eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
✨روز خود را با بسم‌الله آغاز کنید✨ ✍پیامبر اکرم(ص): خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی‌پذیرد. ⏳امروز یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۱۶ جمادی الاول ۱۴۴۱ ۱۲ ژانویه ۲۰۲۰ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
🖌گویی عادت شده این روزهایمان با بهت شروع شود آن چنان که تا نیمه‌ی روز از گفتن و نوشتن خودداری می‌کنیم. صبح که خبر وَ واکنش‌ها را خواندم آرزو کردم ای کاش فضای مجازی وجود نداشت، همچون گذشته سرمان به کار خودمان بود و زندگی عادیمان را می‌کردیم! البته که آرزوی باطلیست، حقیقت این است که ورود فناوری پیش از فرهنگش به زندگیمان عواقبی جز این ندارد. - علت حادثه هواپیما هر چه که بود حدس و گمانی برایش ندارم چون سواد نظامی و سیاسی ندارم. متاسفم، منتظر روشن شدن ماجرا می‌مانم و امیدوارم همه چیز ختم به خیر شود. فقط همین قدر می‌دانم مسئولیت برخی شغل‌ها بسیار زیاد است. پزشک خطای جزئی می‌کند منجر به مر‌گ می‌شود، نظامی خطای جزئی می‌کند منجر به مرگ می‌شود، آتش‌نشان خطای جزئی می‌کند منجر به مرگ می‌شود، دولت خطا می‌کند منجر به مرگ می‌شود....هر چه نقش بزرگتر گستردگی خطا نیز بیشتر. روزی که شغل و نقشی را می‌پذیریم، مسئولیت خطاهایمان را هم می‌پذیریم. روزی که فناوری و پیشرفت را می‌پذیریم عواقب بدش را هم می‌پذیریم. ماهیت دنیا تضاد بین مواد است و ابتلا و امتحان هم در همین تضادها. وقتی عالَم درحال پیشرفت، پیچیدگی و تکامل است خیر و شر هم در کنار هم رشد می‌کند. مهم این است چقدر شجاع باشیم تا صادقانه و شفاف خطایمان را اعلام کنیم، مسئولیتش را بپذیریم و متحد با هم در حد توان درصدد جبران برآییم. - این روزها گرچه با بهت شروع می‌شود ولی چشمان بینا به وضوح هر روز بزرگتر شدنمان را می‌بینند. امروز هم دوباره در کلاس درس دیگری از محیط قرار گرفته‌ایم، درس امروزمان شجاعت، صداقت، مسئولیت پذیری و "اتحاد" است. امّت اسلام همان قدر که پای احقاق خون شهدایش ایستاد، پشت کشورش در برابر اشتباهاتش هم می‌ایستد. می‌پذیرد، عذرخواهی می‌کند و تلاش می‌کند تا خطا را کمتر کند. آن روزی که فریاد زدیم "فرمانده" تربیت می‌کنیم یعنی در کنار همه چیز پای خطرات آبرویی و سهوی سربازهای شجاع و صادقمان هم می‌مانیم. - این روزها تقدیر چه تصویر زیبایی از شجاعت را برایمان رقم زده است! شجاعت سردار شهید، شجاعت امت در برابر آمریکا، شجاعت مسئولین در برابر خطاها.... اگر تا دیروز به فرزندانمان درس شهادت و شجاعت در برابر دشمن می‌دادیم، امروز باید درس تقوا ، شجاعت، صداقت، اتحاد، مسئولیت پذیری و تجربه‌اندوزی از خطاها در "هر" پُست و مقام را بدهیم. ........................ 🔹️پی‌نوشت ۱: امروز فرانس پرس (خبرگزاری فرانسه) با ارائه پیشینه‌ای از حوادث مشابه نشان داد در شرایط جنگی بروز چنین حوادث ناگواری امکان پذیر است حال آنکه ایران با رعایت صداقت و به احترام جان‌های عزیزی که در این ماجرا قربانی شدند، صلاح را در بیان حقیقت و عذرخواهی صادقانه دید. این در حالی است که در ماجراهای مشابه، دولت‌ها به وضوح از قبول مسئولیت سر باز می‌زنند. mehrnews.com/news/4822298 🔸پی‌نوشت ۲: گفتار امروز فرمانده هوافضای سپاه نشان داد از جان گذشتگی و تقوا را... 《ما حاضریم از جان بگذریم، آبرو هم امروز می‌گذاریم...