فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 کشیش فرانسوی (سال گذشته): "فرانسهی فردا دولتی مسلمان خواهد بود!"
🔻حالا بفهمید امثال ماکرون چرا اسلامستیزی میکنند!
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
1_276196458.mp3
4.04M
پیرمرد کفاش و امام زمان علیهالسلام
#داستانک_صوتی
#جمعههای_مهدوی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
#داستانک
بچهعلینقیالانکیست ؟
بسیار جالبه و خواندنی !!!
علینقی، کاسب مؤمن و خیری بود كه هیچگاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمیکردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده میشد.
یك عمر جلسات مذهبی در خانهها و تكیهها به راهانداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود ...
آنهایی كه حسودیشان میشد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه میگشتند تا نمكی به زخمش بپاشند ..!
آخر بعضیها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند ..!
علینقی راه پدر را ادامه داده بود اما
الان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه كینهتوز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علینقی آمد دم درب ...
مردك به او یك گونی داد و گفت:
«حالا كه تو بچه نداری، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید».
علینقی در گونی را باز كرد، ۱۱ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون ..!
قهقهه مردك و صدای گریه علینقی قاطی شد ...
كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابتتان كنم ..! اگر به من فرزندی بدهی، نذر میكنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم».
خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود، ۱۱ فرزند به علینقی داد كه اولینشان همین حاج آقا محسن قرائتی است ...👌🌹
با آرزوی سلامتی فرزند بزرگوارش،مفسر بزرگ قرآن حاج آقا قرائتی🌸🍏🌸
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نه آبان: انتقال قدرت از #قاجار به #پهلوی
#اختصاصی_داناب| @dastanak_ir
در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ گروهی از نمایندگان مجلس پنجم، ماده واحدهای را به مجلس تقدیم کردند و طی آن خواستار انتقال قدرت از قاجار به پهلوی شدند. در این ماده واحده آمده بود مجلس به خاطر سعادت ملت، خلع قاجار را اعلام و اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذ به آقای رضاخان پهلوی منتقل میکند. این طرح به محض اعلام شدن، مخالفت و موافقت نمایندگانی را به دنبال داشت. گذشته از اکثریت نمایندگان که با سیاستهای خاص رضاشاه، به او اعتماد کرده بودند، اقلیتی با تیزبینی به اهداف رضاشاه پی برده و از همان ابتدای اعلام طرح، مخالفت خود را اعلام داشتند. مهمترین مخالفین این طرح، عبارت بودند از آیتالله مدرس، دکتر مصدق، تقیزاده، دولتآبادی و حسین علا.
آیتالله مدرس، اولین مخالف تغییر سلطنت
اولین مخالف انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، آیتالله مدرس بود. مدرس پیش از آن نیز بر سر مسائلی چون تشکیل حکومت جمهوری با رضاشاه به مخالفت برخاسته بود و به خوبی از اهداف سیاسی رضاشاه آگاه بود. بنابراین وقتی ماده واحده انتقال سلطنت مطرح شد مدرس گفت اعتراض نظامنامهای دارم. گفته میشود وقتی مدرس اعتراض خود را اعلام نمود، برخورد تدین به عنوان رئیس مجلس چندان مناسب و شایسته نبود. بنابر شواهد برجا مانده «تدین که مثل شمر بود میخواست نگذارد. گفت کدام ماده نظامنامه؟ او گفت اعتراض من این است که این کار بر خلاف قانون اساسی است. تدین گفت این که نظامنامه نیست. گفت همین که سلطنت را عوض بکنند این برخلاف قانون اساسی است. اصلا نباید صحبتش بشود. تدین گفت کجای نظامنامه؟ مدرس هم قهر کرد و رفت»
دکتر مصدق هم به مخالفت برخاست
مصدق حقوق خوانده بود. مرد قانون بود. طبیعی است که او هم از منظر قانونی به مخالفت با لایحه انتقال سلطنت بپردازد. مصدق در نطقی که از جایگاه مخالف ایراد نمود، فریاد برآورد که «اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور تبدیل شود (در اینجا با صدای بلند فریاد میزند) «اگر سرم را ببرند و اندامهای بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد». بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخستوزیر و هم فرمانروا؟ اگر نظر و قصد آقایان این است این «ارتجاع صرف است، استبداد خالص است» چنین نظامی «حتی در زنگبار هم وجود ندارد».
