eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.8هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
110 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1583923345.apk
12.04M
✅ نرم افزار اندرویدی دستاوردهای بفرستید برای اونائی که توی فضای بی در و پیکر مجازی، براشون فقط قسمت قشنگ خارج را نشون میدند و از این طرف فقط کاستیهای انقلاب را نشون میدند! 📚 @DasTanaK_ir
در مَثَل، مناقشه نيست! ✍حاج آقا قرائتی: در يكى از برنامه هاى تلويزيونى كه موضوع بحثم نگاه بود، در حين بحث مَثَلى زدم كه در طول هفته تلفن بارانم كردند؛ براى بيان اين مطلب كه نگاه به زن نامحرم اگر عميق و ادامه دار باشد، حرام است و اگر گذرا و سطحى باشد، اشكالى ندارد و اينكه زيرنظر گرفتن يك زن و نگاه كردن به او حرام است، امّا نگاه گذرا و سطحى به جمعى از زنان، اشكال ندارد، اين گونه مثال زدم كه در خيابان يك ماشين هندوانه مى بينيد، گاهى به مجموعه هندوانه‌ها نگاه مى كنيد و گاهى يك هندوانه را زيرنظر مى گيريد. در طول هفته تلفن هاى زيادى زدند كه مگر خانم ها هندوانه هستند؟ در برنامه بعد سخنم را اصلاح كردم و جمع خانم‌ها را به گلستان گلى تشبيه كردم و در پايان گفتم: در مَثَل، مناقشه نيست. روضه (حضرت ابوالفضل) عليه السلام زمستان ۵۷ بود و هوا بسيار سرد و نفت بسيار كم بود. شب عاشورا به مجلسى رفتم و خواستم روضه حضرت ابوالفضل را بخوانم، با اينكه معمولا روضه نمى خوانم روضه را اينگونه بيان كردم و گفتم: 💥شما سالهاست كه روضه ابوالفضل را شنيده ايد، ابوالفضل دستهايش را زير آب برد و خواست آب بنوشد، ديد ديگران عطش بيشترى دارند، آب نخورد و به ديگران داد. شما هم كه آمدى روضه ابوالفضل، اگر نفت دارى و همسايه‌ها از سرما مى لرزند، نفت را در بخارى همسايه بريز. مردم متحيّر بودند با اين روضه من بخندند يا گريه كنند! 📚کتاب خاطرات حاج آقا قرائتی (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
حکمتی از ؛ عدالت یا سخاوت 📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خرّم دلي که منبع انوار کوثر است کوثر کجا ز ديده ي پر اشک بهتر است نام حسين و کرب و بلا هر دو دلرباست نام علي اکبر آن دلرباتر است رفتم به کربلا سر قبر هر شهيد ديدم که مرقد شهدا مشک و عنبر است هر يک ضريح مرقد آن چهارگوشه داشت شش گوشه ي ضريح در آن هفت کشور است پرسيدم از کسي سبب را به گريه گفت پايين پاي قبر حسين قبر اکبر است پايين پاي قبر علي اکبر جوان هفتاد و يک شهيد چو خورشيد انور است بر دست راست هست يکي پيرجلوه گر زان گوشه ي رواق که نزديکي در است پرسيدم از مجاور ، اينجا مزار کيست گفتا حبيب نور دو چشم مظاهر است نزديک بحر علقمه ديدم يکي شهيد گفتم چرا جدا ز شهيدان ديگر است گفتا خموش باش که عباس نوجوان منظور او ادب به جناب برادر است رفتم به خيمه‌گاه وشنيدم به‌گوش خويش ديدم صداي زينب مظلوم اطهر است رفتم به سوي خيمه ي بيمار کربلا ديدم که با دو صد غم و اندوه برابر است عازم شدم به حجله ي داماد کربلا ديدم عروس قاسم داماد مضطر است رفتم به کربلا بر سر تربت علي ديدم که بارگاه نجف عرش اکبر است وارد شدم به‌صحن وسرايش به صد اميد ديدم که چلچراغ علي سرو کوثر است برگشتم از رواق و شدم وارد حرم ديدم که چشم نوح نبي جاي حيدر است پر نور چشم نوح نبي از علي بود اين نکته هم ز کاتب از خاک کمتر است [گفته می‌شود این شعر را ناصرالدین شاه سروده است] (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
۱۷ شوال سالروز غلبه امیرالمومنین علیه‌السلام بر عمرو بن عبدود در جنگ خندق گرامی باد. این روز به نام نیز نامگذاری شده است. علت آن داستان زیر است: در این جنگ وقتی حضرت علی بر یل عرب عمرو بن عبدود غلبه می‌کند، ناگهان آن نانجیب آب دهان خود را بر صورت حضرت علی می‌اندازد. حضرت علی از این کار او خشمگین می‌شود و از مبارزه دست می‌کشد. وقتی آن مبارز از او علت را می‌پرسد، حضرت علی در جواب می‌گوید من در راه خدا می‌جنگم و اکنون که دیدم ممکن است خشم شخصی خودم بر جنگیدن تأثیر بگذارد، شمشیرم را پایین آورده و از جنگیدن دست می‌کشم. این قضیه را به صورت شعر درآورده که بسیار زیبا است. بخشی از آن را در تصویر فوق آورده‌ایم. (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