ای کاش می‌مردیم و چنان اتفاقی نمی‌افتاد... این گردن از مو باریک‌تر》 چه خوب است یک لحظه به خودآییم و تقوا، مسئولیت پذیری و شجاعت سپاه را مقایسه کنیم با رفتار برخی مسئولین معلوم‌الحال در این چند سال.... رفتار و صداقت او را مقایسه کنیم با رفتار خود با همسر، خانواده همسر، فرزندان، مشتری، خریدار، اقوام و..... اگر تا چند روز پیش فارغ از مشی سیاسی و دینی خود را در غم سردار سلیمانی داغدار نشان دادیم و او را الگویمان نامیدیم؛ رفتار شهدای زنده‌ی حال حاضر را نیز دریابیم. 🔹 پی‌نوشت ۳: اگر خبر شلیک چند حمله موشک‌ کروز به سمت تهران حقیقت داشت و سرباز وطن در ده ثانیه آن را هدف قرار نداده بود، باز هم امروز جنجنال به پا می‌کردیم که چرا سپاه از ما در برابر آمریکا دفاع نکرد!! حقا که برخی از ما در چنین ایام ملتهبی گربه‌صفتی خود را هر بار بیش از پیش بروز می‌دهیم!! نفیسه السادات امامی با افتخار دانش آموخته‌ی میهنم ایران🇮🇷 وَ للهِ عاقِبَةُ الاُمور ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
مربی گفت: 《دختر زیبای ۱۴ ساله به سرطان مبتلا و زندگیش سخت شد. به بیمارستان مراجعه کردند. پزشکان گفتند علاج کار، جنگ با بیماری به وسیله‌ی شیمی‌درمانی است. دختر و خانواده‌اش انتقام از غده سرطانی را پذیرفتند. ماه‌ها از پی هم می‌گذشت و دخترک همچنان می‌جنگید. غوغایی درونش بود، روزها گریه می‌کرد و شب‌ها مویه که زیباییم، موهایم، مژه و ابروانم رفت برای چه؟؟ جنگ با غده‌ی سرطانی؟! مگر نابود شد؟! اصلا بماند! مگر چه می‌شود سریع می‌میرم اما رنجی نمی‌کشم! دست روزگار بر آن شد که غده تکانی سخت خورد و شروع به بربستن بار و بساطش از بخش‌های حیاتی بدن کرد. دخترک که به ظاهر علائمی از پیروزیش بر بیماری نمی‌دید این بار شروع به ناسزا گفتن به سامانه‌ی دفاعی بدنش، شیمی‌‌درمانی و پزشکان فرماندهش کرد! که ننگ بر شما باد که موهایم ریخت ولی غده‌ی سرطان هنوز زنده است...》 مربی به اینجای داستان که رسید آن را قطع کرد و از دانش‌آموزان پرسید: رفقا شما هم، هم‌سن و سال دخترک داستانید. بلا به دور اما اگر جای او بودید چه می‌کردید؟ - بچه‌ها که از سوال مربی و داستان غمگینش بُهت‌زده بودند کم‌کم از احساسات تلخ این همزاد پنداری گفتند. - مربی: به نظر شما منفورترین شخصیت داستان کیست؟ خدا؟(نعوذ بالله) دخترک؟ پزشکان؟ شیمی‌درمانی؟ غده‌‌ی سرطان؟ - همگی بالاتفاق گفتند: غده‌ی سرطان مربی: پس شیمی‌درمانی چه؟ مگر از نظر دخترک بد نیست؟ مگر نه این که باعث ریزش ابرو، مژه و برهم زدن زیبایی او شده است؟ - دانش‌آموزی گفت: خانم این چه سوالی است! در جنگ با غده‌ی سرطانی بالاخره باید از سلاح دفاعی استفاده کرد. نمی‌شود که با بیماری جنگید ولی دارو نخورد یا رنجی را متحمّل نشد! دیگری گفت: موافقم! این حرف دخترک غم‌انگیز است اما منطقی نیست. مگر جز این است که غده‌ی سرطان از اندام‌های حیاتی بدن بیرون رفته و بهبود یافته است؟ مربی گفت: پس تکلیف دخترک و زیبایی از دست رفته‌اش چه می‌شود؟ در این شرایط چه باید کند؟ دانش‌آموز: صبر! البته چون زهری تلخ است. برای جنگ با بیماری انحراف رفتن سیستم دفاعی بدن و ریزش موها طبیعی است. واقعا سخت است، شرایطش غم‌انگیز است ولی چاره‌ای نیست. برای رسیدن به هدف بزرگتر که بیرون راندن غده‌ی سرطان از بدن است از کشته شدن بی‌گناهانی چون مو، مژه و ابرو گریزی نیست. دیگری گفت: موافقم اما این کافی نیست! باید علم پیشرفت کند تا گلبول سفید بتواند یاخته‌های خودی را از غیرخودی تشخیص دهد. مربی گفت: عجب موضوع چالش‌برانگیز و قابل تأملی! حقا که نمی‌توان سریع و از روی احساس قضاوت کرد. مرحبا به شما رفقای عاقل خودم! معلوم است که به خودم رفته‌اید.... با این جمله و شوخی‌های بعدش جوّ کلاس