ص 220 -بحارالانوار، ج 15، ص 201 🆔 @Dastan_amoozandeh
آیا به اندازه کافی مرغ دارید؟ دهقانی در مزرعه‌اش یک مرغدانی بزرگ داشت. چند روز بود که تعدادی از مرغ‌های او می‌مردند. نمی‌دانست چه باید بکند، برای همین از همسایه‌اش مشورت خواست. همسایه پرسید: «چه غذایی به مرغ‌ها می‌دهی؟» دهقان گفت: «جوی دوسر.» همسایه گفت: «نه، جوی دوسر خوب نیست. باید به آنها گندم بدهی.» دو روز بعد که این دو در بازار به هم برخورد کردند، دهقان گفت: «اوضاع که بهتر نشده هیچ، در این چند روز بیست مرغ دیگر هم از بین رفته‌اند.» مرد همسایه پرسید: «چه آبی به مرغ‌ها می‌دهی؟» دهقان گفت: «مگر فرقی هم می‌کند؟ من به مرغ‌ها آب چاه می‌دهم.» همسایه دهقان گفت: «همه آب‌ها یکی نیستند، اگر مرغ‌های تو بیمار شده‌اند باید آب جوشیده به آنها بدهی.» چهار روز بعد دهقان پیش همسایه رفت و با ناراحتی گفت: «هیچ یک از پیشنهادات تو اثری نداشت. از چهار روز پیش آب جوشیده به مرغ‌ها می‌دهم، اما باز هم پنجاه مرغ از بین رفته‌اند.» همسایه در حالی که فکر می‌کرد سرش را تکان داد و گفت: «دوست عزیز، خیلی بد شد. من از این پیشنهادهای خوب زیاد دارم، اما آیا تو هم به اندازه کافی مرغ داری؟!» 🆔 @dastan_amoozandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا