eitaa logo
💎 داستان‌ های آموزنده 📚
1.1هزار دنبال‌کننده
104 عکس
28 ویدیو
10 فایل
اگر از کانال خودتون راضی هستید ، ما رو به دوستانتون معرفی کنید🌷 ارتباط با ادمین کانال 🤳 @dastanadmin ⁦✍️⁩ داستان های آموزنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 از مال حلال به فرزندان بخورانيد آيـة اللّه الـعـظمى سيد محمد كاظم يزدى مرجع بزرگ عالم تشيع ,دراواخر عمر با بركت خويش روزى عـده اى از بـزرگـان نجف رادرجلسه اى گرد هم آورد و چهار نفر را به عنوان وصى براى خود معين نمود تا پس از مرگش مقدارى از وجوهات شرعيه را كه نزد ايشان بودبه مجتهد بعد از وى تحويل دهند. در هـمـين حال يكى از نوادگان ايشان به نام حاج آقا رضا صاحب كتاب بزم ايران به سيد عرض كـرد: بـعـضـى از نوادگان شما يتيم هستندو تا به حال تحت سرپرستى شما بوده اند, خوب است چيزى از اين اموال را هم براى آنها تعيين كنيد. سـيـد بـا آن حـال كـسالتى كه داشت فرمود: نوادگان من اگر متدين هستند خدا روزى آنها را مى رساند و اگر نه چگونه از مالى كه از آن من نيست به آنها كمك كنم . بـدين ترتيب حاضر نشد از اموال بيت المال استفاده شخصى نمايدو به فرزندانش بخوراند و همين بـاعث شد كه در آينده فرزندان ونوادگان ايشان جزو ستارگان علم و انديشه و از فقها و صاحب نظران طراز اول عالم اسلام گردند. 📕 سيد محمد كاظم يزدى فقيه دورانديش , ص 140 🌐 @Dastan_amoozandeh
📛تعصبات قومی 🍀 رسول اكرم (ص ) همواره مراقبت مى كرد كه در ميان مسلمين پاى تعصبات قومى كه خواه و ناخواه عكس العمل هايى در ديگران ايجاد مى كرد به ميان نيايد. 🔥 در جنگ ((احد)) يك جوان ايرانى در ميان مسلمين بود، اين جوان مسلمان ايرانى پس از آن كه ضربتى به يكى از افراد دشمن وارد آورد از روى غرور گفت : - ((خذها و انا الغلام الفارسى )). يعنى اين ضربت را از من تحويل بگير كه منم يك جوان ايرانى . 🪴 پيغمبر اكرم احساس كرد كه هم اكنون اين سخن تعصّبات ديگران بر خواهد انگيخت ، فورا به آن جوان فرمود كه : - چرا نگفتى منم يك جوان انصارى (1)، يعنى چرا به چيزى كه به آيين و مسلك مربوط است افتخار نكردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به ميان كشيدى ؟ 💢 در جاى ديگر پيغمبر اكرم فرمود: - ((الا انّ العربيه ليست باب والد ولكنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم يبلغ به حسبه )). يعنى : عربيت پدر كسى به شمار نمى رود و فقط زبان گويايى است ، آنكه عملش نتواند او را به جايى برساند حسب و نسبش هم او را به جايى نخواهد رساند(2). 1-سنن ابى داود، جلد دوم : صفحه 625. 2-خدمات متقابل اسلام و ايران ، صفحه 56 - 55. 🆔 @dastan_amoozandeh
⭕️ چاپلوسی ممنوع! یک عرب بیابان نشین نزد پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله و سلم) آمد و به رسم جاهلیت به ایشان گفت: یا رسول الله ! شـما بهترین فرد ما از جهت پـدر و مادر، و گرامی ترین فرد ما از لحاظ فرزندان و پدران، هم در جاهلیت و هم در دوره اسـلام هستی. پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله و سلم) از چاپلوسی او خشمگین شد و فرمود: اي اعرابی! زبان تو چند مانع برای حرف زدن دارد؟ مرد عرب گفت: دو مانع؛ لبها و دندانها. پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله و سلم) فرمود: آیا یکی از اینها کافی نیست که جلو چاپلوسی زبانت را بگیرد؟ نعمتهایی را که خداوند در دنیا به انسان داده، هیچ کدام به اندازه آزادي زبان به او صدمه نمی زند. آنگاه پیامبر (صل الله علیه وآله و سلم) به علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمود: یا علی! برخیز زبان او را قطع کن! مردم خیال کردند که زبان عرب را با یک تیزی قطع خواهد کرد. ولی دیدند علی (علیه السلام) چند درهم به آن مرد داد و او را راهی کرد. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص44 🆔 @Dastan_amoozandeh