را کمی شاداب کرد تا آن‌ها را برای ادامه بحث آماده کند. مربی: رفقا وقتی داستان را می‌خواندم افکار گریزپایم مدام به این کشیده می‌شد که چقدر اوضاع فعلی جامعه هم شبیه درمان غده‌ی سرطانی شده است! درحال بیرون کردن غده‌ی سرطانی آمریکا از منطقه‌مان بودیم که سامانه‌ی دفاعی همچون شیمی‌درمانی عواقب ریزش گل‌های میهن را درپی داشت. اکنون عده‌ای بر قضاوت نشسته و به جای غده‌ی سرطانی شیمی‌درمانی را لعن و نفرین می‌کنیم. مربی این را گفت و سوالات قبلی را تکرار کرد: 🔹در این ماجرا کدام یک منفور است؟ خدا؟(نعوذ بالله) فرمانده؟ آمریکا؟ سامانه دفاعی سپاه؟ .. 🔸آیا به خاطر عوارض ناگوار واقعه باید اصل موضوع که پیروزی در خروج غده‌ی سرطانی آمریکا است را زیر سوال ببریم؟ 🔹آیا روا است به خاطر دردی که می‌کشیم کادر درمانی را به جای این غده سرطانی منفور لعن و نفرین کنیم؟؟ 🔸 در شرایط کنونی چه باید کرد؟صبر بر درد تا چشیدن طعم خوش نابودی سرطان یا جا زدن از درمان و رشته کردن تمام پنبه‌ها؟! 🔹آیا باید با غده‌ی سرطان منطقه جنگید و دربرابرش مقاومت کرد یا کشته شدن و ذلّت و خواری کشیدن را پذیرفت؟؟ 🔸 قدرنشناسی و نمکدان شکستن یعنی چه؟ 🔹موضع عاقلانه ما نسبت به این اتفاق چگونه باشد؟ 🔸پیشنهاد شما برای کمک به تکمیل موفقیت‌آمیز فرایند مبارزه با سرطان چیست؟ نفیسه سادات امامی ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
ترامپِ عزیز متشکریم حسین_دارابی ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
▪️جلسه محاکمه یک پاسدار 🔸متهم: پاسدار؟؟ 🔻مورد اتهام: شلیک نکردن موشک به سمت موشک کروز آمریکایی که حساس ترین مرکز حیاتی تهران را مورد هدف قرار داد و صدها نفر را به شهادت رساند 🔹قاضی: برادر ؟؟؟؟ شما برای حفاظت از آسمان و جان مردم ایران حقوق می گیری چرا به سمت موشک آمریکا شلیک نکردی 🔸متهم : جناب قاضی تشخیص سخت بود فکر کردم هواپیمای مسافر بری است. 🔹قاضی: مگر شما در حالت آماده باش صد در صد نبودید؟ 🔸متهم: چرا 🔹قاضی: مگر به شما اطلاع نداده بودند که پایگاه آمریکایی عین الاسد موشک باران شده و آمریکا اعلام کرده ۵۲ مرکز مهم ایران را نابود میکنم. 🔸متهم: بله عالیجناب. 🔹قاضی : مگر سامانه یک پارچه پدافند اعلام نکرده بود که در آسمان پرنده های ناشناس و موشک های کروز در حال پرواز هستند؟ 🔸متهم: بله جناب قاضی 🔹قاضی: پس چرا به طرف موشک آمریکایی شلیک نکردی؟ 🔸متهم: درست است که سامانه پدافند یکپارچه اعلام کرده بود پرنده های ناشناس وارد کشور شده اند اما یک دفعه!!!!سیستم ارتباط گیری قطع شد!!!!! و من نمی دانستم چه کنم خودم بودم و خدا و ده ثانیه فرصت برای تصمیم گیری.به همین جهت تصمیم گرفتم شلیک نکنم !!!! چون احتمال میدادم هواپیمای مسافر بری باشد. 🔹قاضی: شما با این تصمیم خود به صرف احتمال ضعیف و برای نجات جان احتمالی ۱۴۰ نفر، سبب شدی که صدها نفر انسان بیگناه شهید شوند 🔸قاضی: من قضاوت را به عهده مردم می گذارم. 🏷 🏷 🏷 ــــــــــــــــ ☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇 🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️♨️ ♨️♨️ چند تن از اوباش تهران مى خواستند شرابخانه مردى يهودى را به يغما ببرند. آنان به نام تكفير، مرد بيچاره را كشان كشان مى بردند. از قضا به آقا شيخ هادى برخوردند. شيخ جريان را پرسيد. يكى از اوباش كه دستارى سبز بسته بود گفت: آقا! اين مرد توهين به مقدّسات مذهبى مى كند. مى خواهيم مجازاتش كنيم. شيخ كه معركه عوام را ديد به زيركى دريافت كه دعوا بر سر لحاف ملاّ نصرالدّين است. و الّا در شهر، كافر و يهود و گبر بسيارند. لذا در آن غوغا آهسته به يكى از اصحابش گفت: آيا مهر نماز در جيب دارى؟ او گفت: بله اقا. دارم. شيخ گفت: مهر را جورى در جيب يهودى بگذار كه هيچ كس متوجّه نشود. مهر در جيب يهودى سرگردان گذشته شد. آنگاه شيخ گفت: حالا معلوم مى كنم كه اين بينوا مسلمان است يا يهودى. شيخ از يكى از حاضران خواست كه دست در جيب آن مرد كند. مرد دست در جيبش كرد و مهر نمازى يافت. شيخ خطاب به آن سيّد هوچى و بى سواد كه سر دسته اشرار بود كرد و گفت: گوارت به كافران مى فرمود: بگوييد (لا اله الا اللّه تُفلِحوا... )، يعنى كلمه توحيد را بر زبان جارى كنيد، رستگار مى شويد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروه كافران را به صرف گفتن شهادت در جرگه مسلمانان وارد ساختند. امّا تو بر خلاف جدّت مى خواهى دستاربندى عمل كنى؟ سيّد فرياد زد: آقا چه مى فرماييد ؟ اين بدبخت لامذهب است. يهودى سرگردان از ترس خود را باخت. زبانش بند آمده بود و نمى دانست چه بگويد. همه گوش به فرمان آقا شيخ هادى شدند كه بشنوند چه حكمى مى فرمايد. شيخ گفت: اين مرد مى گويد مسلمانم. مهر نماز هم در جيب دارد. برويد پى كار خود و دست از سرش برداريد! همه سرافكنده و پراكنده شدند. آن يهودى هم كه حسن سلوك و رفتار شيخ را مشاهده كرد بسيار تحت تاءثير قرار گرفت و علاقمند به دين اسلام شد. شهادتين گفت و بوسيله شيخ مسلمان شد! ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
سلام بر کسانی که درمان دردها را در قرآن جستجو می کنند. یک داستان قرآنی مهم مهم مهم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به گروهی به سرپرستی عبدالله بن ابی جحش مأموریتی بسیار محرمانه داد. قرار شده بود بروند از کاروانی از قریش اطلاعات کسب کنند و بدون این که دیده شوند بازگردند. ضمن مأموریت، یکی از سربازان اسلام، قاتل برادرش را در میان کاروان قریش دید. صبر از کف داد و تیر به چله کمان گذاشت و به سمت او پرتاب کرد. این مسأله باعث لو رفتن مأموریت شد. این واقعه همزمان با روز اول یا آخر ماه رجب بود، یعنی در ماه حرام واقع شده بود. دستگاه رسانه ای مشرکین شروع به فعالیت کرد و فریاد برآورد که مسلمانان به اصول اخلاقی پایبند نیستند و حرمت ماه حرام را نگاه نداشتند و در این ماه جنگیدند و آدم کشتند. این هیاهو پیش از رزمندگان به مدینه رسید و فضای شهر را به شدت مسموم و متشنج کرد به طوری که وقتی این رزمندگان از مأموریت بازگشتند مسلمانان با آنها قطع رابطه کردند. دشمن از این تفرقه بین مسلمین و بدبین کردن آنان به نظام اسلامی پیامبر و رزمندگانش قهقهه مستانه سر داده بود. در این اوضاع، آیه 217 سوره بقره نازل شد و اعلام کرد: «از تو درباره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند. بگو: جنگ در آن [گناهى‏] بزرگ است، ولى بازداشتنِ [مردم‏] از راه خدا و كفرورزى به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بيرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگ‏تر [از جنگ در ماه حرام‏] است و فتنه از كشتار بزرگ‏تر است.» یعنی درسته که آن رزمنده گناه بزرگی مرتکب شده ولی غافل نشوید که جرم دشمنان و فتنه آنان بسیار بدتر است. مبادا در خطایی که یک رزمنده انجام داده تا به زعم خودش از یک فاجعه پیشگیری کنه و دل همه ما را خون کرده، یادمون بره خونخواهی سردار شهید سلیمانی یعنی بیرون کردن آمریکا از منطقه را. آمریکا می خواد ما به جون هم بیفتیم تا یادمون بره باید آمریکا گورش را از منطقه غرب آسیا گم کنه. خون سلیمانی هنوز می جوشد. غافل نشویم. مبادا دجار غفلت بشیم و یادمون بره مسبب تمام این ناامنی‌ها حضور آمریکایی‌ها در منطقه است. مواظب باشیم رژیم تروریست آمریکا و سردمداران خبیثش خودشون را تطهیر نکنند. تا ظهور راهی نمانده، ان شاء الله «سیدمهدی ابطحی» ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
