eitaa logo
دفترچه یادداشت داستانا
69 دنبال‌کننده
44 عکس
3 ویدیو
0 فایل
این کانال جهت نشر نوشته‌های هنرجویان مجموعه داستانا و علاقه‌مندان نویسندگی شکل گرفته است. شما هم می‌توانید یادداشت های ادبی خود را با نشان #دفترچه_یادداشت_ داستانا به آیدی @Dastana_admin ارسال کنید تا در این کانال منتشر شود. #داستانا_داستان_نویسی_آسان
مشاهده در ایتا
دانلود
بی قرار بودم. ذهنم مشوش بود. دلم در جستجوی آرامش بود. از ماه ها قبل دنبال لحظه ای بودم تا با حاج قاسم خلوت کنم. انگار قسمت بود روز شهادت برادر سیدش به دیدارش بروم. بعد از کلاس خسته و آشفته در حال بازگشت به خوابگاه انگار جرقه ای در ذهنم شکل گرفت: چه زمانی بهتر از این لحظه برای خلوت کردن با حاج قاسم؟ دوان دوان به سمت زهرا رفتم و از او پرسیدم که با من به گلزارشهدا‌ء می آید یا نه. زهرا از پیشنهادم شادمان شد و قبول کرد. وقتی رسیدیم مراسم تمام شده بود و زائرین در حال سلام دادن به امام رئوف بودند. اما چه سلامی! سلامی پر از بغض و آه…آقاجان مگر قرار نبود در روز تولدتان به ما عیدی بدهید؟ اما نه، امام به همشهری اش بزرگترین عیدی را داد؛«شهادت» رسم بر آن است هیچ‌گاه مزار حاج قاسم خالی از زائر نباشد؛ مرد و زن با هرعقیده و ظاهری بی تاب و منتظر تبریک گفتن به حاجی بودند؛ با شاخه گلی یا قطره اشکی. بعد از اقامه نماز جماعت به روضه گوش سپردم:«…مادرپهلوشکسته انگار قرار است فرزندان شما همگی شهید راه دین و خدمت به امت باشند. تبریک خانم جان…امشب مهمان عزیزی دارید…اگر او را ملاقات کردید سلام ما را برسانید و بفرمایید این رسم رفاقت نبود.» ✍️ https://eitaa.com/dastana_yadashtha