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
لطفا با حوصله و تامل تا آخر بخوانید
وقتی دارم میمیرم اصلا نگران نیستم و هیچ اهمیتی به جسد خشکیده ام نمی دهم... چون دوستان مسلمانم آنچه را که لازم است انجام خواهند داد؛ ان شاءالله.....
آنان:
۱. لباسهایم را از تنم بیرون می آورند...
۲. مرا میشویند...
۳. کفنم میکنند...
۴.مرا از خانه ام بیرون میبرند و به خانه جدیدم (قبر) منتقلم میکنند...
۵. افراد زیادی برای تشییع جنازه ام می آیند... خیلیها برای دفن من کارهایشان را تعطیل و قرارهایشان را لغو میکنند. این در حالی است که خیلی از این افراد یک بار هم به فکر نصیحت من نبوده اند...
۶. از همه وسایلم جدا میشوم...
کلیدهایم...کتابهایم... کیفم... لباس هایم...و...
شاید توفیق نصیب خانواده ام شود و به خاطر من این وسایل را صدقه بدهند. اما مطمئن باشید که دنیا بر من ماتم نخواهد گرفت. با مرگمن جهان از حرکت باز نخواهد ایستاد... چرخه اقتصاد خواهد چرخید... کارم به کسی دیگر واگذار خواهد شد... اموالم در اختیار وارثان قرار خواهد گرفت اما حسابش را من باید پس بدهم... چه کم چه زیاد چه کوچک چه بزرگ... نخستین چیزی که پس از مرگم از من گرفته می شود نام من است!!!
وقتی مُردم، میگویند: "جسد کجاست"؟
هرگز مرا به نامم صدا نمیزنند...
وقتی میخواهند بر من نماز بخوانند میگویند: "جنازه را بیاورید"؟
هرگز مرا به نامم صدا نمیزنند...
وقتی میخواهند مرا دفن کنند میگویند: "میت را نزدیک بیاورید" ... و باز هم نامم را به زبان نمی آورند...
به همین خاطر هیچ گاه فریفته نسب و قبیله و منصب و شهرتم نشده ام...
وه که این دنیا چقدر کوچک است و سرانجام ما چه بزرگ! ای کسی که اکنون زنده ای... بدان که به سه گروه بر تو اندوهگین خواهند شد:
۱. کسانی که آشنایی سطحی از تو دارند...خواهند گفت: بیچاره مرد.
۲. دوستانت. چند ساعتی یا چند روزی غمگین خواهند بود و پس از آن به سخنان روزانه و خنده هایشان باز خواهند گشت.
۳. اندوه عمیق در خانه ات! خانواده ات بر تو غصه خواهند خورد... یک هفته... دوهفته... یک ماه... دوماه... یا یک سال... پس از آن تو را به آلبوم خاطراتشان خواهند سپرد... بدین ترتیب داستانت در میان مردم به پایان میرسد. اما داستان واقعی تو که همان آخرت است آغاز میگردد... زیبایی، دارایی، سلامتی، فرزند، خانه، قصر و همسر، از تو جدا شده اند... فقط عملت در کنار توست... زندگی واقعی شروع شده است.. اما سوال اینجاست که: تا کنون برای قبرت و برای آخرتت چه فراهم آورده ای؟!
این حقیقتی است که نیاز به تامل دارد. بنابراین حریص باش بر:
نافله ها... صدقه پنهانی... سخنان نیکو... خوش اخلاقی با همسر و فرزندانت... کار نیکو... دستگیری از مستمندان... گره گشایی از کار دیگران... نماز شب... تلاوت قرآن... نیکی به پدر و مادر... صله رحم و ملاقات با اقوام....شاید که نجات یابی!!!