..♡✵° سر فصل كتاب آفرينش زهراست روح ادب و كمال و بينش زهراست روزي كه گشايند در باغ بهشت مسول گزينش و پذيرش زهراست 🖤. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
شب8 ام.mp3
5.86M
🔊 l سگ را باید ترساند ... 🔶 خاطره ای شگفت آور از مذاکره امام خمینی ره در فرانسه با مسئولان فرانسه ... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
📕✍ هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمی کشد! هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد، و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد. هیچ موشي ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند. و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست... و رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد! کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند. زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!! هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمی کشد! ای انسان دنیا، فقط برای تو نیست..... آدم ها در هرحال شما را قضاوت خواهند کرد زندگیتان را صرف تحت تاثیر قراردادن دیگران نکنید برای خودتان زندگی کنید نه قضاوت دیگران ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
📚 روزی ملانصرالدین از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد. ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است. دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!😁 ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
حکایت زیبای بهلول و سوداگر روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد. اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.   سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي برده. ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟   تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود. گنجینه مثل ها و حکایات ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
كيم من؟ آرزو گم كرده اى تنها و سرگردان نه آرامى نه اميدى نه همدردى نه همراهى #رهى_معيرى سرباز آمریکایی روی ویرانه های برجای مانده از حمله موشکی ایران به پایگاه عین الاسد 🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇 🆔 @shobhe_shenasi
✅ پنج گنج ✍️ امام محمد باقر (علیه‌السلام) خطاب به جابر بن جُعفی می‌فرمایند: «ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت می‌کنم... ⇦ اگر مورد ستم قرار گرفتی، ستم نکن ⇦ اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن ⇦ اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر ⇦ اگر تو را ستایش کردند، دلخوش نشو ⇦ و اگر تو را سرزنش کردند، دلگیر مشو بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن! 