یکی از طرفدارای پر و پا قرص کانال #داناب پر کشید و آسمانی شد 😢 صالح جان سلام ما را به ارباب برسان😘
به مناسبت ۱۷ شوال روز بزرگداشت فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه ای و به یاد پهلوان صالح عزیز: آتش سوزی ساختمان پلاسکو و حادثه غمناکی که برای آتش نشان های عزیز در آخرین روز دی ماه ۱۳۹۵ هجری خورشیدی، پیش آمد، دل دریایی پهلوان صالح را به درد آورد و او را غمگین ساخت به طوری که از پدرش خواست او را برای امداد و نجات به تهران ببرد، اما چون این کار میسر نبود، صلوات های خالص و بی ریایش را برای سلامتی و تعیین سرنوشت این عزیزان تقدیم می کند، به درخواست او برای گفتن عرض تسلیت به همکاران عزیزشان راهی سازمان آتش نشانی می شود.( برگرفته از کتاب 📗صالح جون مادرانه های نفیسه نبی زاده، ، انتشارات یاقوت سپاهان، ۱۳۹۸، ص ۲۰۱) 📚 @DasTanaK_ir
سلام دوستان امروز خیابان کمال کاری داشتم یه مغازه لوازم آرایشی دیدم که فروشنده اش خانمی بود با آرایش و موهای پیدا😖 ولی خیلی هم حجابش بد نبود رفتم داخل مغازه و سلام کردم با خوشرویی جواب داد😍 لبخند زدم و گفتم قصد خرید ندارم فقط اومدم ازتون تشکر کنم که در این حرفه اینقدر قشنگ حجابتون را رعایت کردید همینکه اینو گفتم حالش عوض شد😢 گفت واقعا ممنونم امروز صبح خیلی نیاز به این انرژی داشتم حالم خیلی بد بود! گفتم عزیزم من دعات میکنم که مشکلت حل بشه منم خودم مشکلی دارم شما هم برای من دعا کن گفت نمیدونید چقدر حالمو خوب کردید چشماش پر از اشک شد و گریه کرد😭 گفتم چون بخاطر خدا حجابتو رعایت کردی خدا به دل من انداخت بیام باهات حرف بزنم😉 من برات۱۴ صلوات به نیت۱۴ معصوم می‌فرستم تا خدا بزودی گرفتاریت را برطرف کنه😍 خیلی تشکر کرد و گفت چقدر شما خوبید و... دست دادم باهاش و اومدم از مغازه بیرون و رفتم بیمارستان... پدرم مدتی است بیمارستان بستری هستند رفتم بیمارستان باورتون نمیشه پای پدرم که چند ماهه مشکل داره و شدیداً ورم کرده و دکترها گفتند خطرناکه وقتی پتو را زدم کنار دیدم یکم ورم پاشون خوابیده خیلی گریه کردم مطمئنم حضرت اباالفضل اومدن و عنایت کردند نمیدونم شاید بواسطه دل شکسته اون دختر که بدون دعوا ازش دلجویی کردم، بوده😭 خدا کمکمون کنه همه این حس را نسبت به ایتام آل محمد و بنده های خدا داشته باشیم اینطوری خدا هم به ما نظر می‌کنه ✅از همتون خواهش میکنم این کار را حتما در خیابان و محله هاتون انجام بدید و اثر معجزه آسای اون را ببینید✅ یا مولا اباالفضل 💚 💬 س. ع. (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
👤 «آیت‌الله حائری شیرازی» نقل می‌کنند: 🔹برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. وقتی نوبتم شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر نان داد. 🔸من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانه‌ای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که می‌آمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. 🔹در همین آشفتگی می‌خواستم نفرینی به او بکنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها. 🔸گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم این‌ها می‌افتد. اهل‌بیت خوششان می‌آید که من دعایش کنم. 🔹دعایش کردم و گفتم: خدایا این آدم را صالح کن. 🔸وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم می‌کند، اگر دعایش کنم دلم خنک می‌شود. 🔹به شما هم توصیه می‌کنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید. این‌ها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» و «یا علی» می‌گویند. 🔸به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به‌خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچه‌اش دعا می‌کند و از حقش می‌گذرد. 🔹وقتی شما از این طرف بخشیدی و سخت‌گیری نکردی، دل دیگران به شما نرم می‌شود و آن‌ها هم برای شما طلب مغفرت می‌کنند. 🔸دل به دل راه دارد. حق‌دارانِ شما هم از شما صرف‌نظر می‌کنند. وقتی حق‌داران صرف‌نظر کردند، راهت باز می‌شود. (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b