اگر توانستی در حیاتت با این نوشته مردم را یادآور شوی به زودی اثر این یادآوری را روز قیامت در میزان اعمالت خواهی یافت... (وذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين)
خدا میفرماید شخص پس از مرگش درخواست بازگشت به این دنیا میکند تا صدقه بدهد. ( رب لولا أخرتني إلى أجل قريب فأصدق)
براستی چرا مرده در صورت بازگشت به دنیا صدقه را بر می گزیند؟ و نمی گوید برگردم تا عمره ای به جا آورم یا نمازی بگزارم یا روزه بدارم. علما گفته اند: مرده چون آثار فراوان صدقه را بعد از مرگش میبیند، صدقه را بر میگزیند. پس بسیار زیاد صدقه بدهید. که هم دفع کننده بلاست و هم درآثار فراوان دارد. بهترین صدقه ای که هم اکنون می توانی بپردازی ۱۰ ثانیه از وقتت برای نشر این پیام به نیت یادآوری و تذکر است. سخن نیکو صدقه است.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه خاطره از رضا شاه 😂😂
🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نامهای به جوانان خیابان شانزلیزه!
اگر آزادی بیان دارید، این سوالها را بپرسید
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خواهران دوقلوی جهادی در بخش کرونا: میخواستیم خدا ما رو ببینه
🔸ماجرای حضور داوطلبانه «زهرا و فاطمه قَدبیگی»در بیمارستان امام حسین تهران در بخش #کرونا از اون ماجراهای شیرین روزهای تلخ کروناست.
🔸خواهران طلبه دوقلویی که با حضور داوطلبانه در کنار بیماران کرونایی، بزرگترین مأموریت زندگیشون رو قبل از ۲۰ سالگی تجربه کردند و آگاهانه خودشون رو در معرض امتحانی قرار دادند که خیلیها ازش فراریاند.
🔸اونا اسم خودشون رو تو فهرست جوانترین خادمان جهادی بخش #کرونا ثبت کردند.
🔸این روزها دعوت رهبرانقلاب از گروههای جهادی برای بازگشت به بیمارستانها برای کمک به بیماران و کادر درمانی #کرونا خون تازهای در رگهای نیروهای جهادی تزریق کرده، زهرا میگه «وارد هر اتاقی میشیم، قبل از اینکه چیزی بگیم، بیماران با هیجان میگن: «وای...شما دوقلویید؟ چقدر شبیه همدیگهاید.» من و فاطمه با تعجب میگیم: «آخه با این ماسک و کلاه، چطور شباهتمون رو تشخیص میدید؟» اونا با لبخند میگن: «چشم و ابروتون داد میزنه کپی همدیگهاید.» وقتی شیفتمون نیست، پرستارا میگفتن: «مریضا سراغتون رو میگرفتند. مدام میپرسیدند: دوقلوها کجان؟»
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکاتناب)
«فابینگ» چیه و چطور روابط اجتماعی و شخصیمون رو تهدید میکنه؟ بخش اول 🔸وقتی از سرکار خسته به خونه ب
«فابینگ» چیه و چطور روابط ما رو تهدید میکنه؟
بخش دوم
نشونههای دچار بودن به فابینگ
1⃣ همزمان دو مکالمه دارید، یکی از طریق تلفن و یکی با شخص روبروتون، شما به احتمال زیاد هیچکدوم از این دو مکالمه رو با موفقیت انجام نمیدین و مطمئنا دچار فابینگ هستید.
2⃣ سر میز یا سفره غذا یا دیگر موقعیتهای اجتماعی با تلفنتون مشغول میشید.
3⃣ قرار دادن تلفن کنار بشقاب غذا علامت هشداریه که نشون میده بزودی ارتباطات خانوادگیتون دچار اختلال میشه.
🔸یادتون باشه، حتی لازم نیست تلفنتون رو در حین مکالمه لمس کنید تا روی رابطه شما تاثیر منفی بگذاره! یک مطالعه نشون داده که تنها وجود تلفن تو دستتون یا کنارتون باعث میشه همسر، فرزند، خانواده یا دوستان و همکارانتون کمتر با شما ارتباط برقرار کنند.
🔸بدون چک کردن تلفن نمیتونید شام، نهار یا صبحانهتون رو تموم کنید، این نشونهای از دلهره و ترسی واقعی در شماست، ترس از دست دادن تماس، پیام یا پست جدیدی در شبکههای اجتماعی.
۳ راه برای جلوگیری از فابینگ شدن
📲 غذاتون رو بدون تلفن بخورید.
📲 تلفن رو از دسترستون دور کنید.
📲 خودتون رو به چالش بکشید.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_کوتاه_تصویری
✍میان گرگ و خر بحث افتاد.خر می گفت: علف آبی رنگ است گرگ می گفت: نه سبز است نزد سلطان جنگل رفتند و ماجرای اختلاف را گفتند...
شیر دستور داد که گرگ را زندانی کنند. گرگ پرسید: دلیل این کار چیست؟ آیا مگر علف سبز نیست!؟ شیر گفت: سبز است. اما دلیل زندانی شدن تو، بحث کردن با خر است.
هرگز با نادان بحث نکنید...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خیلی #زیبا
چگونه سینهی دیگران را از کینه نسبت خود، پاک کنیم؟
🌸امام علی علیه السلام: اُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ، بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ
🍀كينه و بدخواهى را از سينه خود درو كن تا کینهی تو از سينهی ديگران ريشه كن شود!
📚حکمت 178 نهج البلاغه
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔺 چرا به سگ وابسته میشن؟
✅ رسول خدا فرمود: در هر خانه ای سگ باشد، فرشته ها وارد آن خانه نمیشوند. فرشته ها را از خانه هایمان نرانیم
برخلاف سگ که نگهداشتن آن در خانه مکروه و بشدت نهی شده، و ظرف غذای آن را ابتدا باید با خاک و سپس آب شست.. و لمس آن با دست خیس حرام است...
وجود گربه، گوسفند، کبوتر و خروس در خانه مستحب است. نه در اتاق. بلکه در خانه. برای خوردن ته مانده غذاها و..
لطفا فرهنگسازی کنیم.. بسیاری از افراد نمیدانند و صرفا در اثر چشم و هم چشمی و کلاس گذاشتن، به ورطه حیوان بازی می افتند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨
⚜حکایتهای پند آموز⚜
💠عیادت ناشنوا از مریض💠
✍ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود.
با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند.
پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد. با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است . من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای . او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم.
مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید. پرسید حالت چه طور است ؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری ؟ بیمار پاسخ داد زهر ! زهر کشنده ! ناشنوا گفت نوش جانت باشد. راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل ! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد.
💥مولانا در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر ، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد.
📚 مجموعه شهر حکایات
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 مرز پایانی مدارا با همسر
#شماره_یک
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💎 معروف است که یوزپلنگ از هر ده بار تلاش برای شکار تنها در یکی از آنها موفق میشود وقتی یوزپلنگ نُه بار تلاش میکند و نتیجه نمیگیرد با خود نمیگوید که من برای این کار ساخته نشده ام
من شکارچی نیستم بهتر است بروم علف بخورم او برای دهمین بار نیز تلاش میکند
او آنقدر تلاش میکند تا به نتیجه دلخواه خود برسد اگر ناملایمات مسیر تو را خسته کردند از تلاش دست برندار زیرا تو هیچ وقت نمیدانی تا چه اندازه به موفقیت نزدیک شده ای
یادت نرود که هیچ موفقیتی بدون درد و رنج نیست...!!!
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨
🌼ماجرای سیلی خوردن محافظ ایت الله خامنه ای
✍در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم. اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا. پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد. توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همون موقع رفع شد. بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
📚برگرفته از کتاب «حافظ هفت»
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نمازت قبول با شرف با غیرت🌹
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
﷽، حرص برای چی؟
📚 @dastanak_ir
یك تاجر آمریكایى نزدیك یك روستاى مكزیكى ایستاده بود كه یك قایق كوچك ماهیگیرى از بغلش رد شد كه چند تا ماهى در آن بود!
از مكزیكى پرسید: چقدر طول كشید كه این چند تا ماهی را بگیرى؟
مكزیكى: مدت خیلى كمى !
آمریكایى: پس چرا بیشتر صبر نكردى تا بیشتر ماهى بگیری؟
مكزیكى: چون همین تعداد هم براى سیر كردن خانوادهام كافی است !
آمریكایى: اما بقیه وقتت را چكار می كنى؟
مكزیكى: تا دیروقت می خوابم! یك كم ماهیگیرى می كنم! با بچههام بازى می كنم! با زنم خوش می گذرانم! بعد با دوستانم شروع می كنیم به گعده و خوش گذرانى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !
آمریكایى: من توی هاروارد درس خواندم و می توانم كمكت كنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بكنى!
آن وقت می توانى با پولش یك قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد آن چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه می كنى! آن وقت یك عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى !
مكزیكى: خوب! بعدش چى؟
آمریكایى: بجاى اینكه ماهىها را به واسطه بفروشى آنها را مستقیما به مشتریها می دهى و براى خودت كار و بار درست می كنى... بعدش كارخانه راه میندازى و به تولیداتش نظارت می كنى... این دهكده كوچك را هم ترك می كنى و میرى مكزیكو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از آنجا هم نیویورك... آنجاست كه دست به كارهاى مهمتر هم میزنى ...
مكزیكى: اما آقا! این كار چقدر طول میكشد؟
آمریكایى: پانزده تا بیست سال !
مكزیكى: اما بعدش چى آقا؟
آمریكایى: موقع مناسب می روى و سهام شركتت را به قیمت خیلى بالا می فروشى! این كار میلیون ها دلار برایت عایدى دارد !
مكزیكى: میلیونها دلار؟؟؟ خوب بعدش چى؟
آمریكایى: آن وقت بازنشسته می شوى! می روى به یك دهكده ساحلى كوچك! جایى كه می توانى تا دیر وقت بخوابى! یك كم ماهیگیرى كنى! با بچه هات بازى كنى !
با زنت خوش باشى! برى دهكده و تا دیر وقت با دوستانت خوش بگذرانى!
ﻣﮑﺰﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺐ ﻣﻦ ﺍﻻﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﻨﮑﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ !!!
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یک راز - @mer30tv.mp3
3.96M
#قصه_کودکانه
هر شب
یک قصه جذاب و آموزنده
برای کودکان دلبند شما🥰
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
امام خامنهای:
مرحوم شهید مطهری (رضواناللَّهعلیه) قبل از انقلاب یک مقالهی مفصلی دربارهی کتاب «الغدیر» علامهی امینی نوشتند و ثابت کردند که الغدیر علامهی امینی، وسیلهی وحدت مسلمین است. بعضی خیال میکردند کتاب الغدیر ممکن است مایهی افتراق بشود. ایشان میگوید اگر درست فکر کنیم، درست عمل کنیم و سنجیده پیش برویم، کتاب الغدیر مایهی وحدت دنیای اسلام است. برادران اهل سنت ما هم میتوانند در یک محیط خالی از پیشداوری به منابع غدیر مراجعه کنند؛ یا میپذیرند، یا نمیپذیرند. در هر دو صورت، چه بپذیرند و چه نپذیرند، این معنا مسلّم است که قضیهی غدیر هیچگونه جنگ و دعوای بین پذیرنده و نپذیرنده به وجود نمیآورد و اختلافات را ایجاب نمیکند. برای شیعیان هم همینطور است. شیعیان هم خدا را شکر کنند که از طرف پروردگار به نعمت این اعتقاد و معرفت متنعم شدند. آن برادرهایی هم که این حقیقت را قبول نکردند، یا مراجعه نکردند، یا اطلاع ندارند و یا نتوانستند ذهنهایشان را قانع کنند، آنها هم اعتقادی ندارند. این، اختلاف و درگیری را ایجاب نمیکند. بیانات در دیدار مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم ۱۳۸۵/۱۰/۱۸
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید طیب حاج رضایی: سلام منو به خمینی برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.
📅 انتشار به مناسبت اعدام طیب حاج رضایی توسط رژیم #پهلوی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
﷽، فقیری ظرفی در دست داشت وازاین مغازه به اون مغازه دنبال کمی روغن می گشت چون پولی نداشت کسی به او روغن نمی داد
رفت تابه درمغازه ای دیگررسید صاحب مغازه ظرفش رابرداشت وکمی از تفاله ی گاو درون آن ریخت وظرف رابه مرد فقیر داد ولی آن فقیر چیزی نگفت ظرف رابرداشت ورفت وآن تفاله ی درون آن رابرای مدتی درخانه نگهداری کرد
روزی ازجلوهمان مغازه می گذشت که صاحب مغازه آه وناله می کرد که دندان درد دارم. مرد فقیر جلو رفت وگفت داروی آن پیش من است رفت ومقداری ازخشک شده همان تفاله رالای کاغذی پیچید وبه مغازه دارگفت آن را بردندانت بگذار
مغازه دارهم آن رابرداشت وبردندانش گذاشت. وقتی متوجه شد که محتویات کاغذ چیست، سوال کرد این چه دارویی بود که به من دادی؟
مرد فقیر گفت این باقی مانده ی همان روغن(تفاله ی گاوی) است که به من دادی .