💥اگر دیدی آنچه می‌گویند راست است،خود را اصلاح کن. و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثواب‌های او به تو می‌دهند و از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار می‌دهند» 📚 بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۶۲ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ ✨ هنگامی که آریو برزن با سپاه اندکش شجاعانه در برابر سپاه عظیم اسکندر مقاومت کرد وحتی آنها را به عقب راند، یوتاب خواهر او بجای اینکه گوشه ای بایستد و با گریه و زاری کشته شدن برادر و یارانش را در میدان نبرد ببینید ، لباس رزم در بر کرد ، شمشیر کشید و درکارزار جنگِ نابرابر در راه دفاع از میهن ، برادرش را در میدان نبرد تنها نگذاشت . به گفته ی خودِ مورخین یونانی او آنچنان شجاعانه جنگید که تلاش سربازان مقدونی برای زنده به اسارت درآورن وی بی نتیجه ماند و آنها فقط شاهد تلفات بیشتر بودند. این بانوی شجاع ایرانی تا جان در بدن داشت جنگید جنگید و باز هم جنگید و در نهایت در راه دفاع از میهن خود و در کنار برادر شجاعش ، در خون خود غلطید و روحش به ابدیتِ تاریخ میهنش پیوست. اسکندر مقدونی چنان تحت تاثیر شجاعت این خواهر و برادر قرار گرفت که همانجا با احترام آنها را دفن نمود و حتی چوپان خائنی را که راه مخفی دور زدن سپاه آریو برزن را به آنها نشان داده بود ، همانجا کشت. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
📚 شخصي تلاش پروانه براي بيرون آمدن از سوراخ کوچک پيله را تماشا مي کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسيد که خسته شده و ديگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قيچی سوراخ پيله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پيله خارج شد اما جثه اش ضعيف و بال هايش چروکيده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه او محافظت کند اما چنين نشد. در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روي زمين بخزد. و هرگز نتوانست با بال هايش پرواز کند. آن شخص مهربان نفهميد که محدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسيله مايعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پيله به او امکان پرواز دهد. 📔✍نتيجه‌ی اخلاقی : گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نياز داريم. اگر خداوند مقرر می کرد بدون هيچ مشکلی زندگی کنيم فلج می شديم. به اندازه کافی قوی نمی شديم و هر گز نمی‌توانستيم پرواز کنيم. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود گفت: دخترم این چه حجابیه که داری؟ همه موهات بیرونه؟ دختر با پرویی گفت : تو نگاه نکن😒 بعد چند دقیقه پیر مرد کفشش رو درآورد بوی جوراب در فضا بخش شد! دختر درحالی که دماغشو گرفته بود به پیرمرد گفت: اه اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی.. پیرمرد با خونسردی گفت: خب تو بووو نکن!!!😂😂😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔆 ✳️👈علامه نوری در کتاب (دارالسلام) می نویسد:👇 🔆 امام رضا (علیه السلام ) از پدران بزرگوار خود نقل می‌کنند که امام حسین( علیه السلام) فرمودند: ⬅️روزی نزد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نشسته بودم که عربی وارد شد و عرض کرد یا امیرالمؤمنین! من مرد عیالمند و فقیر هستم و مالی که زندگی مرا کفایت کند ندارم. ◀️حضرت فرمودند: ای برادر عرب! چرا استغفار نمیکنی تا حالت نیکو شود؟ عرض کرد: زیاد استغفار میکنم، اما تغییری در زندگی ام پیدا نشده است.حضرت فرمودند: ای برادر عرب خدای متعال می فرماید: ✳️فقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (۱۰- نوح) به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است ✴️👈(بعد فرمودند) چون به گناه بودن بعضی از اعمالت آگاه نیستی استغفار تو ناقص است؛❗️ 🔅 زیرا از آنها استغفار نمیکنی و نتیجه نمیگیری. 