9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞| اصفهانیها دِینشان را به لبنانیها ادا کردند
📝 حکایت سه یار اصفهانی که در راه قدس جانشان را فدا کردند، داستان شنیدنی مردمان شهر را از زبان محمود فروزبخش پژوهشگر اصفهانی بشنوید...
#شهید_نیلفروشان
#شهید_حجازی
#شهید_زاهدی
📚 @DasTanaK_ir | داناب
📣📣مژده....... مژده📣📣
📢وبینار کاملا رایگان ریاضی📢
✅ ریاضی هفتم
✅ ریاضی هشتم
✅ ریاضی نهم
این پیام رو بفرستید برای دانش آموزان متوسطه اول تا از دوره ها و آموزش های رایگان استفاده کنن و پایه ریاضی خودشون رو تقویت کنن.
~~~~
✔️ وبینار رایگان جمع بندی فصل اول ریاضی نهم
✔️ وبینار رایگان جمع بندی فصل اول ریاضی هشتم
✔️ وبینار رایگان جمع بندی فصل اول ریاضی هفتم
~~~~
شرط ثبت نام در وبینارهای رایگان؛
1⃣ عضویت در کانال ایتا؛
@riazi_asan_iran
2⃣ دریافت لینک وبینار از طریق ارسال درخواست به آیدی زیر؛
@admin_riazi
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@riazi_asan_iran
🟢 فرزند شهید زاهدی:شهید زاهدی در رویایی صادقه(دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی) که علائمی متقن داشت به من گفتند بزرگانی در راه آزادی قدس شهید خواهند شد و راه ظهور با خون باز میشود.
🟡 ایشان انفجار در جنگل را به من نشان دادند و به من فهماندند که در آن یکی از بزرگان مقاومت شهید میشود.
📚 @DasTanaK_ir | داناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 یه فیلمی منتشر شده و نشون میده
پهپاد لبنانی قبل از اصابت به اقامتگاه نتانیاهو از کنار یه بالگرد اسراییلی گذشته☺️
📚 @DasTanaK_ir | داناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 کلیپ طنز منتشر شده توسط کاربران فضای مجازی از لحظه رویایی آپاچی اسرائیلی و پهپاد حزب الله
😂😂
📚 @DasTanaK_ir | داناب
🔰نجات و هدایت یک مسیحی به خاطر دستگیری کردن از مردم
🟢 در زمان مرحوم والد- مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی- یک روز ظهر که از دفتر خارج شدم، یک آقای خیلی موقرِ کت و شلواری که ساک کوچکی در دستش بود تا من را دید، گفت: با شما کاری دارم، عرض کردم: من خستهام صبح تا حالا دفتر بودم، عصر مجددا برمیگردم در خدمتتان هستم. گفت: کار من خیلی ضروری است، خواهش میکنم حرفم را بشنوید. برگشتم و گفتم: فرمایش شما چیست؟ گفت: من مسیحی و تکنسینِ نصبِ موتورِ چاههای عمیق هستم. الآن برای ۱۵ چاه در کرج قرارداد بسته و روزها آن جا هستم, برای نصب این موتورها. سه شب پیش در عالم رؤیا یک بانویی که روبند برصورتش داشت به من گفتند: صلوات بفرست! گفتم من مسیحی هستم و صلوات، مال مسلمانهاست. تا این را گفتم، حضرت رفت. فردا شب هم عین همین قضیه تکرار شد منتهی همراه یک بانوی دیگر، من فهمیدم این بانویی که شب قبل و امشب آمده همین بانویی است که در قم مدفون است، باز هم فرمودند: صلوات بفرست! و من همان جواب را دادم و ایشان رفتند، شب سوم امام خمینی به خوابم آمد و با تشر فرمودند: میخواهند هدایتت کنند، متوجه نمیشوی؟ گفتم چکار کنم؟ گفتند: برو قم و مسلمان شو، بیبی آمده تو را مسلمان کند! آن آقا گفت من در عالم رؤیا آمدم پیش شما شهادتینم را گفتم، الآن هم آمدم بگویم چکار کنم؟ وضع مالی من بسیار عالی است، گفتم: فعلاً شهادتین را بخوان!
دو سه روز هم نگهش داشتیم و نماز و برخی احکام ضروری را یادش دادیم.
آن روز من به آن مسیحی گفتم تو در زندگیات چه کار کردهای که حضرت این چنین هدایتت فرموده؟ گفت: سرم به کار خودم هست و کاری به کسی ندارم، گفتم نه، یک کاری کردهای. کمی فکر کرد و گفت: من یک کاری انجام میدهم که حتی بچههایم هم خبر ندارند، شبهای شنبه و یکشنبه که تعطیل هستیم، عقب ماشینم را پر از خوار و بار و چای و روغن میکنم و میروم انتهای حلبیآباد تهران و آن را درب خانهها میگذارم و میروم، گفتم: علت همین است، شما از مردم دستگیری کردهای و خدا هم به وسیله حضرت معصومه از تو دستگیری کرد!
ببینید چه چیزی از هدایت بالاتر است، در نمازهایمان میخوانیم «اهدنا الصراط المستقیم» باید جلوی ضریح حضرت دو زانو بنشینیم و تضرع کنیم مبادا ۶۰ ساله شویم و یک وقت غیر المغضوب علیهم و لا الضالین باشیم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری شفقنا، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی، ۱۴۰۳/۷/۲۳
📚 @DasTanaK_ir | داناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر آمریکایی خطاب به یحیی سنوار: ای کاش میتوانستم دستانت را بفشارم.
📚 @DasTanaK_ir | داناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خشم و ناراحتی شدید خبرنگار اینترنشنال از حضور سردار قاآنی در تلویزیون 😂😂😂
📚 @DasTanaK_ir | داناب
#ضرب_المثل
ما همه کردیم کار خویش را
ای بقربانت بجنبان ریش را
سلطان محمود به طور ناشناس از کاخش بیرون آمده تا در شهر بگردد و ببیند اوضاع و احوال مملکت از چه قرار است که با گروهی از دزدان برخورد می کند و به آنها می گوید من هم مثل شما دزد هستم.
آن دزدان هریک هنری دارند و از شاه می پرسند که هنر تو چیست؟
شاه می گوید هنر من درریش من است.
سلطان محمود با علاقه پرسید: خیلی دلم میخواهد هنرهای شما را بدانم. مثلاً خود تو بگو ببینم چه هنری داری؟
مرد قوی هیکل لبخندی زد وبا غرور گفت: هنر من در زور و بازوی من است! من میتوانم بدون هیچ وسیله ای در هر کجا که بخواهم تونلی حفرکنم و از هر کجا که بخواهم سر در بیاورم!
دزد دیگری که کنار مرد قوی هکیل نشسته بود گفت: هنر من در گوش های من نهفته است!
سلطان محمود با تعجب گفت: گوش که جز شنیدن کار دیگری نمیتواند بکند! مرد لبخندی زد و گفت: گوشهای من میتوانند بفهمند که سگها در موقع پارس کردن چه میگویند؟!
دزد دیگر رو به سلطان کرد و گفت: هنر من در چشمهای من است. اگر من کسی را در سیاهی شب ببینم، در روز هم میتوانم او را بشناسم.
دزد دیگر در حالی که به بینی اش اشاره میکرد گفت:
من هم میتوانم بوی طلا و جواهر را از روی خاک تشخیص دهم.
سلطان محمود لبخندی زد و گفت: هنر من در ریش من است!
که اگر آنرا از روی رحمت بجنبانم، مجرمان از زندان آزاد می شوند.
رئیس دزدها گفت: عجب هنر خوبی داری! ما دزد هستیم و بالاخره روزی سر و کارمان به زندان و جلاد خواهد افتاد.
این خاصیت ریش تو خیلی به درد خواهد خورد. سپس همگی به سوی قصر سلطان به راه افتادند.
وقتی به نزدیکی آنجا رسیدند. سگهای قصر شروع به پارس کردند. دزدی که گوشهای حساسی داشت، ایستاد و با خنده گفت "سلطان" با ماست.
سلطان گفت:شاید راست میگوید!
رئیس دزدها خنده ی بلندی کرد و گفت: حتماً سلطان محمود هم خود تو هستی؟!
دزدی که بینی حساسی داشت به نقطه ای در روی زمین اشاره کرد و به رئیسشان گفت: بوی طلاهای خزانه به مشامم میرسد. اگر اینجا را بکنی یک راست از خزانه ی قصر سر در میآوریم.
رئیس دزدها با سرعتی باور نکردنی شروع به کندن زمین کرد. دزدی که با بینی بوی طلاها را حس می کرد، او را راهنمایی میکرد تا از کدام سو حفر کنند.
بالاخره پس از مدتی کندن و جلو رفتن، از خزانه ی قصر سر در آوردند.
برق طلا و جواهرات خزانه، چشم همه شان را خیره کرده بود.
سلطان محمود گفت: بگذارید من بیرون بروم و نگهبانی بدهم. اگر ماموری به اینجا نزدیک شد، شما را خبر میکنم .
سلطان محمود از خزانه بیرون رفت. به سرعت لباسهایش را عوض کرد و به نگهبانان خزانه گفت که چند دزد در آنجا هستند. نگهبانها هم آمدند و دزدها را دستگیر کردند.
صبح روز بعد، گروه دزدها را به محضر سلطان آوردند تا در آنجا محاکمه شوند.
دزدی که چشمهایی تیزبین داشت. تا چشمش به سلطان افتاد، او را شناخت. رو به دوستانش کرد و گفت: این همان مردی است که دیشب با ما همراه شد. خدای من! او سلطان محمود بوده است!
همه ی دزدها با تعجب و حیرت به چهره ی سلطان خیره شدند. سلطان فقط لبخندی میزد و چیزی نمی گفت.
قاضی، محاکمه را آغاز کرد و سرانجام حکم داد که گردن هر چهار دزد باید زده شود .
رییس دزدها رو به سلطان کرد و گفت:
ما همه کردیم کار خویش را
ای بقربانت بجنبان ریش را
یعنی وقت آن است که شما هنرت را نشان دهی و ریشت را بجنبانی. سلطان محمود چنین کرد و بخشیده شدند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📣📣مژده....... مژده📣📣
📢وبینار کاملا رایگان ریاضی📢
✅ ریاضی هفتم
✅ ریاضی هشتم
✅ ریاضی نهم
این پیام رو بفرستید برای دانش آموزان متوسطه اول تا از دوره ها و آموزش های رایگان استفاده کنن و پایه ریاضی خودشون رو تقویت کنن.
~~~~
✔️ وبینار رایگان جمع بندی فصل اول ریاضی نهم
✔️ وبینار رایگان جمع بندی فصل اول ریاضی هشتم
✔️ وبینار رایگان جمع بندی فصل اول ریاضی هفتم
~~~~
شرط ثبت نام در وبینارهای رایگان؛
1⃣ عضویت در کانال ایتا؛
@riazi_asan_iran
2⃣ دریافت لینک وبینار از طریق ارسال درخواست به آیدی زیر؛
@admin_riazi
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@riazi_asan_iran
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظه بیرون آوردن پیکر
شهید مقاومت، یحیی سنوار توسط نظامیان اشغالگر در رفح
❣او عاشق و الگو گرفته از امام حسین (ع) بود، چنانکه در رابطه با رژیم کودک کش گفته بود: «صلح و مذاکره در کار نیست؛ یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد.»
📚 @DasTanaK_ir | داناب