هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
📣 #ثبت_نام_رایگان_دوره تربیت کودک "نسل صالح" ازقبل بارداری تا بعد از تولد( ویژه زوجهای جوان و والدینی که قصد فرزند آوری دارند)
🎓استاد: سرکار خانم خدابخشی
تاریخ شروع دوره: ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
هزینه این دوره به مناسبت ولادت با سعادت امیرالمومنین علیه #رایگان تقدیم حضورتان میشود.
لطفا #نشر دهید تا دوستان بیشتری در دوره تربیت کودک «نسل صالح» شرکت کنند.
جهت اطلاعات بیشتر و شرکت در دوره نسل صالح عضو کانال «خانه خوبان💞» شوید.
https://eitaa.com/joinchat/1387266178Ce7478c0d3e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه ورود مهاجم به سفارت آذربایجان
@DasTanaK_ir | داناب 👈
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم اظهارات مهاجم حادثه سفارت آذربایجان
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحمل همسر بد اخلاق...
#منبر
@DasTanaK_ir | داناب 👈
#فوری
🔴 تلفات سنگین اسرائیل در عملیات دقایقی پیش
🔹در یک عملیات شهادت طلبانه ۹ اسرائیلی در قدس کشته شدند و شش نفر دیگر زخمی.
🔹این عملیات در واکنش به اقدامات تروریستی جنین انجام گرفته است.
🔹با این تعداد کشته تقریبا عملیات صهیونیست ها در جنین جبران شد
@DasTanaK_ir | داناب 👈
هدایت شده از پایگاه فرهنگیتبلیغی بلاغ
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ ❁ سرآغاز ۸ ❁
✓عنوان: آیهی ۳۱ سورهی«احزاب»
✓موضوع: اعتقادی، فرهنگی، تربیتی
✓اشاره: حضرت علی (؏) میفرماید:
-
ثُمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ- سپس قرآن را بر او نازل فرمود،قرآن نوریاستکه خاموشیندارد، چراغی استکه درخشندگی آن زوال نپذیرد. 📚 نهجالبلاغه خطبهی ۱۹۸ 🥀 شادیروح مجاهدانشهید صلوات ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 💌دعوتیدبه: پایگاهفرهنگیتبلیغیبلاغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با آب خوردن به بهشت برو!
🎙#استاد_عالی
@DasTanaK_ir | داناب 👈
مصلی.mp3
1.69M
💠 «در خانه مصلی داشته باشید.»
🔸آیت الله العظمی جوادی آملی
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆فاجعه!
🔴بدون شرح
@DasTanaK_ir | داناب 👈
#ضربالمثلها
هرچه میگویم نر است میگوید بدوش
📚 @dastanak_ir
🔹مورد استفاده: به كسی گفته میشود كه اصرار زیاد به كار غیرممكن دارد.
🔹در دورهای كه نادر افشار پادشاه ایران بود، حكایتهای جالبی نقل شده است. نادرشاه مرد جنگ بود و بیشتر عمر خود را صرف لشكركشیهای مختلف كرد و تا توانست تمام ایران را تحت فرمان خود درآورد و حتی به كشورهای همسایهی خود نیز لشكركشی كرد و آنها را هم تحت اطاعت خود درآورد. از جمله هند كه آن موقع كشوری بزرگ با ذخایر فراوان طلا و نقره و انواع جواهرات و الماس بود. نادر غنایم فراوانی از این حملهها جمع آوری كرد و به ایران آورد.
در یكی از جنگهایی كه نادر با شورشیان داخلی ایران داشت، چون نادر جوان بود و تجربهی كافی در جنگ نداشت، دشمن در منطقهای كمین كرد و از پشت به سپاه او حمله كرد نادر توان دفاع از پشت سر را نداشت و غافلگیر شد. سربازانش یكی پس از دیگری با ضربات دشمن از پای درمیآمدند و میرفت تا نادر با سپاهیانش در این جنگ شكست بخورند. اما در آن حال چارهای به ذهنش رسید و دستور عقب نشینی داد تا پس از آرایش دوباره سپاه با یك نقشه و طرح جدید وارد جنگ شوند.
ولی دشمن كه دید شكست سپاه نادر نزدیك است و تعداد كمی از سپاهیانش باقی ماندهاند اجازه عقب نشینی به آنها نداد. هركس میخواست از میدان جنگ عقب نشینی كند را دنبال میكرد یا اینكه با ضربهای او را از پای درمیآوردند.
در این میان نادرشاه به كمك عدهای از نزدیكانش توانست به سمت بیابان فرار كند. نادر آنقدر دوید تا مطمئن شد كسی او را دنبال نمیكند و به حدی دور شده كه به راحتی نمیتوانند او را پیدا كنند. كم كم تشنگی و گرسنگی باعث ضعف او میشد كه از دور روستای كوچكی را دید. جان دوبارهای گرفت به امید نجات یافتن از این شرایط به هر نحوی كه بود خود را به آن روستا رساند.
نادر به اولین خانهای كه رسید در زد. پیرزنی در را باز كرد و وقتی او را ضعیف و ناتوان دید به خانهاش راه داد. نادر همان وسط اتاق افتاد. دیگر توان حركت نداشت. به سختی شروع به حرف زدن كرد و گفت: پیرزن! من نادرشاه، پادشاه ایران هستم هرچه در خانه برای خوردن و آشامیدن داری برایم بیاور.
پیرزن كه اصلاً او را نمیشناخت با بیتفاوتی گفت: هركسی میخواهی باشی، باش! تو میهمان من هستی و من در حد توانم از میهمانم پذیرایی میكنم. نادر گفت: هرچه تو میگویی. من گرسنه و تشنهام چیزی برای من بیار. پیرزن گفت: حالا غذایی برای خوردن ندارم ولی آب هست برایت میآورم. پسر من خاركن است. بارش را امروز به شهر برده تا بفروشد و با پولش آرد بخرد تا من نان بپزم. اگر صبر كنی تا پسرم بیاید نان هم دارم و كوزهی آب را جلوی نادر گذاشت.
نادر كه خیلی تشنه بود سریع ظرفی را پر از آب كرد و سر كشید. در همین حین صدای گاوی را شنید از پیرزن پرسید این مگر صدای گاو نیست؟ پیرزن گفت:بله. گفت: خوب برو مقداری شیر بدوش بیاور تا من بخورم.
پیرزن گفت: گاو من نر است. اگر ماده بود و شیر داشت خودم میدوشیدم و میآوردم با هم بخوریم.
نادرشاه كه بینهایت خودرأی بود و حرف حساب سرش نمیشد، اصرار میكرد كه من این چیزها سرم نمیشود و من گرسنهام برو برای من شیر گاو را بدوش و بیاور.
پیرزن گفت: حالا فهمیدم كه تو پادشاهی. حتماً به زیردستانت هم مثل من حرف ناحسابی زدی كه حالا در این بیابان گرسنه و تشنه رهایت كردند. من میگویم نر است، تو میگویی بدوش.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b