👈سپس فرمود: اینک به تو استغفاری می آموزم که اگر آن را هنگام خواب بخوانی خدا به تو وسعت رزق عطا فرماید. ◀️دعا را نوشته، به اعرابی داده و فرمودند: شب، قبل از خوابیدن، این استغفار را بخوان وگریه کن و اگر اشکت جاری نشد تباکی کن. ✳️امام حسین علیه السلام فرمود: سال بعد اعرابی به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! خداوند به من نعمت های زیادی عطا فرمود. شتران و گوسفندانم آن قدر زیاد شده اند که محلی برای نگه داری آن ها ندارم. ◀️ آن حضرت فرمودند: ای برادر عرب! قسم به آن خدایی که محمد صلوات الله علیه را به نبوت برگزید، بنده ای نیست که با این دعا به درگاه خدا استغفار کند، مگر اینکه خدای متعال به برکت آن، گناهانش را آمرزیده، حوائجش را برآورده و به مال و اولادش فراوانی و برکت عطا فرماید.😮 انتشار روزانه در کانال ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
﷽، سلام قابل توجه کاربران عزیز، همانطور که در متن سنجاق شده مشاهده می کنید، استغفار مجربی از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که آثار زیادی دارد. از این پسر هر روز بخشی از آن در کانال منتشر می‌شود. دوستان خود را به کانال فرا بخوانید... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
✴️👈استغفار هفتاد بند امیرالمومنین ✳️ ۱- اللَّهُمَّ إِنِّی أُثْنِی عَلَیْکَ بِمَعُونَتِکَ عَلَى مَا نِلْتُ بِهِ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ وَ أُقِرُّ لَکَ عَلَى نَفْسِی بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ الْمُسْتَوْجِبُ لَهُ فِی قَدْرِ فَسَادِ نِیَّتِی وَ ضَعْفِ یَقِینِی اللَّهُمَّ نِعْمَ الْإِلَهُ أَنْتَ وَ نِعْمَ الرَّبُّ أَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَرْبُوبُ أَنَا وَ نِعْمَ الْمَوْلَى أَنْتَ وَبِئْسَ الْعَبْدُ أَنَا وَنِعْمَ الْمَالِکُ أَنْتَ وَبِئْسَ الْمَمْلُوکُ أَنَافَکَمْ قَدْ أَذْنَبْتُ فَعَفَوْتَ عَنْ ذَنْبِی وَ کَمْ قَدْ تَعَمَّدْتُ فَتَجَاوَزْتَ وَ کَمْ قَدْ عَثَرْتُ فَأَقَلْتَنِی عَثْرَتِی وَ لَمْ تَأْخُذْنِی عَلَى غِرَّتِی فَأَنَا ظَالِمٌ لِنَفْسِی الْمُقِرُّ لِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی فَیَا غَافِرَالذُّنُوبِ أَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی وَ أَسْتَقِیلُکَ لِعَثْرَتِی فَأَحْسِنْ إِجَابَتِی فَإِنَّکَ أَهْلُ الْإِجَابَهِ وَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ. 📝ترجمه ی بند اول بار خدایا❗️تو را حمد میگویم که به یاری تو موفق به ثناگوئیت شدم و به سبب فساد نیت و ضعف یقینم اقرار میکنم که ناتوانم🍂 که تو را آنطور که مستحق و سزاوار هستی مدح کنم🌾 بار الها، تو خوب معبود و خوب پروردگاری هستی💫 و من بد پرورش یافته ای هستم! تو خوب مولایی هستی و من بد بنده ای! تو خوب مالکی هستی و من بد مملوکی! چه بسیار گناهی که مرتکب شدم و تو عفو نمودی و چه بسیار جرم هایی که از من سر زد و تو از آن گذشتی!🌱 چه بسیار خطاها کردم، ولی مرا مؤاخذه نکردی و چه بسیار بدی ها که عمداً مرتکب شدم و تو از آن درگذشتی! و چه بسیار لغزش ها که از من سر زد و از آن چشم پوشی نمودی، و مرا بر غفلتم مأخذه نکردی! اینک این منم که به خود ظلم کرده ام و به گناهم اقرار و به خطاهایم اعتراف دارم. پس ای آمرزنده گناهان! از تو میخواهم که گناهانم را ببخشی و از لغزش هایم درگذری، 🚶🏻‍♂️ پس به نیکی اجابت کن که تو سزاوار اجابت و اهل تقوا و آمرزشی!🙏🏻 ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
بهترین زمان برای این استغفار مجرب، بعد از نماز صبح است.