تا توانی دلی بدست آور/دل شکستن هنر نمی باشد
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن مکرون گفته خانم نباید حجاب داشته باشن چون بچه ها ازشون میترسن، حالا عکس خودشو نشون بچه ها میدن، واکنش رو ببینید.. 😂
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
توبه شعوانه
📝مرحوم نراقى نقل میكند:
در شهر بصره يك خانمى به نام شعوانه بوده كه مجالس عيش و طرب مردم را گرم مىكرده است. روزى براى برگزارى مجلس لهو و لعب از مسيرى با همكارانش می رفته كه صداى ناله زيادى به گوش می رسد، به يكى از كمك كارهايش گفت:
برو ببين چه خبر است.
كنيز رفت و بر نگشت. به دوّمى گفت: اولى رفت براى ما خبر بياورد نيامد، شما برو ببين چه خبر است. دوّمى هم رفت برنگشت، به سومى گفت: شما برو ببين چه خبر است، رفت و آمد و براى اين زن تعريف كرد كه: خانم! اينجا مجلس مردگان نيست، اينجا مجلس زندهها است و ماتم زندهها ديدنى است. خودش راه افتاد آمد. يك حياطى بود و واعظى نشسته بود و درباره قيامت، عذاب، جهنم، وضع مجرمان، گناهكاران حرف مىزد و همه اشك می ريختند و ناله میزدند.
شعوانه وقتى به مجلس رسيد كه واعظ اين آيه را میخواند:
🌺 « إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِ بَعِيدٍ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظًا وَ زَفِيرًا »
به محض اينكه مجرمان و گناهكاران از قبر بيرون آمدند؛ با اينكه فاصله شان با جهنم خيلى زياد است، وقتى جهنم چشمش به گناهكاران مىافتد، از راه خيلى دور فرياد جهنم از عرش بلند مىشود كه اى خدا! اين دشمنت را زودتر بفرست پيش من كه، آن جرمهايش را تلافى كنم.
🌺« وَ إِذَآ أُلْقُواْ مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُورًا »
وقتى اهل جرم را در آن مكان تنگ جهنم قرار دادند، فرياد اهل گناه بلند میشود، واى بر ما.
در آيه بعد میفرمايد: ملائكه به آنها میگويند: اينكه فرياد نيست، فريادهايتان بعد از اين است. ما هنوز چيزى به شما نچشانديم، ما هنوز كارى نكرديم. چكار میخواهند بكنند؟
شعوانه صدا زد و به واعظ گفت: من يكى از آن نامه سياهها و مجرمان هستم، من اگر توبه كنم خدا من را مىبخشد؟ واعظ برگشت گفت: توبه كن، اگر چه گناهانت به اندازه گناهان شعوانه باشد.
يك مرتبه فرياد اين زن بلند شد كه خدايا! من چه كار كردم كه گناهكاران را به من مثل می زنند. سپس غش كرد. به هوشش آوردند. صدا زد، واعظ! رفتم كه توبه كنم.
نراقى می گوید: اينقدر مرارت چشيد، اينقدر عبادت كرد، اينقدر سختى ديد كه مثل يك چوب نى شده بود، ديگر نه گوشتى، نه استخوانى، هيچ چيز ديگر برايش نمانده بود. اينقدر صاف شده بود و پاك، كه يك روزى به قيافه خودش نگاه كرد، گفت: امروز كه در دنيا به اين حالت افتادم؛ فردا در قيامت به چه حالتى خواهم افتاد؟ ندايى شنيد، تو مهمان من هستى. به امروز خودت ديگر نگاه نكن. بگذار قيامت بيايد، آنجا ببين من با تو چه معامله اى بكنم.
👈 کانال حکایت نامه
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه صحیح بلند کردن اجسام از روی زمین
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b