💢 پرداخت قرض پيش از مرگ 🪴 روزى امام حسين عليه السلام به عيادت اسامة بن زيد كه در بستر بيمارى افتاده بود، رفت. شنيد اسامه مىگويد: واى از اين غم كه من دارم! امام عليه السلام به او فرمود: برادر چه غم دارى عرض كرد: قرضم، كه شصت هزار درهم است. حسين عليه السلام فرمود: قرضت به عهده من، آن را ادا مىكنم. عرض كرد: مى ترسم پيش از ادا بميرم. فرمود: نمى ميرى تا من آن را از جانب تو ادا كنم! پيش از آن كه اسامة وفات كند، امام عليه السلام وام او را پرداخت نمود. 📘 داستان های بحارالانوار 🆔 @dastan_amoozandeh
🥒 دهقان و خیار روزی دهقانی به جالیز رفت که خیار بدزدد. پیش خودش گفت:« این گونی خیار را می‌برم و با پولی که برای آن می‌گیرم، یک مرغ می‌خرم. مرغ تخم می‌گذارد، روی آن‌ها می‌نشیند و یک مشت جوجه در می‌آید، به جوجه‌ها غذا می‌دهم تا بزرگ شوند، بعد آن‌ها را می‌فروشم و یک گوسفند می‌خرم. گوسفند را می‌پرورم تا بزرگ شود، او را با یک گوسفند جفت می‌کنم، او تعدادی بره می‌زاید و من آن‌ها را می‌فروشم. با پولی که از فروش آن‌ها می‌گیرم، یک مادیان می‌خرم، او کره می‌زاید، کره‌ها را غذا می‌دهم تا بزرگ شوند، بعد آن‌ها را می‌فروشم. با پولی که برای آن‌ها می‌گیرم، یک خانه با یک باغ می‌خرم. در باغ خیار می‌کارم و نمی‌گذارم احدی آن‌ها را بدزدد. همیشه از آن‌جا نگهبانی می کنم. یک نگهبان قوی اجیر می‌کنم، و هر از گاهی از باغ بیرون می‌آیم و داد می‌زنم: « آهای تو، مواظب باش». دهقان چنان در خیالات خودش غرق شد که پاک فراموش کرد در باغ دیگری است و با بالاترین صدا فریاد می‌زد. نگهبان صدایش را شنید و دوان‌دوان بیرون آمد، دهقان را گرفت و کتک مفصلی به او زد 🆔 @Dastan_amoozandeh
⁉️ واجب یا مستحب؟ 🔸 عراقی ها تصمیم گرفتند ما را به زیارت حرم حضرت علی و امام حسین ـ علیهم السلام ـ ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید کسی حاضر نشد در زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما می گفتیم اگر ما را به زیارت می برید، چرا در شب عاشور، دو ماه پیش، با ما آن طور رفتار کردید؟ 📌 عراقی ها جواب می دادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده که به هر طور ممکن شما را به زیارت ببریم، اما کسی به حرف بعثی ها گوش نداد و همه متحد القول شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم، زیرا آن ها می خواستند از این ماجرا علیه اسلام و انقلاب سوء استفاده کنند. دلیل دیگر این بود که گروهی را که قبل از ما به زیارت برده بودند به آن ها اجازه نداده بودند نماز صبح شان را بخوانند. این مسئله برای ما خیلی سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت قبر ابا عبدالله الحسین (ع) را داشتیم اما نتوانستیم برای یک امر مستحب (زیارت)، یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم. 🖇 بعد از این اتفاق، نگهبانانِ بعثی ما را بیش از یک ماه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بیش از دویست نفر از دوستانمان را عریان کردند و پس از کتک کاری و شکنجه، به ارودگاهی دیگر انتقال دادند و ما تا مدتی از آن ها بی خبر بودیم . 📙نقل از: نماز در اسارت، ص 31 ـ 32 🆔 @Dastan_amoozandeh
✴️ داستان عجیب قرائت سوره یس بر مزار شهید آیت‌الله مطهری 👈 مرحوم استاد علی اکبر پرورش: 🔹در زمانی که نایب رئیس مجلس بودم، شبی استاد شهید مرتضی مطهری را خواب دیدم و ایشان یکی از بانوان نماینده مجلس را به بنده نشان دادند و فرمودند: آقای پرورش! شما به مشکل این خانم رسیدگی کنید. 🔸فردای آن روز آن نماینده مجلس را خواستم و عرض کردم: خانم شما چه مشکلی دارید؟! اگر کاری از دست من برمی‌آید بفرمایید تا انجام دهم. آن خانم پرسید: چطور؟! عرض کردم: دیشب استاد شهید مطهری را در خواب دیدم و ایشان به بنده توصیه فرمودند تا مشکل شما را حل کنم. 🔹 تا این سخن را گفتم آن خانم به گریه افتاد و گریه‌ای طولانی کرد به طوری که من به او گفتم: خانم شما بفرمایید بیرون، بعد از اینکه آرام شدید و توانستید صحبت بفرمایید، تشریف بیاورید. 🔸 آن خانم پس از مدتی که گریه کرد، مجددا آمد و گفت: حقیقت این است که مدتی است که یک مشکل شدید دارم و دیگر خسته شده‌ام و نمی‌دانم چه کار کنم. 🔹 به ذهنم آمد به قم بروم و ضمن زیارت حضرت معصومه(ع)، یک سوره یاسین بر مزار شهید مطهری بخوانم، بلکه روح ایشان مرا مدد فرماید و به برکت سوره یاسین مشکل من حل شود. همین دیشب سوره یاسین را بر سر مزار ایشان در حرم مطهر قرائت کردم و استاد به خواب شما آمده‌اند... 📝 منبع: خاطراتی از استاد پرورش، مرتضی نجفی قدسی، ص۲۶ (با تلخیص) 🆔 @Dastan_amoozandeh
🔗 دسته‌جمعی 💫مردی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال کرد: «ما غذا می‌خوریم ولی سیر نمی‌شویم.» 💫 فرمود: «شاید به طور متفرق غذا می‌خورید. دسته‌جمعی به دور سفره بنشینید و نام خدا را بر سر سفره یاد کنید تا غذا را وسیله‌ی برکت شما قرار دهد.» 📚مکارم الاخلاق، ج 1، ص 284 - 266 🌺🌺امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خدا پرخوری را دشمن می‌دارد.» 📗وسائل الشیعه، ج 16، ص 407 🆔 @Dastan_amoozandeh
🔅 ✍️ پاسخی برای آن‌ها که زود می‌رنجند 🔹خردمندی با مردی در راهی سفر می‌کرد. آن مرد سعی داشت تا با بی‌احترامی، توهین و واکنش‌های تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. 🔸در سه روز اول، هرگاه خردمند سخن می‌گفت آن مرد، او را ابله می‌نامید و به‌گونه‌ای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار می‌داد. 🔹سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد تاب نیاورد و از خردمند پرسید: با وجود اینکه در سه روز گذشته من فقط به تو بی‌احترامی کرده‌ام و تو را رنجانده‌ام، چطور می‌توانی رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشته باشی؟ 🔸هرگاه سبب آزار و اذیت تو می‌شدم در پاسخ، رفتاری سرشار از عشق دریافت کردم. چطور چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ 🔹خردمند در پاسخ سوال آن مرد، از او پرسید: اگر کسی هدیه‌ای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد داشت؟ 💢 سوال این انسان بزرگ، نگرش جدیدی به آن مرد بخشید. 🆔 @Dastan_amoozandeh
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی نمازی گرفتاری میاره😱 🎙 وجود یک تارک الصلاه در خانه میتونه گرفتاری به بار بیاره⛔️ 🆔 @dastan_amoozandeh
🔆مقام معلم شخصى در مدينه مدرسه اى تاسيس كرد و به آموزش كودكان مشغول بود. روزى يكى از فرزندان امام حسين (علیه السلام ) به مدرسه وى رفت و آيه شريفه الحمدللّه رب العالمين را آموخت . وقتى به منزل برگشت ,آيه را تلاوت كرد و معلوم شد آن را در مدرسه اى از معلم آموخته است . امـام حسين (علیه السلام ) هداياى زيادى براى معلم فرستاد به طورى كه موجب شگفتى عده اى از ياران آن حضرت گرديد. آنـها نزد امام آمدند و عرض كردند: آيا آن همه پاداش به معلم رواست كه شما در برابر آموزش يك آيه , اين همه هديه براى معلم فرستاده اى ؟! حضرت فرمود: آنچه كه دادم چگونه برابرى مى كند با ارزش آنچه كه او به پسرم آموخته است . ايشان با اين كار ارزش والاى معلم را به تمامى ياران و پيروان خودگوشزد نمود. 📚تفسير برهان , ج 1, ص 43 , داستان دوستان , ج 1, ص 71 🆔 @Dastan_amoozandeh
💟 معلم و تأدیب سیرت ✨🍃امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره‌ی رهبر و معلم مردم می‌فرماید: «هر کس خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد؛ قبل از اینکه با زبان این کار را کند، سیرت و باطن را مؤدّب کند.» 📚(نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره‌ی 73) درباره خودش می‌فرماید: «ای مردم! به خدا قسم بر هیچ طاعتی شما را نمی‌خوانم مگر آن‌که قبلاً به آن عمل کرده‌ام و هیچ معصیتی را نهی نمی‌کنم، مگر آن‌که از آن پرهیز کرده‌ام.» 💥💥پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: «همانا من آموزگار برانگیخته شدم» 📚نهج‌البلاغه، بخشی از خطبه‌ی 176 🆔 @Dastan_amoozandeh