روزي هارون الرشيد رو به اصحاب خود كرد و گفت: بسيار مايلم كسي را كه به محضر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده است ملاقات كنم تا صفات و شمائل آن حضرت را از او بشنوم. گفتند: در يمن پيرمردي است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ديده است. هارون دستور داد به هر وسيله ممكن او را نزد من آوريد. مأمورين سراغ وي را گرفتند و او را كه بسيار ضعيف و مشتي استخوان بود به نزد هارون آوردند. از او سؤال كرد آيا تو پيامبر اسلام را زيارت كرده‌اي؟ پيرمرد با صداي ضعيفي جواب داد: آري. من در پاي منبر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودم و از او احاديث زيادي شنيدم. هارون گفت: شمائل آن حضرت را براي من بيان كن. پيرمرد گفت: حضرت قدي موزون و رسا و چشم و موي مشكي داشت، او از پيشاني و ديده‌هايي گشاده برخوردار بود و موهاي او پيچيده و در ميان شكم مبارك آن حضرت خط موئي بود، بسيار بوي خوش استعمال مي‌كرد بگونه‌اي كه از هر كوچه‌اي عبور مي‌كرد تا مدتي بوي عطر از آنجا استشمام مي‌شد. هارون پرسيد: آيا حديثي از آن حضرت بياد داري؟ پيرمرد گفت: فقط يك حديث به خاطر دارم كه فرمود: «يشيب ابن آدم و يشبّ فيه خصلتان، الحرص و طول الامل» (فرزند آدم پير مي‌شود اما دو صفت در او جوان مي‌گردد: حرص و آرزوي طولاني) هارون از او بسيار خوشش آمد و امر كرد به وي پول زيادي داده و او را به وطن باز گردانند. وقتي او را چند فرسخ از بغداد دور كردند شنيدند صداي ناله ضعيف آن پيرمرد بلند است. چون به او توجه كردند گفت: مرا نزد خليفه برگردانيد كه كار لازمي دارم و بايد به او تذكر دهم. او را به نزد هارون باز آوردند. خليفه سؤال كرد: اي پيرمرد چه كاري داري؟ گفت: اي هارون! اين بخشش كه بر من داشتي براي امسال است يا هر سال مي‌توانم آن را دريافت كنم. هارون خنديد و گفت: راست گفتي كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است: فرزند آدم پير مي‌شود اما دو صفت در او جوان مي‌گردد: حرص و آرزو. آري تا هر چند سال ديگر كه هستي بيا و مستمري خود را دريافت كن. اما او را كه برگرداندند قبل از رسيدن به يمن از دار دنيا رفت.[1]/زائر [1] . صد و ده حكايت، حكايت 84. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابای بی اعصاب😁 برف بازی میخواستی ؟ بیا اینم برف بازی😳 ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
۲- اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَوِیَ بَدَنِی عَلَیْهِ بِعَافِیَتِکَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِی ‏بِفَضْلِ نِعْمَتِکَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَیْهِ یَدِی بِتَوْسِعَهِ رِزْقِکَ وَ احْتَجَبْتُ فِیهِ مِنَ النَّاسِ بِسِتْرِکَ وَ اتَّکَلْتُ فِیهِ عِنْدَ خَوْفِی مِنْهُ عَلَى أَنَاتِکَ وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِکَ عَلَیَّ فِیهِ بِحِلْمِکَ وَ عَوَّلْتُ فِیهِ عَلَى کَرَمِ عَفْوِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بند ۲: با خدایا! از تو مسألت آمرزش دارم، از هر گناهی که به واسطه ی عافیت بخشی تو، بدنم بر آن توانا شد؛ یا به واسطه نعمت فراوان تو به آن قدرت پیدا کردم؛ یا به واسطه ی رزق واسع تو به آن دست یافتم؛ و یا با پرده پوشی تو، در آن گناه از مردم پنهان ماندم؛ یا هنگام هراسم از گناه، در آن معصیت بر صبر و درنگ تو تکیه کردم و در آن گناه، ازخشم بر من، به حلمت اعتماد کردم و آن را بر عفو کریمانه ات واگذار نمودم، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزدندگان. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir